آیا اعراب باز هم فریب این عناوین دهن پرکن القا شده از سوی غرب را میخورند و یا آنکه برای یک بار هم که شده، به دور از تعصبات قومی و توهمهای روشنفکری، به سوی انگیزهٔ واحد دینی میروند تا رژیمهای منحط وابسته را به طور کامل ساقط و بیداری اسلامی را محقق سازند؟
«سیدحسن نصرالله» دبیر کل حزب الله لبنان در سخنانی در مراسم افتتاحیهٔ همایش «قدس پایتخت فلسطین و اعراب و مسلمانان» در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰، جملهای گفت که بسیار حائز اهمیت بود. وی با تأکید بر اینکه قدس محور درگیریهای منطقه در طول تاریخ بوده و در آینده نیز این چنین خواهد بود، گفت: «توافق نامهٔ «سایکس ـ پیکو» منطقه را از دیدگاه تسلط بر قدس تقسیم کرد و پروژهٔ خاورمیانهٔ جدید نیز در همین راستا طراحی شد و تمامی پروژههای آینده نیز حول این محور و برای از بین بردن آرمان فلسطین رقم خواهد خورد.»
معاهدهٔ «سایکس ـ پیکو» همان توافق نامهٔ ننگین میان دولتهای انگلستان و فرانسه است که بر طبق آن سوریه و لبنان به فرانسه واگذار شد و در مقابل؛ اردن و عراق سهم انگلستان گردید و البته فلسطین هم یک منطقهٔ بین المللی شناخته شد که کمی بعد تحت قیومیت انگلیسیها در آمد و در نهایت آنها هم به اسراییل واگذارش کردند. این عهدنامه را میتوان با قرارداد «سن پترزبورگ» (۱۹۰۷م. / ۱۳۲۵ه. ق.) میان انگلیس و روسیه مقایسه کرد که سرنوشت ایران، افغانستان و چند کشور دیگر را نیز تعیین میکرد. طبق این معاهده؛ ایران به سه منطقهٔ شمالی (تحت نفوذ روسیه) و جنوبی (تحت نفوذ انگلیس) و منطقه بیطرف میانی تقسیم میشد. در نتیجه به منظور اجرایی کردن آن، شمال ایران به اشغال روسها درآمد و پس از جنگ جهانی اول نیز بریتانیاییها با اشغال بوشهر به سوی شیراز پیشروی کرده و مناطق جنوبی ایران را به تصرف خود درآوردند. [۱] خوشبختانه این قرارداد و قراراد ننگین بعدی آن با عنوان قرارداد «۱۹۱۹» (۱۸ مرداد ۱۲۹۷ ه. ش/ ۹ اوت ۱۹۱۹م.)، میان «وثوقالدوله» و «سر پرسی کاکس» که تقریباً با قراداد سایکس ـ پیکو (۱۹۲۰م.) همزمان است، به جهت بیداری رهبران دینی ایران ناکام ماند. [۲] اما سرنوشت اعراب همچون ایران نبود.
قرارداد سایکس ـ پیکو چگونه به وجود آمد؟ هنگامی در سال ۱۹۱۴م.، دولت عثمانی به طرفداری از دول اتحاد مثلث – آلمان و اتریش که در برابر دولتهای اتفاق مثلث (انگلستان، روسیه و فرانسه) در جنگ اول بین الملل صف کشیده بودند- برخواست، امیدوار بود بدین ترتیب قدرت و موقعیت گذشتهٔ خود را بازیابد. به همین منظور سعی کرد با طرح شعار اتحاد اسلام و تأکید بر آن، حمایت ملل مسلمان را جلب نماید و تا حدودی نیز در این زمینه موفق گردید. در مقابل، دولتهای اتفاق مثلث نیز درصدد بر آمدند امپراطوری عثمانی را تجزیه و مضمحل کنند. از این رو علاوه بر آنکه مستقیماً به عثمانی حمله کرده و با آن وارد جنگ شدند، اقلیتهای دینی و نژادی آن را نیز به شورش و استقلال طلبی واداشتند. [۳] بر این اساس در سال (۱۳۳۴ه. ق. /۱۹۱۶م.) اعراب را به تحقق «انقلاب عربی» تحریک نمودند و در شرایطی که قول تشکیل حکومتهای مستقل عربی را به «آل شریف» داده بودند، همان سال طبق معاهدهٔ سایکس ـ پیکو سرزمینهای عربی امپراطوری عثمانی را میان خود تقسیم کردند.
