شنبه 07 جولای 12 | 09:37

ترفند «خوابم میاد» و مسخ شدگی یک سوسک!

مهدی نوروزخانی

«خوابم می‌اد» روایت زندگی یک شخصیت بی‌خاصیت و انگل گونهٔ جامعه به نام رضا است که خود «عطاران» نقش آن را ایفا می‌کند. یک آدم دست و پا چلفتی که هیچ مرام و مذهبی ندارد و خود را طلبکاری بی‌ادعا و بی‌خیال از زمین و زمان معرفی می‌کند.


مهدی نوروزخانی – شوخی‌های علفی، اصطلاحی است که برخی غول‌های نقادی سینمای جهان برای توصیف شوخی‌های یک فیلم به کار می‌برند که در اینجا منظور از علف‌‌ همان حشیش، چرس و بنگ است و در مجموع تعبیر به کار رفته در توضیح حالات مسخره‌ای است که از مصرف و یا خماری و نسقی اینگونه مواد توهم‌زا به وجود می‌آید؛ این مسخرگی‌ها می‌تواند مستقیم از اعتیاد شخصیت‌ها و پرسوناژ‌ها باشد و یا از وضعیت و موقعیتی که ناخواسته از این گونه مواد توهمی برای شخصیت‌ها و یا داستان فیلم شکل می‌گیرد.

با این مقدمه، صادقانه «رضا عطاران» را باید سردرمدار این نوع شوخی‌های علفی در سینمای ایران و حتی سیمای جمهوری اسلامی دانست و همینطور او را که متولد و بزرگ شدهٔ شهر مشهد است، باید جزء آن دسته از هنرمندانی قلمداد کرد که هنر و خلاقیتشان مستقیم از زندگی شخصی‌شان می‌آید و نه از مخلیه‌شان در حالت طبیعی؛ این تجربیات شخصی و حدیث نفس آنهاست که از مهم‌ترین ویژگی‌های محتوایی آثارشان به حساب می‌آید.«خوابم می‌اد» اولین تجربهٔ سینمایی «رضا عطاران» است؛ فیلمی که به دلیل برند نام «رضا عطاران» پس از دو دهه برنامه‌سازی در سیما، تبلیغات غیرمستقیم از‌‌ همان زمان تولید در برنامه‌های پرمخاطبی چون نود و هفت و دیگر حاشیه‌هایی مانند زن شدن اکبرعبدی بسیار پرآوازه شد و از این رو، «خوابم می‌اد» در‌‌ همان آغاز، گیشه‌ای پربار داشت.

شروع فیلم «خوابم می‌اد» دقیقاً مشابه آغاز داستان مشهور «مسخ» فرانتس کافکاست. در ابتدای «مسخ»، مرد جوانی یک روز صبح بعد از بیدار شدن از خواب، خود را تبدیل و الینه‌ شده‌ایی به یک سوسک می‌یابد که حتی از تخت خوابش هم نمی‌تواند خارج شود و در ادامه علت این تغییر، مانند همهٔ آثار هنری پوچ‌گرا، از جبر تقدیر و روزمرگی اثبات می‌شود. چنان که رضای «خوابم می‌اد» به غیر از تشابه شرایط و ظاهر با شخصیت اول «مسخ» در شروع، در سیاه نمایی و پوچ‌گرایی هم همنوا با آن است.

از آنجا که احتمالاً در دیگر یادداشت‌ها و نقدهای روی این فیلم از سیاه‌نمایی‌ها و بخصوص زن شدن یک بازیگر مرد برای دور زدن حریم‌ها بسیار گفته شده و احتمالاً همچنان گفته خواهد شد، پرداخت صرف به این موارد در اینجا به تکرارگویی بدل می‌شود و از این رو از آن اجتناب می‌‌کنیم.

