حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان که مدتی است در جلسات هفتگی هیات محبین اهلبیت در شهر مقدس قم، بحث «قدرت اجتماعی» را دنبال میکند، در سخنرانی این هفته خود ضمن اشاره به اهانتهای اخیر به ساحت مقدس ائمۀ رضوی (ع) و به ویژه امام هادی (ع) با بیان اینکه پایههای قدرت اجتماعی شیعه و «ولایت فقیه» در زمان امام هادی (ع) تثبیت شد، گفت: اهانت به امام هادی (ع) میتواند یک اهانت استراتژیک محسوب شود، چون ایشان معارف شیعی را تبدیل به قدرت اجتماعی کرد.
این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه مأموریت ویژۀ ائمۀ رضوی (امام رضا و ابن الرضای اول، ثانی و ثالث) در تاریخ این بود که معارف شیعی را که در زمان امام صادق (ع) نشر پیدا کرده بود به قدرت اجتماعی تبدیل نمایند، به گردش مالی وجوه خمس و ایجاد شبکۀ وکالت در بلاد مختلف به عنوان نمونههایی از این مأموریت اشاره کرد. پناهیان عامل افزایش دشمنیها با ائمه رضوی را نزدیک بودن ایشان به قدرت اجتماعی و مأموریت ویژه ایشان در جهت اقتدار بخشیدن به شیعه دانست. پناهیان با بیان اینکه باید مراقب باشیم یکوقت فرهنگ و معارف شیعی را از قدرت جدا نکنند، گفت: شیعۀ بیخاصیت کسی است که در قدرتبخشیدن به جامعۀ شیعه مشارکت نداشته باشد.
در ادامه فرازهایی از سخنان ایشان را میخوانید:
فکر و فرهنگ شیعه قابلیت زیادی برای تبدیل شدن به قدرت اجتماعی و سیاسی دارد
برخی از فرهنگها و تفکرات این قابلیت را ندارند که به قدرت اجتماعی و اقتدار سیاسی منجر شوند. مثلاً وقتی در فرهنگ مسیحی گفته میشود «اگر کسی به تو سیلی زد، به او اجازه بده یک سیلی دیگر نیز به آن طرف صورت تو بزند» این طرز تفکر و فرهنگ برآمده از آن، هیچگاه تبدیل به قدرت اجتماعی و سیاسی نخواهد شد. اگر هم زمانی کلیسا قدرت داشت ناشی از تزویر بود نه حقیقت چنین تفکری.
فکر و فرهنگ شیعی، قابلیت بسیار فراوانی دارد که تبدیل به قدرت اجتماعی شود. نمونۀ سادۀ این مطلب، بحث خمس است که به امام معصوم و نایب او، نوعی قدرت اجتماعی میدهد. ما در جریان انقلاب دیدیم که حضرت امام (ره) چگونه از این قدرت استفاده کردند. وقتی امام حکم دادند که کارکنان شرکت نفت، در سر کار خود حاضر نشوند، طبیعتاً این کارکنان دیگر حقوقی دریافت نمیکردند و لذا امام دستور دادند از محل خمس، به آنها حقوق داده شود.
راز اسلام سیاسی امام (ره) این بود که فکر و فرهنگ شیعی، قدرت سیاسی به همراه میآورد
احکام خمس و زکات، حج و جهاد، امامت جماعت، نماز جمعه، مرجعیت و تمام اخلاقیات و عرفان شیعی همه نشان میدهد که فکر و فرهنگ شیعی این قابلیت را دارد که تولید قدرت کرده و تبدیل به اقتدار اجتماعی شود. راز اسلام سیاسی حضرت امام (ره) همین بود. به همین خاطر بود که حضرت امام میفرمود: «و اللَّه اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّفى کردهاند.» (صحیفه امام/ج۱/ص۲۷۰) همچنین میفرمایند: «اسلام دین سیاست است قبل از اینکه دین معنویات باشد» (صحیفه امام/ج۶/ص ۴۶۷)
جنس مقدسات شیعی، نتیجهاش قدرت و سیاست است. سیاست یعنی مدیریت این قدرت تا به دست نااهلان نیفتد و به دست اهلش سپرده شود. جنس روضۀ اباالفضل العباس، و عشق به او، عشق به «قدرت اسلام» است. وقتی در زیارت عاشورا میگوییم: «انی سلم لمن سالمکم» یا وقتی میگوییم «ولیّ لمن والاکم» یعنی ما در کنار امام حسین (ع)، با محبین امام حسین (ع) نیز رابطه داریم و این خودش یک شبکۀ اجتماعی مستحکم را پایه گذاری میکند.