انقلاب عربی و تهاجم نیروهای اتفاق مثلث سرانجام دولت عثمانی را به شکست کشاند و در سال (۱۹۱۸م. /۱۳۳۶ه. ق.) با عقد معاهدهٔ «مودرس»، تسلیم شد. در حالی که فرانسه، انگلستان، ایتالیا و یونان، علاوه بر اشغال قسطنطنیه – اسلامبول سابق و استانبول کنونی- هر یک قسمتهایی از کشور عثمانی را به تصرف خود در آورده بودند. در همین سال، جنگ جهانی اول نیز به پایان رسید لیکن برنامهٔ استعمارگران برای امپراطوری عثمانی پایان نیافت و آنها باز هم به وسیلهٔ معاهدات ننگین آن را تجزیه کردند. [۴]
عبرت از تجربهٔ انقلاب عربی
بدین ترتیب معلوم میشود که اصطلاح «انقلاب عربی» اولین بار زمانی به کار رفته است که اعراب فریب خورده، بر ضد دولت عثمانی – که اگرچه نمادی از اسلام واقعی نبود اما در مقابل هجوم استعمار به خاورمیانه و جهان اسلام همچون سدی محکم عمل میکرد- شورش کردند. فرماندهی اعراب را فرماندهان انگلیسی همچون «ژنرال لورنس» (مشهور به لورنس عربستان) بر عهده داشتند و این چنین بود که استعمار فرانسه و انگلیس از یک سو و پادشاهان دست نشاندهٔ آنان همچون «آل سعود» بر جهان اسلام حاکم شدند. [۵]
با توجه به این تجربهٔ تلخ تاریخی – غلبهٔ ناسیونالیسم عربی بر وحدت اسلامی- است که میبایست در مقابل توطئههای مشابه غرب هوشیار بود که میخواهند باز هم احساسات عربی را تحت لوای «بهار عربی» بر «بیداری اسلامی» غالب کنند. به همین دلیل است که سید حسن نصرالله از هوشیاری اعراب در مقابل توطئهها سخن میگوید و اینکه از تجربههای قبلی عبرت بگیرند: «ما از نسلی هستیم که بعد از سال ۱۹۶۷م. به سن تکلیف رسید. یعنی پس از دست رفتن قدس. ما در قبال اشغال شدن آن مسؤولیتی نداریم اما در خصوص تحت اشغال ماندن آن تا امروز مسؤولیم. هر جریان [سیاسی] و همهٔ ملتها باید روز قیامت پاسخی داشته باشند که برای آزادسازی قدس چه کرده است.»
اما ماجرای «بهار عربی» چیست؟ «ویکی پدیا» به عنوان یک رسانهٔ غیررسمی در جهت اهداف دشمن، «بهار عربی» را «انقلابها، خیزشها و اعتراضها در جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱م.» مینامد که چون «در کشورهای عرب در حال پیگیری است با عنوان بهار عربی یاد میشود!» و همچنین: «مجموعهای بیسابقه و در حال جریان از قیامها، راهپیماییها و اعتراضها در کشورهای عمدتاً عربنشین شمال آفریقا و جنوب غرب آسیا شامل: تونس، مصر، لیبی، سوریه، یمن، بحرین و اردن و در سطحی کوچکتر عربستان سعودی، الجزایر، عمان، کویت، مراکش، موریتانی و سودان است.»
اما آیا انقلابهای مردمی منطقه آن قدر بیدر و پیکر و بیهویت است که به صرف عرب زبان بودن صاحبانشان، آن را «بهار عربی» نام بنهند؟ آیا ارزش، هنجار، هدف یا رهبری صاحب اندیشهای در این انقلابها نیست که مبنای نامگذاریشان باشد؟
به طور حتم چنین نیست. اما باید دید که چرا غرب بر این نامگذاری اصرار دارد. در این باره باید به روشنگریهای رهبر انقلاب اسلامی اشاره کرد که بر ماهیت اسلامی انقلابها تأکید و آن را «بیداری اسلامی» نامیدهاند. ایشان به ویژه در ۱۸ بهمن ۱۳۹۰ در سخنانی در جمع مهمانان کنگرهٔ شعرای بیداری اسلامی، حادثهٔ بیداری اسلامی را تأثیرگذار و سرنوشت ساز برای همهٔ امت اسلامی دانستند و خاطر نشان کردند: «این حرکت، یک بیداری حقیقی و همچنین اسلامی و نتیجهٔ عبرتهای فراوان، درکهای عمیق و همتهای والای ملتهای عرب در سالیان متمادی است و به همین دلیل، نام «بهار عربی» برای این حرکت عظیم، ناقص است.» حضرت آیتالله خامنهای همچنین تأکید کردند: «این حرکت، پایان یافتنی نیست و ادامه خواهد داشت و تاریخ امت اسلامی به اذن پروردگار، تغییر خواهد کرد.»
