مصاحبه زیر جهت تهیه ویژه نامه سفر رهبر معظم انقلاب به فارس تهیه شده که رحلت تاثربرانگیز آیت الله آیت اللهی، بهانهای شد، تا برای اولین بار شرح این دیدار و مصاحبه با آن مرحوم را منتشر کنیم.خداوند تمام علما و فضلای اسلام و پاسداران حریم تشیع و ولایت را قرین رحمت و مغفرت فرماید.
حاشیه دیدار
پس از طی مسافت طولانی شیراز – لار، با آن گرمای نفس گیر، خدمت آیت الله آیت اللهی رسیدیم. پیرمردی مسن که هرچند رنج بیماری او به وضوح نمایان بود، اما ما را به گرمی به حضور پذیرفت.
برای اینکه سوالاتمان را بشنوند مجبور بودیم داد بزنیم و همین سبب شرمندگی ما میشد و شرمندهتر آن زمانی که جواب میشنیدیم. چرا که بیماری سبب شده بود، ایشان به سختی و کندی سخن بگویند. انصافا کلامی دلنشین و چهرهای نورانی داشتند. نعمتی بودند برای دیار خشک لارستان و جنوب فارس. خوب میدانم اگر همینگونه به حاشیه نویسی ادامه دهم حاشیهام پررنگتر از متن میشود و طولانیتر، این خاصیت مردان خداست که جذبهٔ آنان بر انسان غلبه میکند. اما بگذارید طولانی بشود! دلم نمیآید برخی از خاطرات خادم ایشان که در گوشهٔ حیات با او گفتگویی صمیمانه داشتیم را نگویم:
سال ۷۴، ۷۵ بود که حال حاج آقا (آیت الله آیت اللهی) به دلیل ناراحتی قلبی وخیم شد. ساعت ۲شب بود که به دفتر مقام معظم رهبری اطلاع دادیم. بلافاصله ایشان دستور داده بودند هواپیمای اورژانس برود لار و آقا را بیاورد تهران. فردای آن شب هواپیمای مجهز آمد و آقا را برد. در پرواز هم مرتب از دفتر رهبری حال آقا را جویا میشدند. در تهران بیمارستان قلب شهید رجایی را آماده کرده بودند و یک راست رفتیم آنجا. بعد از ۳، ۴ روز که آقا در ccu بود، ایشان را به بخش انقلاب انتقال دادند. مدتی بعد پزشک مخصوص رهبری آمد و آقا را تحت معالجه خود قرار داد. همان شب اولی که آقا را به بخش انقلاب انتقال دادند، مقام معظم رهبری آمدند عیادت آقا. یادم هست فرمودند به خاطر حال شما ۵ دقیقه بیشتر نمیمانم. ۴۰ دقیقه گذشته بود و همچنان جویای سلامتی آقا بودند…
۱۶، ۱۵سال پیش در معیت آقا رفته بودیم اجلاسیه ائمه جمعه سراسر کشور. آقا کمتر به خاطر حالشان در این جلسات شرکت میکنند، اما آن سال رفته بودیم. دیدم سیدی در بین جمعیت در حال پرس و جوست و همه هم آقا را نشانش میدهند. آمد و گفت مقام معظم رهبری منتظر شما هستند. آقا بلند شدند و رفتند خدمت ایشان. علاقه و الفتی که بین آقا و مقام معظم رهبری است، میان عاشق و معشوق هم نیست! قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری…
هر بار که حاج آقا به تهران رفته است و مقام معظم رهبری خبردار شدهاند، به دیدار هم رفتهاند. در سفر اخیر در منزل آقای بروجردی بودیم که ایشان به عیادت حاج آقا آمدند. وقتی به حاج آقا گفتیم مقام معظم رهبری آمدهاند به هر سختی بود با واکر ایستادند و به استقبال رفتند. اما ناگهان واکر از دست حاج آقا افتاد و با سر به زمین خوردند. هرچند خداراشکر به خیر گذشت، اما مقام معظم رهبری به شدت ناراحت شدند. فردایش پیغام فرستادند که به حاج آقا بگویید من یک شب تا صبح به خاطر افتادن شما خوابم نرفت.
