وحید جلیلی
آنچه میخوانید متن یک سخنرانی در جمع فعالین تاریخ شفاهی در فروردین 89 است. در این نشست، مبانی تاریخ شفاهی جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی و اهمیت نظری و عملی آن، مورد توجه قرار گرفته است.
یک اشتباه استراتژیک
ماجرا این است که در سالهای اخیر یک اشتباه استراتژیک صورت گرفته است؛ که انقلاب اسلامی صرفاً به عنوان یک منظومهی نظری، فکری و معرفتی روایت شده است نه به عنوان یک «پدیدهی تاریخی». در حالیکه انقلاب مجموعهای از اینهاست. انقلاب اگرچه مبتنی بر یک منظومهی نظری جدی است، یک پدیدهی تاریخی هم هست. فقط بحث کاغذ، کتاب و یا سخنرانی نیست بلکه یک پدیدهی تاریخی است و ما داریم از یک واقعه حرف میزنیم.
انقلاب اسلامی را فقط با مفاهیماش برای ما روایت میکنند نه با تاریخش و این، مشکل اصلی است. در قرآن هم یکی از مصادیق اصلیِ ذکر؛ «تاریخ» است: «فذکّرهم بایامالله». بخش قابل توجهی از قرآن توجه به شخصیتها، الگوها، ماجراها، مقاطع تاریخی و عبرتها است. قرآن یک کتاب نظری صرف نیست که فقط بگوید خدا یکی است و دو تا نیست. مدام ماجرا تعریف میکند و داستانی هم روایت میکند؛ قصه میگوید. اما ما انقلاب را نظری تعریف میکنیم؛ به این صورت که یک نظامی وجود دارد به نام جمهوری اسلامی و مبانیای هم دارد…
تاریخ، فقط سیاسی!
نکتهی بعدی این است که همان توجه نصفه و نیمه به تاریخ انقلاب اسلامی هم صرفاً از بعد سیاسی بوده است. در این حوزه آمدهایم تاریخ سیاسی انقلاب و یا حداکثر تاریخ سیاسی دفاع مقدس را روایت کردهایم.
اگر به شما بگویند «خبر دارید که ما فقط با صدام نمیجنگیدیم و جنگ ما فقط جنگ ایران و عراق نبوده است؟ و در دههی اول انقلاب یک جنگ هفتهشت سالهی دیگری هم مثلاً در مرزهای ایران و پاکستان با همان عظمت اتفاق افتاده که صدها هزار نفر بلکه میلیونها رزمنده، شبانهروز جنگیدهاند؟ در این جنگ هم ایثار شده، چالش وجود داشته و فداکاری بوده است؟!» این چه قدر میتواند شما را متعجب کند؟! میگوییم ما اصلاً از این قضیه خبر نداشتیم.
جنگ نرم از اول انقلاب هم بوده است
جنگ نرم از اول انقلاب هم بوده است. ما یک جنگ عظیم فرهنگی در دههی اول انقلاب داشتیم که در آن دهها هزار هستهی مقاومت فرهنگی تشکیل میشود؛ از گروههای سرود و تئاتر در مدرسهها و مساجد گرفته تا کتابخانههای فعال و تا بسیاری از حرکتهای کوچک و بزرگ تولید و توزیع محصولات فرهنگی. دهها هزار هستهی فرهنگی که اگر آن را در مجموع چهل هزار تا فرض کنیم و هر گروهی را هم هفت یا هشت نفر حساب کنیم در واقع چیزی در حدود سیصد هزار نفر در این لشکرهای فرهنگی میجنگیدند. مگر هر لشکر جنگی سپاه چند هزار نفر بوده است؟ سر جمع چهار هزار نفر. یعنی ما 100 لشکر فرهنگی داشتیم و به تاریخ نگاری اینها هیچ اعتنایی نشده است.