اما چرا غرب روی ویژگی عربی انقلابها تأکید دارد؟ سادهترین توضیح آن است که چون اقلیتهای قومی غیر مسلمان هم در این کشورها وجود دارند که در انقلاب نقش داشتهاند (از جمله اقلیت قبطی و مسیحی مصر) نباید انقلاب را صرفاً محصول اقدامهای مسلمانان دانست. اما حقیقت ماجرا زمانی معلوم میشود که بدانیم غرب برای تحریک اقلیت عرب زبان کشور ما هم برنامه ریخته تا آنها را هم به بهانهٔ پان عربیسم به میدان بکشد. بیخود نیست که ویکی پدیا بخشی از شرح پروندهٔ «بهار عربی» را به خوزستان ایران اختصاص داده و مینویسد: «اعتراضهای ۲۶ فروردین ۱۳۹۰ در خوزستان ملقب به یوم الغضب یا روز خشم، سالروز ناآرامیهایی در فروردین ماه سال ۸۴ خوزستان است که در نتیجهٔ آن چند نفر کشته و دهها نفر بازداشت شدند.»
گذشته از موهومی و غیر واقعی بودن این ماجراها، رسانهٔ به ظاهر بیصاحب ویکی پدیا فراموش کرده که همین تجزیه طلبان عرب در خوزستان چگونه به اتکای رژیم «صدام حسین» در سال ۵۸ در خرمشهر غائله به پا کردند و همانها هم یک سال بعد چشمشان را بر هجوم صدام به خوزستان بستند تا اشغال و ویران شدن شهرشان را توسط «دایی جان صدام» نبینند! حال چگونه یک گروه تروریستی و تجزیه طلب که پشتوانهاش را در رژیم منحط صدام از دست داده، میتواند آغازگر یک انقلاب و یا جنبش دموکراتیک مدنی باشد؟
البته ویکی پدیا یک گام جلوتر هم رفته و وقایع پس از انتخابات ۸۸ را هم به بهانهای، به «بهار عربی» میچسبانند: «در ایران نیز اواخر سال ۱۳۸۹ شمسی درخواست مجوزی توسط میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای راهپیمایی جهت «حمایت از مردم تونس و مصر» شده بود که به ایجاد تجمعاتی در چند شهر در روزهای ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ و ۱ اسفند ۱۳۸۹ انجامید!»
در هر حال چنین دروغگوییهای آشکاری، نشان میدهد که با تمام این برنامهریزیها، پروژهٔ «بهار عربی» با شکست مواجه شده و حتی اگر هم امروز در اذهان انقلابیون منطقه وجود دارد، به معنای مد نظر غرب – به عنوان آلترناتیو مفهوم «بیداری اسلامی» – نبوده و نیست. اما مدتی پس از طرح عنوان «بهار عربی» در خلال بیداری اسلامی، رسانههای غربی از مفهومی تبعیّت کننده به نام «تابستان عربی»! هم سخن راندند. نویسندگان و تئوری پردازهای وابسته به استکبار جهانی در تحلیلهای خود این طور میگفتند که پس از بهار عربی نوبت تابستان عربی است و تابستان نیز فصل ایستایی، استراحت و لذت بردن از نعمات بهار است. نتیجهٔ این تعابیر این میشود که مردم تونس، مصر و لیبی باید به خانههایشان بازگردند تا سیاستمداران کارها را در دست بگیرند! مردم باید زندگی عادی خود را سر گیرند تا در سایهٔ این بیتفاوتی و عیش و نوش تابستانی، سیاستمداران بتوانند با خیال راحت با غرب زد و بند کنند و دستآوردهای انقلاب را بر باد دهند! در عین حال انقلابهای بحرین، یمن، اردن و عربستان که هنوز به انجام نرسیدهاند باید تعطیل شوند و مردم این کشورها سهمی از انقلاب نخواهند داشت.
