تریبون مستضعفین– «اصغر معاذی مهربانی» از شاعران جوان انقلاب اسلامی است که اواخر سال ۸۸ با انتشار مجموعه شعر قابل تقدیر «بادبادکهای دیار مادری» به جامعه دوستداران شعر و ادب انقلاب اسلامی معرفی شد.
بادبادکهای دیار مادری با این که اولین مجموعه شعر منتشر شده از معاذی است، غزلهای استواری دارد که از ظرافتهای تصویری و زبانی بسیاری بهره برده است و همانگونه که «عبدالجبار کاکایی» در جلسه نقد این کتاب گفته است «پتانسيل معاذي در غزل پتانسيل معمولي نيست و او از حد شاعر آماتور فراتر رفته و رفتارهاي حرفهاي خوبي از خود نشان داده و برخي از غزلهايش تنه به شعرهاي غزلسرايان بزرگ معاصر ميزند و به دليل همين توانايي او بايد مواظب خيلي چيزها باشد.»
بادبادکهای دیار مادری که غالبا غزلسرودههای شاعر به همراه چند رباعی و مثنوی است از سه بخش تشکیل شده است:
بخش اول را میتوان تأملات نفسانی شاعر دانست، در این بخش معاذی همانگونه که در برخی غزلها به زیبایی عشق و فراق را به تصویر میکشد، با همان زیبایی و شاعرانگی در غزلهای دیگری از غربت کودکان افغان و غریبگی یک روح شاعر در هیاهوهای زندگی شهری میگوید:
گم کرده بود سمت صداها را مردی در امتداد خیابانها
یک شهر گیج، دور سر یک مرد، یک مرد گیج در سر میدانها
حالش گرفتهی ابری بود، یک لحظه خالیاش کند از یک عمر
بغضی که میگرفت و ولش میکرد، در خلوت گرفتهی بارانها…
اما ویژگی خاص شعرهای عاشقانهی معاذی این است که علیرغم ظرایف زبانی و تصویری، هرگز از جلوههای جنسی برای جذابیت بیشترشان استفاده نشده و این ذرهای از زیبایی و لطافت عاشقانهی آنها نکاسته است. این نوع عاشقانهسرایی را باید فرزند گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی دانست:
به جای گندم از امروز سیب میکشمت
هزار مرتبه آدمفریب میکشمت
نه آن قدر که به دوزخ کشانیام این بار
به رغم وسوسههایت نجیب میکشمت
پر از سکوت نیایش پر از شکوه دعا
وضو گرفته به امن یجیب میکشمت…
و یا غزل زیر:
من از تو خیس حضورم تو را نمیدانم
پر از طراوت و شورم، تو را نمیدانم
به شوق چشم تو اینگونه سبز و سرشارم
وگرنه پا لب گورم تو را نمیدانم
بدون چشم تو از شهر بادبادکها
هزار قافله دورم تو را نمیدانم
طنین گام تو در ذهن هر شبم جاریست
پر از صدای عبورم تو را نمیدانم…
بخش دوم این مجموعه شعر با عنوان «عاشقانههای یک تفنگ» اشعاری است پیرامون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس. معاذی در این غزلها مادران و همسران شهدا را تکریم میکند، از رنجهای جانبازان میگوید، برای امام مرثیه میسراید و در پایان جامعه را به نقد میکشد که چرا پیشکسوتان جهاد و شهادت در پیچوخم زندگی روزمرهشان رها شده اند:
مردم از سکوتتان صدای زخمدارتان کجاست؟
خاک جبهه بوی مرگ میدهد بهارتان کجاست؟
در بقیع چشمتان هزار و یک ضریح گمشدهست
از کدام سو طوافتان کنم، مدارتان کجاست؟
از شقایقی که عمق سینه را به داغ میگداخت
مانده یک اجاق سرد، آه پرشرارتان کجاست؟…
بخش سوم و پایانی بادبادکهای دیار مادری که «از دلتنگیهای حرا تا خیابانهای چشم به راه» نام دارد، به سرودههای مذهبی معاذی در تکریم پیشوایان شیعه و شیعیان راستین اختصاص یافته است.
معاذی مهربانی را میتوان نویدبخش به ثمر نشستن نسلی از شاعران انقلاب دانست که سرودههای عاشقانهیشان نه مانند غزلسرایان پستمدرن مملو از تصویرپردازیهای جنسی و واژگانی رکیک و ناهماهنگ با عرف ایرانی است و نه مانند برخی غزلسرایان، تکرار بیحاصل سبک و محتوای حافظ و سعدی؛ عاشقانههایی که نه با عصر امروز بیگانهاند و نه با مستی عشرتکدههای مدرن آشنایی دارند. معاذی نماد نسلی از شاعران است که نه به کنج خانقاه و میکده پناه بردهاند و از جامعه گریزاناند و نه در هیاهوی ظلمهای بیشمار دنیای سرمایهداری فریادهای اعتراضی بدآهنگ و گوشخراش سر میدهند. معاذی همان شاعری است که انقلاب میخواهد؛ نه تحجری که عشق را خاموش بخواهد و نه بیبندوباریای که عشقاش همیشه عجین تصویرسازیهای جنسی باشد؛ نه انزواطلبیای که از کنار دردهای جامعه بیتفاوت عبور کند و نه حیرانی و وحشیگریای که همه چیز را به ناسزا بگیرد و خود نا امید به الکل و سیگار رو بیاورد.
گفتنی است چاپ جدید مجموعه شعر «بادبادکهای دیار مادری» چندی پیش توسط انتشارات «سوره مهر» به بازار عرضه شده است.
Sorry. No data so far.