به گزارش تریبون مستضعفین در نخستین جشنواره شعر و موسیقی ضد استکباری طبس با موضوع ویژه آمریکا مستند نیویورک زیر زمینی نمایش داده شد. پس از نمایش این مستند میلاد دخانچی کارگردان «نیویورک زیر زمینی» به پشت تریبون آمد و با قرائت متنی از دغدغه های خود و نیاز های روز هنر انقلاب اسلامی گفت.
متن قرائت شده در وبلاگ شقایق های وحشی بازتاب داده شده که به شرح زیر است:
از من خواسته اند که رو سن بیایم و چند کلامی درباره نیویورک زیرزمینی صحبت کنم. هر چند از رو خواندن خلاف عادت آنانی است که ساحت رسانه زنده را تجربه کرده اند اما تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم تا هم تمرینی باشد برای احترام به مخاطب واینکه پراکنده گویی نکنم و در میدان اصل مطلب حرکت کنم
نام فیلم، نیویورک زیرزمینی با پسوند مستندی درباره موسیقی اعتراضی در آمریکا، در لحظه اول این انتظار را ایجاد میکند که قرار است این فیلم جستجویی با نگاهی مردم شناسانه و تحقیقی از وضعیت موسیقی مقاومتی و اعتراضی در آمریکا باشد. فیلمی که قرار است ما را با زندگی هنرمندان زیرزمینی و تنوع موسیقیایی و چالشها و دردهای آنان آشنا کند و برای ما درامی از تلفیق هنر و مقاومت بسازد و در یک کلام ما را با آنچه در ایران موسیقی زیرزمینی مینامند حال از جنس امریکایی آن آشنا کند
پر واضح است که فیلم هیچکدام از اینها را انجام نمیدهد. نیویورک زمینی فیلمی است به معنی واقعی کلمه تجربی که با فرمی شلوغ و زیاده خواه و محتوایی به قول بعضی ها رو حرف میزند و در ارایه مقصود خود پیچیده عمل نکرده و در ایجاد درام و تعلیق یا عاجل است و یا آگاهانه از آن سرباز میزدند
نیویورک زیرزمینی شاید قبل از آنکه تصویر فریاد جوانان شاعر نیویورکی باشد تجلی دغدغه یک جوان بیست و چهار ساله ایرانی است که با تازگی آقا مرتضی خوانده ودر متروی نیویورک در حال رفتن از منهتن به بروکلین چند جوانی را میبیند که وارد واگن مترو شده اشعار انتقادی سر میدهند
او دوربین خود را از غلاف بیرون کشیده و خود را همراه تجربه ای چند روزه در حالی میکند که نه پول دارد و نه فیلم نامه ای و نه امکاناتی. اما سوال دارد. سوالاتی که به او کمک میکند تا نیویورک را استعاره تمدن امروز قرار داده و از دریچه نگاه شخصیتهای خسته نیویورکی سعی کند به این سوال پاسخ دهد : به راستی نسبت من با این تمدن چیست؟ سوالی که همچنان ادامه دارد و برای آنانی که گره را دیده اند این حرف بسیار ملموس است
و به راستی نسبت ما با این تمدن چیست؟ تمدنی که به قول ایمورتال تکنیک دیگر جغرافیا نمی شناسد و همه جا نفوذ کرده و کاری کرده است که نیویورک زیرزمینی را از نقدی بر آمریکای معاصر به فریادی بر وضع موجود ایران امروز تبدیل کند. آری امروز که به نیویورک زیرزمینی نگاه میکنم و مصادیق آنچه جوانان نیویورکی آنرا مورد نقد قرار میدهند را میتوانم در ایران امروز ببینیم ، اتفاقی که هرچند دردآور است نشان از این است که آرمانخواهی انقلابی ما از جنس گفتمان پیر جماران همچنان زنده و باید که زنده باشد. شاید وقت آن رسیده که تهران زیرزمینی بسازیم و تهران را استعاره مدرنیته مسموم و افسرده شرقی قرار دهیم و بر آن فریاد آرمانخواهانی از جنس انقلاب من کو را برآوریم
