«نارنجیپوش»، بیست و سومین فیلم داریوش مهرجویی، شاید در نگاه اول فیلمی پر از اشکالات فنی و محتوایی باشد و نمایانگر بیحوصلگیها و سهلانگاریهای کارگردان سابقا مهماش، ولی با تمام این ایرادات فنی واضح و گلدرشتی که میتوان در آن پیدا کرد، از دو منظر میتواند نمونه و بهانهٔ خوبی برای بحث باشد. یکی جایگاهش در کارنامهٔ پروپیمان مهرجویی، به عنوان یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین فیلمسازان جریان شبه روشنفکر در دهه شصت و هفتاد، بررسی روند فیلمسازی این کارگردان ۷۲ ساله تا به امروز و رسیدن به «نارنجیپوش»، با تمام ضعفها و قوتهایش.
مهمتر از آن بررسی نوع نگاه و حال و هوای حاکم بر این اثر، به عنوان آخرین ساختهٔ یکی از کارگردانان متعلق به نسل اول شبهروشنفکران فعال بعد از انقلاب است و مقایسهٔ آن با نوع نگاه و حال و هوای سیل فیلمهای تلخمزاج و پوچاندیش مثلا اجتماعی سالهای اخیر که محصول نسل سوم و چهارم کارگردانان متعلق به جماعت شبهروشنفکر است.
«نارنجیپوش» قطعا فیلمی در قد و قامت سینمای مطلوب و مورد نظر ما نیست و اساسا توسط چنین روشنفکرانی هیچگاه فیلمی که مطلوب سینمای انقلاب باشد ساخته نخواهد شد. اما با وجود تمام ایرادات فنی و تکنیکیاش در مقایسه با فیلمهای ظاهرا اجتماعی این سالها قطعا اثری بسیار شریفتر و قابل اعتناتر است و مقایسه آن با فیلمهای سالهای اخیر کارگردانانی مثل اصغر فرهادی، مازیار میری، رضا کاهانی، علیرضا امینی، بهرام توکلی، مانی حقیقی و….. قطعا مختصات خوبی از چندگانگی و سیر تغییرات تفکری در بین نیروهای جریان شبهروشنفکر از نسل اول فعال بعد از انقلاب تا به امروز و نسل سوم و چهارم این جریان به دست میدهد.
اما برای مقایسهٔ بهتر آخرین ساختهٔ داریوش مهرجویی با آثار این سالهای شبهروشنفکران بهتر است روی المانها و مفاهیمی تکیه کنیم که در اکثر قریب به اتفاق این آثار مشترک است و مانند نخ تسبیحی آنان را به هم مرتبط میکنند. مفاهیمی که مهرجویی در «نارنجیپوش» به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه یا از بیان آنها دوری میکند و یا درست سعی در بیان عکس آن را دارد:
یکم: جامعهای به بنبست رسیده- جامعهای امیدوار
بعد از اکران «نارنجیپوش» در روزهای برگزاری جشنوارهٔ سیام فجر به این نکته اشاره کردیم که ساختهٔ تازهٔ مهرجویی جوابیهایست به «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی و در آن زمان این مطلب با واکنشهای مختلفی روبهرو شد و بسیاری را به تکاپو برای دستوپا کردن پاسخ این مسئله واداشت. اما به رغم تمام پاسخها، امروز با گذشت چند ماه از برگزاری جشنواره فجر با اطمینان بیشتری میتوان این مسئله را مطرح کرد که «نارنجیپوش» نهتنها در تقابل جدی با «جدایی نادر از سیمین»، بلکه در تضاد جدی با تمام ساختههای چند سال اخیر کارگردانان شبهروشنفکر غربزده است، آثاری مثل «انتهای خیابان هشتم»، «سعادتآباد»، «اسب حیوان نجیبی است»، «اینجا بدون من» و…..
البته این مسئله قطعا به این معنا نیست که مهرجویی بصورت خودآگاهانه در پی دادن پاسخی به این آثار بوده است، بلکه اساسا تفکر حاکم بر فیلم اخیر مهرجویی در تقابل جدی با تفکر حاکم بر فیلمهایی است که اکثرشان هم با همان آهنگ محتوایی «جدایی نادر از سیمین» ساختهشدهاند. متاسفانه در تمام آثاری که در چند سال اخیر به عنوان فیلم اجتماعی و فیلم منتقد و اصلاحگر به خورد مردم داده شده است، نهتنها شاهد هیچگونه نقد اجتماعی نیستیم بلکه اساسا با جامعهای به بنبست رسیده طرفیم که باید به هر طریقی از آن فرار کرد.
به جز نمونه معروف اینگونه فیلمها، «جدایی نادر از سیمین»، که در گذشته به طور مفصل به آن پرداخته شد، در آثاری مثل «انتهای خیابان هشتم» که هماکنون بر پرده است نیز با جامعهای طرفیم که در آن هیچ راه فراری از مشکلات نیست و در نهایت نسل جوان یا مجبور به خودکشیاند یا خودفروشی و این تفکر نهتنها محدود به یک فیلم خاص نیست بلکه مفهوم مشترک تمام این سری آثار است.
اما با این وجود مهرجویی در «نارنجیپوش» نه تنها این دیدگاه را تائید نمیکند بلکه درست در نقطه مقابل این تفکر تلخمزاج و پوچاندیش، با ارائه فضایی سرخوش و شاد در تلاش برای القای این تفکر است که اگر در جامعه آشغال و زباله و ناپاکی هم هست اولا میتوان آن را از بین برد و جامعه را پاک کرد و دوما با وجود تمام مشکلات، رفتن و مهاجرت معنا و توجیهی ندارد.