در مورد دفاع مقدس فیلمهای زیادی ساخته شده است اما حتی یک فیلم از این «جنگ فرهنگی» ساخته نشده است. شش هزار کتاب دربارهی جنگ تحمیلی منتشر شده اما حتی یک کتاب در مورد این جبهه نداریم.
فرصتها وتهدیدها
بنابراین هم از جهت فرصت و هم از منظر تهدید، ضرورت دارد به این حوزه مغفول بپردازیم. تهدید این است که بسیاری از اسناد این جبهه دارد از بین میرود. رزمندههای این جبهه به سن کهولت رسیدهاند و خاطرات را فراموش میکنند. 20 – 25 سال است که هیچ کاری انجام نشده است. فرصت هم این است که این جنگ گنجینهی بزرگی است.
راهیان نور که میتواند کلی نیرو بسازد و فضا فراهم کند، از برکت همین خاطرات دفاع مقدس است. بنابراین ما میخواهیم جبههی دیگری از این طرف عَلم کنیم؛ بگوییم یک جبههی جنگ عجیب و غریب هفتهشت ساله هم اینجا وجود داشته است. با این همه رزمنده، با این همه شهید، جانباز و اسیر! البته به سبک خودش.
نباید اجازه دهیم این گنجینهها از بین برود. ما امروز به این آسیبشناسی رسیدهایم که اگر قرار باشد انقلاب را صرفاً با شعار یا تحلیل و مباحث نظری مطرح کنیم به جایی نخواهیم رسید. باید از «نیمهی پنهان انقلاب» که روایت تاریخی آن است رونمایی شود البته نه صرفاً روایت نخبگانی و سیاسی. در پیام دیماه 67 امام هم آمده است که میگوید «انقلاب را با تودهها روایت کنید». بروید ببینید تودهها چه کردند.
یک مثال: مساجد شبانهروزی
باید به سمت تودهها برویم؛ سراغ دهها هزار هستهای که در مباحث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری باید بیایند و انقلاب را روایت کنند. فقط برای کوی طلاب مشهد میشود کتاب هزار صفحهای درآورد.
لااقل ده مسجد فعال مثل مسجد انصارالمهدی (که میگویند تنگهی هرمز طلاب بوده) وجود داشته است: مسجد فقیه سبزواری در اول سی متری طلاب، مسجد حر، مسجد شمسالشموس، مسجد رضوی در بلوار ابوریحان، مسجد هدایت در بیست متری، مسجد امام حسن در آخر بیست متری… در این مساجد شبانهروزی کار میشده است.
سد را باید شکست
پس حجم کار خیلی بالاست. البته ما نمیخواهیم صرفاً کار کمی کنیم، کار واقعاً یک ماهیت نهضتی دارد. کاری که شما میکنید از این جهت ارزشمند است که خطشکن هستید. یک سد را باید بشکنید تا یک دریا آزاد شود. یک دفعه از اصفهان تا تبریز تا بندرعباس بگویند ما هم باید کتاب جبههی فرهنگی شهر و محلهمان را دربیاوریم. از این جهت اهمیت کار شما مضاعف میشود و هر چقدر کیفیتر باشد قاعدتاً در حرکتهای بعدی تاثیر میگذارد.
اولین کاری که از تاریخ جبههی فرهنگی درمیآید باید وزین، دلنشین و محکم باشد. بقیه هم روی همان ریل خواهند آمد. و هر چقدر کار شما سریعتر صورت بگیرد خطوط یکی پس از دیگری زودتر میشکند و این گنجینه زودتر به جبههی فرهنگی انقلاب اضافه خواهد شد و در این جنگی که امروز داریم بیشتر به کار ما خواهد آمد. مثل این میماند که شما در محاصره باشید، یک مرتبه چندین لشکر محاصره شما را بشکنند و به شما اضافه شوند، توان شما مضاعف میشود.