این را هم بگویم که تا آن موقع هر کاری میکردیم که حاج آقا را راضی کنیم تا برای معالجه به آلمان بروند قبول نمیکردند. اما همین که مقام معظم رهبری در آن جلسه این نکته را گوشزد فرمودند، پذیرفتند. بدون هیچ چون و چرایی.
متن زیر حاصل مصاحبت بسیار به یاد ماندنی و دلنشین ما با امام جمعه فقید لارستان، آیت الله آیت اللهی است.
سابقه آشنایی شما با رهبرانقلاب به چه زمانی باز میگردد؟
معاشرت ما با آقا به زمان ریاست جمهوری بازمیگردد. مخصوصا آنکه ایشان در سفری که به جهرم داشتند تابلوی بزرگی را دیده بودند که روی آن نوشته شده بود «الجهاد من المهد الی الحد» و ترجمه آن هم به صورت شعر در ادامه آمده بود «چو مردان ره، رهرویی زنده باش/ زگهواره تا گور رزمنده باش». آقا خیلی از این عبارات تعجب میکنند و میپرسند این عبارات از کیست؟ میگویند عبارت عربی، از جد ما نقل شده است و شعر فارسی آن هم از فلانی (بنده) است.
از سفر ایشان به لار بگویید استقبال مردم چگونه بود؟
ایشان در سال ۸۷ که به فرش تشریف آوردند، نه روز در این استان اقامت فرمودند و در آخرین روز سفر خود، لار را به قدوم خودشان مشرف کردند. آن زمان بنده و آقا سیدمجتبی و آقای نسابه به منظور استقبال به فرودگاه رفتیم و دیدیم که عدهٔ زیادی از روحانیون لار و روحانیون اهل سنت برای استقبال به فرودگاه آمدهاند. حدود ساعت ۹صبح بود که هواپیمای آقا وارد شده و ایشان ابتدا با بنده و بعد هم با آقاسیدمجتبی و آقای نسابه معانقه کردند و چون از قبل اطلاع داشتند که من مریض هستم و با این حال به فرودگاه آمدم، خیلی ابراز لطف و محبت کردند. به همین دلیل هم بعد از فرودگاه که ایشان برای زیارت قبور شهدا به گلزار شهدای لار رفتند اجازه همراهی به من را ندادند و فرمودند شما تا همین جایش هم زحمت کشیدید و تشریف ببرید، بنده خودم میآیم خدمت شما.
آقا بعد از گلزار تشریف بردند استادیوم تختی و در جمع مردم شریف لار حضور پیدا کردند. خیلیها از اذان صبح و حتی از شب قبل آمده بودند آنجا و منتظر تشریف فرمایی آقا بودند. بعضی هم به احترام آقا از راههای دور با پای پیاده از راههای دور آمده بودند. مجددا دوستان به بنده گفتند که به استادیوم نیایم. چون کسالت جسمی داشتم و علاوه بر آن استادیوم پله داشت و برای من هم بالا رفتن از پله خیلی سخت بود. ولی من گفتم که نه، من باید بیایم و خدمت آقا خیر مقدم عرض کنم. آقای بروجردی (رئیس کمیسیون امنیت ملی و داماد آقای آیت اللهی) زیر بغل من را گرفتند و به هر سختی که بود از پلهها بالا بردند و رفتیم کنار دست آقا نشستیم و قبل از آنکه ایشان شروع کنند به سخنرانی، ما نطقی کردیم و تشریف فرمایی ایشان را خیرمقدم عرض کردیم. در حین خواندن خیرمقدم حضرت آقا مجددا تاکید کردند شما با آقای محمدی گلپایگانی بفرمایید منزل و من خودم میآیم خدمت شما. آقا در بیانات خود تجلیل ویژهای هم از جد ما کردند. چرا که آقا علاقه خاصی به شخصیت والای سیدعبدالحسین لاری دارند و حتی عکس ایشان را هم در منزل خود نگهداری میکنند.
