مشکات سخاوتی – درس میخواند، پشت کنکور میماند و عاقبت به دنیای آرزوهای خود پا میگذارد! دانشگاه!ترمهای تحصیلی را به امید به دست آوردن تحصیلات دانشگاهی و در نهایت رسیدن برای شغل مورد علاقهاش پشت سر میگذارد و حتی گاهی با وجود علاقهاش به تحصیل به مراتب بالاتر، با فشار و حساسیتهای اجتماعی رو به رو میشود، مبنی بر اینکه «اگر نتواند متناسب با رشته و مقطع تحصیلی خود شغلی به دست آورد، زمانش را بیهوده در دانشگاه هدر داده» و جملاتی از این دست که بر ذهنش فشار میآورد؛ بنا بر این به تکاپوی بدستآوردن کاری مناسب برای رسیدن به اهداف خود میافتد.
پس از مدتی بیکاری و در جستجوی کار بودن، سر از شرکت و مجموعهای در میآورد که از قرار معلوم به رشتهٔ او نیز نیاز دارند. مدیر مجموعه مورد نظر نیز در کنار ذکر سیاستهای این مجموعه مورد نظر و نحوه انجام فعالیتهایشان در آنجا به طور غیرمستقیم و با کلامی هنرمندانه، فعالیتهای شرکت را بسیار مهم تلقی کرده و از این نیروی آماده به کار برخی مطالبات خود را البته در بستهای بسیار زیبا و با نرمی زیرکانه بازگو میکند.
مثلا قصه را اینگونه آغاز میکنند که پوشش و نوع پوشش عاملی تاثیرگذار برای جلب ارباب رجوع و به نوعی مشتریان و حتی شرکتهای طرف قرارداد میباشد و در نهایت با در کنار هم چیدن توجیهات به ظاهر منطقی خود در رابطه با بحث پوشش کارکنانش و توقعاتش از آنها، فرد مورد نظر را از ابتدا دچار این ذهنیت میکند که برای ماندگاری در این مجموعه باید آراسته جلوه کرد و شرط زیبائی و همیشه عشوهگری کردن را در فرد نهادینه میخواهد.
آنچه که در بالا آمد مصداق مسئلهای با «بیحجابی اجباری» است. فرد برای رسیدن به منافع اقتصادی و موقعیت شغلی و اجتماعی، هویت حقیقی و در واقع عفت خود را از دست میدهد.
این اشخاص، به دلیل ترس از عدم پذیرش اجتماعی و به منظور دچار نشدن به سرخوردگیهائی که پس از اتمام درس به هر انسانی امکان دارد دست دهد، تن به اینگونه بیحجابیها میدهند و در پی آن، پس از چندین سال حتی شاید خود ِ واقعیاش را نیز نشناسد و این تغییر شخصیتی را در خود، شاید پس از مدتی تغییر، عادی و طبیعی بپندارد.
بیحجابی ِ اجباری، پدیدهای نو نیست؛ اگرچه از عمر آن زیاد نمیگذرد. پدیدهای که در بعضی نمایشگاهها سر باز میکند و غرفهداران و صاحبان شرکت، از زنان به عنوان وسیلهای برای بهرهبرداریهای اقتصادی خویش استفاده میکنند نکتهای که در پس این بیحجابی تحمیلی و زیرپوستی وجود دارد، همین است. عدم نظارت بر رفتار این شرکتها وگاه سازمانها، و از طرفی نبود ظرفیت شغلی مناسب برای فارغالتحصیلان دانشگاهها و جوانان کار را هر روز بدتر و بدتر میکند. در این میان نقش رسانه در سوق دادن و اجبار ِ فرهنگی برای کسانی که از دانشگاههای فارغ التحصیل میشوند، بر این مسئله تاثیر نامناسب میگذارد.
در واقع دستاندازی به هر شغلی حتی با وجود تخریب حیثیت و دورشدن از ارزشهائی که قبل از ورود به محیطی جدید برای هر فردی بسیار هم مهم بوده است ـ و در واقع پس از مدتی رنگ باخته ـ نتیجه برخی بیتوجهیهاست که در طولانی مدت این شکل از بیحجابی ـ بیحجابی اجباری ـ جای خود را به حجاب دلخواه میدهد و فرد حتی زمان این تحول درونی خود را نیز به فراموشی میسپارد.
Sorry. No data so far.