عرفان حکیمی – گذشته از تمام مسائل مربوط به بنیصدر و به عبارت بهتر جریان بنیصدر، از جمله مسائلی که همواره مورد ادعای خود وی و نیز طرفدران او بوده و اکنون نیز میباشد، مسئلهی اختلافهای وی با حزب جمهوری اسلامی است. به گونهای که در محافل نزدیک به «ابوالحسن بنیصدر» و البته بیش از هر کسی از سوی خود وی همواره حزب جمهوری اسلامی و سران این حزب متهم به توطئه برضد وی میشوند و چنین وانمود میگردد که اعضای برجستهی حزب جمهوری اسلامی زمانی که نتوانستند در میدان رقابت سیاسی بر بنیصدر پیروز گردند، به واسطهی گرایش فراوان به انحصار قدرت، تمام تلاش خود را برای ناکام گذاردن او و در نهایت عزل وی به کار گرفتند. از این رو در این مقال با ارائهی برخی مستندات تاریخی، این ادعا مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
پیش از پرداختن به مبحث اصلی، اشارهای به سرگذشت بنیصدر قبل از ریاستجمهوری ضروری به نظر میرسد. ابوالحسن بنیصدر در سال ۱۳۱۲ه. ش. در یکی از روستاهای توابع همدان به دنیا آمد. پدرش آیتالله «نصرالله بنیصدر» از روحانیون با نفوذ همدان بود. تحصیلات عالیهی خود را در دانشگاه تهران و رشتههای حقوق و اقتصاد ادامه داد و قریب به ۴سال در مؤسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی فعالیت کرد. فعالیت سیاسی وی از اواخر دههی ۱۳۳۰ه. ش. آغاز شد. در پی این فعالیتها ۲ بار به صورت موقت بازداشت شد.
بنیصدر نمایندهی دانشجویان دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران در «کنگرهی جبههی ملی ایران» در سال ۱۳۴۱ه. ش. در دانشگاه تهران بود و پس سرکوبی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ه. ش. عازم فرانسه شد. در فرانسه تحصیلات خود را در رشتهی اقتصاد ادامه داد و با اخذ درجهٔ دکترا، آن را به پایان رساند و به همراه «حسن حبیبی» با تألیف و انتشار چند نشریه و کتاب، به فعالیت سیاسی و علمی پرداخت. با سفر امام به پاریس وی با اینکه با اقامت امام در فرانسه مخالف بود و پیشنهاد کرده بود امام در سوریه اقامت گزیند، به هنگام ورود امام به پاریس در فرودگاه به استقبال وی رفت و پس از آن در زمرهی حلقهی اطرافیان امام در «نوفل لوشاتو» قرار گرفت.
در ۱۲ بهمن با پرواز انقلاب به همراه امام به ایران آمد. پس از پیروزی انقلاب، سلسله سخنرانیهایی در باب اقتصاد اسلامی در دانشگاه صنعتی شریف انجام داد و مواضعی که در قبال گروههای چپ اتخاذ نمود، به ویژه مناظرهی وی با «بابک زهرایی»، به تدریج از وی چهرهای شناخته شده ساخت. در بهار ۱۳۵۸ه. ش. به عضویت شورای انقلاب درآمد و اندکی بعد در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی به عنوان نمایندهی مردم تهران، حضور یافت. پس از استعفای دولت موقت از سوی دولت شورای انقلاب به عنوان وزیر امور خارجه تعیین شد. [۱] با این پیشینه، وی خود را کاندیدای اولین دورهی ریاست جمهوری ایران نمود.
به هر تقدیر، انتخابات ریاستجمهوری در ۵ بهمن ماه ۱۳۵۸ه. ش. برگزار گردید و بنیصدر در میدانی که رقیبی جدّی در مقابل وی قرار نداشت، موفق شد با کسب رأی قاطع ۱۰۷۰۹۳۳۰ از مجموع ۱۴۱۴۶۶۲۲ رأی [۲] اولین رییسجمهور جمهوری اسلامی ایران لقب گیرد. تردیدی وجود ندارد که انتخاب بنیصدر به ریاستجمهوری، خواستهی قلبی حزب جمهوری اسلامی نبود. [۳] اما به دلیل تأکید امام بر حفظ وحدت سیاسی و علاقهی سران حزب به این مهم، در نشستی طولانی که در آن اعضای برجستهی «جامعهی روحانیت مبارز تهران» و سران «حزب جمهوری اسلامی» حضور داشتند، ضمن تبریک ریاستجمهوری بنیصدر، حمایت خود را از وی اعلام کردند و راههای تحکیم وحدت را بررسی نمودند. [۴]
پشتیبانی از رییسجمهور منتخب مردم از سوی حزب جمهوری اسلامی به حمایت لسانی محدود نشد؛ بلکه اعضای شورای انقلاب که سران حزب در آن نفوذ قابل توجهی داشتند، در حالی که چند روز بیشتر از انتخاب بنیصدر به ریاستجمهوری نگذشته بود، وی را به ریاست شورای اسلام برگزیدند. [۵] اقدامی که اگر قدری بیشتر مورد تأمل قرار گیرد معنا و مفهوم آن بیشتر هویدا میگردد. توضیح اینکه در این زمان شورای انقلاب توأمان در جایگاه قوهی مقننه و قوهی مجریه ایفای نقش میکرد و این انتخاب به معنای سپردن تمام قوهٔ اجرایی و تقنینی کشور به بنیصدر بود.
