پروژه اپوزیسیونسازی علیه ایران که افراد گوناگون نسبت به آن هشدار دادهاند چیست؟ اپوزیسیونسازی یک حرکت کوچک و پنهانی نیست. موجی است که بسیاری از افراد را به شیوههای مختلف تحت تاثیر خود قرار میدهد. خواه آنهایی که به دلیل دفع یا تضاد با نظام سیاسی ایران به صورت آگاهانه جذب پروژههای اپوزیسونسازی میشوند، و خواه آنها که به دلیل نیازهای متعدد معیشتی به صورت غیرآگاهانه به آن میپیوندند. نوشتهی زیر دربارهی جریان اپوزیسیونسازی علیه ایران است که یکی از خوانندگان بامدادی به نام مرجان برای من فرستاده که عینا (با اندکی ویرایش) منتشر میکنم. لازم به تذکر است که مطالب نوشته شده در این متن لزوما مورد توافق من نیست، و وبگاه بامدادی صرفا بستری جهت انتشار آن میباشد.
اپوزیسیون خارج نشین و منافع ملی
اپوزیسیون خارج نشین به علت نداشتن ریشه در درون کشور و بین مردم، بیش از پیش منزوی شده است. اغلب آنان خود را «فعال حقوق بشر» یا در واقع انجیاو (NGO) معرفی میکنند. بعضی از آنان برای گرفتن نقش چلبی، کنعان مکیه یا زینب السواج در رقابت دائم با یکدیگر بسر میبرند.
برخی از ناظران سیاسی (از جمله اینجانب) معتقدند امپراتوری آمریکا برای استقرار «حکومت جهانی» از انجیاوها کمک میگیرد. به گفته این افراد انجیاو ها پس از جنگ جهانی دوم رفته رفته جایگزین میسیونرهای مسیحی شدند که امر خطیر «تمدن سازی» و گسترش سیستم سرمایهداری را به نفع غرب به جلو کشند. به همین جهت آمریکا در کنار نیروی نظامی و سلاحهای کشتار جمعی از نهاد انجیاو استفاده میکند و از طریق تشکیل یا حمایت برخی انجیاوهای برگزیده در کشورهای مختلف پیادهسازی اهداف خود را تسهیل میکند. (+)
به عنوان نمونه، تعدادی از انجیاوهای فعال در زمینه «حقوق بشر» ایران، چشم به تجزیه ایران دوختهاند که آن را زیر پوشش «فدرالیزم» پیاده کنند. غرب در این راه با «ملیت سازی» و حمایت از افراد فرصتطلب، برای تغییر نقشه منطقه در راستای تشکیل «حکومت جهانی» که «اسراییل بزرگ» را هم در بر دارد، از این امر پشتیبانی میکند.
مهمترین سازمان دولتی که حداقل نود درصد (90%) از بودجهی آن توسط کنگرهی آمریکا تأمین میشود، انایدی (NED) یا «سازمان ملی برای تحقق دموکراسی» نام دارد که انجیاوهای فراوانی را پرورش داده است. این سازمان در اوایل دهه 1980 تأسیس شد که حاصل اندیشهی آقای آلن وین اشتاین (Allen Weinstein) استاد دانشگاه جورج تاون و براون و دبیر ارشد مجله «واشینگتن کوارترلی» – وابسته به مرکز استراتژیک و مطالعات بینالمللی دانشگاه جورج تاون – و عضو هیات سردبیری روزنامهی «واشینگتن پست» بود.
اولین رئیس انایدی، آقای کارل گیرشمن (Carl Gershman)، اقرار کرد که این سازمان پوششی است برای فعالیتهای سازمان سیا. علت اینکه سازمان سیا به چنین سازمانی احتیاج داشت این بود که برخی از فعالیتهای سازمان سیا در سالهای 1970 نظیر ترور سران کشورهای خارجی، بیثبات کردن کشورهای گوناگون به منظور براندازی دولتها و تجسس از شهروندان آمریکایی افشا شده بود، و این امر منجر به تشکیل کمیتههایی برای رسیدگی به این فعالیتهای غیرقانونی گردید. معروفترین کمیته برای رسیدگی به این موضوع «کمیته چرچ» به رهبری سناتور فرانک چرچ- دموکرات از ایالت آیداهو بود. آقای آلن واینتین در سال ۱۹۹۱ در گفتگو با واشنگتن پست گفت: «بخش اعظم آنچه ما امروز در انایدی انجام میدهیم، ۲۵ سال پیش به صورت سری توسط سیا انجام میگرفت».
