شنبه 05 می 12 | 15:41

وصف ابراهیم جعفری از رهبری آیت‌الله خامنه‌ای

نخست‌وزیر اسبق عراق آیت‌الله خامنه ای را عالم و در عین حال سیاستمداری قوی دانست و گفت: برخی تصور می‌کردند پس از رحلت امام خمینی(ره) میان حوزه علمیه و رهبری فاصله خواهد افتاد. و در حوزه علمیه نیز خط مشی‌های مختلفی به وجود خواهد آمد. ولی ایشان توانست ارتباط میان حوزه علمیه و دولت و نیز ارتباط حوزه با حوزه و دولت با دولت را حفظ کند.


همایش نظریه بیداری اسلامی در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) و حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای ۲۴ اردیبهشت در مرکز همایش‌های بین المللی سازمان صدا وسیما، به همت موسسه تنظیم و نشر آثار آیت الله خامنه‌ای برپا می‌شود. از میان مقالات و آثار رسیده به این همایش، گفتگو با دکتر ابراهیم جعفری، نخست وزیر سابق عراق را می‌خوانید.

از نظر آیت‌الله خامنه‌ای بیداری اسلامی نتیجه‌ احساس تحقیرشدگی در ملل اسلامی است. نظر جنابعالی در این باره چیست؟

ابتدا از تلاش‌های شما در زمینه‌ تبیین دیدگاه‌های رهبر انقلاب تشکر می‌کنم و باید با جدیت در راه معرفی دستاوردهای این سید بزرگوار، امام خامنه‌ای، برای بهره‌مندی هرچه بیشتر فرزندان امت اسلامی از اندیشه‌های ایشان، در هر جای جهان، تلاش کنید.

دو عامل اساسی در بیداری اسلامی وجود دارد: یکی عامل خشم و نفرت مردم از هیمنه و دخالت خارجی و روحیه‌ استکبارستیزی آنهاست. این روحیه باعث تراکم روحیه انزجار و خشم خواهد شد و پس از رسیدن به یک سطح خاص به یک تحول نوعی تبدیل شده و به صورت انقلاب یا جنگ و یا شکلی دیگر بروز خواهد کرد. در اینجا بیداری در برابر غفلت است. امت اسلامی امروز از لحاظ کمیت، با یک میلیارد و سیصد میلیون نفر، یک پنجم جمعیت جهان را به خود اختصاص داده است و از نظر ثروت دوسوم نفت جهان را در اختیار دارند. از جهت پراکندگی در ۵۱ کشور زندگی می‌کنند و از لحاظ موقعیت، مرکز جهان در اختیار آن‌ها است. حال همین امت اسلامی در جای جای جهان از کمترین حقوق خویش بی‌بهره‌اند.

دلیل آن این است که کشورهای خارجی دارای منافعی در کشورهای اسلامی هستند؛ از این رو، حکومت‌های غیرملی را بر مردم کشورهای اسلامی تحمیل می‌کنند، که از راه‌های دمکراتیک بر سر کار نیامده‌اند، تا بتوانند ثروت‌های آن‌ها را چپاول کنند. اگر کشور ما همانند کنیا و سومالی کشوری فقیر و گرسنه بود، به ما کاری نداشته و نسبت به حاکم آن بی‌توجه بودند؛ ولی در کشورهای همچون عراق و مصر، با روی کار آوردن نظام‌های دیکتاتوری همچون صدام و حسنی مبارک، بر آن‌ها چیره شده و هرگاه نیاز باشد، آن حاکم را ساقط و دیگری را جایگزین می‌کنند و مردم در این میان تنها نظاره‌گر هستند. این‌‌ همان تحقیر ملت هاست. از این رو کلام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که فرمودند: اینان خود را از ملت‌های مسلمان بر‌تر دانسته و به دنبال سیطره بر آنان هستند. کلام درستی است. این‌‌ همان چیزی است که باعث تراکم خشم و غضب ملت‌ها شد.

امام خمینی (ره) قبل از آنکه روسیه و آمریکا بخواهند با ایشان دشمن باشند، خودشان شعار نه غربی و نه شرقی را سر داده و دشمنی خویش را با آن‌ها علنی کرد. چرا؟ زیرا که به درستی دشمن خود را شناخته بود. ه‌مان‌ها بودند که تعداد زیادی از دولتمردان همچون بهشتی، باهنر، مفتح، مدنی، دیگر شهدای محراب، رجایی و… را به شهادت رساندند ولی با همه این احوال روز به روز شاهد ارتباط قوی‌تر ملت و رهبری بودند و از ایجاد تغییر در نظام اسلامی ناامید شدند.