بنابراین کار را باید جدی گرفت. باید 100سال آینده را نگاه کنیم! مگر هر چند سال یک انقلاب اسلامی رخ میدهد؟! ما الان گرمیم و نمیفهمیم کجای کار ایستادهایم. ما اجازه نداریم این فرصتها را از دست بدهیم.
آثار، عناصر، مراکز، وقایع
این عرصه (تاریخ شفاهی) را میشود به: آثار، عناصر، مراکز و وقایع تقسیمبندی کرد. مثلاً عکس بزرگی از امام روی دیواری در خیابان ارگ کشیدند، فرضاً این عکس بیست سال روی آن دیوار بوده است. برای خود این اثر میشود یک تکنگاری انجام داد. جدای از این که چه کسی این اثر را کشیده و چه گروهی پای کار آن بوده است. یعنی لازم نیست حتماً مرکزمحور یا شخصمحور نگاه کنیم، میتوان اثر محور هم جلو رفت. یا یک سرود خاص.
مثلاً سرود «دیشب خواب بابا را دیدم دوباره» که خیلی سر و صدا کرد و کشوری شد. یا یک تئاتر یا پوستر خاص. مثلاً یک پوستر از امام بود که میگفتند “چهگوارا”یی است. یا همین ترانهی «یار دبستانی من» که آقای منصور تهرانی ساخته و الان در سوئد زندگی میکند، این تک اثر قابلیت تکنگاری دارد.
تاکیدی هم دارم روی «حجم کار». حجم کار را باید بالا ببرید تا زودتر به تجربه برسید. باید اولاً تیمی و ثانیاً پرحجم کار کنید. وقتی تیمی کار کنید این امکان برای شما فراهم میشود که ابزارهای کار را هم برای خود بسازید. مثلاً من پنج مصاحبه میگیرم، رفیقم هم پنج مصاحبه میگیرد،در یک جلسه جمع میشویم و تجربیاتمان را به هم منتقل میکنیم: اگر این مدلی سؤال نکنیم بهتر است یا با سوژه در محیط باز حرف بزنیم بهتر است و… اینطوری نکتههای فنی زیادی به دست میآید. در مباحث فنی اگر مشخص کنیم که میخواهیم چه خروجیای داشته باشیم خیلی میتواند به ما کمک کند. مثلاٌ: فرایند مصاحبه چگونه باشد؟ سراغ چه افرادی برویم؟ چه سؤالهایی بپرسیم؟ حواشی مصاحبه چگونه باشد؟ و…
در کنار حجم بالای کار، کیفیت را هم ارتقاء بدهید. کیفیت وقتی بالا میرود که تیمی کار کنید. یعنی مصاحبه را که انجام دادید سریع پیاده کنید و یک جلسه نقد برگزار کنید. فعلاً دهه پنجاه و دهه شصت اولویت ماست، یعنی از چند سال قبل از انقلاب تا چند سال بعد از جنگ. سالهای 55 تا 65 برای ما مهمتر است و بیشتر میخواهیم روی این مقطع کار کنیم.
خروجیها
ما سه خروجی برای کار داریم که یک مقدار کار را آسان میکند و یک مقدار دشوار. یک؛ خروجی رسانهای است. یعنی این که وقتی شما مصاحبه گرفتی ممکن است در «راه» چاپ کنیم یا بدهیم فلان روزنامه کار کند یا مجموعهی اینها را کتاب کنیم؛ مثلاً مسجد مالک اشتر بشود یک کتاب. یا یک کتاب 2000 صفحهای در مورد جبههی فرهنگی مشهد. این خروجی بیشتر ماهیت تاریخی دارد. که ممکن است در قالبهای مختلفی عرضه شود. دوم خروجی آکادمیک است.
