تریبون مستضعفین- محمد صادق شهبازی
شهید محمود کرمی دانش آموختهی علوم سیاسی و معارف اسلامی از دانشگاه امام صادق(ع) جملهای تاریخی دارد: «هر شهید منطقی دارد که آن منطق را فقط شهید و آن کسی که در راه شهادت حرکت میکند، میفهمد.» بر این اساس فهم اساس منطق زندگی و حرکت و انتخابهای هر شهید، که میتواند بسته به شرایط زمانی و مکانی و زمانهای متفاوت از شهدای دیگر باشد، اهمّیّت دو چندان برای تکلیف یابی در شرایط روز دارد. مصطفی احمدی روشن به عنوان دومین شهید نسل سومی عرصهی علم و فناوری و مقاومت اقتصادی و تکنولوژیک مردم ایران از این قاعده مستثنی نیست که این ویژگی و ویژگیهای دیگری که در زیر به بررسی آن مینشینیم، و فرصتهایی که با ضایعهی جبران ناپذیر ترور او وارد شده ضرورت این بازخوانی را افزایش میدهد، تا آرمانخواهی در گسترهای وسیعتر در پیگیری تخصصی مسائل نظام نمود بیابد.
آدمی عادی
در بازخوانی حیات احمدی روشن با فرشتهای که از پیش مهر شهادت بر پیشانی او خورده، روبه رو نیستیم، با یک آدم عادی مواجهیم که از بطن مردم و با اخلاق مردم برخواسته است، کنار همهی عادات و ویژگیهای مثبت، روحیات فردی بعضاً عجیب مثل علاقه به ماشین جدید و کامیون و سرعت بالا رانندگی کردن و کورس گذاشتن، شب امتحانی درس خواندن، درس خوان و نمره بگیر نبودن حتی تجدیدی آوردن، ادای سریالهای تلویزیونی را در آوردن، به دنبال قد بلند بودن، لوس کردن خود برای مادر، قضا شدن متعدد نماز صبح در اثر فشار کار، محافظت کردن از گربهی دوست همخوابگاهی، جوش کاری بین دخترها و پسرهای خوب، شلوغ کردن، تکه انداختن، گرم گرفتن و شوخی کردن با همه از هر تیپی، کادو و گل دادن، علاقهی شدید به همسر و بچه، اهمیت دادن به شیک پوشیدن و خوش تیپ گشتن، به خانهی بزرگ علاقه داشتن، علاقه به دوچرخه سواری، علاقه به قورمه سبزی و…. را داراست.
اما کنار همهی اینها ویژگیهای خاص اکتسابی در او قابل ردیابی است:
اهل کار جدی بودن
مصطفی به دنبال کار جدی است، از تیپهایی که تا پیدا کردن کار مهم همهی زندگیاش را هم تعطیل کند نیست. حتی سوابق کار کردن در بچگی را در او میتوان جستجو کرد، در دانشگاه هم برای استقلال فردی، کار میکند و از انجام کار حتی کارهایی مثل پستچی خوابگاه بودن ابایی نداشت. در انتخاب مسیر زندگی نیز انجام کار جدی و رفع نیازهای اصلی کشور مدّ نظرش است.
