دوشنبه 18 ژوئن 12 | 07:00

طالبی: خانه سينما با شورشي‌ها هماهنگ شد

يك چفيه از جبهه داشتم که آن را روی سرم می‌انداختم و می‌رفتم در میان سبزها. در یکی از این تظاهراتها يك نفر چفيه من را روي زمين انداخت گفتم این را از زمان جنگ تا الان دارم، اگر سرجایش نگذاری گردنت را می‌شکنم.


به گزارش تریبون مستضعفین ابوالقاسم طالبی در گفتگوی خود با پنجاه و ششمین شماره ماهنامه راه بسیاری از ناگفته های خویش را از زندگی شخصی و همچنین ساخت قلاده های طلا بیان کرده است که خلاصه آن در ادامه می آید.

با آقای شیخ طادی هم محل بودیم

وی در ابتدا با اشاره به دوران کودکی خود گفت: «من ابوالقاسم طالبي طادي هستم. طادی يكي از روستاهاي لنجان است که آقاي پرویز شيخ طادي هم اهل آنجا است.در سال پنجاه ودو یا پنجاه و سه بود که همراه دو برادرم به اصفهان آمدم و در مدرسه هدف ثبت نام کردم.»

وی در ادامه از نوشتن به عنوان دغدغه دوران کودکی اش نام برد و گفت: «دوم راهنمايي بودم که اولین قصه ام را نوشتم. حتی یادم هست که یک دفعه درباره یک موضوع برای بیست نفر انشا نوشتم.»

طالبی همچنین ادامه داد : «سالهاي پنجاه و پنج و پنجاه و شش بود که با شريعتي آشنا شدم. چیزی از کتابهاش نمی فهمیدم، اما یادم هست که تکیه بر مذهب را بیش از بیست بار خواندم.»

هیچ کس در خانواده ام به اندازه من انقلابی نیست

وی با اشاره به به تاثیرگذار بودن شخصیت مذهبی مادر بزرگش بر او گفت: «به همین دلیل هیچ کس در خانواده ام به اندازه من مذهبی نشد. همیشه درباره انقلاب با هم دعوا می‌کردیم.»

کارگردان قلاده های طلا با اشاره به علاقه خود به جلال آل احمد یاد آورد شد: «عكس جلال آل احمد را به دیوار اتاقم نصب کرده بودم. معمولا كتاب‌هايش را مي‌خواندم و این مقدار طنزی که در کلام و نوشته هایم هست متاثر از طنزهای اوست.»

به من می گفتند قاسم فالانژه!

طالبی با اشاره به زمینه های ایجاد گرایش های فکری در خانواده خود گفت: «معلم ادبيات خواهرم گروهی از دانش آموزانش چپ ایجاد کرده بود در خانه‌اش هم جلساتي داشت دانشجوها هم می‌آمدند. من هم چند دفعه به آن جلسات رفتم. آنجا به من مي‌گفتند قاسم فالانژه.»

وی همچنین درباره ایام انقلاب گفت: «مادرم در را مي‌بست تا ما بيرون نرويم. بعد از مدتي فهميد وقتی می‌خوابد من از پشت بام مسایه‌ها بیرون می‌روم.»

وی افزود: «یک شب رفتم قرار گاه چند نفر روز بعد به منزل ما آمدند و به مادرم گفتند که پسرت شناسایی شده و می‌آیند او را دستگیر می‌کنند. مادرم اصرار کرد که به روستا بروم. من به روستا رفتم. آنجا هم کدخدا پدرم را تهدید کرد. در نهایت من همراه چند نفر سرباز فراری که از جمله برادرم، به بندرعباس رفتیم. چند روزی آنجا بودم که انقلاب پیروز شد.»

فکر می کردیم چون باشگاهی هستیم می توانیم ده نفر را بزنیم

طالبی در ادامه به فعالیت های و برخوردهای خود با منافقین و توده ای ها سخن گفته و یاد آور می شود: «فردی بود که اسمش حبیب توده ای بود. خیلی اهل مطالعه بود. او مامور شده بود که مرا جذب کند.او آنقدر بحث کرد که من کم آوردم. گفتم من امام حسینی هستم.به من می‌گفت تو حسینی باش، اما عضو حزب توده هم باش. من قبول نمی کردم و در نهایت از دست من خسته شد و گفت که قاسم متحجر است.»

