محمدرضا شهبازی– دیروز سالگرد حماسه ۴۰ میلیونی مردم ایران در سال ۸۸ است. اما در کنار این مهم بد ندیدیم که نگاهی کنیم به جنبش مغز پستهایها و حالا بعد از سه سال مروری داشته باشیم بر ویژگیهای این گروه:
۱. جنبشی به سر گردگی آقا داماد
بر خلاف اکثر حرکتها که همیشه در آنها «پای یک زن در میان است»، در شکل گیری این جنبش پای یک داماد در میان بود، البته نباید از خوش رقصیهای عروس خانم هم چشم پوشید اما حقیقتاً ماه داماد چیز دیگری بود! جناب «داماد لرستان» با حضور خود درصحنه رونق بخش محفل شد و به تنهایی خوراک چند سال خنده ملت را جور کرد.
البته ناگفته نماند که معرفی این «داماد لرستان» میسر نبود مگر با تئوری متفکرانه «روشنفکرترین زن ایرانی» که به تنهایی تمام نظریههای سیاسی و اجتماعی را از زمان ماکیاول به این طرف زیر سوال برد و ناخواسته دموکراسی غربی را به چالش کشید.
۲. دو دوتا میشود بیشمارتا!
این فقط دموکراسی نبود که ویران شد، بلکه فیثاغورث و تالس نیز به خاک سیاه نشستند. جنبش مغز پستهای در ابتدا فکر میکردند که بیشمار یعنی خیلی زیاد. اینها در خیالات خودشان چنین میاندیشیدند که بیشمار از یک میلیون بیشتر است، از ۵۰۰ هزار بیشتر است… دیگر حداقل از ۵ هزار که بیشتر است! اما آقا داماد به همراهی عروس خانم با بر هم زدن این تئوریهای ماسونی، ترتیب جدید اعداد را اینچنین تعیین کردند: ۰، ۱، ۲، ۳،…، ۹۹، بیشمار، بیشمار و یک، بیشمار و دو،…
۳. جنبشی مبتنی بر قا… نون!
جریان سبز به شدت مبتنی بر قانون بود. یعنی آنقدر به شدت که حتی میتوان از لفظ «تا دسته» برای این پایبندی استفاده کرد! منتها خوب این افراد همانطور که تعریفهای خودشان را از دموکراسی و ریاضیات داشتند، به یک برداشت خاص از قانون هم پایبند بودند. برای مثال به چند تا از تفسیرهایی که آنها از قانون داشتند توجه بفرمایید:
الف) تن دادن به یک قانون برای شرکت در انتخابات، الزامی برای تن دادن به همان قانون برای اعتراض به نتایج انتخابات ایجاد نمیکند!
ب) همانطور که ما قبل از انتخابات به قانون پایبند بودیم، قانون هم باید بعد از انتخابات به ما پایبند میبود؛ این به آن در!
ج) قانون خیلی محترم است، اما چیزهای محترم تری هم وجود دارد، مثل قِر و نون!
۴. روشهایی به جای انتخابات
تا قبل از اینکه جنبش سبز جهان را مفتخر به زایش خود کند، غلط مشهوری وجود داشت بدین معنی که انتخابات یعنی تعیین نظر مردم با استفاده از شمارش آراء، اما این جنبش در راستای ارائه تعریفهای جدید، تبیین جدیدتری از انتخابات ارائه دادند که دیگر لازم نبود با کلی دنگ و فنگ ۴۰۰ هزار نفر آدم درگیر انتخابات شوند و بعد رایها را با بدبختی بشمارند و بعد هم وزارت کشور نتایج را ارائه کند. با ارائه این تبیین، راهکارهای جایگزینی پیش روی همه قرار گرفت:
الف) طنابکشی: در این روش ۱۰ نفر از طرفداران هر نامزد در میدان اصلی شهر جمع شده و با طناب کشی رئیس جمهور را تعیین میکنند. اگر تعداد نامزدها بیش از دو نفر بود رقابتها به صورت حذفی برگزار میشود. اگر طناب درازتر و میدان گندهتری پیدا شد میتوان تعداد شرکت کنندگان را هی بالا برد!