خانم شاعر در نیویورک زیرزمینی از دریده شدن حریم عفاف پرده برمیدارد و جوان بداهه گو گفتمان پیشرفت خواهی و مفاسد اقتصادی را لازم و ملزوم یکدیگر معرفی میکند و کتابفروش خیابانی ازدزدی قانونی و رپر سیاهپوست از عدم اطمینان زیاد به سیاستمداران برای حل مشکلات صحبت میکنند و جوان سیاهچرده در کف خیابان نیویورک از کاپیتالیسم مقدس مینالد و شاعر سفید پوست از مردمی بی خیال و بی آرمان گله مندی میکند. همه مصایبی که با وضعیت امروز ما قرابت دارند و مگر حاج مرتضی نبود که ۲۰ سال پیش به ما از بوجود آمدن چنین وضعیتی هشدارداده بود و از ناسازگاری مظاهر مدرنیته ما مبانی دینی سخن گفته بود
نام این جشنواره را به جرات جشنواره ضد امریکایی گذاشته اند. میگویم جرات چرا که بر عکس ظواهر و صدای شیپورچی ها در جمهوری اسلامی، ضد آمریکایی بودن کار بسیار سختی است. البته اینجا منظور از امریکا، یک مرز جغرافیایی نیست. آمریکا یک مفهوم است. یک نوع بودن، یک نوع فردیت، یک نوع نگاه انسان به خود به طبیعت و به خدا. آمریکا غایت تمدن غالب و یا همان مدرنیته است.
امیدوارم روزی برسد که جشنواره موسیقی ضد مدرنیستی برگزار کنیم و در آن آمریکای خفته در جمهوری اسلامی را به نقد بکشیم و آن روزی خواهد بود که به جای اینکه بچه های موتورسوار بر کنسرت های شبانه حمله کنند ، لابی های ثروت و قدرت ایادی خود را به این جشنواره ها ریخته تا آنها را قلع و قمع کنند
البته این در شرایطی اتفاق خواهد افتاد که ضد آمریکایی بودن از یک عنوان جشنواره ای و دکانی برای مستندسازی امثال من خارج شود و به یک مطالبه و من دوست دارم بکویم مبارزه تبدیل شود. و الا چه باک از چند جوان پیراهن روی شلوار که دور هم جمع شوند و به آمریکا فحش بدهند در حالیکه ساختمانهای بانکهای رنگارنگ در خیابانهای شهر سر به فلک کشیده اند و فست فود ها به مثابه اختاپوستی همه جا حضور دارند و وزارتخانه های فرهنگی قد و نیم قد یا متولی بازیهای کامپیوتری اند یا تولید شغل برای چند مدیر خواب آلود فرهنگی
آقا سید مرتضی چه زیبا از مک لوهان قرض کرده و به ما فهماند که همانا رسانه خود حامل پیام است. آقا سید مرتضی به ما یاد داد که شما میتوانید تا دلتان بخواهد گالری نقاشی و عکاسی داشته باشید پر از مظامین دینی و انقلابی. هنرمندان انقلابی میتوانند تا میتوانند از مدرنیسم هنری برای بیان احساست انقلابی استفاده کنند ولی آنچه مورد شک است نفس وجود گالری است. گالری که از هنرانقلاب یک عنوان کنار عناوین دیگر میسازد و محلی میشود برای به رخ کشیدن نفس اماره هنرمندان و نهایت تاثیرش ترفیع آقای مدیر فرهنگی است که از هنر چند بچه انقلابی برای گزارش نویسی و بالا رفتن از نردبان قدرت استفاده میکند و در نهایت سر از کانادا در می آورد و دلال اثر هنری میشود و بعد از مدتی به برجسازی روی می آورد و من افرادی از این جنس را خود از نزدیک دیده ام. از پس گالریهای هنری نه مردم راه مبارزه با شرق و غرب را می آموزند و نه راه مبارزه با اسلام رفاه تجمل و سازش و فرومایگی. باید گالریها را واژگون کرد و بر کف خیابان آمد و از هنر برای برطرف کردن نقاط کور و مبهم معظلات اجتماعی اقتصادی سیاسی و نظامی بهره جست و این همان است که حضرت روح الله در پیام خود به هنرمندان در سال ۶۷طلب میکنند. در واقع ایشان با این نگاه از ضرورت پیدایش یک نوع مدل جدیدی از هنر صحبت به میان می آورند که بعدا در باره آن بیشتر خواهم گفت