اما این طرح هم با شکست مواجه شد و از این رو غرب و غرب گرایان، پروژهٔ دیگری را در پیش گرفتند. این بار شبکهٔ خبری «الجزیره» که در خلال این بیداری اسلامی با تزویر، نام «رسانهٔ انقلاب» را بر خود نهاده بود با انتخاب عبارت جدید دیگری به نام «بیداری عربی» به آن اذعان و پروژهای جدید را در به انحراف کشاندن بیداری اسلامی کلید زد. بیداری عربی نیز دقیقاً در راستای مقابله با مفهوم «بیداری اسلامی» و از همان اندیشکدههایی خارج میشود که «بهار عربی» را تولید کرده بودند. دشمن با رصد این مسأله سعی کرد با طرح مفهوم جدیدی به نام «بیداری عربی» که جناس بیشتری با «بیداری اسلامی» داشت؛ نخست به مسألهٔ بیداری، رویکردی نژادی و قومی بدهد تا به این وسیله بتواند خود را از اثرات بیداری رهایی بخشد و دوم با منها کردن مفهوم اسلامی از مسألهٔ بیداری، بتواند در زمینهٔ به انحراف کشاندن خیزش مردم جهان بر ضد استکبار، با امید بیشتری عمل کند.
اما با هوشیاری رهبر انقلاب اسلامی و اقدامهایی که در کشورمان به منظور روشنگری انجام شد – از جمله برگزاری سه دوره اجلاس جهانی بیداری اسلامی در ایران بود که توسط دکتر «ولایتی»، مشاور امور بین الملل مقام معظم رهبری مدیریت شد- این پروژه نیز با وجود آنکه مدتی توسط دشمن با امیدهای بسیاری به پیش رفت و رسانههای صهیونیستی جهان استقبال فراوانی از آن کردند، عملاً به شکست انجامید و این عبارت «بیداری اسلامی» بود که در اذهان عمومی ملتهای مسلمان، نمود بیشتری یافت.
انقلاب فمینیستی!
البته در این مدت غرب هم بیکار ننشسته و با از سرگیری اقدامهای دیگری در جهت انحراف بیداری اسلامی، با ساز و کار دو قدرت نرم و هوشمند به سراغ ایجاد راهکارهای آن رفت. طرح انگیزههای اقتصادی به عنوان عامل اصلی خیزش مردم، تلاش برای صنفی نشان دادن اعتراضها، بیان انگیزههای ناسیونالیستی و سهم خواهی به عنوان علت اصلی خیزشها و نبود دموکراسی از جمله روشهایی هستند که دشمن پس از عبور از مرحلهٔ غافلگیری خود در قبال بیداری اسلامی شروع به اعمال آنها در مقابل این بیداری کرد و البته همچنان نیز به این روند ادامه میدهد. آنان همچنین با القای «فمینیسم»، کوشیدند تا مسیر بیداری اسلامی را منحرف کنند. در همین راستا بود که به ناگاه از درون کشور یمن، زنی به نام «توکل کرمان» را تحت عنوان فعال امور زنان در رسانههای خود مطرح و بعداً نیز جایزهٔ صلح نوبل ۲۰۱۱م. را به طور مشترک به وی و دو زن دیگر – خانم «آلین جانسون سیرلیو» رییس جمهور لیبریا و «لیما غوبوی» فعال سیاسی لیبریایی – اعطا کردند.
در معرفی خانم توکل عبدالسلام خالد کَرمان همین بس که ریاست گروهی به نام «زنان روزنامه نگار رها از بند» را بر عهده دارد و در ۲۳ ژانویه از سوی پایگاه «وست هند فمینیست» رسماً به عنوان یک فمینیست! معرفی شده است. در مقابل او، «آیات القرمزی» (دختر ۲۰سالهٔ شاعر بحرینی و دانشجوی دانشکدهٔ تربیت معلم با نام کامل آیات حسن محمد القرمزی) را در نظر بگیرید که در جریان اعتراضها به حکومت بحرین به علت سرودن و انشاد شعر اعتراضی در تظاهرات توسط مأموران حکومت دستگیر و بازداشت شد و پس از مدتها بازداشت غیرقانونی و شکنجه در تاریخ ۱۲ ژوئن ۲۰۱۱م. به یک سال حبس محکوم گردید.