تا زمانی که ملت به حکومت خود باور و اطمینان داشته باشد و حول محور رهبری متحد شود، هیچ قدرتی توانایی ساقط نمودن آن حکومت و رهبری را نخواهد داشت. این درسی است که باید به خوبی یاد گرفت.

اکنون حسنی مبارک به چه سرنوشتی دچار شده است؟ باید میان اعدام و مرگ با سرطان، یکی را انتخاب کند. معمر قذافی کجاست؟ پس از چهل و دو سال با انقلاب مردم خود روبرو شد. پس کلام رهبر معظم انقلاب درخصوص تحقیر شدن ملت‌های اسلامی از سوی حکام و زمامداران آن‌ها، کاملا بجا و درست است و نتیجه آن نیز همین بیداری اسلامی بود و به نظر من هم تحقیر ملت‌ها، عاملی اساسی بود.

عامل دیگر اینکه زمامداران کشورهای اسلامی از ثروت‌های هنگفتی که بدست می‌آورند، به جای خدمت به مردم خود، این اموال را در بانک‌های خارجی گذاشته و مردم خود را در گرسنگی‌‌ رها کرده‌اند. پول‌های نفتی در بانکهای خارجی سپرده می‌شود و از سرنوشت آن هم خبری نیست. اکنون سرنوشت اموال صدام حسین و یا معمر قذافی و یا حسنی مبارک معلوم نیست و مردم این کشور‌ها نیز در فقر و سختی زندگی می‌کنند. این در حالی است که امام خمینی (ره) از این دنیا چیزی جز قلب‌های مردم را با خود نبرد. از دنیا چیزی جز یک فرش و باغ کوچکی در خمین که تا حالا به‌‌ همان قیمت زمان شاه اجاره داده بود، چیزی نداشت.

اکنون عوامل بیداری اسلامی در حال ظهور و بروز است. مردم از خود می‌پرسند این اموال از کجا آمده است؟ چرا حاکمان، حاضر به دادن آزادی به مردم خود نیستند؟ چرا هرکدام از حاکمان، تا آخر عمر، خود را حاکم می‌دانند و برای پس از خود، فرزند خویش را آماده کرده‌اند. در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ایران، طبق قانون اساسی، رئیس جمهور فردی را برای تصدی پست نخست وزیری به مجلس معرفی می‌کرد. آقای بنی صدر به عنوان رئیس جمهور، سیداحمد خمینی (ره) را پیشنهاد کرد؛ ولی امام خمینی (ره) ایشان را خادم ملت دانسته و اجازه ندادند. این نمونه یک رهبر است. درحالی که حسنی مبارک پسر خود جمال، معمر قذافی، سیف الاسلام، علی عبدالله صالح و هرکدام از این حاکمان پسر خود را برای بعد از خود آماده کرده است.

از نظر آیت‌الله خامنه‌ای، جدای از خواص یعنی احزاب و گروه‌ها، در این مرحله، حرکت اسلامی ملت‌ها به دست جوانان بود. نظر جنابعالی چیست؟

آنچه درخصوص وجود احزاب، گروه‌ها و… در یک طرف و جوانان و مردم در طرف دیگر برای ایجاد یک انقلاب و حرکت، در طرف دیگر، فرمودید، کلام درستی است. ما در این‌جا درصدد انکار نقش احزاب نیستیم. بسیاری از احزاب در راه خود جان‌های گرامی را تقدیم کردند. به عنوان مثال حزب جمهوری اسلامی، شهید بهشتی و هفتادودوتن از یارانش را تقدیم کرد؛ ولی رهبران، از جایگاه بالاتری نسبت به احزاب قرار دارند. آن‌ها از تمام امکانات و ابزار‌ها، از جمله احزاب برای پیشبرد اهداف استفاده خواهند کرد؛ مثلا امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب متعلق به یک حزب خاص نیستند. ایجاد ارتباط با افشار مختلف مردم به طور عموم و جوانان به صورت خاص، مسئله مهمی است.