وی در این باره افزود: «با منافقين حتی درگيري‌های فيزيكي هم داشتیم. وقتی درگيري ميدان انقلاب اصفهان پیش آمد ما در باشگاه در حال تمرین بودیم. از همانجا بدون کفش می‌دویدم تا خودمان را به صحنه درگیری برسانیم. فکر می‌کردیم چون باشگاهی هستیم مثلا هر کدام از ما می‌توانیم ده نفر را بزنیم.» وی با اشاره به نام باشگاه «والعصر» ادامه داد: «اصلاً تكواندو حزب ‌اللهي شده بود! آقای پولادگر رئیس فدراسیون هم از بچه های باشگاه ماست.البته بیست سی نفر از همان بچه‌ها بعدا شهید شدند.»

ترس به معنی واقعی کلمه آنجا برایم ملموس شد

کارگردان قلاده های طلا حضور خود در جبهه را اینگونه بیان می کند: «اوج دعواهاي بني‌صدر بود که با هشت ده نفر از دوستان وارد بسيج شدیم. مدتی در پادگان الغدیر آموزش دیدیم و بعد به جبهه رفتیم. شب دوم حضور ما در خط بود که عراق آنجا را کوبید. زمین و زمان را به هم دوخته بودند. من خیلی وحشت کرده بودم. ترس به معنی واقعی کلمه آنجا برایم ملموس شده بود. به هر طریق بود آن شب را مقاومت کردیم. بعد از مدتی من به کردستان رفتم و نزدیک به دو سال آنجا بودم. از آنجا که مطالعه می‌کردم و خوب هم حرف می‌زدم مدتی بعد به من گفتند شما باید بروی در گزینش. شدم مسئول پرسنلی بسیج سقز. بعد از مدتی معاون عملیات شدم، سردار رادان را آنجا شناختم.»

هر دفعه که مرخصي مي‌آمدم به خواستگاري اش مي‌رفتم

طالبی درباره ازدواجش گفت: «یکی از دوستان همرزمم اسمش طباطبايي بود. بعدا که مجروح شد وقتی برای عیادتش رفتم خواهر و مادرش را دیدم. تقریبا دو سال خواستگاری من طول کشید تا توانستم آنها را راضی کنم. تا بيست و دو سالگي هر دفعه که مرخصي مي‌آمدم به خواستگاري اش مي‌رفتم. روي كارت ازدواجمان هم عكس امام بود. متنش این بود: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد. كنيز حضرت زهرا و سرباز امام زمان جشني بر پا مي‌كنند و شما را به سلام و صلوات دعوت مي‌كنند.» با همان لباس سپاه سر سفره عقد نشستم.»

گفتند اگر آقای شمقدری كارگرداني بكند، ما مي‌پذيريم

وی در باره آشنایی اش با سینما افزود: «من به بروس لي خيلي علاقه داشتم. به همین دلیل اگر فیلم رزمی بود حتما می‌رفتم. اولین فیلم شانزده میلی متری ام را با انجمن سینمای جوان ساختم.»

طالبی افزود: «مخملباف به من گفت، تو با اين انديشه‌ات يك روزي سيد مهدي هاشمي فرهنگي ايران مي‌شوي. من هم به او گفتم كه شما سيد مهدي هاشمي مي‌شوي. ظاهرا سال شصت وشش بود که من يك سناريو براي سينماي جوان نوشته بودم. به وسيله پست براي وزارت ارشاد فرستاده بودم و اين تصويب شده بود. يك روز براي من نامه آمد كه اين فيلمنامه تصويب شده و شما بيا اينجا، كار كن. آمدم تهران و آقاي مسعودشاهي را ديدم. رئيس سينماي تجربي بود ايشان آقاي شمقدري را به من معرفي كردند و گفتند اگر آقای شمقدری كارگرداني بكند، ما مي‌پذيريم.»

کارگردان قلاده های طلا درباره اولین فیلمنامه اش افزود:«آن روز اسمش قطعه سيزده بود. بعدا ویرانگر را از روی آن اقتباس کردم. قبل از آن در سینما جوان « تر و خشک» را که شانزده میلیمتری بود ساختم.»

مشتری سوره بودم

طالبی در پاسخ به این سوال که سوره را می خواندید؟ گفت: «مشتري سوره بودم. يك شخصي به نام فرهاد گلزار مي‌نوشت كه بعداً فهميديم شهيد آويني است. آويني را هم ديدم.»

وی درباره انتخابات ۸۸ گفت: «يك هفته قبلش يك فيلمنامه کوتاه به نام «به رنگ ريا» نوشته بودم، پيش‌بيني درگيري‌ها را كردم و اینکه احمدی نژاد بيست و پنج ميليون رأي می‌آورد.دوره اول هم يك فيلمنامه براي احمدي نژاد نوشتم به نام سونامي ايراني.»