جنگی که هست
احمدی روشن شهادت طلب است، اما به دنبال نوستالوژی «جنگی که بود» و شهادت طلبی مسئولیت گریزانه نیست، به دنبال تداوم آرمانخواهی جنگی در مصاف زمانهی حیات خویش است. حتی در اردوی جنوب، پی مسائل فنی کشور و جایگاه خویش برای نقش آفرینی در آن است. «الآن وظیفهی ما چیه؟ چطوری میشه فضای جنگ رو توی زندگی الآن مون بیاریم؟ تالآن هم مثل اون موقع زندگی کنیم؟ اون موقع شما چی کار میکردید؟ بچههاتون چیکار میکردن که شهید شدن؟…..اینا عبرته که ما یاد بگیریم. اونا خونشون رو دادن تا ما یه کاری بکنیم، هیچ کاری هم نمی کنیم…»
پیگیری جدی مسائل کشور بودن و پرهیز از نخبهگرایی مرسوم
عدم سرگرم شدن به گرفتن نمرهی بالا طیّ مدارج علمی صرف، و در عوض به دنبال انجام پروژههای واقعی و پیگیری نیازهای واقعی کشور بودن جزو موارد بسیار مهم زندگی اوست. از کسانی نبود که چه در کار علمی، چه در خودسازی و مطالعه به بهانهی اثرگذاری جدی در آینده وظایف امروز را ترک کند. (علی رغم این که به این موارد توجه داشت و مثلاً شهید مطهری، نهج البلاغه و کتاب های آوینی را یک دور خوانده بود و برنامهی معنوی داشت). حتّی این روحیه او را به جایی میکشاند که به دنبال کار کردن برای کشور با لیسانس خودش باشد و به صرف مقاطع عالی گرفتن توجهی نکند. «موقعیتش برام هست، خود سازمان هم بورس می کنه ما رو، ولی…ما با همین لیسانسمون خیلی کارا می تونیم بکنیم»
ورود به سیستم اجرایی کشور و ایستادگی و مقاومت برای اصلاح بروکراسی خسته
احمدی روشن به دنبال کار کردن در محیط آرام و بیدردسر و پرستیژ آلوده نشدن به اقتضائات سیستم نبود. درون سیستم میرفت و به شدّت برای شکلگیری درست کار مقاومت و اقدام میکرد. در صورت لزوم با مسئولین امر وارد بحث(«مثل زمان جنگ جهانی دوم کار میکنید.») و حتی درگیر هم میشد و در برابر تمام تضییقات حتی تا سطح اخراج شدن مقاومت میکرد، جاهایی هم که هیچ کاری نمیشد کرد بند نمیشد («میدونی چرا از ….. زدم بیرون؟ یه تست کوچیک دو روزه رو دو هفته طولش میدادند.»). حتی در محلّ کار فضا به گونه ای بود میزکار، صندلی و… را از او میگرفتند تا تحت فشار قرار گیرد او زمانی که از در بیرونش میکردند از پنجره وارد میشد، و تا اخراج مقاومت میکرد، بعد اخراج هم به دنبال فضای جدید بود. در به نتیجه رساندن کار با هیچ کس تعارف نداشت. «اینا ازشون کاری برنمیاد. توی تشریفات اداری گیر کردن…. تماشا کنید! این پوست و استخوان مال طبقه سه جامعه است . لای پر قو بزرگ نشده ام. درد را هم میفهمم. نمی گذارم راه مردم دور شو…»به دنبال مدیریت و شرایط آماده و حقوق بالا هم نبود، در نظنز کارش را از کارشناسی ساده شروع کرد، به دنبال کار نظام بود، میخواست کار را به سرانجام برساند. چشمداشت مالی و منزلتی هم نداشت. اصلاً تعریف بسیج را همین گونه کار کردن میدید. «بسیجی اونه که بیاد توی این بیابونای نطنز توی این خاک و خل کار کنه، این بسیجیایی که ادعاشون می شه همه شون حرف مفت میزنن….من با این کسایی که فقط حرف میزنند و اهل عمل نیستن، خوب نیستم. عبادت واقعی همین کاریه که بچهها توی این سایت توی این برّ بیابون میکنن.» ترسی هم از هزینههای دنیایی و یا به خطر افتادن در این مسیر نداشت.