نهایت کاری که رسانههای غربی در حق او انجام دادند این بود که عکس وی روی جلد مجلهٔ انگلیسی «ایندپندنت» به تاریخ ۲ ژوئن ۲۰۱۱م. درج شد. در حالی که او شکنجه شده و مجبور به اعتراف تلویزیونی شد، خانم کرمان در یمن در حاشیهٔ امن قرار داشت. او را به واسطهٔ اینکه دختر وزیر دادگستری سابق یمن، «عبدالسلام خالد کرمان» بود، هیچگاه دستگیر نکردند و تبعاً هیچگاه شکنجه و مجبور به اعتراف هم نشد. ضمن اینکه چون سنی مذهب و عضو شورای مرکزی حزب «انجمن اصلاح یمن» است که نمایندهٔ «اخوان المسلمین» در یمن به شمار میآید، میتوانست به عنوان آلترناتیو مبارزههای انقلابی شیعیان (که اکثریت یمن را تشکیل میدهند) معرفی شود. شاید به همین جهت بود که مجلهٔ «تایمز» او را یک شبه به عنوان «انقلابیترین زن تاریخ» معرفی کرد و سفارت آمریکا هم جایزهٔ «شجاعت» را به او اعطا نمود!
در اثبات این مسأله، میتوان به مصاحبهٔ وی با مجلهٔ «وال استریت ژورنال» آمریکا رجوع کرد که گفته است: «من متوجه شدهام که داشتن روبنده (نقاب) در محل کار و مراکز عمومی برای زنان مناسب نیست. مردم نیاز دارند که شما را ببینند، با شما همکاری کنند و ارتباط داشته باشند. در دین من بیان نشده است که باید روبنده (نقاب) داشت، از نظر من این فقط یک سنت است.»
بیداری یا فریب مجدد؟
تاریخ ملتهای عرب، تنها شاهد معاهدهٔ «سایکس ـ پیکو» نبوده است. اعراب یک بار دیگر در توافق نامهٔ صلح «کمپ دیوید» هم تحقیر شدهاند و لغو این پیمان توسط دولت انقلابی مصر، میتواند اولین اقدام آنها در باز پسگیری آبروی اعراب و مسلمانان باشد. البته غرب هم کوتاه نخواهد آمد و با تمام وجود از موجودیت اسراییل دفاع خواهد کرد. ضمن اینکه برنامههای دیگری نیز همچون «طرح خاورمیانهٔ بزرگ» در این سالها مطرح شدهاند که مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین و هم اکنون؛ بیداری اسلامی آنها را نقش بر آب کرده است. همین چند سال قبل سید حسن نصرالله در سخنرانی ظهر عاشورای خود از طرح پنهانی اسراییل و دیکتاتورهای مصر و اردن، پرده برداشت که قصد داشتند با تجزیهٔ فلسطین، برای همیشه مقاومت مردم فلسطین را نابود کنند، بدین معنا که کرانهٔ باختری به اردن و نوار غزه به خاک مصر الحاق شود تا «فلسطین» از نقشهٔ جهان حذف گردد و تنها اسراییل بماند و دوستان دیکتاتور عربش. البته این نقشه هم مانند دیگر نقشههای غربی-عربی خنثی شد و حال منطقه در آستانهٔ زایش سیاسی دیگری است، اگر توطئههای رسانهای و سیاسی غرب بگذارد.
با وجود تمام این القائات، هشدارهای رهبر انقلاب اسلامی از آغاز بیداری اسلامی – به ویژه خطبههای نماز جمعهٔ دههٔ فجر دو سال گذشته- تأثیر عمیقی در بیداری اذهان ملتهای منطقه و خنثی سازی تبلیغات فریبندهٔ رسانههای غربی و عربی داشته است. حال باید دید اعراب باز هم فریب این عناوین دهن پرکن القا شده از سوی غرب را میخورند و یا آنکه برای یک بار هم که شده، به دور از تعصبات قومی و توهمهای روشنفکری، به سوی انگیزهٔ واحد دینی میروند تا رژیمهای منحط وابسته را به طور کامل ساقط و بیداری اسلامی را محقق سازند؟
پینوشتها:
[۱]. این پیمان نامه که ۵ بند داشت بدون آگاهی یا مشارکت دولت ایران در زمان اوج جنبش مشروطه امضا شد؛ از این رو سرانجام با پاسخ تند مجلس شورای ملی روبهرو شد. پس در تاریخ ۱۶ سپتامبر ۱۹۰۷ ایران را رسماً در جریان قرار دادند. با وجود اعتراضهای ایران به این قرارداد، مواد آن عملاً اجرا میشد و در زمان جنگ جهانی اول نیز به بهانهٔ جنگ با عثمانی، مناطقی از ایران مدتی به اشغال روسیه و بریتانیا در آمده بود. روسها تا زمان انقلاب اکتبر بر حفظ منافع به دست آمدهشان از این قرارداد اصرار داشتند. پس از انقلاب اکتبر این قرارد عملاً ملغی شد.