انایدی با کمک چهار موسسه به نامهای «موسسه دموکراتیک ملی برای سیاست جهانی»، «موسسه جهانی جمهوریخواهان»، «به مرکز همبستگی آمریکایی(سالیدارتی سنتر)» و «مرکز جهانی برای سرمایهگذاری خصوصی»، اهداف سیاست خارجی آمریکا را به پیش میبرند. آقای مایکل بارکر مقاله ای در باره نقش مرکز همبستگی کارگری که به انایدی وصل است اینجا نوشته است.
آقای کارل گیرشمن معتقد بود که این سازمان نباید پنهانی کار کند، زیرا موقعیت مهرههای مرتبط به این سازمان را به خطر خواهد انداخت. او اینگونه استدلال میکرد که فعالیتهای «آشکار» این سازمان میتواند برای جذب نیروی فعال مفید باشد.
آمریکا پس از تشکیل این سازمان به حمایت مالی از گروههایی پرداخت که منافع آمریکا را پشتیبانی میکردند که همچنان نیز ادامه دارد. برای نمونه، این سازمان بین سالهای 1983 تا 1984 در فرانسه برای جلوگیری از نشر تفکرات رادیکال چپ در میان اتحادیهی استادان و دانشجویان به حمایت مالی از کنفرانسها، کتب، پوسترها و نشریات یک اتحادیهی فرمایشی پرداخت که مانع نشر افکار چپی شود.
دولت آمریکا در اواسط دهه 1990 هدیهای به مبلغ دو و نیم میلیون دلار به «موسسه آمریکایی برای توسعه اتحادیههای مستقل کارگری» که پوششی برای فعالیتهای سازمان سیا علیه نشر افکار مترقی بین اتحادیههای کارگری بود تقدیم کرد. امروز میبینیم بیشتر اتحادیهها در اثر سیاستهای دولت آمریکا به نابودی کشانده شدهاند.
«مرکز آمریکایی همبستگی کارگری» وابسته به سازمان سیا، همچنان در ایران فعال است و عدهای از فعالین سیاسی دست به افشای این مرکز به اصطلاح «کارگری» زدهاند و نقاب از چهرهی آن دریدهاند.
سازمان سیا قبلا، در اوائل سالهای هفتاد میلادی، با کمک یکی از افراد وابسته به خود به نام خانم گلوریا استاینم (Gloria Steinem)، سعی کرد جلوی رادیکالیزه شدن جنبش زنان آمریکا بایستد. با این نیت، خانم استاینم در سال 1973 با پشتیبانی مالی سازمان سیا بنیاد Ms و مجلهی مربوط به این بنیاد (که به همین نام خوانده میشود) را برای کنترل جنبش زنان آمریکا راهاندازی کرد که همچنان به حیات خود ادامه میدهد. بنیاد Ms اکنون به رسانه های دیگر اینترنتی نظیر Zmag، که آقای نوام چامسکی و همفکرانش در آن فعالیت دارند، کمک مالی میرساند. برای اطلاع بیشتر از رسانههای اینترنتی «مترقی» و «چپ» که از سازمان سیا و بنیادهای مربوط به آن کمک مالی میگیرند، اینجا را ببینید. برای اطلاعات دقیقتر این مقاله با جزییات بیشتری رابطه مالی بین برخی از سازمانها و موسسات به اصطلاح چپ و پیشرو را با سازمان سیا و بنیادهای مربوط به آن نشان میدهد (دانلود مقاله با فرمت پیدیاف).
خانم گلوریا استانیم فمینیست، نه تنها الگویی برای شخصیت های سیاسی ای مانند هیلاری کلینتون و سوزان رایس شد بلکه جنبشهای زنان در کشورهای دیگر را هم تحتالشعاع قرار داد که نفوذ آن امروز در مقالات «مدرسه فمینیستی» مبنی بر نفی امپریالیسم را میتوان به خوبی مشاهده کرد.
