دوشنبه 30 جولای 12 | 15:52

گپی با امیرحسین مدرس

از حق هم نباید گذشت؛ که نه نوجوانان سال‌های نه‌چندان دور می‌توانند مدرسِ موقشنگِ نیمرخ را از یاد ببرند، نه رفقایی که در تکیه خانگی منزل شهرام شکیبا حضور داشته‌اند می‌توانند صدای گرم و محزون مدرسِ ذاکر سالار اباعبدالله را فراموش کنند…..


امیرحسین مدرس، را واقعاً باید همان‌طور که خودش می‌گوید «فعال فرهنگی هنری» نامید. مجری و بازیگر و خواننده و شاعر و ذاکر اهل بیت، که تجربه نویسندگی و تهیه‌کنندگی و طنز‌پردازی و… هم دارد. خودش می‌گوید نمی‌تواند از میان این‌همه کار فرهنگی و هنری که کرده است یکی را انتخاب کند. از حق هم نباید گذشت؛ که نه نوجوانان سال‌های نه‌چندان دور می‌توانند مدرسِ موقشنگِ نیمرخ را از یاد ببرند، نه رفقایی که در تکیه خانگی منزل شهرام شکیبا حضور داشته‌اند می‌توانند صدای گرم و محزون مدرسِ ذاکر سالار اباعبدالله را فراموش کنند، نه آن‌ها که هر صبح جمعه شنونده «جمعه ایرانی» بوده‌اند دلشان می‌آید طنازی‌های مدرس در تیپ‌های مختلفش را به فراموشی بسپارند.
مدرسِ خوش‌مشرب و خاکی و خودمانی، این‌روز‌ها مجری ویژه‌برنامه ماه مبارک رمضان در رادیو ایران است. در یکی از فرصت‌های به چنگ آمده از میان بحبوحه کنداکتور و پخش و آفیش و غیره، با او گپی کوتاه زده‌ایم.

نام؟
امیرحسین.

نام خانوادگی؟
مدرس.

سن؟
متولد ۱۳۴۹ هستم.

شغل؟
بنویس فعال فرهنگی هنری!

 شغل پدر؟
بازاری. از صنف‌ چای‌فروشان.

تحصیلات؟
دانشجوی ادبیات فارسی هستم.

همه مشاغلی که تا امروز داشته‌اید؟
بازیگری و گویندگی و اجرا و نویسندگی و کارگردانی و تهیه‌کنندگی و خوانندگی و…

دور‌ترین خاطره‌ای که از کودکی در ذهن دارید؟
عزاداری محرم در مسجد بزازهای بازار تهران. فکر می‌کنم سال ۵۲ بود. موج گسترده‌ای از عزاداران در خاطرم هست که در صحن و شبستان مسجد یک‌صدا و هماهنگ با هم حسین حسین می‌کردند.

اولین مواجه‌تان با شهرت چه طعمی داست؟
اولین اجرای تلویزیونی‌ام در سال ۶۷ بود. خیلی برایم جالب بود که این‌که کسانی که در تلویزیون مرا دیده بودند می‌شناختندم. حس تازه و البته دوست‌داشتنی‌ای بود.

 اولین فیلمی که دیدید؟
یکی از اقوام در منزل آپارات داشت و در جمع‌های خانوادگی فیلم‌هایی که بیشتر فیلم‌های صامت بودند، مثل فیلم‌های چاپلین، نمایش می‌داد. اولین فیلمی که دیدم یادم نیست. اما یکی از همین آثار سینمای صامت بود. یادم هست در فیلم کسی بود که شبیه میمون می‌شد و با دیدن این فیلم خیلی می‌ترسیدم. وقتی به آن صحنه‌های ترسناک می‌رسیدم، پشت مادرم یا خاله‌ام قایم می‌شدم و یواشکی فیلم را می‌دیدم!

آخرین سطری که نوشتید؟
اگر آخرین سطر معنادار منظورتان باشد، مصرعی نوشتم بود از یک غزل که در حال سرودنش هستم: «به‌سان می‌کده در ماهِ روزه بی‌قدریم.» اگر منظورتان آخرین چیزی که نوشتم باشد، همین دیروز سر اجرای برنامه افطار رادیو ایران، کنداکتور برنامه را یادداشت کردم.

سه شیء که همیشه همراه‌تان هست؟
انگشتر و تسبیح. که البته این دوتا را یکی حساب می‌کنم! حلقه ازدواج و عینک.

 شما جزو هنرمندان شب‌کارید یا روزکار؟
بستگی دارد به این‌که کارم چگونه اقتضا کند. هردوش پیش آمده.