پس از انتخاب بنی صدر به ریاست شورای انقلاب، سران حزب جمهوری برای ایجاد هماهنگی در ادارهٔ امور کشور و نشان دادن حسن نیت فراوان نسبت به رییسجمهور منتخب، به امام پیشنهاد کردند نیابت فرماندهی کل قوا را به رییسجمهور واگذار کند و امام پیشنهاد یاد شده را پذیرفت و بنیصدر را به عنوان جانشنین خود در فرماندهی کل قوا منصوب کرد.
«هاشمی رفسنجانی» چگونگی این انتصاب را اینگونه بیان کرده است: «چندی پیش که به حضور امام رسیدیم، امام از من و حجتالاسلام خامنهای خواست که با معرفی یک یا سه نفر، تشکیل یک شورای سه یا پنج نفری بدهیم. بر این اساس در جلسهای با حضور عدهای از آقایان از جمله بهشتی، موسوی اردبیلی و باهنر، این مسئله به بحث و بررسی گذاشته شد و سرانجام تصمیم گرفتیم از آنجایی که کشور نیاز به تمرکز بیشتر دارد، به این خاطر نظر به حسن تفاهمی که بین ما و بنیصدر وجود دارد و از آنجا که بنیصدر از سوی مردم به عنوان رییسجمهور انتخاب شده و مردم انتظاراتی از او دارند. بنابراین، مصلحت انقلاب در این است که این مقام به او تفویض شود. نتیجهٔ شور خود را با امام در میان گذاشتیم و امام نیز با این پیشنهاد موافقت نمود.» [۶]
براساس این پیشنهاد، امام خمینی (ره) در ۳۰ بهمن ماه ۱۳۵۸ه. ش. طی حکمی، بنیصدر را به فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب کردند. [۷] جالب توجه اینکه ظاهراً امام پس از استماع صحبتهای یاد شده و طرح درخواست مذکور، ابتدا برای قبول این خواسته قدری تأمل مینمایند اما آیتالله بهشتی اصرار نموده و دیگران نیز به نوبهٔ خود اصرار وی را تأیید و تأکید میکنند و سرانجام امام میپذیرد که فرماندهی کل قوا را به بنیصدر تفویض نماید. [۸] پس از انتصاب بن یصدر به فرماندهی کل قوا، آیتالله خامنه ای، از اعضای برجستهٔ حزب جمهوری اسلامی، به عنوان سرپرست سپاه پاسداران و نمایندهٔ شورای انقلاب در وزارت دفاع، با انتشار اطلاعیهای رسماً این انتصاب را به بنیصدر تبریک میگوید. [۹]
در جریان روابط حزب جمهوری اسلامی با بنی صدر پس از انتخاب وی به ریاست جمهوری، نقش آیتالله بهشتی به عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی جالب توجه است. وی در حالی که بیش از هر فرد دیگری از اعضای حزب، از سوی بنیصدر و طرفدارانش مورد هجمه و انتقاد قرار میگرفت، بیشتر از دیگران برای رفع اختلافها و فراهم کردن فضای همکاری با رییسجمهور تلاش میکرد. آیتالله بهشتی ضمن اینکه در راستای حفظ وحدت در مواردی که در بالا به آنها اشاره شد نقش فعالی ایفا نمود و همان گونه که ذکر گردید به طور مشخص در جریان انتصاب بنیصدر به جانشینی فرماندهی کل قوا، نقش مؤثری ایفا کرد، در صحنهٔ نظر (در سخنرانیها) و بیش از آن در میدان عمل، رویهٔ حمایت از بنیصدر را دنبال میکرد.