به من اشاره کرد و گفت که این در کهریزک مرا می‌زد

وی درباره اتفقات بعد از اتنخابات افزود: «يك چفيه از جبهه داشتم که آن را روی سرم می‌انداختم و می‌رفتم در میان سبزها. در یکی از این تظاهراتها يك نفر چفيه من را روي زمين انداخت گفتم این را از زمان جنگ تا الان دارم، اگر سرجایش نگذاری گردنت را می‌شکنم. نزدیک بود دعوا شود. یکی از آنها به من اشاره کرد و گفت که این در کهریزک مرا می‌زد. گفتم مطمئنی؟! حسابي شلوغ کرده بود. بعد يكي آمد و گفت، اين طالبي سينماگر است.»

خانه سينما با شورشي‌ها هماهنگ شد

طالبی در باره همقطارانش در سینما گفت: «اکثر افراد صنف ما آن طرفي بودند. دليلش هم اين بود كه خانه سينما تشكلي بود كه رسماً ستاد آنها شده بود. بدتر اینکه متأسفانه خانه سينما بعداً با شورشي‌ها هماهنگ شد.»

از نظر تبریزی آمریکا دیگر شیطان بزرگ نیست

این کارگردان سینما درباره فیلم «گزارش یک جشن» گفت: «آقای حاتمی کیا خودش به نتیجه نرسیده بود و طبیعتا فیلمش هم به نتیجه نمی رسد.» وی همچنین درباره «خیابان های آرام» افزود: «كمال جزو آنهايي است كه افكار و انديشه‌هاي قبلي اش را ظاهراً ندارد يا اگر ته دل دارد در فيلم‌هایش نمي‌بينيم. او آن آدمي كه از ديوار سفارت بالا رفت، نيست و ظاهرا از نظر او آمريكا ديگر آن شيطان بزرگ نيست.»

سازمان دهنده قصه تقلب آقای رفسنجانی است

وی درپاسخ به سوالی درباره اینکه امکانات رسانه ای نظام در اختیار کسانی است که نظام را متهم به تقلب و خفقان می کنند گفت: «اين را هم به حساب همان مظلومیت جمهوري اسلامي بگذارید. مگر سازمان دهنده اين قصه تقلب ؛آقاي هاشمي رفسنجاني نيست؟ من می‌توانم ثابت کنم که هست. با این حال ایشان الان رئيس مجمع تشخيص مصلحت اين نظام نيست؟ زمان خواهد گذشت. ما هم خواهيم مرد. آنها هم مي‌ميرند. پنجاه سال ديگر از خيلي از ماها اصلاً خبري نيست. آنچه مي‌ماند صداقت است.البته می‌توان روی این موضوع که چگونه باید نظام خود را پالایش کنیم هم فکر کرد.»

طالبی درباره قلاده های طلا گفت: «قلاده های طلا نشان می‌دهد که انقلاب محتاج و درمانده کسی نیست.»

وی همچنین افزود: «اگر اتفاقی افتاده به خاطر عنایتی بوده که حضرت حق کرده یا دعای شهدا شامل حال من شده است. از نظر من حتی فیلم جنگی ساختن هم توفیق می‌خواهد. صادقانه برای جمهوری اسلامی کار کردن هم توفیق می‌خواهد.»

هیچ کس از حوادث زمانه ایمن نیست

کارگردان قلاده های طلا در پایان گفت: «واقعیت این است که اگر ما بندگی خدا را نکنیم، باید با شیطان دست بدهیم. بالاخره هیچ کس از حوادث زمانه ایمن نیست. بچه‌ها وقتی خانه ای با اسباب بازی می‌سازند خوشحال می‌شوند، ما هم وقتی بزرگ شدیم و خانه ای خریدیم خوشحال می‌شویم. با این نگاه دنیا بچه خانه است. به بچه وقتی شعر می‌خواند بارک الله می‌گویید چقدر خوشحال می‌شود. فلان آدم بزرگ هم شعر می‌خواند و تحسینش می‌کنند و او خوشحال می‌شود. اگر همه هم و غم‌ها بشود امور مادی بیشتر از این از آن بیرون نمی‌آید. مهم این است که انسان افق دیدش را بزرگ کند. آنچه ما باید برایش دغدغه داشته باشیم و به آن فکر کنیم. این است که شهدایی که از خودشان گذشتند و جانشان را فدای این انقلاب و این نظام کردند عند ربهم یرزقون‌اند.»

علاقه مندان می توانند مشروح این گفتگو را در لینک زیر مطالعه کنند.

مشروح مصاحبه ابولقاسم طالبی با نشریه راه

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.