روحیهی ما میتوانیم
مصطفی از کارهای بزرگ استقبال میکرد، آمادگی انجام پروژههای مهم و سخت و ساخت آنها را هم داشت و مدام به «ما هم میسازیم، میتونیم بسازیم، ما میسازیم، ردیف میشه، معضلات رو ولش کن، اینکه بگی مشکل هست، نه یا علی بگو پاش وایستا.، ما نباید بنشینیم تا همه چی آماده بشه باید کار کنیم، نمیگیم نمیتونیم. بریم صحبت کنیم، یا میشه یا نمیشه، می ریم تا یه جایی میشه. نباید بشینیم تا همه چی آماده بشه. باید کار کنیم، آدم یا نباید یه کاری رو شروع کنه، یا اگه شروع کنه باید تا آخرش پاش وایسته و….» تأکید میکرد. این روحیه خودش را در رفتن به سراغ انجام کارهای نشدنی هم نشان میداد. به صورت جدی بومی سازی قطعات خارجی راهم دنبال میکرد.
به دنبال امر به معروف و نهی از منکر بودن
امر به معروف میکرد و تلاش میکرد به صورت جامع هم در مسائل مالی، هم حجاب، هم مسائل صنفی، هم دزدی، هم زورگویی و…. و با رعایت شرایط امر و نهی کند. هر جا هم که آدم سوء استفاده کن از امر به معروف میدید عقب میکشید، حتی اگر بچههای بسیج دانشگاه باشند.
پیگیری مسائل جهان اسلام از طریق کار علمی
مصطفی پیگیر مسائل جهان اسلام بود، نه از نوع شعاری که تلاش میکرد به صورت واقعی مثلاً با طراحی سوخت و موشک برای فلسطینیها به آنها کمک واقعی برساند. اقداماتی نظیر میل زدن به اساتید خارج از کشور، به راه انداختن کمپین را هم انجام میداد. حتی شرط ازدواجش را عدم مقابله با لبنان رفتنش کرده بودند.
فرار از در معرض تعریف و شهرت بودن
مقابله با تعریف از خودش و عدم شهرت حتی با حضور در جلسهی مذهبی یا حل کردن مشکلات فنی سیستم جزو ویژگیهای احمدی روشن است.
پیگیری مسائل محرومین و خانوادههای شهدا و سرکشی به آنها
این پیگیری خیلی جای دور و فرآیند درست کردن هم نداشت، و از فقرای دور و بر آلونکهای کنار خوابگاه، دانشجویان فقیر، خانوادهی شهدای دانشگاه کلید میخورد، تا فقرای شهر مادری همسرش تداوم مییافت. حتی اگر لازم میشد برای پیگیری این مسائل از درسش میزد، حتی سر کار میرفت تا پول جور کند. فقط خودش هم کمک نمیکرد سعی میکرد برای دیگران کمک فراهم کند.
حفاظت از حق و الناس و بیتالمال
متوجه حقّ النّاس حتی در حدّ سنگهای چسبیده به نان سنگک بود و به بیت المال توجه جدی داشت، حتی اگر در کارهای خوب استفادهی نابهجا ولو در حدّ گوش دادن مداحی از ضبط و برق بیت المال مقاومت میکرد. حتی از تذکر به عدم خریدن میوههای گران قیمت به مسئولین بسیج طفره نمیرفت. در استفادهی حلال از بیتالمال هم اصل برایش عدم استفاده بود. این روحیه در جاهای مهمتر یعنی خرید و فروش و قیمت دادن سر بیت المال هم خود را نشان میداد.
توجه به معنویت
در قالب کارهایی مثل زیارت عاشورا، روابط سرد با نامحرم(ضمن علاقهی شدید به خانواده)، ارتباط جدی با مزار شهدا و تشییع جنازهشان، شرکت منظم در حدّ توان وقتی در جلسات اخلاق و عزاداری و…. نمود مییافت.
