کار فرهنگی برای بعضیها بهانهای است تا با آن جلوی هر کار دیگری در حوزه عفاف و حجاب را بگیرند و نق بزنند، و برای برخی دیگر عرصه جهاد و مبارزه است. عرصهای که باید از امکانات کوچک و بزرگ استفاده کرد و به هر مقدار که میتوان این بار بر زمین مانده را برداشت. وبلاگ «من و چادرم، خاطرهها» یکی از همین کارهاست. خانم آلیا نراقی با راه انداختن وبلاگی جمع و جور خاطرات افراد مختلف درباره چرایی چادری شدنشان را جمع و منتشر کرده است. این خاطرات تبدیل به نمایشگاه پوستر هم شده است و حتی به صورت کتاب هم به دست مخاطبان رسیده است. خواندن جزئیات این تجربه و جهاد فرهنگی در حال و هوایی که بحث از حجاب و عفاف در میان دعواهای سیاسی گم شده است، حسابی حال آدم را جا میآورد.
گفتگو با مدیر این وبلاگ را در زیر میخوانید:
ایده این کار چطور در ذهنتان شکل گرفت؟
وبلاگ از ۳۰ شهرویر ۹۰ راه اندازی شد. من چند سال قبل خاطره چادری شدن خودم را در وبلاگم گذاشتم که به شدت از آن استقبال شد و سایتهای مختلف بازنشرش دادند. نظرات جالبی برای این خاطره درج شد که میگفتند ما هم تردیدهایی از همین جنس داشتیم که با خواندن این خاطره تردیدهایمان برطرف شد. اونجا بود که به ذهن من رسید ای کاش میشد که هر کس خاطره چادری شدن خودش را بنویسد تا اگر کسی همان تردیدها و مباحث را دارد بتواند استفاده کند. اینطوری بود که ایده وبلاگی برای جمع آوری خاطرات چادریها در ذهنم شکل گرفت و کار را شروع کردیم.
چرا روی چادر تاکید داشتید؟ برخی افراد معتقدند که تبلیغ چادر باعث میشود تا دایره حجاب تنگتر شود و افراد بیشتری از این محدوده خارج شوند. این افراد تاکید دارند که روی حجاب تبلیغ شود و چادر به عنوان نماد حجاب مطرح نباشد. شما چرا اینکار را نکردید؟
اول این نکته را عرض کنم که ما در این طرح افراد غیر چادری را از دایره حجاب خارج نکردیم و همیشه این را مطرح کردهایم که حجاب در دیدن ما کاملا محدوده مشخصی دارد که هر کس به هر طریقی آن را رعایت کند خدا میپذیرد. ولی در عین حال تاکید ما بر حجاب برتر است چرا که همان طور که دشمنان ما این نماد را هدف گرفتهاند، اگر ما هم به تبلیغ این حجاب برتر بپردازیم اولاً اشتیاق به این حجاب برتر افزایش پیدا میکند. ثانیا اگر کسی ذهنیت بدی که نسبت به چادر بر اثر تبلیغات منفی پیدا کرده است را از دست بدهد حتی اگر خودش چادر را هم انتخاب نکند، باز هم حجاب خودش برایش ارزشمندتر میشود و نبود آن ذهنیت منفی باعث میشود تا بر اثر فضاهای خاص یا القائات دیگران به راحتی از حجابش نگذرد و کوتاه نیاید و حتی بتواند از آن دفاع یا ان را تبلیغ هم بکند. ما حتی یک بحث چی شد محجبه شدم را هم در کنار این طرح داریم. اما ما در تلاش هستیم که حجاب خوبتر را در کنار حجاب خوب تبلیغ کنیم.
در این مدت تشویق خاصی هم از فعالیت شما صورت گرفته است؟ مسئولین حمایت کردهاند برای گسترش کار؟
اولین بار در جشنواره بین المللی تولیدات رسانهای عفاف و حجاب شرکت کردم که این وبلاگ آنجا رتبه سوم را آورد. در جشنوارههای مختلفی هم که شرکت کردم همیشه وبلاگ رتبه آورده است، مثل در جشنواره حضرت علی اکبر (ع). اما مشکل اینجاست که در این جشنوارهها تجلیلی از یک کار نهایت چیزی است که اتفاق میافتد. در حالی که مثلا خود من بیشتر از اینکه به فکر تقدیرنامه و هدیه باشم امیدوارم که این طرحها به واسطه این جشنوارهها شناخته و حمایت شوند. اما خب متاسفانه مسئولین به همان تقدیرها بسنده میکنند در حالی که هر دفعه هم قول میدهند که ما قرار است از این طرحها استفاده کنیم ولی تا حالا این اتفاق نیفتاده است.