جوانان غالبا تعصبی نسبت به گذشته و پافشاری نابجا به آن ندارند و در واقع با پدیده‌های جدید سازگار است و به راحتی آن‌ها را می‌پذیرد. ثانیا قشر جوان، بخش اعظمی از جامعه را تشکیل می‌دهد و سوم آنکه جوان شجاع است. از این رو، همه انقلاب‌ها در جهان توسط جوانان صورت گرفته است. پیامبر مکرم اسلام (ص) نیز با همراهی جوانان رسالت خویش را شروع کرد. بزرگ‌ترین آنان عمار یاسر با بیست و سه سال سن بود. اگر سن جوانی را از پانزده سال تا سی وپنج یا چهل سال در نظر بگیریم، بخش اعظم جامعه را جوانان تشکیل خواهند داد. علاوه بر آن، داراى اراده‌ای قوی، فکری باز و دارای تخصص‌های مختلف هستند. بدین ترتیب مخاطب قرار دادن قشر جوان به معنای ارتباط با زیرساخت‌های اجتماعی تأثیرگذار در جامعه خواهد بود. من در سال ۲۰۰۷ در یک سخنرانی‌، شعله‌ور شدن قیام‌های جوانان را پیش‌بینی نمودم و بحمدالله هم اکنون در تونس، مصر و بحرین و… شاهد آن هستیم.

جوانان، ممکن است که کار سیاسی انجام دهند، ولی سیاست بازی نخواهند کرد؛ به این معنا که همواره به دنبال تامین مصالح ملی در کشور خود هستند نه حمایت از افراد خاص.

در پایان احزاب و گروه‌هایی که می‌توانند خدمتی به وطن خویش ارائه دهند مورد قبول هستند ولی نباید از یاد برد که همواره حرکات و قیام‌ها توسط جوانان صورت گرفته است.

در نجف ملاقاتی میان حضرت امام (ره) و آیت‌الله سیدمحسن حکیم صورت گرفت. در آن جلسه نظرات آن دو بزرگوار درخصوص مردم متفاوت بود. نظر حضرتعالی درخصوص مردم در حرکت بیداری اسلامی چیست؟

در آن دیدار آیت‌الله حکیم فرمودند: شاه طرفداران شما را خواهد کشت و در نتیجه شما روزبه روز از نظر تعداد، کمتر و طرفداران شاه بیشتر خواهند شد. امام خمینی (ره) در جواب فرمودند: من اینگونه فکر نمی‌کنم، آنان که کشته شدند شهید هستند و خداوند در نسل آنان برکت خواهد گذاشت و امید من به نسل‌های آینده است. حضرت آیت‌الله حکیم (ره) فرمود: پس شرایط من شرایط امام حسن (ع) و شرایط شما، شرایط امام حسین (ع) است.

آیا نظریه‌پردازی شهید صدر و شهید مطهری در بیداری اسلامی قبل از تشکیل تمدن اسلامی، تاثیر داشته است؟

نظریات این دو شهید به یکدیگر نزدیک‌اند. تنها تفاوت آن دو در این است که شهید صدر بر نقش نخبگان تاکید می‌فرمود؛ به همین جهت نتوانست به سرعت به یک حرکت فراگیر تبدیل شود. شرایط آن روز نجف، دانشمند جوانی را که کتاب «فلسفتنا»، «اقتصادنا» و بانکداری بدون ربا… را نوشت درک نمی‌کرد. درحالی که شهید مطهری آثاری همچون عدل الهی و دیگر موضوعات را منتشر می‌نمود که مورد استقبال قشر متوسط جامعه قرار می‌گرفت. همچنین شرایط ایران در آن زمان آزاد‌تر از عراق بود، نودوپنج درصد جمعیت این کشور را شیعیان تشکیل می‌دادند و حوزه علمیه در زمان شاه سیصدهزار روحانی را در خود جای داده بود. این امر باعث شد تا شهید صدر در عراق، تنها نخبگان از طلاب یا حزب الدعوه را مورد خطاب قرار دهد. ولی در ایران حضرت امام (ره) مردم را با لفظ «ملت ما» مورد خطاب قرار می‌داد. پس شرایط عراق با شرایط ایران متفاوت بود. در این خصوص می‌توانم در فرصتی دیگر تحلیل مفصلی را به شما ارائه نمایم.