دوم: جامعه مقصر است یا افراد جامعه؟
در این بین اما نکتهٔ اساسیتر این است که نسل جدید شبهروشنفکران وطنی نه تنها سعی در القای به بنبست رسیدن جامعه را دارند بلکه علاوه بر آن همواره شخصیتهای آثارشان (مردم) را افراد بیتقصیر و مظلومی به تصویر میکشند که در اینجامعه سیاه و نکبت گیر افتادهاند و هیچ راه فراری ندارند. در «جدایی نادر از سیمین» شخصیتها، به خصوص ترمه به عنوان نسل آینده، مجبور به دروغ گفتنند و اصلا سیستم حاکم بر جامعه طوریست که راه فراری از این دروغ نیست.
در «انتهای خیابان هشتم» شخصیتهای اصلی بیتقصیرند و اینجامعه و سیستم حاکم بر آن است که آنان را به خودکشی و تنفروشی میرساند و شخصیتها راه فراری از سرنوشت محتوم خود ندارند. همچنین در «اسب حیوان نجیبی است» علاوه بر آنکه شخصیتها نقشی در بدبختی و فلاکت خود ندارند بلکه حتی با وجود این سیهروزی، مورد اخاذی از طرف قدرت حاکم (پلیس به عنوان نمادی از قدرت حاکم) نیز قرار میگیرند.
اما با این همه در «نارنجیپوش» کثیفی و زباله موجود در جامعه را ساخته و پرداختهٔ تکتک افراد جامعه است و هرکدام از شخصیتها در تولید آن مقصرند و در عین حال با وجود این مقدار زباله و ناپاکی باز افراد جامعه میتوانند با تغییر رویکرد و رفتار خود شهر را دوباره پاکیزه کنند و خوشبختانه مانند فیلمهای ظاهرا نقد اجتماعی دیگر این سالها اینطور نیست که راه فراری از وضعیت موجود وجود نداشته باشد.
سوم: بحرانهای جعلی- مشکل واقعی
این اشتباهترین کار ممکن است اگر «نارنجیپوش» را اثری چندلایه و دارای معانی متعدد فرض کنیم و سعی داشته باشیم از آشغال و زباله و آشغالزایی و آشغالزدایی تاویلهایی جز معانی ظاهریاش داشته باشیم. اتفاقا همین جزو نکات مثبت فیلم است، اینکه مهرجویی در خلال این موضوع سعی نکرده بحرانها و مشکلات غیرواقعی را در جامعه به تصویر بکشد. به این دقت کنید که بستر فیلم بطور مثال چقدر مستعد این است که موضوع مد شدهٔ این روزها؛ «خیانت»، در آن پررنگ باشد و مهرجویی با دقت از کنار آن عبور میکند و به جز یک سکانس که آن هم به دلیل سوءتفاهم یکی از شخصیتهاست، اساسا بحثی از این موضوع نمیشود و هیچکدام از شخصیتها را وارد این موضوعات نمیکند. «آشغالزایی» چیزیست که واقعا یکی از موضوعات مهم جامعهٔ ماست و مهرجویی یا به علت دغدغهٔ شخصیاش و یا به خاطر سفارش یک مجموعه، فیلمی ساخته که فقط به همین موضوع میپردازد و خوشبختانه بر خلاف نسل جدید شبهروشنفکران در کنار این دغدغه- و یا سفارش- دنبال القای بحرانهای جعلی و غیرواقعی نیست که به هیچ وجه دغدغه و مشکل مردم نیستند و از دل جامعه برنیامدهاند.
کلام آخر:
همانطور که در بالا اشاره کردم طبعا فیلمی مثل «نارنجیپوش» اثری است که در نهایت در فضای روشنفکری و انتلکتوئل تعریف میشود. اما وقتی در کنار آثار اخیر نسل تازهٔ جماعت شبهروشنفکر قرار میگیرد نکات مثبت فراوانی دارد که نمیتوان از آنها به سادگی گذشت. به جز نکاتی که در بندهای بالا به آنها اشاره شد، مقایسهٔ فضای سرخوش و شاد فیلم مهرجویی که قطعا در نهایت باعث سرزندگی و شادابی مخاطب خواهد شد با فضای تلخ و یاسآور اکثر فیلمهای سالهای اخیر که به جز تشویش ذهن تماشاگر و القای ناامیدی و اضطراب نتیجهٔ دیگری نداشتند خودش به تنهایی برای اثبات این تفاوت و برتری کفایت میکند.
اما نکتهای که در نهایت باید به آن پرداخت این است که اساسا این دوگانگی در تفکرات و این تقابل جدی در بین نیروهای نسل قدیم و جدید جریان روشنفکری از کجا ناشی میشود و چرا نسل آخر جماعت شبهروشنفکر بصورت مشترک و همهجانبهای سعی در القای حس ناامیدی و بحرانسازیهای جعلی در جامعه دارند. ایا این فیلمسازان واقعا به تئوری «هنر برای هنر» و کارکردهای غیرسیاسی هنر اعتقاد دارند، یا در عمل و بصورت مشترک کاملا کارکردهای سیاسی برای تولیدات خود متصورند و از سینما به عنوان ابزاری در جهت رسیدن به خواستههای سیاسی خود استفاده میکنند؟ به نظر میرسد با دقت به شباهتهای عجیب و غریب این سری آثار به هم کاملا به جواب این سوال کلیدی خواهیم رسید.
سلام دوست عزیز
اتفاقا از خود آقای مهرجویی هم این سوال صورت گرفت که آیا فیلم نارنجی پوش شما جوابی به جدایی نادر از سیمین فرهادی است که وی با تکذیب این مسئله گفتند این حرفها چرت و پرت است و این کار برای چندسال قبل از جدایی نادر از سیمین است.