پابلو نرودا نام مستعار «ریکاردو نفتالی ریس باسوآلت» دیپلمات، سناتور و شاعر شیلیایی و برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات است. وی روز دوازدهم جولای ۱۹۰۴ در پارال، شهری در جنوب سانتیاگو بهدنیا آمد. نرودا از کودکی به نوشتن مشتاق بود و برخلاف میل پدرش با تشویق اطرافیان همراه میشد. یکی از مشوقان او «گابریلا میسترال» بود که خود بعدها برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد.
نخستین مقالهٔ نرودا وقتی که ۱۶ سال داشت در یک روزنامهٔ محلی چاپ شد. با رفتن به دانشگاه و انتشار مجموعههای شعر، شهرت بیشتری یافت و با شاعران و نویسندگان دیگر آشنا شد.
نرودا از شاعرانی بود که از دورهٔ نوجوانی فعالیت جدی در عرصهٔ ادبی را آغاز کرد. اشعار سورئال، حماسههای تاریخی، زندگینامه خودنوشت و قطعات رمانتیک از سبکهایی بودند که این شاعر شیلیایی در آنها حرفی برای گفتن داشت. وی در سال ۱۹۲۴ مجموعه شعری را با عنوان «بیست شعر عاشقانه و ترانهای از ناامیدی» روانهٔ بازار کتاب کرد.
نرودا بعدها رو به سیاست آورد و هوادار کمونیسم شد و در همین دوره بود که با «فدریکو گارسیا لورکا» دوست شد. پس از آن نرودا کنسول شیلی در پاریس شد و به انتقال پناهندگان جنگ اسپانیا به فرانسه کمک کرد.
در دههٔ ۱۹۳۰ هنگامی که نرودا در اسپانیا بود، دوستش «گابریل گارسیا لورکا» ازسوی فاشیستها به قتل رسید. نرودا چپگراهای افراطی را عامل این توطئهها میدانست. وی متوجه شد دولت جبههٔ مردمی اسپانیا نه تنها با شورش نظامی «فرانکو»، بلکه با منابع فاشیست آلمان و ایتالیا روبهرو بودند.
نرودا در اکتبر سال ۱۹۳۷ به شیلی بازگشت و در مدت کوتاهی متوجه شد دولت «آرتورو آلساندری پالما» یک گرایش نازیستی دارد. این موقعیتها نرودا را بر آن داشت تا شعری دربارهٔ قدمزدن در خیابانهای جنوب شیلی، آن هم زیر جنگلی از پرچمهای با آرم صلیب شکسته (آرم آلمان نازی) بسراید.
در سپتامبر سال ۱۹۳۸ کودتای نازیها با شکست مواجه شد و نرودا به دلیل حمایت از «آکیور سردا»، نامزد جبههٔ مردمی شیلی، و نوشتههای ضدفاشیستی به مرگ تهدید شد.
در اواسط جشنهای پیروزی «سردا»، در اواخر سال ۱۹۳۸، نرودا مطلع شد که ۵۰۰ هزار پناهندهٔ اسپانیایی که در کوههای پیرنه زخمی یا مریض شدهاند، به فرانسه فرار کردهاند و دولت سوسیالیست «لئون بلوم» فرانسه که از سوی جناح راست تحت فشار بود، آنها را به اردوگاههای کار اجباری فرستاده است. به این ترتیب وضعیت آنها در اردوگاههای فرانسه و مراکش با رنج و عذاب همراه بود. با نزدیکشدن جنگ جهانی دوم، وضعیت این افراد مشکلتر شد. نرودا که از دو قاره، تجربههای سیاسی زیادی اندوخته بود، میدانست که دوران مقابله با زمان و مرگ فرا رسیده است.
پس از آن، وی در پاریس به سمت کنسول ویژهٔ سازمان مهاجرت اسپانیاییها به شیلی منصوب شد. در آنجا با دولت تبعیدی اسپانیا همکاری کرد. حزب کمونیست شیلی طی چندین سال با نرودا همچون یک انسان شورشی رفتار کرد.
«آنتونیو اسکارمتا» ـ نویسنده شیلیلایی ـ در سال ۱۹۵۱ در رمانی با عنوان «صبر سوزان» زندگی نرودا را در قالب داستانی روایت کرد. این اثر در سال ۱۹۸۵ راهی دنیای سینما شد.
نرودا در دههٔ ۱۹۶۰ به انتقاد شدید از سیاستهای آمریکا و جنگ ویتنام پرداخت. دولت آمریکا بهدلیل کمونیست بودن از دادن اجازهٔ ورود به کشور به او خودداری میکرد، اما با کوشش نویسندگان آمریکایی، بهویژه «آرتور میلر» سرانجام به او ویزا دادند. نرودا جایزهٔ نوبل ادبیات سال ۱۹۷۱ را از آن خود کرد.
«گابریل گارسیا مارکز» ـ نویسنده سرشناس برندهٔ نوبل ادبیات نرودا را «بزرگترین شاعر قرن بیستم تمام زبانها» خواند. پابلو نرودا که همیشه با جوهر سبز به نشانهٔ امید نوشتههایش را به نگارش درمیآورد، در سپتامبر ۱۹۷۳ در سن ۶۹ سالگی درگذشت.
Sorry. No data so far.