بهترین ساعت برای خلاقیت هنری؟
شب آرامشش بیشتر است و برای جمعیت خاطر مناسب‌تر. اما شب‌بیداریِ مدام هم آدم را دچار مشکل می‌کند. البته خلاقیت هنری هر ساعتی می‌تواند سراغ آدم بیاید و خیلی در بند ساعت خاص و زمان خاص نیست.

 اگر بخواهید از میان همه شاخه‌های هنری و فرهنگی که در آن فعالیت دارید یکی را انتخاب کنید؟
این سؤال را خیلی از من پرسیده‌اند و من هم هر بار گفته‌ام مسلماً همه کارهایی را که انجام داده‌ام یا می‌دهم دوست دارم و به همه‌شان به یک اندازه علاقمندم. مگر این‌که مجبورم کنند که کار خاصی را انجام بدهم. که آنجا هم دیگر دست خودم نیست. دست همان‌هاست که مجبورم کرده‌اند!

 با چند انگشت تایپ می‌کنید؟
سه انگشت. نه، چهار انگشت!

 چند بار تابحال اسمتان را در گوگل سرچ کرده‌اید؟
خیلی. شاید هر دو سه ماه یک بار این کار را می‌کنم.

 اهل چت کردن هم هستید؟
به ندرت. مگر این‌که بخواهم با دوستی که در خارج از کشور است و ارتباط تلفنی با او سخت است صحبت کنم.

 با پول یارانه‌تان چه می‌کنید؟
شکر خدا یارانه نمی‌گیرم!

 به کدام نان بیشتر علاقه دارید؟
نان سنگک. البته به شرط اینکه آردش خوب باشد و پختش خوب باشد و سوخته نباشد و نازک نباشد و سوراخ‌هایش زیاد نباشد و… نان سنگک درست و حسابی!

 پیدا می‌شود از این سنگک‌ها؟
پیدا که می‌شود. همین جاهایی که درست و حسابی نمی‌پزند هم اگر به شاطر بگویی چنین نانی می‌خواهم و پولش را هم می‌دهم برایت می‌پزند. البته گران‌تر در می‌آید.

اگر بدانید بیست و چهار ساعت بیشتر زنده نیستید چه می‌کنید؟
فکر نمی‌کنم کار خاصی بکنم. البته استغفار می‌کنم و اگر به کسی اجحافی کرده باشم، سعی می‌کنم بجویمش و ازش حلالیت بطلبم.

 اگر جای قابیل بودید و در موقعیت او، چه می‌کردید؟
خیلی سؤال سختی است. اصلاً آدم‌ها مگر می‌توانند جای همدیگر باشند؟ هرکس جای خودش است. اصلاً این سوال را نمی‌فهمم.

جاودانگی مهم‌تر است یا تأثیرگذاری؟
جاودانگی بی‌تأثیرگذاری نمی‌شود. اما باید دید تأثیرگذاری‌اش مثبت است یا منفی. خیلی‌ها به نام نیک جاودانه شده‌اند و خیلی‌ها به بدنامی شهره. به نظرم مهم‌تر این است که جاودانگی در اثر تأثیر مثبت و خوشنامی حاصل می‌آید یا نه.

بزرگ‌ترین آرزویی که بهش رسیدید؟
سفر زیارت کربلا. دوازده روز بعد از اشغال عراق بود که به زیارت عتبات رفتم. ماجرای عجیب و غریبی و توأم با شگفتی‌ای بود. اصلاً فکر نمی‌کردم در چنان موقعیتی و با آن کیفیت این سعادت نصیبم شود. دیگری هم آشنایی و پیوندم با همسرم، نازنین اسکندری.

 کوتاه درباره علی انسانی؟
جذبه و حال. شور و شعور.

 محمدعلی مجاهدی؟
شیخ جعفر مجتهدی.

مهدی سماواتی؟
حال مناجات مسجد کوفه. ادبِ مدح و مرثیه.

 ابوالفضل زرویی نصرآباد؟
مولانا و مقتدانا! خیلی از او چیز یاد گرفته‌ام. و دوست بسیار خوبم هم هست.

 سیدمحمد سادات ‌اخوی؟
همراه لحظه‌های معنوی.

داریوش فرضیایی؟
عمو پورنگ دیگر!

 حسین رفیعی؟
[با خنده] همکار و پارتنر خوب و هوشمند من. ایام عید دوباره با هم کار کردیم.

 محمدعلی فردین؟
ضرب‌المثل جوانمردی بین عامه مردم.

 احساستان در مورد زولبیا و بامیه؟
المانِ ماه مبارک رمضان!

 پخش زنده؟
استرسِ لذتبخش.

 بستنی قیفی؟
قدیم‌ها «پاک» ش خیلی خوب بود. این‌روز‌ها دیگر هیچ‌کدام مزه ندارند!

مزه‌ها دیگر خوب نیستند یا ذوق‌های مزه‌سنج؟
نه. مزه‌ها دیگر آن مزه‌ها نیستند.