آیا می‌توان گفت: رهبر معظم انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای توانست میان مردم و نخبگان جمع کند و هر دو را مخاطب قرار دهد؟

یقینا همین طور است. من ایشان را از سی و یک سال پیش می‌شناسم. چندسال قبل در مورد شخصیت ایشان در مقایسه با یکی دیگر از شخصیت‌های ایران از من سوال شد. من گفتم: ایشان مردی دانشمند و عالم است که وارد سیاست شد و آن فرد یک سیاسی است که بُعدی علمی به خود گرفته است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با منطق قرآن سخن می‌گوید و از قدرت استنباط بالایی برخوردار است این شخصیت، یک شخصیت سیاسی است. نه آنکه اولا یک سیاسی بوده و بعد به دنبال کسب علم و دانش باشد. مثلا دکتر شریعتی یک عالم اسلام‌شناس نبوده که بعد مطالعات جامعه‌شناختی کرده است؛ بلکه یک فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی دانشگاه سوربن فرانسه بود، که بعد‌ها به مباحث اسلامی نزدیک شد. افرادی هم چون آیت‌الله خامنه‌ای و شهید مطهری خط اصیل اسلام هستند و لذا امام خمینی (ره) به جوانان توصیه فرمود کتاب‌های ایشان را مطالعه کنند.

آیت‌الله خامنه‌ای نیز دانشمندی اسلامی و عالمی از علمای دین است که قرآن را خوب می‌شناسد و در جوابهای خویش خیلی دقیق هستند و همزمان، یک سیاست‌مدار قوی نیز هستند و دوراندیش و صبور است. برخی تصور می‌کردند پس از رحلت امام خمینی (ره) میان حوزه علمیه و رهبری فاصله خواهد افتاد. و در حوزه علمیه نیز خط مشی‌های مختلفی به وجود خواهد آمد. ولی ایشان توانست ارتباط میان حوزه علمیه و دولت و نیز ارتباط حوزه با حوزه و دولت با دولت را حفظ کند. در سال پایانی عمر شریف امام (ره) و در ایام بیماری ایشان، یک سخنرانی در قم داشتم، در‌‌ همان جا از من پرسیدند: در صورت رحلت امام (ره) اوضاع را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟ من گفتم: درصورت رحلت امام (ره) به جای ایشان شخصیتی اسلامی، ایرانی خواهد آمد که خودش نیز خودش را نمی‌شناسد. پرسیدند: چگونه؟ گفتم مقصود من این نیست که اعتماد به نفس ندارد. بلکه آنقدر متواضع است که به هیچ وجه به رهبری فکر نمی‌کند. پرسیدند: این شخصیت کیست؟ گفتم: نمی‌توانم بگویم. پس از آنکه از سالن سخنرانی خارج شدم شیخی به دنبال من آمد و گفت: سید؛ اگر به من بگویی این شخصیت کیست، قسم می‌خورم برای کسی بازگو نکنم، من گفتم: ایشان آیت‌الله خامنه‌ای است.

تأثیر شخصیت شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در بیداری اسلامی چه بود؟

مناقب بسیاری از شخصیت شیخ محمد حسین کاشف الغطاء نقل شده است؛ ولی مهم‌ترین آن‌ها، توجه ایشان به رمز وحدت است. ایشان فرمودند: رمز وحدت دو کلمه است: کلمه توحید و توحید کلمه. ایشان دارای دیدگاه ویژه‌ای در اجتهاد بودند. وی از علمای بزرگی بود که همواره تلاش می‌کرد چهر‌ه‌های زیبا از اسلام به نمایش بگذارند. هرگز از صحنه سیاست دور نشد و در زمانی که اختلافات مذهبی شعله‌ور شده بود، برای ایجاد وحدت اسلامی تلاش نمود که بسیاری از اهل سنت به این واقعیت شهادت می‌دهند.

رهبر معظم انقلاب فرمودند: «پشت لبخند استعمار توطئه است» مفهوم این سخن در عراق و دیگر کشورهای اسلامی چیست؟

ابتدا از نظر روان‌شناختی جواب می‌دهم. برخی انسان‌ها هنگام خندیدن، نمی‌خندند. بلکه شکل لبخند و خنده را به صورت خود می‌دهند. من کودکان را دوست دارم چراکه از روی صداقت، می‌خندند یا گریه می‌کنند. پس برخی آدم‌ها، پشت لبخند خود، کینه و دشمنی را پنهان نموده‌اند.