وی به شدت مخالف عدم انعکاس دید و بازدیدها و سخنرانیهای بنیصدر توسط صداوسیما بود و حتی زمانی که صداوسیمای مرکز اصفهان در صدد برآمد با پخش فیلم سینمایی محمد رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، برای اولین بار، مانع حضور مردم در مراسم استقبال و سخنرانی بنیصدر در میدان چهارباغ اصفهان شود، آیتالله بهشتی به شدت به این اقدام اعتراض و این عمل آنها را تقبیح نمود. [۱۰]
در این میان مسئله ای که به مثابه بهانه ای در دست بنی صدر و اطرافیانش برای حمله به حزب و پررنگ ساختن اتهام تلاش حزب برای تخریب و تضعیف رییسجمهور قرار گرفت، انتشار مطالبی معروف به «نوار آیت» بود. این نوار در واقع محتوای گفتوگوی «حسن آیت»، از اعضای حزب جمهوری اسلامی، با چند تن از دانشجویان بود که روزنامهٔ انقلاب اسلامی، ارگان بنیصدر، آن را در شمارههای مورخ ۲۸ و ۲۹ خرداد ۱۳۵۹ه. ش. به چاپ رساند. [۱۱]
مسئولین حزب جمهوری اسلامی به سرعت موضع خود را در خصوص نوار یاد شده و سخنان مطرح شده در آن، روشن ساختند. آیتالله بهشتی به عنوان دبیر کل حزب، محتویات این نوار را با مواضع حزب جمهوری اسلامی مرتبط ندانست و ضمن تأکید بر اینکه این اظهارات، نظرات شخصی است؛ گفت: «خود آیت باید پاسخگوی نظراتش باشد.» [۱۲] هاشمی رفسنجانی نیز در این باره اظهار داشت: «به نظر من انتشار این مطالب در روزنامه، درست نیست، جزاینکه ضدانقلاب را خوشحال کند نتیجهای ندارد، زیرا این گونه اقدامات به نفع هیچ کس تمام نمیشود و اگر هم مسائلی بود باید در مذاکره حل میشد.» [۱۳]
به هر حال بنی صدر که حزب جمهوری اسلامی را نه رقیب و مخالف بلکه دشمن خویش میپنداشت، برای مقابله با آن، تقرب و نزدیکی به احزاب و دستههای سیاسی مخالف این حزب را مورد توجه قرار داد. وی برای انجام این مقصود به سمت تشکلهای سیاسی نظیر نهضت آزادی و به ویژه سازمان مجاهدین خلق گرایش یافت. این گرایش تنها به این دلیل انجام میگرفت که مشی تشکلهای یاد شده مخالف حزب جمهوری اسلامی بود وگرنه تا قبل از آن، بنی صدر نه تنها هیچ ارتباطی با آنها نداشت بلکه به کرات مخالفت خود با تشکیل حزب و ادامهٔ فعالیت سیاسی از طریق تحزب را رد میکرد. [۱۴]
بلکه به طور مشخص با تشکلهایی که هماکنون طرح دوستی ریخته بود، در گذشتهای نه چندان دور عناد و دشمنی میورزید. روشنترین نمونهٔ آن را میتوان به مخالفتهای متعدد و حملات تند وی برضد رییس دولت موقت یعنی مهندس «بازرگان» که رهبر نهضت آزادی محسوب میشد، دانست.
به هر تقدیر، وی با گرایش به دستهها و تشکلهای سیاسی مخالف حزب جمهوری اسلامی و تشکیل «دفتر هماهنگی ریاست جمهوری» که به مثابه یک حزب تمام عیار در مقابل حزب جمهوری اسلامی و طرفداران این حزب عمل میکرد، نشان داد که نه تنها سر سازش ندارد بلکه در صدد است اعضای ذی نفوذ حزب در ارکان سیاسی کشور را قلع و قمع نماید. به همین منظور، بنیصدر و هوادارانش به حزب جمهوری اسلامی لقب «حزب چماق به دستان» و «حزب انحصار» دادند و دبیر کل این حزب، یعنی آیتالله بهشتی را که مغز متفکر انقلاب محسوب و به تعبیر امام «به تنهایی یک ملت» بود، «راسپوتین انقلاب ایران» نامیدند. [۱۵]
مدارا و مماشات سران حزب جمهوری اسلامی با رییس جمهور برای نیل به وحدت سیاسی در کشور و جلوگیری از بحرانهای داخلی و بینالمللی روز به روز بنی صدر را جریتر ساخت به گونهای که در مراسمها و به مناسبتهای مختلف حملات تندی برضد اشخاص شناخته شدهٔ حزب و شخصیتهایی که هر کدام وزنهای در هرم سیاسی کشور و نظام جمهوری اسلامی محسوب میشدند، انجام میداد.