ب) هر کی تک بیاره: این روش از بالایی هم بهتر است چون زحمت برگزاری همان مسابقه را هم ندارد. در این روش نامزدها دور هم جمع شده و با تک آوردن رییس جمهور را معلوم میکنند. اگر تعداد نامزدها دو نفر بود، عروس لرستان بعنوان «روشنفکرترین زن ایرانی» نقش یار کمکی را ایفا خواهد کرد.
ج) مسابقه صندلیها: در این روش با اجرای مسابقه صندلیها نامزدها یکی یکی حذف میشوند تا نهایت یک نفر باقی بماند. نفر برگزیده باید بنشیند روی صندلی و جلوی میکروفونها پیروزی خود را اعلام کرده و نسبت به صحنه گردانیها هشدار دهد!
۵. از هر استان یک همسر
البته در بالا به این نکته اشاره شد اما واقعا میترسیم اگر در بندی جداگانه به این مهم پرداخته نشود، «روشنفکرترین زن ایرانی» سر پل صراط یقهمان را بچسبد و ول نکند. تئوری «داماد لرستان» در بطن خود حاوی نکاتی بود:
یکی اینکه علی رغم ظاهر جنبش سبز، این طرح به شدت ضد فیمینیستی بود چرا که ثابت میکرد اگر کسی میخواهد رییس جمهور شود باید از همه استانها زن بگیرد. حالا فرض کنید طرف، قبل از اینکه یک استان به دو استان تقسیم شود رفته یه زن گرفته تا رییس جمهور شود، حالا باید چه خاکی به سرش کند؟ همسر قبلی جزو کدام استان جدید حساب میشود و این آقا باید به عنوان داماد کدام استان در رقابتها شرکت کند؟!
نکته بعد اینکه این تئوری ترکیبات خانوادگی را بهم زد و مقام داماد را بالاتر از پسر قرار داد. چرا که طبق این نظریه مردم لرستان به پسر خودشان که شخصی موسوم به کروبی بود، رای ندادهاند و آمدهاند به دامادشان رای دادند! و اگر این نه پس چی؟!
۶. سطل که بوی جنبش میدهند
خیلی از صاحبنظران معتقدند تاریخ زباله را میتوان به قبل از جنبش سبز و بعد از جنبش سبز تقسیم کرد. تا حالا در هیچ جنبش مردمی (حتی آنها که واقعا بیشمار بودند) تا این اندازه به زباله اهمیت داده نشده بود.
تنها یکبار در کتب تاریخی ذکر شده که در انقلاب کبیر فرانسه یکی از مبارزان آب دهانش را در یکی از سطلهای زباله انداخته است و همین. اما در این جنبش هرم مدیریتی اینچنین تعیین شده بود:
۱. سرویسهای جاسوسی خارجی، ۲. انواع اذناب داخلی، ۳. سطل زباله، ۴. ماه داماد لرستان و….
در زیر یکی از اشعاری را که مبارزان مغز پستهای در حین آتش زدن سطلهای زباله میخواندند مرور میکنیم:
بوی گندت به کنار
میکروبت هم بسیار
لیک در آن دل پر از آشغال
هیچ میدانی تو
تا چه میزان تو ز آرمان مرا جا دادی؟!
دم تو گرم که باز
تو به این جنبش ما پا دادی!
من اگر برخیزم
او اگر برخیزد
ما اگر برخیزیم
خوب میشد ولی افسوس که هیچ حالی نیست
و بخاری که ز ما برخیزد
جای شکرش باقی است
لااقل دود ز تو برخیزد
این نشانی است که جنبش زنده است
لااقل این نظرات بنده است
گرچه بهر خنده است!
جای کامبیز و فری و سارا
جای مژگان و نسیم و بهروز
که لمیدهاند به زیر خنکای کولر
و کنند صفحه فیس بوکی و وبلاگ به روز
تو رییس همه جنبش باش
چقدر شعر؟
شدم خسته… بسوز!
Sorry. No data so far.