شما این مواد را تهیه میکنید، مثلاً آقای خورشیدی میآید و بر اساس آن، مباحث تئوریک طرح میکند. میتواند این کار شما در مقطع دکترا به صورت تحقیق ارائه شود یا جزوههای تئوریک آماده شود تا بتوان تاریخ شفاهی ادبیات شفاهی نوشت. آقای کمری فوق لیسانس ادبیات دفاع مقدس را راه انداخت 20سال در ادبیات دفاع مقدس کار کرده است. میگوید ما کم آوردیم چون نتوانستیم چهار تا کتاب درسی تولید کنیم.
میگوید ما یک کتاب برای دورهی فوق لیسانس با گرایش ادبیات دفاع مقدس نداریم. چشمانداز ما این است که از دل این کار و پروژههای مشابهی که دارد کار میشود به متن درسی برسیم. متن درسی یعنی حاصل 40 مقالهی تحقیقی که براساس آن بتوانیم 6 سال دیگر مجوز فوق لیسانس مطالعات فرهنگی انقلاب را بگیریم.
پس کار شما زمینهای است برای این کار. ضمناً وقتی به زبان علم در میآید بلافاصله شما میتوانی ترجمه کنی؛ اگر به زبان علم دربیاید در اسپانیا و چین و آکسفورد هم میتواند خوانده شود. سومین خروجی، هنری است. به طور مشخص خروجی سینمایی یا داستانی کارهایی که شما انجام دادید از این جهت خیلی غنی است یعنی تا دل تان بخواهد در دل اینها ماجرا و داستان وجود دارد. مشکلی که ما داریم، که خیلی از مشکلات دیگر را هم ناشی میشود این است که در فضای هنری و رسانهای ما، داستان انقلاب اسلامی فراموش شده است. نشانهشناسی انقلاب اسلامی در فضای افکار عمومی ما – چه فضای رسانهای و چه فضای هنری – وجود ندارد.
ماجراهای انقلاب، نباید فراموش شود
سریالهایی که پخش میشود مثلاً همین «چاردیواری»؛ کوچکترین اثری از نظام جمهوری اسلامی یا انقلاب اسلامی درونش نیست. یعنی عین این سریال میتوانست درسال 56 ساخته شود، آقا توی فیلم صلوات هم میفرستند، نماز هم میخوانند. فیلمفارسیها هم اینها را دارد. تازه بعضاً بیشتر هم دارد. مگر این که بروند توی کلانتری و عکس امام روی دیوار چسبیده باشد آن را هم نشان بدهند یا نشان ندهند. در صورتیکه واقعیت امروز جامعهی ایران پر از نشانههای جامعهی بعد از انقلاب است. چه نشانههای مثبت وچه نشانههای منفی.
دنیا الآن از ایران چه کسی را میشناسد؟ علی دایی و روحالله خمینی و جدیداً کمی احمدی نژاد. آیا چمران قابلیتش از چهگوارا کمتر بوده است؟ از هر جهت که شما نگاه کنی چمران سر است، ولی یک هزارم کسانی که چهگوارا را میشناسند چمران را نمیشناسند. کاری که ما میخواهیم انجام دهیم این است که نمیخواهیم اجازه دهیم ماجراهای انقلاب اسلامی فراموش شود. ماجراهای اینها به صداوسیمای جمهوری اسلامی نمیآید.
شما صدا و سیما را نگاه میکنید میبینید اکثراً لائیک هستند. لائیک منصف هم نیستند که بگویند برای ما ماجرا و داستان مهم است. مهم این است که ماجراهای انقلاب اسلامی روایت نشود! برای ما «نشانهشناسی انقلاب اسلامی» مهم است؛ چرا که انقلاب اسلامی، عمیقاً یک انقلاب مردمی است حداقل هفتاد هشتاد درصد مردم در آن حضور جدی داشتند. ما با این زاویه نگاه میکنیم که از دل خاطراتی که جمع میکنیم، داستان بیرون بکشیم. ما نیازی نداریم که برای سریال توی این اتاقهای دربسته بنشینیم و روی مخمان فشار بیاوریم که داستان دربیاید. یک خروجی جدی ما این است که کلاسهای فیلمنامهنویسی ما راه بیافتد. اولین پروژههایی که به بچهها میدهیم همینهاست. باید ماجرای مسجد کرامت را فیلمنامه کنند. یک سریال 56 قسمتی.
