چهارشنبه 02 می 12 | 09:46

جامعه‌ای با اين همه درد؛ ديگر گذشت ندارد

ماجرای پالتوی پشمی قرمز درد امروز زنان کشورهای درحال توسعه ازجمله ايران است. زني پر از تنش كه زخم روی صورتش تنها جسمی نیست بلكه به روحش زخم وارد شده و بايد پرسيد با این همه ناملایمات تا کجا تحمل خواهد داشت؟!


پنجمین تجربه کارگردانی افسانه ماهیان برخلاف چهار اثر قبلی دچار تغییری اساسی شده و آن هم دست گذاشتن روی متنی از یک نمایشنامه‌نویس ایرانی است با موضوعی اجتماعی و معاصر در جامعه ایران؛ با وجود اینکه کارگردان متوجه است این موضوع برای مخاطب حرفه‌ای تئا‌تر سوژه بکری نیست، اما ماهیان اعتقاد دارد سعی کرده با خلاقیت در طراحی صحنه و کارگردانی برای مخاطب خود کشش ایجاد کند و او را به همراهی با فضای نمایش مجاب نماید و اجازه ندهد نمایشی کسالت آور را شاهد باشد. گفتگویی با وی شده است که در زیر می خوانید:

 نمایشنامه چطور شکل گرفت؛ آیا از پیش در جریان شکل گیری آن قرار داشتید یا خیر؟

بله در جریان شکل گیری قرار داشتم. دو سال پیاپی بود می‌خواستم کارگردانی کنم اما به دلایلی به تاخیر می‌افتاد، ابتدا آقای علیرضا نادری طرحی برای من نوشت که باز به دلایلی امکان اجرا پیدا نکرد سپس خانم ثمینی طرحی را با من در میان گذاشتند که از آن خوشم آمد، در نتیجه درباره متن با هم گفتگو کردیم که تبدیل شد به پالتوی پشمی قرمز. من هم قصد داشتم نمایش را در بخش چشم انداز جشنواره تئا‌تر فجر اجرا ببرم که تایید شد و الان هم که در اجرای عموم هستیم.

 چه مدت است خانم ثمینی را می‌شناسید؟

خوب ما تئاتری‌ها خیلی وقت است که یکدیگر را می‌شناسیم. من از مدت‌ها پیش با خانم ثمینی آشنا هستم.

 چه چیز شما را جذب کرد این نمایشنامه را کارگردانی کنید؟

ابتدا سوژه‌ای که خانم ثمینی تعریف کردند برایم جذاب بود، بعد هم که از سوژه به نمایشنامه تبدیل شد با یک داستان اجتماعی کاملا رئالیستی مواجه بودیم که مسئله این روزهای جامعه ما است و حقیقتی است که بسیار با آن دست به گریبانیم. به اضافه اینکه برای حضور در جشنواره باید حتما متن ایرانی کار می‌کردم.

 در آثاری که قبلا کارگردانی کرده‌اید آثاری از نمایشنامه‌نویسان بزرگ جهان مانند امانوئل اشمیت، تنسی ویلیامز و سار‌تر اجرا برده بودید. اجرای نمایشنامه ایرانی برای نخستین بار به کارنامه‌تان اضافه شده است؟

بله، اما قبلا در نمایش‌هایی از نادر برهانی و علیرضا نادری که یک ایرانی‌نویس است بازی کرده‌ام.

 منظور مشخصا آثاری است که قبلا کارگردانی کرده‌اید.

درست است، اما اینکه قبلا آثاری از نمایشنامه‌نویسان بین‌المللی را اجرا برده‌ام؛ نباید این ذهنیت را بوجود بیاورد که همیشه باید نمایشنامه خارجی کار کنم. ویژگی نمایشنامه‌های خارجی این است که تم‌های جهان شمولی دارند، به همین دلیل در هر زمان و مکانی قابل فهم و اجرا هستند. اما بعضی از نمایشنامه‌های ایرانی محدودیت‌هایی دارند و باید در زمانی مشخص اجرا بروند چرا که با سپری شدن زمان مطمئن نیستی بتوانی بازگردی و آن را اجرا کنی. منظورم همه نمایشنامه‌های ایرانی نیست اما در هر صورت بسیاری از این نمایشنمه‌ها به معضلات انسان ایرانی حال حاضر و معاصر می‌پردازند، مانند آثار علیرضا نادری، محمد یعقوبی، نغمه ثمینی، آقای رحمانیان و… پس به خودت می‌گویی حالا که این دست مایه را داری فعلا سار‌تر را کنار بگذار و از این دست مایه ایرانی بهره بگیر.

دقیقا اینکه همواره به آثار جهان شمول فکر می‌کنید و نمایش‌هایی که کارگردانی کرده‌اید؛ این ذهنیت را بوجود می‌آورد.