بین این ۱۶۷ خاطره قشنگترینش کدام است؟
من تک تک این خاطرهها را خیلی دوست دارم. با بعضی خاطرهها حتی نشستم و گریه کردم. خواندن خاطره کسانی که خیلی به سختی و با اذیتهای مختلف این راه را انتخاب کردند خیلی تاثیرگزار است. مثلا خاطرهای بود از یک دختر خانمی که برای حجابش حتی از سمت خانواده کتک هم میخورد و آنها نمیتوانستند باحجاب بودن ایشان را تحمل کنند. نکته اینجا بود که این فرد کسی بود که در عین حال هم به شدت مقید بود که احترام پدر و مادرش را نگه دارد. خب خواندن این خاطرهها حتما تاثیرگزار است.
یک کم در مورد روند دریافت و انتشار خاطرهها توضیح دهید.
در فراخوان ما، خاطرهها گزینش میشوند. ما وقتی خاطرهای دستمان میرسد خودمان را جای دقیقترین و شکاکترین مخاطبمان میگذاریم و سعی میکنیم تا سوالهایی که ممکن است با خواندن این خاطره در ذهن او ایجاد شود را حدس بزنیم. حتی ممکن است خاطرهها از نظر نگارشی بازنویسی شوند. خاطرههایی که حذف میشوند غالبا به این دلیل است که فرستنده ایمیل یا نشانی از خود نگذاشته است تا ما با او ارتباط بگیریم و نقاط مبهم خاطره را مرتفع کنیم.
تا حالا دو محصول جانبی هم از کنار این طرح بوجود آمده است؛ نمایشگاه پوستر و کتاب. کمی در مورد اینها هم بفرمایید.
یک مقدار که از افتتاح وبلاگ گذشت یک نفر ایمیل فرستاد و اجازه خواست که از این خاطرهها نمایشگاه پوستر برگزار کنند. من چون دغدغه اصلیام رسیدن این خاطرهها به دست مخاطبین بود خیلی استقبال کردم. حتی خاطرهها را به یک کارشناس مذهبی هم نشان دادم تا اگر نقصی وجود داشته باشد یا نکته انحرافی دیده میشود که از چشم بنده دور مانده اصلاح شود. با آنکه خیلی طول کشید تا آن کارشناس مذهبی جواب دهد ولی منتظر ماندیم و کار را انجام ندادیم. این نمایشگاه در قم بجنورد و خود تهران به نمایش درآمد ولی چون اطلاع رسانی ما خیلی دقیق نیست اطلاعات بیشتری ندارم.
و کتاب چطور؟
وقتی کار را شروع کردم واقعا حتی به ذهنم هم خطور نمیکرد که این کار بتواند کتاب شود. ۲۹ تا خاطره که در وبلاگ منتشر شد، ایمیلی به من رسید که خانمی نوشته بودند من با خواندن همین چند خاطره تردیدهایم برطرف شد و حجاب برتر را انتخاب کردم. این در حالی بود که هنگام شروع کار من حتی تصور این تاثیرگذاری سریع را هم نداشتم و فکر میکردم حالا ممکن است خواندن اینها در ذهن مخاطب بماند و یکجایی و در بزنگاههایی به کمکش بیاید. از این دست ایمیلها خیلی رسید. در همین مسیر هم کسانی ایمیل میزدند و پیشنهاد چاپ کتاب میدادند و حتی میگفتند اگر شما مشکل مالی دارید ما حاضریم کمک کنیم و خودمان پول جمع کنیم تا اینکار انجام شود. من خیلی تحت تاثیر گرفتم و به من عذاب وجدان دست داد که ظاهرا بقیه از من دغدغه مندترند و من دارم کوتاهی میکنم.
بالاخره تصمیم گرفتیم که کتاب را منتشر کنیم. اما بیتجربگی ما باعث شد تا کار خیلی طول بکشد و حتی مجبور شدیم ناشرمان را عوض کنیم. ما فکر میکردیم فضای مجازی با فضای نشر مثل هم هستند اما واقعا تفاوتهای زیادی وجود داشت. چند بار هم تا مرز دلسرد شدن و کنار گذاشتن کار هم پیش رفتیم اما به هر حال با همه مشکلات این کتاب فروردین امسال بیرون آمد و به نمایشگاه کتاب هم رسید.
چاپ بعدی کتاب کی بیرون میآید؟
این کتاب با سرمایه گذاری افراد خیری به چاپ رسید که به صورت حرفهای در کار نشر نیستند و فقط خواستند که به نوعی کمک کنند تا این کار انجام شود. به همین دلیل ما امکان چاپ مجدد نداریم تا اینکه همه چاپ اول تمام شود و بعد ببینیم چه کار میشود کرد. ما برای اینکه کتاب بیشتر به دست مخاطب برسد قیمت آنرا خیلی پایینتر از عرف بازار قرار دادیم که همین هم باعث شد تا بگویند برای سیستم توزیع نمیصرفد که آنرا توزیع کند و از این مباحث. به همین دلیل هم الان تنها راه توزیع کتاب همین وبلاگ و به قولی توزیع پارتیزانی است تا کسانی که تمایل دارند کتاب را با پست تحویل بگیرند.