مراسمی که به مناسبت سالگرد شهدای ۱۷ شهریور، در میدان شهدای تهران، برگزار شده بود از جمله مواردی بود که بنی صدر از آن برای حمله به سران حزب جمهوری اسلامی استفاده کرد. وی در این مراسم، سخنرانی بسیار تند و بیپردهای پیرامون مسائل جاری مملکت، وضع کابینه، رقابتهای سیاسی موجود و بالاخره اهداف و امیال سیاسی خود ایراد کرد. شدت سخنان وی در این مراسم به حدی بود که تمامی ناظران سیاسی را متحیر و شگفت زده ساخت.
در جریان مراسم یاد شده، بنیصدر پس از بیان مقدماتی، هدف و غرض اصلی خود از سخنرانی را آشکار کرد. وی از اقلیتی سخن گفت که قصد تسخیر همهٔ امکانات سیاسی و نظامی کشور را دارند و اولین هدف آنها رویارویی با رییسجمهور و از میان بردن قدرت اوست. او گفت که آنان مترسک میتراشند و القای شبهه میکنند و «دائم این گروه و آن گروه را پیش میکشند تا مردم بترسند.» [۱۶] اما وی پا را از این هم فراتر گذاشت و آشکارا اعلام کرد: «یک نظریهای وجود دارد که باید یک اقلیت منسجم در خطی، حاکمیت کامل برقرار کند. این اقلیت برای استقرار حاکمیت خویش کوشیده است و میکوشد رهبری نهادهای انقلابی را به دست بگیرد.
کوشیده است و میکوشد رادیو و تلویزیون و روزنامهها را به دست بگیرد و نگذارد هیچ نشریه ای که مخالف باشد امکان حیات داشته باشد. میخواهد سپاه انقلاب، کمیته های انقلاب، انجمنهای اسلامی و هر گروه و حزب اسلامی را در قبضه بیاورد، از طریق حاکمیت برنامهای را به اجرا بگذارد. این اقلیت میخواهد حکومت را قبضه کند و مخالفان حکومت را از راه همان روشهایی که گفتم، منکوب کند و از سر راه بردارد و در نتیجه بدون مزاحم و مانعی برنامه [های] خود را به اجرا بگذارد.» [۱۷]
پس از این حملات بیپرده ی بنی صدر، اعضای حزب جمهوری اسلامی که تا آن زمان به توصیه ی امام از مقابله به مثل اجتناب مینمودند و برای حفظ وحدت، صبر و تحمل پیشه کرده بودند، از سوی امام مأذون به ارائهٔ پاسخ شدند. هاشمی رفسنجانی در این باره میگوید: «… سخنرانی بنیصدر در ۱۷ شهریور را ما که در منزل شهید بهشتی جمع بودیم از رادیو شنیدیم و همان جا به پیشنهاد جمع، من تلفنی از حاج احمدآقا خواستم که از امام دربارهٔ جواب گفتن ما به آن اظهارات نظر بدهند و جواب رسید که امام فرمودهاند با توجه به تخلف بنیصدر از دستور حفظ حرمت دیگران، در جواب گفتن آزادیم.» [۱۸]
پس از این واقعه، سران حزب جمهوری اقدام به موضعگیری نمودند و هر یک به شکلی، برخی از حملات بن یصدر و اتهامهای وارده را پاسخ گفتند. آیتالله بهشتی در یک برنامهٔ تلویزیونی در نقد سخنان بنیصدر در خصوص آرای مردم گفت: «… مردم در مورد دو نهاد یا شخصیت رأی میدهند، یکی در انتخابات رییس جمهور و یکی در انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی. بنابراین باید گفت که مردم به برنامههای ایشان رأی ندادهاند. مردم رأی دادهاند و رییس جمهور انتخاب کردهاند.