بله اما افسانه ماهیان خیلی کارگردان حرفه‌ای نیست، ولی یک تئاتری و بازیگر حرفه‌ای هست. چند سالی در کارگردانی‌ام وقفه افتاده بود و تنها به بازیگری مشغول بودم ولی طی تمام این سال‌ها به کارگردانی فکر می‌کردم، این بود که سال پیش تصمیم جدی به کارگردانی گرفتم و این کار را انجام دادم.

 چرا فکر کردید متنی که خانم ثمینی نوشته می‌تواند تاثیرگذار باشد و چرا این معضل؟

به این دلیل که این موضوع وجود دارد، روی صورت زن ایرانی اسید پاشیده می‌شود؛ روی صورت زن پاکستانی به همین صورت و… به خصوص در کشورهای جهان سوم نگاه مرد سالارانه به شدت حاکم است؛ البته نباید دچار سوءتفاهم شویم که حالا چون نویسنده زن است، کارگردان زن است و موضوع هم به یکی از معضلات زن می‌پردازد، نگاه فمینیستی را دنبال می‌کرده‌ام اصلا این را قبول ندارم و به شدت از چنین تعاریفی بیزارم. اصولا کارگردان می‌توانست یک مرد باشد یا نویسنده اثر یک مرد باشد که اگر اینگونه بود باز در اصل ماجرا تغییری ایجاد نمی‌کرد، این نوع نگاه و این رفتار‌ها به هر حال وجود دارند.

 چرا خود موضوع اسیدپاشی را طرح نکردید و به یک خط چاقو روی صورت کارک‌تر زن اکتفا شد؟

به این دلیل که امکان مطرح کردنش نبود. همین متنی هم که شما در اجرا شاهد آن بودید دچار تغییرات عمده‌ای شده است.

نسبت به متن اصلی چقدر تغییر کرد، مشخصا چه چیزهایی عوض شد؟

  خیلی زیاد، در این حد که قصه شخصیت مرد با بازی پیام دهکردی به کل عوض شد، یعنی شما در ابتدا نقشی را تعریف می‌کنید که شغل‌اش و روابطش این است، اما شغل و روابطش به کل عوض می‌شود، باید به ایک نکته هم اشاره کنم که چنین تغییراتی برای بازیگر بسیار سخت است به این دلیل که باید مجددا چیز دیگری درون خود پرورش بدهد. کلا در نوع نگاه من و بن مایه اثر تغییری ایجاد نشد ولی به هرحال روی فضای بازی بازیگر‌ها به شدت تاثیر گذاشت.

در‌‌‌نهایت از بازی‌ها راضی بودید؟ چه مدت تمرین داشتید؟

سه ماه تمرین داشتیم؛ همه بچه‌ها چه پشت صحنه چه آن‌ها که جلوی صحنه به ایفای نقش پرداختند واقعا زحمت کشیدند و خیلی صبورانه کار کردند، بخصوص پیام دهکردی عزیز که هر لحظه با متن جدیدی مواجه می‌شد.

 خانم ثمینی هم هنگام تمرین حضور پیدا می‌کرد؟

بله، البته بیشتر سفر بودند، دو سفر پیاپی بلندمدت داشتند که پس از بازگشت همواره سر تمرین حاضر می‌شدند.

 پس از اینکه در جشنواره اجرای نمایش را دیدند؛ چه نظری داشتند؟

بعد از تغییراتی که در متن اثر داده شد، قطعا خوشحال نبود. امکان ندارد در اثر یک نویسنده این همه تغییر بوجود بیاید و انتظار داشته باشیم از دیدنش خوشحال هم شده باشد.

 به نظرتان نوع برخورد نویسنده با شخصیت مرد درون قصه خیلی تند نیست زیرا نویسنده از اساس کارک‌تر مرد را کشته و ما با روح او در ارتباطیم با این حال باز هم از سوی کارک‌تر زن ناسزا می‌شنود و… جدا از اینکه بخواهم در دام نگاه جنسیتی بیفتم، گویی کلا در نمایش به جنس مذکر یک نگاه مشخص منفی وجود دارد.

نه به نظرم تند نیست، به این دلیل که کارکتر زن پر است از فشار روحی روانی، با همسرش به دلیل زخم روی صورتش مشکل دارد، این تنها زخم جسمی نیست به روحش زخم وارد شده، هر چند زنی است استوار و دارای جایگاه اجتماعی که قطعا این را با جنگیدن به دست آورده و پیروز بوده اما در چنین جامعه‌ای با این همه ناملایمات تا کجا تحمل و کشش خواهد داشت؟ ما چقدر می‌توانیم تلخی‌ها را برای خودمان بپذیریم، افراد جامعه با این همه تنش عصبی چقدر نسبت به یکدیگر گذشت می‌کنند؟ واقعا گذشتی در کار نیست.