«خوابم می‌اد» روایت زندگی یک شخصیت بی‌خاصیت و انگل گونهٔ جامعه به نام رضا است که خود «عطاران» نقش آن را ایفا می‌کند. یک آدم دست و پا چلفتی که هیچ مرام و مذهبی ندارد و خود را طلبکاری بی‌ادعا و بی‌خیال از زمین و زمان معرفی می‌کند.

ثلث ابتدایی فیلم به نحویست که راوی اول شخص-همین کاراک‌تر رضا- در آن ماجرا را روایت می‌کند و تا تمام حرف خود را نزند، اجازه نمی‌دهد هیچ داستانی در فیلم آغاز شود و گره‌ای دراماتیکی شکل گیرد. در واقع این بخش فیلم، دفاعیه‌ای از این بی‌خاصیتی و بی‌هنری همین کاراک‌تر است و نویسنده، همهٔ اشکال‌ها و ایرادهای شخصیتی‌ او را با آفرینش غلط‌اش توجیه می‌کند. در ادامه با اشاره‌هایی از کودکی او تا به حال و ارائه تصویری از شرایط ظالمانهٔ محیطی و اجتماعی او از پیش از انقلاب و برههٔ زمانی جنگ تحمیلی که در آن رشد کرده، محیط و بخصوص تقدیرش مقصر اصلی و تمام و کمال این پخمگی‌اش و ناکامی‌هایش معرفی می‌شود و چنان مظلومیتی از او ترسیم می‌گردد که باید در تاریخ بشریت ثبت شود!

این دفاعیهٔ گستاخانه از مظلومیت شخصیت رضا تا پایان فیلم ادامه می‌یابد و برای اثبات این مظلومیت با تشریحی سیاه از شرایط سیاسی و اجتماعی زندگی رضا در سنین مختلف پافشاری می‌شود. ظاهراً قصد و غرض هم برای توجیه هر گونه هنجارشکنی و عصیان از جانب او در ادامهٔ فیلم است. یکی از این مصادیق شرایط سیاه اجتماعی، تیپی است که سروش صحت آن را بازی می‌کند و ظاهری از مقامی حکومتی‌ست که شیادانه حتی به تراول چکی که رضا از شانس! در خیابان پیدا کرده هم رحم نمی‌کند و با دلجویی و رأفتی فریبکارانه بدون آنکه رضا بفهمد، آن را از چنگش در می‌آورد و در جیبش می‌گذارد. و یا آقازاده‌ای که در قالب یک بچه محصل سبب اخراج او از مدرسه و محل کارش می‌شود.

پس از یک سوم ابتدایی، رضا باید عاشق شود تا این عشق، اتمام حجتی برای اثبات بی‌گناهی او در برابر جبر و اقتدار سرنوشتش باشد. جالب آنکه این تحول درونی و انگیزشی در او، با سینما رفتن و تماشای فیلم‌های سیاه وسفیدی چون «کازابلانکا» آغاز می‌گردد که در اکثر این دست فیلم‌ها عشق به وسیلهٔ سرنوشتی جبار شهید می‌شود.

نحوهٔ یافتن‌، عاشقی، آشنایی و ابراز عشق به دختری پاستیل فروش تشکیل دهندهٔ بخش دوم و نسبتا کوتاه این فیلم است. حضور دختری با شغلی بی‌اهمیت که آشنایی شخصیت اول با او در محل کارش اتفاق می‌افتد، از آن دسته پرسوناژهای زنی‌ست که در تاریخ سینما به وفور یافت می‌شوند و معمولاً همگی دارای مشاغل کم‌اهمیتی مانند گل فروشی، خدمتکاری و… هستند.

شغل این دختر با بازی خوب «مریلا زارعی» فروختن پاستیل –مادهٔ غذایی مدرنی اکه آن هم خاصیت و ارزش غذایی چندانی ندارد- است و البته در وجه اشتراکی کلیشه‌ای با آن پرسوناژهای مونث تاریخ سینما او هم به مقدار متنابهی پول برای درمان و جراحی عزیز و یا نزدیکی نیاز دارد.