چگونگی ادارهٔ کشور را قانون مشخص کرده است نه اینکه هر چه رییسجمهور گفت باید اجرا شود.» بهشتی این سخنان را در حالی به زبان میآورد که تا آن زمان جز در مقابل گروهکها هیچگاه چنین موضع انتقادی پیش نگرفته بود. وی در آغاز همین سخنان دربارهی اشارهٔ بنی صدر به حاکمیت گروه اقلیت، صریحاً گفت: «اگر منظورشان حزب جمهوری اسلامی بود… مواضع حزب در قبال رییس جمهور، دولت و مجلس و انقلاب روشن است…» [۱۹]
هاشمی رفسنجانی نیز در گفتوگویی رادیو-تلویزیونی، با لحنی شدیدتر از آیتالله بهشتی به نقد سخنان بنیصدر پرداخت و اظهار داشت: «سخنرانی آقای بنی صدر هیچ قابل توجیه در این مقطع زمانی ما نیست و از نظر شخص من ایشان از مقام یک رییسجمهور که مورد قبول همهٔ مردم باید باشد و به قول قانون اساسی دومین شخصیت کشور باید باشد، ایشان تنزل کردند… در ایشان نقاط ضعف خیلی بود و من دلم نمیخواست چنین باشد…» وی همچنین حملهٔ کنایه گونهٔ بنیصدر به حزب جمهوری اسلامی را اینگونه پاسخ داد که: «من دلم میخواست که ایشان آنقدر صداقت به خرج میدادند که صریح نام آن اقلیت را میبردند، آیا این اقلیت حزب جمهوری اسلامی است آیا…؟ این در شأن رییسجمهور نبود.» [۲۰]
آیتالله خامنه ای اما بردباری بیشتر به خرج داده و در واکنش به اظهارنظرهای بنیصدر، تنها به این جمله که «توضیح تفصیلی نسبت به اظهارات رییس جمهور را در شرایط کنونی به مصلحت انقلاب نمیدانم و البته اگر روزی این کار به صلاح مملکت باشد از گفتن حقایق دریغ نخواهم داشت.» [۲۱] اکتفا کردند.
از این پس، روابط بین حزب جمهوری اسلامی و بنی صدر رو به وخامت نهاد. هر چند در پی سفارشهای امام که خواستار تشکیل «شورای حسن نیت» و عقد «میثاق وحدت» شده بودند، بار دیگر سران حزب تلاش کردند راه حلهای مسالمتآمیز اختلافها را آزمایش نمایند و در این راه، آیت الله بهشتی به عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی تا زمان عزل بنی صدر سخنی که منجر به تشدید اختلافها شود، بر زبان نیاورد. [۲۲] اما بنی صدر هیچ تعهدی را رعایت نکرد و هیچ میثاقی را محترم نشمرد و کار را به جایی رساند که غائلهی ۱۴ اسفند را برپا کرد و در نهایت نیز مصالح نظام، امام را مجبور به عزل وی از فرماندهی کل قوا و در نهایت نیز برکناری از ریاست جمهوری نمود.
پینوشتها:
[۱]. ابوالحسن بنیصدر، خاطرات ابوالحسن بنیصدر، به کوشش حمید احمدی، انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، صفحات متعدد
[۲]. روزنامهٔ انقلاب اسلامی، ۸/۱۱/۱۳۵۸
[۳]. اکبر هاشمی رفسنجانی، انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸، به اهتمام عباس بشیری، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ سوم، ۱۳۸۸، ص ۴۳۵
[۴]. روزنامهٔ کیهان، ۱۳/۱۱/۱۳۵۸
[۵]. هاشمی رفسنجانی، همان، ص ۴۳۲
[۶]. روزنامهٔ کیهان ۲/۱۲/۱۳۵۸
[۷]. صحیفهٔ امام، ج ۱۲، ص ۱۵۷
[۸]. بررسی مبانی فکری آیتالله شهید دکتر بهشتی، تهران، بقعه، ۱۳۷۷، ص ۱۳
[۹]. روزنامهٔ جمهوری اسلامی، ۴/۱۲/۱۳۵۸
[۱۰]. امامعلی شعبانی، تاریخ شفاهی زندگانی و مبارزات آیتالله شهید دکتر بهشتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۷، ص ۲۷۱
[۱۱]. روزنامهٔ انقلاب اسلامی، ۲۸ و ۲۹/۳/۱۳۵۹
[۱۲]. روزنامهٔ کیهان، ۲۹/۳/۱۳۵۹
[۱۳]. همان
[۱۴]. شعبانی، همان، ص ۲۷۱
[۱۵]. پیشین. ص ۲۷۲
[۱۶]. روزنامهٔ کیهان، ۱۸/۶/۱۳۵۹
[۱۷]. پیشین
[۱۸]. مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، تاریخ سیاسی ایران از انقلاب تا جنگ، انتشارات همشهری، ۱۳۷۶، تهران، ص ۳۷۱
[۱۹]. روزنامهٔ کیهان، ۱۹/۶/۱۳۵۹
[۲۰]. پیشین
[۲۱]. روزنامهٔ کیهان، ۲۰/۶/۱۳۵۹
[۲۲]. شعبانی، همان، ص ۲۷۶
Sorry. No data so far.