سازمان فعال دیگر در این زمینه «خانهی آزادی» (Freedom House) نام دارد و در سال 1941 تأسیس شده است. امروز تعداد زیادی از انجیاوهای ایرانی با پوشش «فعالین حقوق بشر» اما متاسفانه علیه منافع ملی ایران با این مراکز همکاری دارند. این سازمان همراه با بنیادها و سازمانهای دیگر برای گسترش اهداف امپراتوری آمریکا در جهان و برپایی «حکومت جهانی» همکاری میکنند.
آقای دیوید کریمر (David Kramer)، حامی منافع اسراییل و عضو بلند پایهی بنیاد «پروژهی آمریکا برای قرن جدید» که توسط نئوکانها هدایت میشود، رئیس «خانهی آزادی» است.
ایرانیان متعددی با این مراکز مرتبط بودهاند یا هستند. به عنوان نمونه میتوان از آقایان و خانم ها رامین جهانبگلو، آذر نفیسی، سیامک نمازی، فرنگلیس کار، محسن سازگارا، خواهران برومند کرد، برادران صدری، اکبر عطری، علی افشاری، حسین بشیریه، پیام اخوان، رویا حکاکیان، رامین احمدی، شهرنوش پارسی پور، عباس میلانی، نیره توحیدی، کامران تلاطف و مهرداد درویشپور نام برد که برخی نمونههای شاخص از این میان هستند. در جامعه مجازی (وبلاگستان فارسی) نیز، وبلاگنویسان شناخته شدهای مانند آقای آرش کمانگیردر برههای از زمان به داشتن نوعی ارتباط با این مراکز معترف بودهاند.
آقایان علی افشاری و اکبر عطری دو عضو سابق «تحکیم وحدت» زیر لوای دموکراسی نقش «انجیاو»هایی را بازی میکنند که این سازمانها از آنان برای پروپاگاندا علیه ایران جهت فریب مردم آمریکا استفاده میکنند که علیه منافع ملت ایران است. برای نمونه آقایان علی افشاری و اکبر عطری با نئوکانهای جنگطلب نظیر آقای جو لیبرمن (Joe Lieberman) و سناتور ریک سنتورم (Rick Santorum)، یکی از کاندیداها برای ریاست جمهوری آمریکا و مدافع جنگ علیه ایران همکاری دارند. آنها در سال 2004 به آمریکا رفتند و در سال 2006 در میزگردی که توسط آقایان جو لیبرمن و ریک سنتروم در کنگرهی آمریکا علیه ایران ترتیب داده شده بود شرکت کردند و خواهان تحریمهای بیشتر علیه ملت ایران برای تحقق «دموکراسی» شدند. این دو نفر از «دخالت بشر دوستانه» در لیبی و اکنون سوریه، همچون آقایان جو لیبرمن و مک کین، پشتیبانی میکنند.
عده ای از ایرانیان این نوع تحرکات آقایان علی افشاری و اکبر عطری را مشکوک قلمداد کردهاند و حتی تا آنجا پیش رفتهاند که آنها را از عاملین نفوذی سازمان سیا در بخشی از جنبش دانشجویی ایران (دفتر تحکیم وحدت) در دوره اصلاحات معرفی کردهاند و میگویند این اشخاص از حمایت مالی، رسانهای و تبلیغاتی غرب به ویژه آمریکا و انگلیس برخوردار بودند که جنبش دانشجویی را به انحراف بکشند.
«کمیتهی خطر کنونی» (Committee on the Present Danger)یکی دیگر از مخازن اندیشهی (think tank) نزدیک به نئوکانهاست که در سال 2004 علیه اسلام و ایران شکل گرفت و اکبر عطری عضو آن است. این کمیته با تبلیغات و پروپاگاندا تنور «جنگ علیه ترور» را همچنان گرم نگه داشته است.
کمیتهی خطرکنونی، توسط بازماندگان جنگ سرد که منافع اسراییل را منافع آمریکا به حساب میآورند و اغلب در بین نئوکانها جای دارند هدایت میشود. آقایان جورج شولتز وزیر خارجهی کابینهی ریگان، جیمز وولزی رئیس پیشین سازمان سیا، جان کایل سناتور جمهوریخواه و جوزف لیبرمن سناتور دموکرات و اکنون «مستقل» نمونهای از خروارند. اعضای افتخاری این کمیته، لیبرمن و کایل، وظیفهی خود میدانند که در مورد «خطر» ایران و «تروریستهای اسلامی» اطلاعات لازم را به کنگره برسانند تا کنگره بتواند تصمیمات «مناسب» علیه ایران و به نفع «جنگ علیه ترور» اتخاذ کند. این دو سناتور از اظهارات آقایان علی افشاری و اکبر عطری در سال 2006 در کنگره برای فشار بیشتر علیه ایران استفاده کردند. بنابراین کمک «اپوزیسیون» و مهرههایی که به جنبش سبز نفوذ کردند برای گرم نگاه داشتن «خطر ایران» ضروری است.