چرا اصلاحطلبها مدام در روزنامههای خود بر این موضوع تأکید میکردند که «ما باید از سیاست، قداستزدایی کنیم!» چون میخواستند حمایت فرهنگ شیعی را از محور نظام یعنی «ولایت» بگیرند. وقتی قداست ولی امر شکسته شد، دیگر هر کاری که مستکبران بخواهند انجام خواهد گرفت. به همین دلیل بود که جریانهای غربگرا اینقدر سعی میکردند از سیاست، قداست زدایی کنند.
پایههای قدرت اجتماعی شیعه و «ولایت فقیه» در زمان امام هادی (ع) تثبیت شد
امام هادی (ع) با همۀ محدودیتهایی که داشتند بیش از امامان گذشته موفق شدند «شبکۀ وکالت» را در میان جوامع مؤمنین گسترش دهند و مسألۀ «وکالت رسمیِ امام» که بار حقوقی و اجتماعی داشت در زمان ایشان بیش از پیش تثبیت شد و در اوج رسمیت قرار گرفت. مثلاً مسألۀ جمعآوری خمس و پرداختهایی که میتواند به رهبری جامعه کمک کند و برای امام، قدرت اقتصادی ایجاد کند، و یا رجوع دادن شیعیان در شهرهای مختلف به افرادی که از سوی ایشان منصوب شده بودند، به جامعه شیعی اقتدار خاصی بخشیده بود.
میتوان گفت بحث مرجعیت تقلید و بحث نیابت از امام زمان (ع) به صورت نایب عام، که تبلور نهایی و تکامل یافتهاش مسألۀ ولایت فقیه است، بهصورت جدّی در زمان امام هادی (ع) پایهگذاری شد و پایههای ولایت فقیه در زمان ایشان تثبیت گردید. درست است که امام صادق (ع) شاگردان بسیاری داشتند و موج اقبال به امام صادق (ع) فراوان بوده است اما نهادینه شدنِ جریان وکالت و نیابت، در زمان امام صادق (ع) نبوده است، بلکه این جریان در زمان امام هادی (ع) به اوج خود رسید و تثبیت شد.
شاید اهانت نسبت به امام هادی (ع) ناشی از این باشد که ایشان پایههای قدرت شیعه را تثبیت کردند
با توجه به اینکه در زمان امام هادی (ع) بحث وکالتِ رسمی و نیابتِ عام، تثبیت شده است و ایشان شرایط را برای قدرت یافتن شیعه ایجاد کردند، شاید بتوان گفت این جسارتی که به امام هادی (ع) کردند ناشی از کینهای باشد که به همین خاطر در دل دشمنان ایجاد شده است. اگر در پشت قضیۀ توهین به امام هادی (ع) یک اتاق فکری وجود داشته باشد، میتوان گفت که آن اتاق فکر به موضوع نقش امام هادی (ع) در قدرت بخشیدنِ به جامعۀ شیعی واقف بوده است و میدانسته که باید از میان ائمۀ هدی (ع) امام هادی (ع) را هدف بگیرد.
البته شاید به طور قطع نتوان گفت که اهانت به امام هادی (ع) به این خاطر است و بعید است دستگاه استکبار اینقدر عقلش برسد، اما باید بدانیم که دشمنان ما خیلی دقیقتر و بیشتر از ما در مورد دین و جامعۀ ما مطالعه میکنند.
دشمنان ما و بهطور مشخص یهودیهای صهیونیست بسیار دقیق اسلامشناسی میکنند و اوضاع ما را خیلی دقیق مورد بررسی قرار میدهند و به طرز نامحسوسی در میان ما نفوذ میکنند. به گونهای که بسیاری از مؤمنین که ممکن است اهل فضل نیز بوده و در بالاترین مدارج علمی باشند گاهی متوجه نباشند که دارند در زمین دشمن بازی میکنند و دشمن دارد با چند واسطه آنها را مدیریت میکند. به همین دلیل اهانت به امام هادی (ع) میتواند یک اهانت استراتژیک محسوب شود، چون ایشان معارف شیعی را تبدیل به قدرت اجتماعی کرد.
وقتی اهانت به امام علی النقی (ع) را شنیدم به یاد «آقای گنجی» افتادم که اولین دست از اینگونه اهانتها به ائمۀ هدی (ع) را او انجام داد. یکی از حرفهایی که او میگفت این بود که «اکثر عقاید شیعه مربوط به زمان امامان نبوده بلکه اینها را در دوران صفویه درست کردهاند!»
