حجت الاسلام مهدی همازاده
رنسانس و انقلاب صنعتی در اروپا، تبعات بسیار عظیم و پیشبینی نشدهای برای بشر امروز به دنبال داشت. پیشرفتهای تکنولوژیک و تولید ابزارهای مدرن ارتباطی یکی از مهمترین نقاط عطف در تحوّلات فرهنگی و اجتماعی بود که پس از دوران مشروطه به جامعه متحیّر ایران وارد گشت. نه فقط ابزار و تکنیکهای جدید بلکه آموزهها و فرهنگ غرب هم به انضمام و گاه به اندماج همین سختافزارها پا به عرصه فرهنگ و تمدّن اسلامی – ایرانی ما نهاد. ابتدا رادیو و سپس تلویزیون که به مرور زمان با ارتقاء فنّی و تکنولوژیک به کارآمدیهای نوبهنو میرسیدند، میهمان صحنه ارتباطات و فرهنگسازی این سرزمین شدند؛ میهمانانی که دیری نپایید بیشترین فضا و امکان را به خود اختصاص دادند. دیگر منبر و تبلیغ چهرهبهچهره، عمدهترین عرصه برای دریافت معارف و اخلاقیات نبود و قصّهگویان و شاعران، مهمترین سرگرمکنندگان فرهنگساز در بین مردم نبودند. حالا قدرت تصویر و داستان در هم آمیخته و «هنر» نه به مثابه یک عامل صرفاً فرحبخش و تزئینی که کارآمدترین مَرکب برای انتقال محتوا به شمار میآمد.
انقلاب اسلامی و تحوّل در موضوعات
حوزه علمیه و بزرگان فقه و اخلاق شیعه از آن رو که بنیادهای اِلحادین تمدّن غرب را به درستی شناخته و نگران نفوذ آن به عمق باورها و سجایای این ملّت بزرگ بودند، از ابتدا روی خوشی به این سوغات فریبنده و رقیب تازهنفَس نشان ندادند. بلکه گاه تا حدّ تحریم مطلق رادیو و تلویزیون پیش رفتند و البته در شرایطی که این ابزار در دست بوالهوسان طاغوتی بود، حقّ داشتند اینچنین رویگردان و تحذیردهنده باشند. اما جذّابیت و نفوذ رسانهها در جامعه از یک سو و بروز معجزه قرن – انقلاب اسلامی ایران – از سوی دیگر، صورت مسئله را تغییر داد. دیگر نمیشد با اجتناب و تحریم از تبعات ناگوار مدرنیزاسیون فرهنگ و ارتباطات کاست و نمیشد در شرایطی که فقیه جامعالشرایط در رأس قدرت قرار گرفته و قوانین شرع در مَجرای نظام اجتماعی سریان یافته، فرهنگ عمومی را به دست فراموشی سپرد یا فقط با همان روشهای سنّتی به تبلیغ و ترویج دین اهتمام داشت.
هزاران سؤال بیجواب پیش روی علمای حوزه قرار گرفت که از آن جمله ابهامات و توقّعات بسیار درباره هنر و رسانه بود. آیا حوزه میتوانست با دو فتوای حرمت و چند فتوای جواز، طرحی نو در مقابل طوفان توفنده رسانههای مدرن دراندازد؟ آیا مشکل هنرمندان و دستاندرکاران رسانه با چند پاسخ سلبی حل میشد؟ آنها به دنبال راهکارها و رویکردهای ایجابی در زمینه فیلم و سریال و سرگرمی و اخبار و … بودند. اما حوزه علمیه از آنجا که در هیچیک از عرصههای نظامسازی به تراکم مباحثات و تأمّلات نرسیده و بلکه گاه قدم در مسیر هم ننهاده بود، به همان توصیههای مربوط به زندگی فردی و ماقبل انقلابی اکتفا میکرد. اینکه بیش از وجه و کفّین خانمها و حجم اندام ایشان مکشوف نباشد و همراه موسیقی مجالس لهو نباشد و … نقشی ممیّزوار به علما و بزرگان حوزه بخشیده و سیر پیشبرد مضامین با فاکتورهای مختلف جذّابیت در قالبهای داستانی را به هنرمندان فارغالتحصیل از مجامع آکادمیک غربگرا، واگذار کرده بود.