سایت «کمیتهی خطر کنونی» از قول عطری نوشت: «تروریسم آخرین حربهی دشمنان آزادی و دموکراسی در کشورهای غیر دموکراتیک و توسعه نیافته است. بسط دموکراسی همراه با آزادی، توسعهی اقتصادی و کاهش فقر را به دنبال خواهد آورد که از ابزار مهم جنگ علیه ترور است.»
باید به این افراد گفت که معلوم نیست کشورهای «توسعه نیافته»، که اغلب زیر فشار تحریمهای اقتصادی و ترور صادره از واشنگتن با کمک انجیاوها و سایر ابزارهای اعمال سلطه هستند چگونه میتوانند به تحقق دموکراسی کمک رسانند؟ آیا اولویت مردم گرسنه و وحشتزده در درجه اول «دموکراسی» آمریکایی است؟
نئوکانها از طریق رسانههای عمومی و مراکز مخرن اندیشه در برپایی جنگ علیه عراق بسیار فعال بودند و از آن پشتیبانی کردند. امروز هم همان تبلیغات دروغ را علیه ایران پخش میکنند و اپوزیسیون خارجنشین هم دروغها را رونویسی میکند و در سایت میگذارد.
آقای اکبر عطری در مارس 2006 در «کنسرت آزادی ایران» در دانشگاه هاروارد که به مناسبت ورود آقای اکبر گنجی به آمریکا ترتیب داده شده بود حضور یافت. این کنسرت از طرف بنیاد عبدالرحمان برومند – یعنی خواهران برومند کرد نزدیک به سازمان سیا – حمایت شده بود. درضمن «کنگرهی اسلامی آمریکا» از سازمان دهندگان این کنسرت بود. یکی از تأمین کنندگان مخارج کنسرت، انستیتوی سیاست- وابسته به مدرسه کندی دانشگاه هاروارد بود.
آقای اکبر عطری در این شب نشینی – در زمانی که بیش از هفتاد درصد از مردم آمریکا مخالف جنگ افغانستان و عراق بودند، با حرارت از تجاوز آمریکا به عراق و افغانستان دفاع کرد و آن را برای تحقق دموکراسی ضروری خواند.
این حمایت در حالی صورت میگرفت که گردانندگان «کنسرت آزادی ایران» در سایت رسمی خود نوشته بودند: «این سازمان نظری در مورد تجاوز خارجی ندارد».
آقای علیرضا دوستدار دانشجوی دکترا در هاروارد در روزنامهی این دانشگاه، «هاروارد کریمسون» دربارهی سخنان آقای عطری نوشت: «اینگونه اظهار نظر در بهترین حالت، جاعلانه و در بدترین حالت مغرضانه است، گرچه دانشجویان برپاکنندهی این کنسرت ممکن است غرضی نداشته باشند اما نمیتوان گفت که سازمان دهندگان اصلی این برنامه بدون غرض بودهاند.»
آقای دوستدار ادامه داد: این کنسرت، مطابق گفتهی سایت، با راهنمایی و حمایت «کنگرهی اسلامی آمریکا» سازماندهی شده است. ممکن است حامیان این کنسرت متعجب شوند اگر بدانند «کنگره اسلامی آمریکا» از حامیان علنی حمله به عراق بود. خانم زینب السواج دبیر اجرایی این کنگره در سال 2002 با آقایان بوش و دیک چنی برای جنگ علیه عراق همکاری کرد و به کسانی که خواهان جنگ نبودند گفت:
«سوال اصلی این نیست که عراق باید آزاد شود یانه. سوال این است که چرا تاکنون آن را انجام نداده ایم».