حتی در نمایشگاه هم تعداد کمی آمد و زود تمام شد چون ناشر ما خیلی فکر نمیکرد که این کتاب با استقبال روبرو شود. البته فکر مبکنم سختی کار همین چاپ اول بود و انشاالله در چاپهای بعدی کتاب راه خودش را باز میکند.
چه تجربهای در طول این کار پیدا کردید و الان نگاهتان به بحث ترویج حجاب و عفاف چیست؟
یک مشکلی که در بحث حجاب و عفاف وجود دارد این است که هر وقت این موضوع مطرح میشود، همه نگاهها میرود به سمت افراد خیلی بدحجاب. در حالی که ما در این طرح به افراد مذهبی فکر کردیم. منظورم از مذهبی کسانی است که حتی کمی با ائمه اطهار (علیهم السلام) احساس دلبستگی میکنند و ارادتی به امام زمان (عج) دارد. به نظر من ما باید افراد مذهبی را تقویت کنیم تا وقتی وارد فضایی شدند تحت تاثیر قرار نگیرند و حتی منشا اثر باشند. اما اکثر مسئولین ما بیشترین نگاه و تلاششون متوجه افراد خیلی بدحجاب است و کمتر هم نتیجه میگیرند چون این افراد واقعا به هیچ صراطی مستقیم نیستند. در حالی که وقتی یک وبلاگ ساده توانسته است اینطور جواب دهد حتما با امکانات و تلاش بیشتر و وسیعتر میتوان بیشتر نتیجه گرفت. ما باید توجه کنیم که حفظ فرزندان خود ما خیلی مهمتر است.
برنامهای برای آینده وبلاگ دارید؟ تغییراتی در کار ایجاد خواهید کرد؟
یکی از کارهایی که ما در حال انجام آن هستیم دسته بندی خاطره هاست. اینکه مثلا کسی که خانواده مذهبی نداشت چطور محجبه شد؛ یا اینکه کسی که در سنین کودکی محجبه شده بود چطور در سنین بالا این دلایل برایش تکمیل شد و چادری ماند و از این قبیل. تلاش داریم که دسته بندی داشته باشیم که چه دلایلی بیشتر موجب چادری شدن افراد شده است. مثلا به هیچ وجه نمیتوان «شهدا» را در این دسته بندی نادیده گرفت. کسانی که با این انگیزه چادری شدهاند خیلی از مسایل برایشان به راحتی حل شده است. بحث راهیان نور بیشترین دلیل بوده است که ما در بررسیهایمان به آن رسیدهایم. خیلیها حتی اگر نه همان سال بلکه مثلا دو سال بعد هم چادری شدهاند گفتند که جرقه چادری شدن ما در همان راهیان نور دو سال پیش خورده شد. بحث مهدویت و اینکه ما یک امام زمانی داریم که همین الان ناظر به ما است یکی دیگر از دلایل بوده است. اینکه من با چادرم موجب رضایت و کمک ایشان هستم در خیلی از خاطرهها آمده است.
با توجه به این بحث اهمیت راهیان نور و فضای مساعد آنجا که گفتید، تلاشی برای توزیع کتاب در راهیان نور شده است؟
اصلا من مد نظرم بود که کتاب به راهیان نور پارسال برسد اما همان مشکلاتی که گفتم مانع شد. حالا اگر در راهیان نور امسال استقبال شود و مسئولان راهیان نور از این کتاب استقبال کنند حتما خوشحال میشویم.
در آخر اگر نکتهای هست بفرمایید:
به نظر من چیزی که باعث شده است تا این کار به اندازه خودش مطرح و شناخته شود، کمک همسنگران مجازی ما بوده است. کسانی که خودشان اقدام به بازنشر مطالب میکردند و در سایتهای مختلف این کار را معرفی میکردند. مثلا سایت عمارنامه خیلی کمک کرد. گاهی وقتها بعضیها چنان مخلصانه کار را کمک میکنند که من فکر میکنم آنها بیشتر از ما در این کار سهم دارند. البته برخی سایتها و خبرگزاریهای مهم هستند که در بخش وبلاگستانشان هم اصلا توجهی به این کار ندارند. حتما پشتیبانی بچههای مذهبی از هم میتواند خیلی به گسترش کارهای جهادی اینچنینی کمک کند.