وقتی عقاید خاص شیعی را که در زمان امام هادی (ع) تثبیت شده است (مانند تثبیت پایههای ولایت فقیه و نیابت عام) به دوران صفویه نسبت میدهند، معلوم میشود اینها از این نقطه ضربه خوردهاند. آنها علیالقاعده باید خیلی از امام هادی (ع) عصبانی باشند.
البته بنده هم میگویم «ممکن است» دشمنان ما اینقدر فهم و شعور نداشته باشند که عقلشان به اینجاها برسد، اما نقش ابلیس رجیم را در این میان نباید نادیده گرفت. شیطان در تمام انحرافها و عنادها در طول تاریخ حیات بشر نقش دارد. و او تمام این نکات را واقف است.
همان ابلیسی که «فتنۀ شیعۀ هفت امامی» را رقم زد، طراحی چنین نقشههای شومی را نیز میتواند صورت دهد. ممکن است بنیالعباس عقلشان نرسیده باشد به اینکه فتنۀ هفت امامی را ایجاد کنند، ولی ابلیس در رأس همۀ آنها حتماً فهمیده بود که دقیقاً دارد چکار میکند.
همانطور که میدانید، یکی از سختترین امتحانهای شیعه، ماجرای مذهب «واقفیه» است که این امتحان موجب شد عدهای از شیعیان «هفت امامی» شوند. شیعهای که فقط تا امام هفتم را قبول داشته باشد، شیعهای است که برای ابلیس بیضرر است. اینکه شیعه، از امام هفتم به بعد را قبول نداشته باشد، برای ابلیس خیلی مهم بود. چرا؟ چون تلاش ابلیس در این راستا بود که فرهنگ شیعی که در زمان امام صادق (ع) نشر پیدا کرده بود تبدیل به قدرت برای شیعه نشود.
بعد از امام صادق (ع) معارف و ارزشهای شیعی کاملاً در جامعه نشر پیدا کرده بود. طبیعتاً هر وقت ارزشهای دینی زمینۀ اجتماعی گسترده پیدا کند احتمال تقلب و بروز انواع نفاقها و انحرافها نیز افزایش پیدا میکند. (مثل اینکه هرگاه یک کالا در جامعه تقاضای بالایی پیدا کند، کالای تقلبیِ آن هم وارد بازار میشود) از سوی دیگر، درست در زمانی که احتمال بروز آسیبهای مختلف وجود داشت، امام کاظم (ع) به دلیل زندانهای طولانی، زیاد در دسترس شیعیان نبود و بعد از ایشان نیز امام رضا (ع) تا مدتها فرزند پسر نداشتند، لذا شرایط برای گرفتن یک امتحان سخت و جدی از شیعیان مهیا شد. در این میان ابلیس نقشۀ خود را به خوبی پیاده کرد و گروهی از شیعیان در امام هفتم متوقف شدند. به این ترتیب که دو تن از وکلای امام کاظم (ع) منحرف شدند و مذهب واقفیه را بناکردند. البته این جریان (یعنی انحراف دو نفر از وکلای امام کاظم ع) به نوعی باعث شد که شیعه در بحث انحراف احتمالی هر یک از وکلای ائمه، واکسینه شود.
مأموریت ویژه ائمۀ رضوی (ع) این بود که «معارف شیعی» را به «قدرت اجتماعی» تبدیل کنند
ائمۀ رضوی (امام رضا ع و سه امام بعد از ایشان که به ابن الرضای اول و ثانی و ثالث مشهور هستند و شاید این نامگذاری به خاطر قدرت اجتماعی بسیار زیاد امام رضا (ع) بود) مأموریت خاصی داشتند که این مأموریت ویژه باعث شده بود کینۀ عمیقی در دلِ دشمنانِ ایشان به وجود بیاید.
مأموریت ویژۀ ائمۀ رضوی در تاریخ این بود که معارف شیعی را (که در زمان امام صادق (ع) نشر پیدا کرده بود) به قدرت اجتماعی تبدیل نمایند. به عنوان مثال این ائمۀ بزرگوار به دلیل گردش مالی وجوه خمس، که تحت کنترل و فرمان ایشان بود، به یک نمونۀ قدرت اجتماعی دست یافته بودند. اینکه متوکل اینقدر به امام هادی (ع) فشار میآورد، و مدام خانۀ او را وقت و بیوقت تفتیش میکرد، دلیل عمدهاش این بود که جاسوسان به او خبرهایی در این زمینه میدادند. از روز اول هم که فدک را گرفتند به همین خاطر بود، میخواستند امیرالمؤمنین (ع) از قدرت مالی برخوردار نباشد. تا آن را به قدرت معنوی خود اضافه کند و اثر اجتماعی بیشتری پیدا کند.