ایشان بعد از دیدار با مردم به منزل شما آمدند؟ کمی از آن دیدار برای ما بفرمایید.
بله. بعد از سخنرانی در استادیوم به طرف بیت حقیر آمدند و دیداری صمیمانه با یکدیگر داشتیم و حدود یک ساعت در خدمت ایشان بودیم. واقعا مجلسی روحانی و خالی از هرگونه کلام سیاسی و بحث سیاسی بود و صحبتهایی که بین ما مطرح میشد، اغلب در مورد شعر و گپهای روحانیت بود و نیز صحبتهایی در مورد سابقه و منزل ما مطرح شد که در زمان خوانین دربار غارت شده بود که آقا اطلاعات کاملی در مورد سابقه منزل ما داشتند. در این دیدار مقام معظم رهبری خطاب به بنده فرمودند: هروقت شما را میبینم روحیه من دوچندان میشود و با دیدار امروز هم، زحمات و خستگیهای جند روزه سفر به فارس را فراموش کردم.
بعد هم رفتند و از آب انبار پشت منزل دیدن کردند. یادم است که خانمهای منزل ساعتی را دادند به بنده که من خدمت ایشان تقدیم کنم. ساعت را برای تقدیم خدمت آقا بردم، اما محافظان آمدند که آن را بررسی کنند.. همان لحظه آقا متوجه شدند و خطاب به محافظان فرمودند: هدیه فلانی که دیگر بازدید ندارد!
شنیدهایم که به هنگام خداحافظی، حضرتعالی در گوش رهبرانقلاب ذکری را زمزمه کرده ایدو میتوانیم بپرسیم آن ذکر چه بوده است؟
در موقع خداحافظی بنده همراه ایشان رفتم تا پیش دالان خروجی منزل. اما نگذاشتند از پله بالا بروم. در همانجا دعای سفر را در گوشهای ایشان قرائت کردم و پس از خداحافظی عازم فرودگاه شدند.
اگر در آخر نکتهای را لازم میدانید بفرمایید.
حقیقتا عرض میکنم؛ بنده معتقدم که نه در گذشته و نه امروزه، هیچ کس نه در تهران و نه در هیچ جای دیگر، نمیتواند این مملکت جمهوری اسلامی را مثل رهبر معظم انقلاب اداره کند. این اعتقاد قلبی و راسخ من است. بیانات ایشان هم واقعا حکیمانه است. هم آن نصیحتهایی که به عموم مردم میکنند و هم آن راهنماییهایی که به گروهها و دستههای مختلف میکنند، همهاش حکیمانه و اندرزهای الهی است. این را هم عرض کنم که زندگانی ایشان بسیار ساده است و ایشان بر روی بیت المال مسلمین بسیار حساس هستند. مثلا بنده اطلاع دارم که یکی از پسرهای مقام معظم رهبری هنگام ظهر در منزل ایشان بودهاند و قصد داشتهاند نهار را خدمت ایشان بمانند. حضرت آقا همان روز مهمان دولتی داشتند و از غذای حکومت تناول میفرمودند. به همین دلیل خطاب به فرزندشان میفرمایند، که این نهار دولتی هست و چون شما دولتی نیستی حق نداری بخوری و ایشان را از خوردن نهار منع میکنند. این خصوصیت ایشان است که منزلش ساده، لوازم منزلش ساده و زندگانیش هم ساده است. و در کمال عدالت و زهد و تقوا زندگی میکنند و حتی عیال ایشان وقتی میخواهند برای خرید به بیرون بروند، سوار یک پیکان ساده میشوند و به خرید میروند.
Sorry. No data so far.