بخش سوم «خوابم می‌اد» با داشتن بیشترین زمان سطح کیفی بسیار پایینی دارد. این بخش مجموعه‌ای از انواع و اقسام کلیشه‌ها از تاریخ سینماست که می‌شود این فیلم را به عنوان مصداق و نمونه‌ای برای کلیشه‌شناسی! در مراکز آموزشی سینمایی مورد استفاده قرار داد.

اغوای کلیشه‌ای دختر پاستیل فروش برای سرقت و دزدی، همراهی کلیشه‌ای رضا با او و فداکاری کلیشه‌ای‌تر رضا در جا زدن حقوقش به جای پول دزدی از سوپر مارکت!، اشتباه نخ نما شده در آدم ربایی و پایانی کلیشه‌ای که‌‌ همان قرار گرفتن در برابر دره‌ای‌ست و بسته بودن راه پشت سر بوسیلهٔ دشمنان! البته اگر موارد کلیشه‌ای دو بخش دیگر هم اضافه شود، شاید بتوان این فیلم را رکورد دار میزان استفاده از کلیشه‌ها در تاریخ سینما پنداشت!

واقعیت آن است که فیلم‌نامهٔ «خوابم می‌اد» محل اصلی مناقشات این فیلم است. فیلم‌نامهٔ کولاژ مانندی که اگر بنا بر تشبیهی هم جنس با فیلم باشد که بر استفاده از شوخی‌های گوارشی! (البته این اصطلاحی فعلا این طرفی‌ست) اصرار دارد، باید آن را به جایی تشبیه کرد که کاشی کاری‌های روی دیوار آن هر کدام نقش، رنگ و طرح جداگانه‌ای دارد! شاید دلیل اصلی این تکه تکه شدن و چندپارگی هم بیشتر ناشی از این است که طرح اولیه مال یک نفر است، نگارش از نفر دیگر و در ‌‌نهایت بازنویسی از سازنده که تعارف و رودربایستی این سه نفر باعث شده که هر کدام به نظر نفر قبلی احترام بگذارد! بدین ترتیب هر یک از نویسندگان بدون در نظر داشتن ایجاد تضاد‌ها و ناهمگونی با حرف نفر قبلی، فقط حرف و طنازی خود را اضافه کرده است و بهترین اثبات این گفته هم عناوین مختلفی است که قرار بود برای این فیلمنامه انتخاب شود. عناوینی که در معنا هیچکدام ربطی به همدیگر ندارند!

به جرأت می‌توان گفت که از فیلمنامه گرفته تا انتخاب بازیگر و.. هر چه به این فیلم اضافه شده، فقط و فقط به نیت حربه و ترفندی بوده تا مخاطب را به سینما بکشاند. سوء نیتی که بیشتر متوجه «رضا عطاران» است. کسی که با قریب دو دهه برنامه‌سازی برای سیما -آن هم در همه رده‌های سنی- باید پاسخگو باشد. عطارانی که دیگر در جلسات مطبوعاتی از آن نوع مشنگ بازیهای خاص خودش در نمی‌آورد و بسیار روشنفکر مآبانه حرفهایی خلاف عرف و باورهای اکثریت ملیتش می‌زند.

و آخر اینکه احتیاجی نیست مخاطبی که برای دیدن این فیلم در سالن سینما می‌نشیند، با «وودی آلن»، مفهوم «فام فتال» (زن اغواگر)، «کافکا»، «ارجاع فرامتنی» و… آشنایی داشته باشد و از آن‌ها چیزی بداند. او در این زمانهٔ رسانه‌های انفرادی به سادگی متوجه می‌شود که این فیلم مملو از تمهیدات و فریب‌هایی است که برای کشاندن‌اش به سالن تاریک سینما طراحی شده است؛ به همین دلیل هم از سالن ناراضی بیرون می‌آید.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.