چرا امام جواد (ع)، امام هادی (ع) و امام حسن عسگری (ع) اینقدر محصور بودند؟ چون بیش از امامان گذشته به قدرت اجتماعی نزدیک بودند، چون فعالیت و مأموریت ویژۀ ایشان در جهت اقتدار بخشیدن به جامعه شیعه بود. لذا حصری که برای این امامان از جانب جبهۀ دشمن ایجاد شد، برای امامان قبل به این صورت نبود. ائمۀ رضوی از همه جهت تحت نظر بودند و جاسوسان دشمن در خانۀ این ائمه نفوذ کرده بودند و هر گونه ارتباطی را کنترل میکردند، حتی زاد و ولدها را کنترل میکردند.
دشمنیهایی که در زمان ائمه رضوی (ع) با ایشان میشد به خاطر این بود که پای «قدرت اجتماعی» در میان بود و در زمان ما نیز دشمنیها به همین دلیل است. البته نه در آن زمان، دشمنیها تأثیر چندانی داشت، و نه در اینزمان. حتی میتوان گفت تأثیر این زمانیاش خیلی کمتر از آنزمان است، یعنی اگر آنزمان تنها میتوانستند پیروزی حق را عقب بیاندازند، الان با اقدامات خود پیروزی حق را جلوتر میاندازند.
کینۀ دشمن نسبت به امام هادی (ع) برای این است که ایشان در قدرت گرفتنِ شیعه نقش اول را داشتند/ دشمنان ما در آینده بیش از گذشته در جزئیات مسائل روحانیت دخالت خواهند کرد چون فهمیدهاند قدرت در کجا شکل میگیرد
مأموریت ویژۀ ائمۀ رضوی این بود که معارف و فرهنگ شیعی را به قدرت اجتماعی برای شیعه تبدیل کنند و امام هادی (ع) در این مأموریت نقش برجستهای داشتند. در بین ائمۀ رضوی، امام هادی (ع) به دلیل موقعیت خاصی که داشتند توانستند بیش از سایر امامان معاصر خود، تبدیل کردن فکر و فرهنگ شیعی به قدرت اجتماعی را دنبال کنند.
قدرت اجتماعی و سیاسی امام هادی (ع) به حدی رسیده بود که شبکۀ وکلا توسط ایشان در جوامع شیعی و در بلاد مختلف تعیین میشد و ایشان به علمای آن بلاد نامه مینوشتند که شما باید از فلان شخص که وکیل من در آن شهر و دیار است، حمایت نمایید و پول خمسها را نیز باید به این شخص برسانید.
داستان سرِ قدرت است. اگر فرهنگ و معارف شیعی به قدرت اجتماعی تبدیل نشود، دشمنان ما دیگر با این معارف و فرهنگ شیعی نیز مخالفتی نخواهند داشت.
امروز دشمنان ما با روحانیت به عنوان عالم دینی، مشکلی ندارند، مثلاً در شبکههای بیگانه (مانند بیبیسی و صدای امریکا) میبینیم که اتفاقاً از برخی روحانیون نیز استفاده میکنند، روحانیونی که به طرق مختلف و خیلی زیرکانه، مستقیم یا غیر مستقیم علیه جمهوری اسلامی سخن میگویند و شبکههای بیگانه نیز احترام این روحانیون را حفظ میکنند و کاملاً با آنها همراهی میکنند.
تردید نکنید که دشمنان ما، در آینده بیش از گذشته در جزئیات مسائل روحانیت دخالت خواهند کرد و بحثهایی که در آینده خواهند داشت در ارتباط با جزئیات مسائل حوزه خیلی بیشتر از گذشته خواهد بود چون فهمیدهاند قدرت در کجا شکل میگیرد و میدانند کجا را باید بزنند.
دشمن با فرهنگ شیعی مشکل ندارد، با قدرت پیدا کردنِ این فرهنگ مشکل دارد
دشمن ما با نفس فرهنگ شیعی مشکل ندارند، با قدرت پیدا کردنِ این فرهنگ مشکل دارند. آنها حتی حاضر هستند بیایند و بگویند که فرهنگ شما را میپذیریم ولی شما از یک چیز کوتاه بیایید: فرهنگ شیعی را به قدرت تبدیل نکنید.