این هم اولین خاطرهای که در این وبلاگ منتشر شده است:
نه اینکه از چادر بدم میآمدها نه! اصلا! تا جاییکه یادم مییاد هیچ وقت بیحجاب یا بدحجاب نبودم. روی روسریام از بچگی خیلی حساسیت داشتم اما چادر؟ به نظرم دست و پاگیر میآمد میگفتم نمیتونم جمع و جورش کنم روسری یا مقنعه رو میکشه عقب و بیشتر موهام مییاد بیرون. اصلا مگه الان پوشش من چه عیبی داره و از این حرفها. البته بعضی اوقات خاص مثل وقتی میرفتیم زیارت چادر سرم بود اما برای همیشه خب نه.
یادم مییاد دبیرستان مدرسهای که ما میرفتیم تا سال قبلش چادر اجباری بود اون سال هم که ما رفتیم بهمون نگفتن الزام چادر برداشته شده مدرسهٔ نمونه بود و نمیشد از خیرش گذشت اجبارا چادر سرم کردم یه مدت که گذشت متوجه شدیم دیگه الزامی نیست از اولین کسانی بودم که چادر رو برداشتم. مگه حجاب من چه عیبی داشت خب؟!
حتی اینکه بابا غیر مستقیم موقع نگاه کردن به تلویزیون با دیدن یه دختر چادری میگفت چقدر چادر برای یک دختر وقار مییاره هم منو چادری نکرد. من که حجابم مشکل نداشت چرا باید خودم رو به دردسر میانداختم سخته جمع و جور کردنش خب تازه مردم و این آدمایی که به خاطر روسری هم به آدم میگفتند حزب اللهی که در زبان اونا معادل امل بود چی؟ حالا چادر که واجب نیست آدم به خاطرش با ملت دربیفته منم حجابم عیبی نداره خب!
خلاصه به نظرم چادر هم مثل خمس، مثل نماز، مثل هرچیزی که آدم باید فقط به خاطر معشوقش انجام بده ظاهر سختی داره و حلاوتش رو تا وقتی انجام ندی نمیتونی بفهمی حتی وقتی به زور قانون و فشار خانوادهچادر سرت کنی هم نمیفهمی باید فقط به خاطر او به قصد قربت او این کارها رو انجام بدی تا بفهمی تا حالا خودت رو از چه موهبتی محروم کردی.
اما میدونید برای من از کجا شروع شد؟ خیلی ساده این اتفاق افتاد:
یک اردوی سه روزه بود به مشهد مقدس. اینقدر این مدت کم بود که آدم دلش نمیآمد به جز حرم مطهر امام رئوفش جای دیگهای بره. از خونه که بیرون میآمدیم صاف میرفتیم حرم و از حرم صاف میآمدیم خونه و به همین دلیل من اون سه روز دائم چادر سرم بود. خب من دوست نداشتم دقیقا جلوی در حرم چادر سرم کنم آخه آدم از لحظهای که پاشو از در خونه به سمت حرم مقدس بیرون میزاره انگار مورد توجه امام رضاست.
برگشتیم به شهرمون؛ چادرم رو تا کردم و صاف گذاشتم تو کشو برای زیارت دفعهٔ بعد. اولین باری که میخواستم از خونه برم بیرون آماده شده بودم داشتم از پلهها میرفتم پایین تو همین فاصله از خودم پرسیدم تو مشهد برای چی چادر سرت میکردی؟ و به خودم جواب دادم: به حرمت امام رضا (ع). یکدفعه از خودم پرسیدم خب اینجا هم شهر امام زمانه اینجا هم مورد توجه امام زمان هستی، آقا داره تو رو میبینه، چطوری میخوای بری توی خیابون وقتی امام زمان داره تو رو میبینه؟
رسیده بودم به در خونه؛ در رو باز نکردم، برگشتم تو اتاقم. چادرم رو برداشتم… و چادری شدم برای همیشه. برای همیشه به حرمت امام زمان (عج).
من عاشق چادرم هستم اینم تاج بندگی منه برای خدا و نشونهٔ حرمتی که برای آخرین حجتش دارم. و شاهدی که هر لحظه بهم یادآوری میکنه الان جلوی چشم امام زمانت هستی.
پ. ن.
۱. شاید براتون جالب باشه هیچ کدوم از دوستان و آشنایان و فامیل هیچ عکس العمل سختی نشون نداند شایدم نشون داند ولی حتی اونقدر مهم نبود که الان یادم مونده باشه.
۲. شاید این از مکرهای شیطانه که آدم رو از بهترینها محروم میکنه با تهدید و ترس از واکنش دیگران وگرنه واقعا واکنش دیگران چقدر اهمیت داره وقتی آدم به درستی کارش مطمئنه؟
Sorry. No data so far.