وصله ناچسب دین به آموزههای غربگرا
سیل گرایشات رومانتیک و بیآرمان به دانشکدههای هنری از یکسو و نیاز شدید رسانه ملّی برای تأمین نیرو و برنامه از سوی دیگر، شرایطی پدید آورد که راهبردها و رهنمودهای کلان دین را در بطن و متن محصولات پرمخاطب رسانهای، به محاق میبرد و نه تنها ظواهر شریعت که از آن فاجعهبارتر، معارف متین دین را نادیده میگرفت. و چه انتظار گزافی از اساتید و متون کلاسیک دانشکدههای رو به تزاید هنری است که وحی مقدّس «هنر برای هنر» را زیر پا گذارند و «عمق نادیده»ی معارف الهی را به ترجمان هنری درآورند. هنری که اگر بخواهد در خدمت «ایدئولوژی» درآید، با لحن سخیفی به «هنر ابزاری» ملقّب و رانده خواهد شد. نهایت اینکه علاقهمندان به دین و یا ابنالوقتهای مواجببگیر از میان هنرمندان به ساخت آثار دینی روی میآورند اما در اکثر موارد به دلیل فقدان حلقه ارتباط هنرمندانه با عمق جامع آموزههای دین، تولیداتی ظاهرگرا و فاشگو ارائه میدهند. تولیداتی که نه تنها رویکرد بخشی و گزینشی به محتوای دین داشتهاند بلکه در همان بخش هم کاملاً فاش و مستقیم سخن میگویند و از رعایت اصول نمایش هنری جز در عشقهای دراماتیک انضمامی یا سایر جذّابیتهای متداول و کلاسیک، عاجزند. گویی به انضمام هر اثر به اصطلاح دینی باید یکی از این خط سیرهای رومانتیک سنجاق شده باشد و فیلم و نمایش تولیدی به دو قسمت مساوی! تقسیم گردد: بخشی که منبرگونه، بُعدی از تعالیم دین را دستمایه «وعظ» خود قرار میدهد و بخشی که قالب داستانی را با دستورالعملهای جذّابیتساز هنری تکمیل میکند.
مدیریت منفعل و کمّی گرا
مدیریتهای رسانه طی سالیان گذشته نیز ترجیح دادهاند با افزایش کمّی شبکهها و ساعات نمایش، هم نمودار بیلان کاری دوران مسئولیت خویش را هرچه مرتفعتر سازند! و هم در میدان رقابت نفسگیر با انواع شبکههای روبهتزاید ماهوارهای، از پیش بازنده نباشند. حتّی مدیریت اخیر رسانه ملّی که با شعار توسعه کیفی بر مسند ریاست سازمان تکیه زد نیز لاجرم به همین رویکرد گرفتار آمده است. البته بخشی از مشکلات پیدا و پنهان در تولیدات رسانه ملّی به روحیه منفعل و بالاشهرنشین مدیران رسانه ملّی بازمیگردد که در کنار عدم آشنایی با فنون و مهارتهای هنری، به باجدهی و تمکین دربرابر برخی هنرمندان و دستاندرکاران ساخت و تولید، کشانده میشوند. مدیرانی که از یکسو، «جامعه ایرانی» و معضلات و نیازهای آن را در آئینه محلّههای «فرمانیه» و «زعفرانیه» و «قیطریه» میبینند و از سوی دیگر، برای تأمین برنامه شبکههای فزاینده تلویزیونی، ناگزیر به امضاء آثاری سطحی و بعضاً منحرف میشوند. اما تمام مشکل از این ناحیه برنمیخیزد. حوزه علمیه بهعنوان نهاد متکفّل فهم و تبلیغ دین، چه باری را در اینباره بر زمین نهاده است؟
حوزه علمیه و تکالیفی منجّز و مهجور
انتظار از حوزه علمیه البته این نبوده که کارگردان و بازیگر و طرّاح صحنه تربیت کند یا متون فنّی جدیدی برای اساتید و هنرمندان این عرصهها به نگارش درآورد. اما توقّع اینکه هنرمندان و دستاندرکاران حرفهای رسانه با غوامض معارف در «نهایهالحکمه» و «المحاضرات» آشنا شوند و روش استنباط و مواجهه با آیات و روایات را در «کفایهالاصول» و «شرح لمعه» دریابند و عرفان اصیل و راستین را در «آدابالصّلوه» و «شرح دعای سحر» بجویند و یکدوره تفسیر و حدیث در محضر «المیزان» و «اصول کافی» بگذرانند و …، نیز بسیار بعید است. بلکه این تکلیف حوزه علمیه است که نظام ارزشهای اخلاقی و معارف عمیق و جامع دین را در قالبهایی که به فهم هنری و قابلیتهای نمایشی، نزدیک و نتیجه تعمّق در جامعیّت تعالیم دین و نیازهای به روز جامعه باشد، عرضه نماید. به این منظور البته باید با کلیّتی از اقتضائات هنری و رسانهای آشنا گردد و سخن هنرمندان متعهّد و دلسوز را در اینباره صمیمانه دریابد. به نظر میرسد در ابتدا باید حوزویان و فضلایی از بطن معارف و آموزههای دین برخیزند و پس از آشنایی با ملزومات و قواعد کار هنری و رسانهای، نقش «حلقه واسط» بین این دو نهاد را ایفاء نمایند و در این راستا اگر حتّی تا حدّ فیلمنامهنویسی و رماننگاری ناب و فاخر هم پیش روند، جا دارد.