[۲]. قرارداد ۱۹۱۹م. که ایران را عملاً تحت الحمایهٔ انگلستان قرار میداد با مخالفت شدید افکار عمومی مواجه شد و به تصویب مجلس نرسید. چهرههایی چون مرحوم «سید حسن مدرس» نقش مهمی در افشای ابعاد این معاهده و بسترسازی برای لغو آن ایفا کردند. مدرس گفته بود: «مثلاً آمدند قرارداد درست کردند. دستی از غیب بیرون آمد و بر سینهٔ نامحرم زد. هرچه کردند نشد…». حتی احمدشاه قاجار نیز تحت تأثیر مخالفتهای گستردهٔ مردم، حاضر نشد این قرارداد را تأیید کند. وثوق الدوله با فشار افکار عمومی در چهارم تیر ۱۲۹۹ استعفا داد و مشیرالدوله ـ جانشین وی ـ قرارداد را لغو و عذر مستشاران انگلیسی را خواست.
[۳]. «مک ماهون»، کمیسر عالی انگلیس در مصر طی مکاتبی با «شریف حسین» حاکم وقت حجاز، به وی قول داده بود در صورت قیام علیه عثمانی، سلطنت عربی مشتمل بر عربستان، عراق و شام را به فرزندان وی – علی، عبدالله و فیصل- خواهد داد. اما در نهایت انگلیس حتی حاکمیت شریف را بر سراسر خاک عربستان هم به رسمیت نشناخت و تنها حجاز برای او باقی ماند. بعدها که فرزندان شریف حاکمیت عراق، سوریه و اردن را به دست آوردند، آل سعود از منطقهٔ نجد به حجاز حمله کرده و همان منطقه را هم از چنگ شریف حسین خارج کردند که پیش از این گمان میکرد میتواند خلافت عربی را جایگزین امپراطوری عثمانی کند.
. [۴] از جمله معاهدهٔ «سور» که در سال (۱۹۲۰م. / ۱۳۳۸ه. ق.) منعقد شد. بر اساس این معاهده تنگههای بسفر و داردانل تحت نظارت بین المللی قرار میگرفت. ارمنستان، ازمیر و چند ایالت دیگر مستقل و سرزمینهای عربی از عثمانی جدا میشدند. بسیاری از سرزمینهای اروپایی به یونان و مقداری از سرزمینهای آسیایی به ایتالیا و فرانسه واگذار میشد. معاهدهٔ سور واکنش شدیدی را در میان ترکها موجب شد و آن قسمت از ارتش عثمانی که در آسیا تحت فرماندهی «مصطفی کمال پاشا» قرار داشت، از اطاعت دولت مرکزی خارج شده و ضمن تشکیل «ترکهای جوان»، سرانجام امپراطوری عثمانی را منقرض و جمهوری ترکیه را به وجود آوردند.
[۵]. آل سعود در دوران جنگ جهانی اول و انقلاب عربی توسط انگلیس متقاعد شده بودند که موقتاً به دولت شریف حسین حمله نکنند.
منابع:
۱- بهار عربی این گونه از «بیداری اسلامی» شکست خورد، سایت خبری آی پرس، تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۹۰
۲- تلاش برای انحراف خیزش مردم مسلمان با سلاح فمینیسم، سایت خبری آی پرس، تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۹۰
۳- سخنان سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان در مراسم افتتاحیهٔ همایش «قدس پایتخت فلسطین و اعراب و مسلمانان»، سایت المنار، تاریخ ۱۴ اسفند ۹۰
۵- رهبر معظم انقلاب در جمع شرکت کنندگان در کنگرهٔ بینالمللی شعر بیداری اسلامی: نام «بهار عربی» برای حرکت بیداری اسلامی ناقص است، پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای، تاریخ ۱۸ بهمن ۱۳۹۰
۶- حسینی عارف، سید علیرضا، بیداری اسلامی در بهار انقلابهای عربی، مرکز نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزهٔ علمیهٔ قم، چاپ نخست، تهران ۱۳۹۰
Sorry. No data so far.