شما الان نگاه کنید دوربین سینما و تلویزیون ما مسجد را که میخواهد نشان دهد چهطوری نشان میدهد؟ فقط گنبد! چرا این طوری نشان میدهد؟ چون کارگردان ما، درکی از درون مسجد ندارد. مسجد نرفته. کسی که بچهمسجدی باشد میداند که آبدارخانهی مسجد کجاست، زیرزمینش کجاست، زنانهاش کجاست، رابطهی هیئت امنا با بسیج چگونه است، پایگاه فرهنگی چیست. ما دهها هزار پایگاه فرهنگی داشتهایم و دو تا از اینها در سینما و تلویزیون طرح نشده است. 100 تا فیلم ساخته شده است در مورد اقشار روشنفکر. ولی یک فیلم ساخته نشده که فضای داخلی یک مسجد را نشان دهد.
در «اخراجیها» به عنوان یک اتفاق نادر دوربین داخل مسجد میرود. مثلاً حیاط هم دارد. مسجد فقط گنبد ندارد. بسیج هم دارد، امام جماعت دارد. اینها با هم یک نسبتهایی دارند. مسجد یک فضای فعال و پویا داشته است.
تاریخ شفاهی کافی نیست
یک نکتهی دیگر هم این است که در حاشیهی این که اسناد را جمع میکنید، به تاریخ شفاهی بسنده نکنید. هر عکسی و سندی که طرف دارد مطالبه کنید. مثلاً میگوید ما تئاتر اجرا میکردیم. بپرس آقا نمایشنامه را داری؟ میگوید اخیراً درکاغذپارهها دوسه صفحهاش را دیدهام، همانها را بگیر. اگر صدایی، نواری، فیلمی مانده جمع کنید. البته در حدی که ممکن است. فشار نیاورید. ضمن اینکه بعد از یک مدتی شما خودتان به یک سری شگردها میرسید که میتوانید اسناد را جمع کنید. بهطور خلاصه یکی از فوریتهای جبهه فرهنگی انقلاب این است؛ برای این که به نسل امروز جبهه فرهنگی انقلاب احساس هویت دهیم، باید پشتوانه و پسزمینهشان را نشان دهیم و توی چشمها شیرین کنیم.
ضرورت آسیب شناسی آن دوره
باید از این کار، «جریانشناسی جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی» دربیاید. میخواهیم از جزء به کل حرکت کنیم. مثلاً از چه مقطعی «تحجر» دوباره به صحنه آمد؟ یک سری برداشتهایی داریم ولی مصاحبهها را که مطالعه میکنیم شاید به برداشتهای جدیدی برسیم یا روی همین نظرات تاکید شود. ما میخواهیم روش درست «نظریهپرداری» را اجرا کنیم. یعنی اول تاریخ و بعد بر اساس این تاریخ برویم سراغ نظریهپردازی.
از سؤال کردن نترسید! چرا حرکتهای فرهنگی از نیمه دهه 60 به بعد کمرنگ شد؟ اگر بخواهیم هستههای مقاومت فرهنگی تشکیل بدهیم باید آن دوره را آسیبشناسی کنیم. باید نقاط قوت و ضعف را بدانیم. باید بدانیم چرا کارها به انحراف کشیده شد؛ چهجوری شد که به انحراف کشیده شد؟ شهدای این جبهه باید شناخته شوند. چه اتفاقی افتاد که این جمعها از هم پاشیده شد؟
در مورد جریان شناسی فرهنگی حرف خوبی زده خصوصا آن بخش خروجی کار که خلاء داریم و اگر کار شود این خلاء پر میشود.