در کنار این نقش تبدیلی و واسطهای، اندیشمندان حوزوی باید به تأمّلاتی در باب حکمت هنر و رسانه روی آورند. امروزه حجم وسیعی از سؤالات و ابهامات کاربردی در عرصه هنر و رسانه وجود دارد که در ساحت خردورزی دینی و تفلسف عمیق قرار میگیرد و چه کسانی اولیتر از فضلای حوزه برای ورود به این مباحث هستند؟ سؤالاتی نظیر این که:
– آیا هنر و رسانه دارای ذات غیر دینی است؛ به گونهای که حمل و انتقال پیام دینی توسّط آن، با موانع ماهوی مواجه باشد؟
– چرا نگرشهای سنّتگرایانه یا هایدگری در میان نظریهپردازان هنر و رسانه دینی پس از انقلاب نفوذ یافته؟ آیا این پذیرش و شیوع به قابلیتها و اقتضائات متون حِکمی اسلامی بازمیگردد؟
– آیا میتوان در متون فلسفه و عرفان اسلامی با مباحث پراکنده اما مستقیم درباره هنر دینی برخورد یا نیازمند پایهریزی حکمت هنر اسلامی بر اساس مبانی حِکمی خودمان هستیم؟
– آیا هنر به مثابه ابزاری برای انتقال محتوا – و نه صرفاً هنر تزئینی و فرحبخش – همچنان حول محور مفهوم “زیباییشناسی” شکل میگیرد؟
– آیا نمادگرایی معنوی در هنر کلامی و ادبیاتی ما میتواند راهبرد مناسبی برای هنرهای تصویری نیز باشد؟
– «ذوق» و حتّی «الهام» در هنر دینی، جایگاه انضمامی با معارف و مضامین دارد یا تلفیقی؟
– آیا براساس متون حکمت اسلامی، هنر دینی بر محور توصیههای تهذیبی و باطنی برای هنرمندان شکل میگیرد یا مؤلّفههای ساختاری و بیرونی هم دارد؟
– هنرمند برای تشخیص اوهام از خیالات قابل اتّکاء، از چه شاخصهایی میتواند کمک بگیرد؟
– آیا سیره اهل بیت علیهمالسّلام در مورد شعرای اسلام، میتواند به جمیع هنرهای معاصر تسرّی یابد؟
– آیا استفاده از فاکتور «ترس» یا «هیجان» برای ایجاد جذّابیت در فیلم یا داستان، مُجاز است؟
– آیا قصّهپردازی در مورد شخصیتهای تاریخی موجّه، مُجاز است؟ اگر آری، با چه قیودی؟
– آیا پروبالدادن هنرمند به قوّه خیال، منجر به تحتالشّعاع رفتن جنبههای عقلانی شخصیت او نمیشود؟
– …
به هرحال با پیروزی انقلاب اسلامی و گرایش جدّی به سمت اسلامیکردن علوم، مطالبات و پرسشهای هنرمندان و اصحاب رسانه نیز از نهاد حوزه علمیه برای تئوریپردازی و پاسخگویی نرمافزاری، افزایش قابل توجّهی پیدا کرده است. در مقابل، فعّالیت چشمگیری در حوزه علمیه برای اجابت این خواست بهحقّ، انجام نگرفته و سوگمندانه باید اذعان داشت که هنر و رسانه، همچنان بهرهمند از رویکرد اندیشمندانه و محقّقانه حوزه نیست.
بسند به مخاطبان خاصّ پای منابر و سپردن افکار عمومی به هنرمندان ناآشنا با جامعیّت و عمق معارف دین، چیزی جز خالیکردن دوش از زیر بار تکلیف تبلیغ دین نیست. ما را اگر مرزداران دین و مروّجان شریعت خواندهاند، با دادن رهنمودهای کلّی و همهدان یا نقزدنهای تکراری و بیخاصیت، حقّ مطلب را اداء نکردهایم. ما را اگر سودای تعمیم و إنفاذ معارف و اخلاقیات در سطح جامعه است، واگذاشتن ابزار پرنفوذ و همهگیر تبلیغ این دوران در دست جاهلانِ هرچند خوشنیّت و بعضاً معاندانِ هرچند ظاهرالصّلاح، به صلاح نیست. و ما را اگر تکلیف مبارزه با شبهات و إلقائات گمراهکننده یا فسادانگیز بر دوش است، انحصاری به سخنرانیها و کتابهای إغواگر ندارد و بلکه آثار رسانهای و پرمخاطب را به طریق اولی در برمیگیرد. و البته این مبارزه بسیار بیش از آنکه از راه محکومیت و بیانیه و تذکّر و هشدار و … صورت پذیرد، در گرو آشنایی با فنّ و ارائه راهکارهای ظریف و دقیق هنری یا حتّی تولید آثار فاخر و فخیم است. به امید آنکه در برابر این هجوم حجیم، نه تنها مدافعانی سرافراز، بلکه مهاجمانی فاتح و قادح باشیم.
Sorry. No data so far.