ساده زیستی غیر متظاهرانه
خانهاش در خیابان دولت بود، ماشینش هم آزرا بود، اما حاضر نبود در زندگی رسوم بیجایی مثل مهریهی بالا را رعایت کند. حاضر به اندکی فخر فروشی متجملانه هم نبودن مثل درخواست از مادر برای درآوردن انگشتری در هنگام آمدن خواستگار، عدم اسراف در مصرف شخصی و هول دنیا داشتن و… در زندگی او دیده میشد.
سیاسی بودن
ضمن کار علمی، کار سیاسی هم میکرد، فعالیت تشکیلاتی در دورهی دانشجویی هم داشت. لازم میشد تا دو صبح بحث سیاسی میکرد، در شرکت در تجمعات اعتراضی دانشگاهی آبرو و آینده و جو دانشگاه را بهانه نمیکرد، یا ضمن فشار کار و مسئولیت میرفت راهپیمایی نه دی، در تبلیغات انتخاباتی احمدینژاد مشارکت میکرد، از آدمهای سیاسی مملکت انتقاد میکرد و تنها کسی را که قبول داشت آقا بود و مواردی از این دست.
ولایت پذیری غیر شعاری
از کسانی که تکرار شعار ولایت پذیری بدهند و عکس رهبری بزنند و عکس او عمل کنند نبود. نظنز برای آقا اهمیت داشت، او هم خودش را وقف آنجا کرده بود.
محوریت دادن به نیاز روز نظام در اقتصاد
ضمن خدمت به نظام به فکر جمع کردن نیروهای انقلابی بود و محور اصلی روز انقلاب هم که اقتصاد بود را گم نمیکرد. به دنبال راه اندازی کارهای اقتصادی جمعی بچههای انقلابی بود و معتقد بود: «اگه اقتصاد درست بشه، اعتقادات هم درست می شه….هر کسی به نون شبش محتاج باشه بگه برای رضای خدا کار می کنم حرف مفت می زنه.» به دنبال تجربهی فضاهای دیگر صنعتی هم بود، هر کس هم در هر محیطی کار میکرد او را تشویق میکرد، مگر کسانی که به مفید بودنشان در محل کار خودش مطمئنتر بود.
هم کار محوری هم نیرومحوری
مصطفی هم کار محور بود، و به نتیجه رسیدن برایش اهمیت داشت، هم نیرو محور. زندگی و مسائل تک تک آدمها برایش مهم بود و مثلاً کسی که برای کار او به خطر میافتاد را رها نمیکرد، حواسش به حق آدمها بود اما شدید هم کنترل میکرد. ضمن همهی اینها با همه صمیمانه برخورد میکرد، در کنارش آدمشناسیاش هم خیلی خوب بود. با نیروهای زیر دست که کار را درست انجام میدادند حتی راننده از موضع رییس صحبت نمیکرد.
عالی بود…
سلام علیکم
شهادت سخت است و سخت تر اینکه ماشینت آزرا باشد و شهید شوی ؟؟؟!!!
سلام.
یکی از مفیدترین مطالبی که در مورد سیره شهدا خونده بودم.
خدا قوت صادق خان.
سلام
این مطالب هستش که هم رو به سمت بسیجی به معنای واقعی سوق میده
اجرکم عنده….
هوالحبیب
سلام
جالب بود…
این که عادی بوده جالب تر بوده و این دقت رو “حق الناس” برام شیرین تر بوده… البته برخی عادتاشون رو دوست درام نداشته باشم…
بسم رب شهدا و صدیقین
سلام وخدا قوت
ممنون از شما دوست گرامی چنین مطالبی جالبی که در سایت قرار دادید و اقعا دانستن چنین اطلاعاتی که شهید احمدی روشن از مردم عادی بود و در چنین حال و هوایی که جامعه داره شهادت محور حرکت می کنه خیلی جذاب و قابل تامل است بخصوص برای ما جوانا که توی ین زمونه راهمون رو گم کردیم ….
به امید هدایت ما و روزی شدن شهادت بر ما
اللهم الرزقنا شهادت فی سبیک و معرفت فی دین.