اگر آنروز آقا مرتضی با مک لوهان برای انقلاب اسلامی متحد میشود شاید زمان آن رسیده است که ما امروز با فوکو در شک به مکانیسمهای دیسیپلینری و دوربینهای مداربسته و کارتهای ساعت زنی و به قول حاج آقا پناهیان قوانین اضافی همراه شویم و در ساختار مدرن امروز شک ببریم و از ساختار شکنی دریدایی برای واژگونی این ساختارها قدم برداریم چرا که تجربه نشان داده است که مدینه فاضله اسلامی ما از دل این سازو کار بیرون نمی آید و محصول این ساختارها در بهترین حالت همان اسلام امریکایی است. ساختارهایی که همان کسانی که روزی از دیوارهای همین ساختمان بالا رفتند را اصلاح طلب کردند و سه تیر را به فلان جریان گره زدند و ما هنوز به جای شک بر ساختارهای مدرنیستی، اقای الف و ب را مقصر وضع موجود میدانیم
آری ما انقلاب کردیم. ما طاغوت را واژگون کردیم. اما بسیاری از ساختارهایی که از آن به ارث بردیم را رها گذاشته انقلابی بودن خود را به تغییر تابلوها تقلیل دادیم. کشورهایی که تجربه استعمار را داشته اند بعد از بیرون انداختن استعمار دیدند که خیلی از اقتضایات دوران استعمار در حال بازتولید شدن است. ریشه یابی کردند و به این نتیجه رسیدند که استعمار تنها یک تجلی قدرت نیست. بلکه استعمار یک نوع فکر کردن است که ساختار های ملازم با تفکر خویش را میسازد و بدینسان قدرت خود را پخش و سعی در جاودانگی آن میکند. گفتند تنها راه چاره،استعمار زدایی از ذهن و بعد استعمار زدایی از ساختار هاست. گفتند کلونیالیسم را باید در ذهن منهدم کرد. گفتند باید ذهن را دی کلونیالایز کرد. گفتند باید ساختار ها رانیز دی کلونیالایز کرد
طاغوت از کشور ما بیرون رفته است و اما ما بسیار کم در ساختار های طاغوتی به ارث برده، شک کرده ایم. ساختار هایی که ذهن ما را مدرن و غرب زده و طاغوتی کرده اند. به قول دوست خارجی من زمان آن رسیده که ما اذهانمان را دیطاغوتایز و در ادامه آن ساختارهایمان را دیطاغوتایز کنیم. و این شاید تنها راه جلوگیری از افتادن در دام مباحث نظری بی حاصل سنت و مدرنیته است که به راستی در فردیتی همانند چمران حرف مفتی است. فردیتی که نوع بودنش بزرگترین تهدید برای تمدن غالب و سلطه آن است. و هنری که این فردیت ها را بوجود آورده ما را در برونرفت از سلطه این تمدن کمک میکنند همانا هنر انقلاب است. و حرکتهایی این چنین( نشست طبس) در شکلگیری چنین فردیتهایی آوینی وار و چمران وار در حال تلاش اند. باشد که نیویورک زیرزمینی اندکی زیرزمین نفسانیات نیویورکی سازنده اش را صیقل داده باشد و الا آقا مرتضی چه زیبا گفت که: هنر امروز حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند.
گفتنه رحرفهای انقلابی از زبون ی جونی که خارج از کشوربوده مثل میلاد خیلی تاثیر گذار ممنون میلاد