بعضی کشور‌ها با هدف غارت نمودن ثروت ملی، وارد کشورهای ما می‌شوند. اینان همواره خود را دوست ملت‌ها معرفی می‌کنند و چهره‌ای منافقانه به خود می‌گیرند.

مومن کسی است که با دل و زبان به خداوند و پیامبرش ایمان بیاورد و کافر کسی است که با دل و زبان کفر بورزد ولی منافق، که با زبان ایمان آورده و با دل کفر می‌ورزد، دشمن اصلی است این کلام را قرآن با «هُمُ العَدُو فَاحذَرهم» در مورد کافران بلکه درباره منافقین می‌گوید. همان‌ها که پشت سر شهید دستغیب، نماز خوانده و گریه می‌کردند و سپس با انفجار ایشان را به شهادت رسانند. امروز نیز برخی کشور‌ها با شعارهای عوام فریبانه و با تاسیس موسسات مدنی در کشور‌هایمان فعالیت کرده، ولی در باطن به دنبال تسلط بر ثروتهای ملی ما هستند.

این کشور‌ها تنها به فکر مصالح خود بوده و نگاه آن‌ها به بیداری اسلامی، به عنوان پدیده‌های است که باعث می‌شود حاکمانی از دل مردم زمام امور را به دست گیرند و این امر، موجبات خشم آنان را فراهم خواهد ساخت. اینان به دنبال زمامداران دست نشانده و جیره‌خواری هستند که ثروت‌ها و منابع کشورهای اسلامی را در اختیار آنان قرار دهند. این کلام رهبر معظم انقلاب ناشی از تجربه بسیار بالای ایشان است. زیرا رهبر انقلاب، از دوران شاهنشاهی تجربه فعالیت سیاسی را داشته و زندان را تحمل نموده است و هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به صورت می‌دانی وارد فعالیت‌های سیاسی شده است. از این رو کلام ایشان بسیار ظریف، مهم و از روی تجربه بود. امام علی (ع) می‌فرماید: «العقل عقلان، عقل الطبع و عقل التجربه» عقل بر دو نوع است عقل طبیعی و عقل تجربه و در جای دیگری می‌فرمایند «التجربه عقل ثانی» تجربه، عقل دوم است. ایشان علاوه بر تجربه «ریاست جمهوری»، تجربه رهبری انقلاب اسلامی را دارند و با تمام جهان در تعامل می‌باشند. مثلا در مورد عراق، ایشان با تمام زوایا و جوانب پرونده عراق آشنا هستند و تک تک فعالان سیاسی عراق را به خوبی می‌شناسند. خصوصا که ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اولین کسی بود که مسئول پرونده مربوط به عراق بودند و نماینده حضرت امام (ره) در این موضوع بودند. در خصوص پرونده لبنان، فلسطین، افغانستان و… به طور مفصل و تاکید می‌کنم به‌طور مفصل اطلاع دارند. به‌طور مثال سخنان ایشان درخصوص مصر بسیار دقیق بود. این حاصل تعامل عقل و تجربه در میان مردان سیاست است.

همواره در جهان عرب، دو بال برای پرواز تعریف می‌کردند.، «مصر و عراق» اکنون در فضای بیداری اسلامی، اگر «الأزهر» و «حوزه علمیه نجف» را مقایسه کنیم. الأزهر استقلال سیاسی از حکومت ندارد ولی حوزه نجف دارای استقلال سیاسی است. نظر شما در مورد نقش حوزه علمیه نجف در بیداری اسلامی چیست؟

درباره الأزهر باید گفت: پس از روی کار آمدن جمال عبدالناصر در مصر، وی تلاش کرد الأزهر را زیر نظر بگیرد. در گام نخست این پیشنهاد را مطرح نمود که الأزهر تبدیل به یک وزارتخانه شود و همه علما وارد این وزارتخانه شدند. در گام دوم، الأزهر را زیر نظر وزارت اوقاف قرار داد. و در گام سوم امکان ملاقات علمای الأزهر با جمال عبدالناصر قطع شد. حوزه علمیه نباید بدین سمت حرکت کند. در ایران گاهی برخی افراد نسبت به دولت‌ها اشکال داشتند و انتقاد می‌کردند ولی با حکومت مشکلی نداشتند و گاهی حتی با حکومت مشکل داشتند ولی با شخصیت حضرت امام (ره) به عنوان یک اندیشمند و مرجع مشکل نداشته و به ایشان احترام می‌گذاشتند. حوزه علمیه نیز ضمن حمایت از دولت و حکومت باید مواظب باشد که زیر نظر دولت‌ها یا حکومت‌ها قرار نگیرد.