امروز مشکل دشمن چیست؟ مشکل دشمن با این است که روحانیون قدرت پیدا کردهاند، لذا برای اینکه به قدرت روحانیون ضربه بزنند میگویند: «این روحانیون روی حساب روایات و معارف شیعی که تأکید بر ولایتمداری دارند به این قدرت رسیدهاند، ولی این معارف و این روایات، جعلی و نادرست هستند!» یعنی سعی میکنند در مورد اصل معارف شیعی تردید ایجاد کنند.
مواظب باشید یکوقت فرهنگ و معارف شیعی را از قدرت جدا نکنند/شیعۀ بیخاصیت کسی است که در قدرتبخشیدن به جامعۀ شیعی مشارکت ندارد/ «یا حسین» باید به استکبار ضربه بزند و قدرت اسلام را افزایش دهد
دوستان من! از الان تا زمان ظهور آقا امام زمان (ع) باید مواظب یک مسأله باشیم؛ «مراقب باشیم یکوقت فرهنگ و معارف شیعی را از قدرت جدا نکنند» هر کسی گفت «یاحسین»، باید ببینیم که آیا این «یا حسین» موجب افزایش قدرت اسلام میشود یا نه؟ آیا به قدرت استکبار جهانی ضربه میزند یا نه؟ اگر این اثر را نداشته باشد، اشکالی در کار است. قبلاً صرف ذکر یاحسین که گفته میشد، موجب بقاء یاد حسین (ع) بود و مفید و ضروری بود. ولی امروز دیگر مطمئنیم یاحسین عالمگیر شده است. امروز باید مواظب باشیم یاحسین ما را تحریف نکنند، بیخاصیت نکنند. نمیشود کسی امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) را قبول داشته باشد ولی در مورد امام رضا (ع) و امام هادی (ع) کوتاه بیاید! همۀشان را باید با هم داشته باشیم.
زیارت جامعه که از امام هادی (ع) به ما رسیده است، تصریح میکند که همۀ امامان ما یک نور واحد هستند: «وَ أَنَّ أَرْوَاحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ وَاحِدَةٌ» (عیون اخبار رضا/۲/۲۷۵) مقام معظم رهبری نیز در یکی از فرمایشاتشان به این موضوع تأکید فرمودهاند که امامان یکی هستند و مانند این است که ما یک امام داشته باشیم که دویست و پنجاه سال عمر کرده باشد. («بجای اینکه بیاییم زندگی امام حسن (علیهالسلام) را جدا و زندگی امام حسین (علیهالسلام) را جدا و زندگی امام سجاد (علیهالسلام) را جدا تحلیل کنیم تا احیانا در دام این اشتباه خطرناک بیفتیم که سیرهٔ این سه امام بهخاطر اختلاف ظاهری با هم متعارض و مخالفند – باید یک انسانی را فرض کنیم که ۲۵۰ سال عمر کرده، و در سال یازدهم هجرت قدم در یک راهی گذاشته و تا سال دویستوشصت هجری این راه را طی کرده است…»؛ بیانات امامخامنهای در تاریخ ۱۳۶۵/۴/۲۸)
اینکه امام خمینی (ره) هر روز زیارت جامعه میخواندند، خیلی معنا دارد، یک معنایش این است که با خواندن زیارت جامعه، نوعی کار سیاسی انجام میدادند و در جهت قدرت اجتماعی بخشیدن به شیعه حرکت میکردند. امروز هم اگر کسی به همین هدف زیارت جامعه میخواند در واقع در خط امام حرکت میکند.
دوستان عزیز! باید در این شبکۀ اجتماعیِ قدرتبخش به جامعۀ شیعی مشارکت داشته باشیم و اِلا شیعۀ بیخاصیت خواهیم بود. شیعهای که در جهت قدرتبخشیدن به جامعۀ شیعی حرکت نمیکند، به چه دردی میخورد؟ مگر ائمۀ رضوی (ع) را قبول ندارید؟ مگر نمیدانید که مأموریت ویژۀ ائمۀ رضوی (ع) قدرتبخشیدن به شیعه بوده است؟ پس اگر به حرم امام رضا (ع) بروید و انقلابی نباشید چه فایدهای دارد؟ اگر ولایتمدار نباشید و در خط ولایتفقیه نباشید چه فایدهای خواهد داشت؟
Sorry. No data so far.