افزون بر آن خانم السواج در روزنامهی لوس آنجلس نوشت: «از طرف عراقیهایی که آزادانه نمیتوانند با روزنامهنگاران صحبت کنند یا جانشان را در راه آزادی عراق باختهاند باید به طور روشن بگویم: آمریکا، انگلیس و سربازان کشورهای متفق مظهر امید و آزادیاند». خانم زینب السواج همیشه از تجاوز آمریکا به عراق پشتیبانی کرده است و آن را «آزاد سازی» عراق خوانده است، حتی زمانی که پوچی این «آزاد سازی» بر همگان روشن شده بود. این خانم نظیر آقای کنعان مکیه، هیچ وقت از مردم عراق برای قتل عام بیش از یک میلیون عراقی بیگناه عذرخواهی نکرد. (+)
در نشستی که خانم السواج با حامیان اسراییل در موسسهی هادسون داشت، او به تبلیغات خلاف واقع علیه مسلمانان پرداخت و آنان را متهم کرد که خیال تصرف جهان را در سر دارند. او گفت: اسلامگرایان میخواهند «خلافت» را بر جهان تحمیل کنند. این «فعال حقوق بشر» اهداف امپریالیسم یعنی تلاش برای برپایی «حکومت جهانی» که مورد بحث برخی محافل غربی است را به کلی نادیده گرفته و به جای آن ادعای نادرست «خلافت» را تکرار کرد. لطفا» برای اطلاع بیشتر این ویدئو را تماشا کنید.
اخیرا خانم زینب السواج از طرف «کنگرهی اسلامی آمریکا» جایزهی «حقوق بشر» را به خانم شیوا نظر آهاری تقدیم کرد. کسانی که به نقش خانم السواج و «کنگرهی اسلامی آمریکا» به عنوان وابستگان سازمان سیا واقفاند از این جوایز متعجب نمیشوند زیرا میدانند این جوایز برای چه هدفی به انجیاوهای «حقوق بشر» در کشورهای هدف داده میشود. (+)
آقای ژان پل سارتراز پذیرفتن نوبل ادبیات سال 1964 که به او تعلق گرفته بود خودداری کرد زیرا او روشنفکری معترض به جنایات آمریکا در ویتنام بود. امروز مهرههای خودفروخته برای کسب جوایز بیارزش به هر خفتی تن در دادهاند.
آقای دوستدار گفت: آقای اکبر عطری همین چند هفته پیش، قبل از برپایی این کنسرت بعنوان «نمایندهی دانشجویان» اصلاحطلب در کنگرهی آمریکا حضور یافت و «تغییر رژیم» را خواهان شد. بنابراین آقای عطری کاملا خود را از اعتبار ساقط کرده است.
خانم کاندالیزا رایس وزیر خارجهی کابینهی جورج بوش در سال 2006 بیش از 75 میلیون دلار برای بیثباتی ایران به منظور تغییر رژیم زیر لوای «دموکراسی» و با حمایت سناتور سنتورم و آقای لیبرمن برای اپوزیسیون ایران در نظر گرفت. در ضمن همان سال در کنگره آقایان علی افشاری و اکبر عطری، به عنوان «دانشجویان معترض» در کنار آقایان لیبرمن و سنتورم قرار گرفتند و از آنان «دموکراسی» را برای ایران گدایی کردند. آقایان علی افشاری و اکبر عطری رییس جمهور ایران – آقای احمدی نژاد – را «جنگ طلب» معرفی کردند و مخالفت خود علیه برنامه *قانونی* انرژی هستهای ایران را به گوش جنگطلبان رساندند و با سیاستهای مغرضانهی آنان هم قدم شدند. این دو نفر گفتند که دولت ایران برای سرپوش نهادن بر روی نارضایتیهای مردم ایران خواهان جنگ است. (+)
در ژانویه امسال آقای سهند آودیس «Sahand Avedis» مقالهای تحت عنوان «اپوزیسیون سبز دخالت بشردوستانهی امپریالیسم در سوریه را تأیید میکند» نوشت که لینک آن در زیر گذاشته شده است. در این مقاله ایشان به همکاری آقای علی افشاری از جنبش سبز اشاره دارد و به مردم هشدار میدهد که آقای علی افشاری برای برپایی اعتراضات خیابانی با استفاده از دلایل ساختگی نظیر انتخابات «تقلبی» 1388 روزشماری میکند و امید خود را به انتخابات آینده ایران بسته است.
آقای علی افشاری و دیگر مهرههای مشکوک باید بدانند که این بار هم دست خالی به سوراخهای خود خواهند خزید.
Sorry. No data so far.