به عقیده من فقه تشیع دارای سه نوع سرمایه است: سرمایه عاطفی، سرمایه مادی و مالی، و سرمایه فکری. سرمایه عاطفی تشیع، حضرت امام حسین (ع) و مسئله عاشورا است. البته عاشوا و امام حسین (ع) که تمام خرافات از آن زدوده شده باشند. اینکه از مرجع تقلید و مسئول بلندپایه مملکتی گرفته تا مردم عادی همگی بر مصیبت حسین (ع) گریه می‌کنند، مسئله بسیار مهمی است و هیچ انقلابی بدون سرمایه عاطفی پیروز نخواهد شد. اما در مورد سرمایه مادی: در میان شیعیان بیست درصد اموال به عنوان خمس داده می‌شود که درهیچ جایی حتی مصر وجود ندارد. این در حالی است که شیعیان ثروتمند هستند چراکه کمربند نفتی منطقه خلیج فارس در ایران، عراق، کویت و احساء و قطیف در اختیار آنان قرار گرفته و بر روی آن زندگی می‌کنند.

سرمایه فکری شیعه از آن جهت است که باب اجتهاد نزد آنان همواره باز است و حتی صاحب جواهر که حدود دویست سال پیش بود نیز ملاک اندیشه فقهی نمی‌باشد و افکار جدید و مباحث نو مطرح شده‌اند تا چه رسد به زمان شافعی و احمدبن حنبل و غیره،. در نتیجه پویایی اندیشه فقهی باعث ایجاد سرمایه عظیم فکری برای تشیع شده است.

در صورت استفاده درست از این سه نوع سرمایه، شیعه می‌تواند پاسخگوی نیازهای بشریت و جهان باشد؛ ولی متاسفانه همه نتوانسته‌اند به درستی از آن‌ها استفاده نمایند.

نقش آیت‌الله سیستانی به عنوان یکی از رهبران اسلامی در حرکت بیداری اسلامی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا نقش ایشان محدود به عراق است یا اینکه اندیشه تمدنی و نظام سازی دارند؟

من آیت‌الله سیستانی را دوست دارم و به ایشان احترام می‌گذارم و با حمایت از قانون اساسی و انتخابات خدمت بزرگی به حرکت سیاسی در عراق نمودند. اما به نظرم می‌رسد که درخصوص مرجعیت به طور عام صحبت کنیم. مرجعیت به سه صورت است:

۱. مرجعیت فقهی: مرجعیتی که وظیفه پاسخ به سوالات فقهی و احکام مورد نیاز مردم را به عهده گرفته است.

۲. مرجعیت دینی: مرجعیتی است که فرا‌تر از فقه عمل کرده و در حوزه عقاید و تفسیر و… به دنبال پاسخ به نیازهای مردم می‌باشد.

۳. مرجعیت سیاسی: مرجعیتی که رهبری سیاسی ملت را به عهده می‌گیرد، مثلا در عراق که اکثر ملت را مسلمانان و شیعیان تشکیل می‌دهند، این مرجعیت سیاسی است که باید نظر دهد یا همانند لبنان که ساختار پیچیده‌ای دارد مرجعیت فقهی کفایت نمی‌کند، بلکه نیازمند مرجعیت سیاسی نیز هستیم. اینگونه مراجع علاوه بر اجتهاد در احکام، در موضوعات نیز مجتهد هستند؛ چراکه موضوعات، سابق بر احکام و علت آن‌ها هستند و لذا یک مرجع باید اولا کشور مورد نظر را خوب بشناسد و فضای سیاسی حاکم را درک کند و سپس حکم کند.