 باتوجه به جدیت موجود در موضوع که شما به آن اشاره می‌کنید آیا یکی دو کنش طنزآمیزی که از ابراهیم (پیام دهکردی) سر می‌زند در تضاد با این جدیت قرار نمی‌گیرد؟ این داستان جای شوخی باقی نمی‌گذارد.

قرار نیست چون کار جدی است تو هم خیلی عبوس بایستی کنار و با اخم کار را تعریف کنی، در همین کار هم می‌شود شوخی کرد، حتی می‌توان وسط کار قهوه هم خورد و مجدد ادامه کار جدی را تعریف کرد؛ دوم اینکه ما نمایشنامه را از دید کارک‌تر اصلی نمایش که سیما (الهام کردا) باشد می‌بینیم به این معنی که در جریان سیال ذهن او حرکت می‌کنیم، این فضا هم یکنواخت و مشخص نیست، امکان دارد در لحظه‌ای جدی کار به شوخی هم بکشد. نکته سوم اینکه؛ من عامدانه خواستم این اتفاق بیفتد، قصه در پاگرد یک ساختمان پزشکان اتفاق می‌افتد خیلی رئالیستی، اما به لحاظ تکنیکی من نخواستم که خیلی رئالیستی روایتش کنم، با خودم فکر کردم این جسد می‌تواند بلند شود، راه برود، غیب بشود و… که امکان خلق مودهای جدیدی را برایم به همراه داشته باشد. شوخی‌ها در متن رئالیستی خانم ثمینی هم وجود دارد بخصوص با توجه به اینکه دکور رئالیستی هم نداشتیم در نوع روایت ترجیح دادم اینگونه تعریفش کنم.

چطور به این ترکیب از دکور رسیدید؟

هنگامی که نمایشنامه نهایی شد من کار را با آقای منوچهر شجاع در میان گذاشتم که پیشنهادی دادند و با هم به توافق رسیدیم. نظر من این بود در فضای رئال نباشیم، ایشان هم با من هم نظر بود و نتیجه چیزی شد که می‌بینید. در واقع می‌شد خیلی راحت در را باز کینم و وارد جهان نمایش بشویم، اما تصمیم گرفتیم مخاطب را از سوراخ کلید وارد فضا کنیم. متوجه بودیم چه می‌خواهیم، اگر از ابتدا این سازه را در اختیار نداشتیم اساسا تمرین غیرممکن می‌شد. سازه‌ای که به نوعی ادامه بدن شخصیت ابراهیم است و با دست کشیدن روی آن دچار درد می‌شود و…

 آیا معتقد هستید پس از اتمام نمایش تاثیر مورد نظرتان را بر مخاطب می‌گذارید؟

فکر می‌کنم خیلی زیاد، حد اقل حس و حال مخاطب را که هنگام اجرای نمایش نظاره می‌کنم می‌بینم خیلی دقیق با مود کار جلو می‌رود. حتما قرار نیست حرف آنچنانی در میان باشد، ماجرا این است که مخاطب ماجرای کلیشه‌ای خط انداختن روی صورت را با یک خوانش جدید و نوع متفاوتی از روایت می‌بیند و با آن همراه می‌شود. فکر نمی‌کنم بدشان آمده باشد بخصوص با این همه تصاویری که پشت سر هم به او نشام می‌دهم امکان کرخ شدن را از مخاطب می‌گیرم.

 از گرفتن نور چه کارکردی انتظار داشتید؟ آیا باید آنرا به عنوان تمهیدی فرمال درنظر بگیریم یا نه؛ تنها قصد قرار دادن مخاطب در فضای محلی که واقعا برق ندارد را داشتید؟

هدف بیشتر فضاسازی برای مخاطب بود؛ گرفتن نور هم برایم به عنوان بخشی از میزانسن کار و تمهیدی بود جهت هر چه بیشتر قرار دادن مخاطب در فضای نمایش، البته برخی هم اعتقاد دارند که کار ما خیلی هم استعداد تبدیل شدن به اثری در ژانر وحشت را پیدا کرده.

 به کدام یک بیشتر علاقه دارید بازی کردن یا کارگردانی؟

به کارگردانی؛ با تمام سختی‌هایی که دارد.

 کار بعدی شما چیست؛ کارگردانی می‌کنید یا به ایفای نقش خواهید پرداخت؟

کارگردانی، روی نمایشنامه‌ای کار می‌کنم که تیرماه سال آینده در سالن استاد سمندریان ایرانشهر اجرا خواهد شد، فصل دوم از نیل سایمن ترجمه شهرام زرگر.

 و حرف آخر؟
حرف آخر با وجود اینکه بار‌ها گفته شده و تکراری به نظر می‌رسد این است که امیدورام اوضای تئا‌تر بهتر بشود و باز امیدوارم تئا‌ترشهر فرو نریزد!

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.