هم اکنون مراجع تقلید مختلف هستند. برخی از آنان از دخالت در امور سیاسی اجتناب می‌ورزند. ولی برخی دیگر وارد مسائل سیاسی شده و در عین حال، از شناخت کافی در این زمینه برخوردارند؛ اما برخی دیگر از مراجع خودشان به صورت مستقیم زمام امور سیاسی را بدست می‌گیرند. نمونه بارز آن حضرت امام خمینی (ره) بود که همواره با مردم به صورت مستقیم صحبت می‌کرد. این‌‌ همان روشی است که رسول مکرم اسلام (ص) و امام علی (ع) و دیگر ائمه بدان عمل می‌نمودند.

مجموعه سخنرانی‌های امیرالمومنین (ع) در فصاحت و بلاغت به یک کتاب گرانسنگ تبدیل شد. به هرحال مراجع ما دارای خصوصیات مختلفی هستند؛ ولی بحمدالله یکدیگر را تکمیل می‌کنند. در پایان این نکته را متذکر می‌شوم که اجماع فقهای شیعه بر این است که تبعیض در تقلید جائز است بدین معنی که می‌توان در یکی از ابواب فقهی یک نفر از مجتهدین را اعلم دانست و از وی تقلید کرد و در باب دیگر مرجع دیگری را اعلم دانست و از وی تقلید نمود. از این رو ما از همه مراجع می‌توانیم به حسب توانایی‌هایشان استفاده نمائیم. اکنون نیز جهان اسلام منتظر ظهور مراجعی است که نه تنها در فقه به معنای اخص آن بلکه حتی در عقیده و سیاست و… بتوانند نیازهای جامعه را پاسخگو باشند.

تفاوت میان بیداری اسلامی در جهان تشیع با بیداری اسلام در میان اهل سنت چیست؟

به نظرم باید مفهوم بیداری از نظر شیعه و از نظر اهل سنت روشن شود. همچنین برداشت آن دو از این مفهوم چه تفاوتی دارد؟ به نظر من نه در مفهوم بیداری و نه در برداشت از آن، مسئله شیعه و سنی نیست. ما با یک عقل باز شیعی روبرو هستیم که باب اجتهاد را باز می‌داند و به پویایی فقه و پایاپایی پیشرفت‌های بشری را اعتقاد دارد. مثلا در زمان محقق حلی، مسئله‌ای به نام مصداق نداشت یا در زمان آیت‌الله خویی «نماز در هواپیما» نبود. پس همواره نیازمند «استنساخ بشر» مسئله‌ای به نام مجتهدانی هستیم که با پیشرفت زمان، نظرات جدیدی درخصوص مسائل جدید ارائه دهند.

از سوی دیگر اهل سنت در احکام خود به نظرات شخصیت‌هایی هم چون ابوحنیفه، مالک، شافعی و یا احمدبن حنبل اکتفا کرده و در آنان توقف نمودند. اما در دوران ما اشخاصی هم چون شیخ شلتوت به باز نمودن باب اجتهاد نزد اهل سنت دعوت کرد. عموم اهل سنت با مسئله اجتهاد مشکل نداشته و آن را قبول می‌کنند؛ ولی گروه دیگری هستند که به نام «سلفی‌ها» مشهور شده‌اند. لفظ «سلفی» معنای دقیقی دارد. اگر مقصود از سلف، گذشتگان شایسته یا‌‌ همان سلف صالح باشد، ما نیز سلفی هستیم و به قرآن و سنت پایبند هستیم؛ ولی معنای دیگر سلفی، به معنای جامد بودن و عدم قبول پیشرفت است و گروهی نیز سلفی‌های متعصب هستند که دیگران را قبول نداشته و خون آن‌ها را مباح می‌دانند. لذا باید به معانی سلفی دقت نمود.

امروزه مشکل ما همه اهل سنت نیستند؛ بلکه سلفی‌های متعصب هستند. همانگونه که شیعیان متعصب هم مشکل ایجاد می‌کنند. در نتیجه نباید مشکل مسلمانان را اختلاف میان شیعه و اهل سنت قلمداد کرد. در همین اجلاس بیداری اسلامی تعداد زیادی از میهمانان اهل سنت هستند.

رهبر معظم انقلاب نظریه‌ «مردمسالاری دینی» را مطرح نمودند. فعالان بیداری اسلامی چگونه می‌توانند از آن به عنوان یک نمونه استفاده نمایند؟

می‌توان با تشکیل کمیته‌ای تخصصی در این موضوع، آن را مطرح و مورد بررسی قرار داد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.