خط معلا؟
درک و دریافتی تازه از هنر خوشنویسی. خطی توأم با اقتدار و حکمت.

خورشت قیمه؟
فقط در هیئت!

ابوعطا؟
از بهترین مایه‌های آوازی ایرانی.

یعنی از دشتی هم بهتر؟
دشتی و ابوعطا هردو از شعبه‌های «شور» ند دیگر. دشتی خیلی سوزناک است و حس فراق و شکایت و هجر بسیاری دارد. اما ابوعطا علاوه بر این‌ها در عین سوزی که دارد، یک طلب و امید هم در خود دارد که در دشتی نیست. حلاوت طلب در ابوعطا بیشتر است. و حس‌آمیزی و رنگ‌آمیزی بیشتری دارد نسبت به دشتی.

دوتار؟
سازی شگفت و چندبعدی. حماسه و تغزل و سوگ را با هم دارد.

دف؟
دف اگر خوب صدا بدهد، موجد وجد و سرخوشی معنوی خوبی‌ می‌تواند باشد.

تصور کنید قرار است با این آدم‌ها مصاحبه تلویزیونی کنید. از آن‌ها چه می‌پرسید: مولوی؟
می‌پرسم این شمس تبریزی دقیقاً چه کرد با روح و جانت که شیدایی‌ات عالم را گرفته است.

مهاتما گاندی؟
سعی می‌کردم راز صبر و استقامت و تدبیرش را در مبازرات منفی‌اش از او بپرسم.

ایرج‌میرزا؟
ازش می‌پرسیدم چه اصراری بر این‌همه رکاکت داشتی وقتی که می‌توانستی طبع لطیفت را جور دیگری هم خرج بکنی.

هیتلر؟
می‌پرسیدم به نظر خودت فلسفه وجودی‌ات ‌چیست؟! خودت راجع به خودت چی فکر می‌کنی!

سعدی؟
می‌پرسیدم این زبان معیار را از کجا یافتی.

شما هم سؤال‌های سخت می‌پرسیدید‌ها! از آنهایی که نمی‌شود جوابشان را داد. آرزو دارید با چه کسی گفتگو کنید؟
امام موسی صدر.

به نظرتان می‌شود امیدوار بود که چنین گفتگویی روزی انجام شود؟
من که امیدوارم. امیدوارم که بشود. شخصیت ایشان برای من واقعاً یک‌جور تافته جدا بافته است. برای من از نظر روحی و شخصیتی و عملکرد و سبک گفتار و نحوه سلوک ایشان انسانی ویژه‌اند. امیدوارم صحیح و آن‌قدر صحیح و سلامت باشند که حالاحالا‌ها برای ما فرصت برای استفاده از ایشان باشد. گرچه اگر هم انشاالله در قید حیات باشند، بدخواهان و مخالفان بسیاری در میان دوستان و دشمنان خواهند داشت.

و اولین سؤالی که از ایشان می‌پرسیدید؟
سخت است. شاید می‌پرسیدم این‌همه سال که نه شما از کسی خبر داشتید و نه کسی از شما، چه بود که شما را نگه داشت.

از کدام شاعر بیشتر شعر حفظید؟
حافظ.

باارزش‌ترین هدیه‌ای که تابحال گرفته‌اید؟
گلدانی پر از گل‌های زیبا، به‌همراه یک جعبه کیک خوشمزه که همسرم هنگام ضبط آلبوم خورشید، که کاری بود ویژه محرّم، به استودیو فرستاد و غافلگیرم کرد.

سه کتاب برای تنهایی؟
باز از آن سؤال‌های سخت! قرآن و حافظ که حتماً هستند. برای گزینه‌های بعدی خیلی کتاب‌ها هستند که دلم می‌خواهد داشته باشمشان. گزیده‌ای از مراثی سالار شهیدان را حتماً دوست دارم همراه داشته باشم. از رمان‌ها هم «نان و شراب» و «سووشون» را خیلی دوست دارم.

اولین روزه‌ای که گرفتید؟
فکر می‌کنم دوازده سالم بود. با این‌که خیلی هم ضعف داشتم، تا دم افطار خودم را رساندم. با این‌حال شیرین بود. این اولین روزه رسمی و «روزه بما هو صوم» من بود!

و سخت‌ترین روزه‌ای که گرفتید؟
سالی که دوره آموزشی خدمت سربازی را در شاهرود می‌گذراندم. تمام روزه‌های ماه مبارک آن سال خیلی سخت گذشت.

در ماه مبارک رمضان به تلویزیون چه نمره‌ای می‌دهید؟
باید دید این ارزیابی در چه سالی و در چه موقعیتی انجام می‌شود. نمونه‌های خوب و بد زیاد داریم.

یک نمونه خوب مثال بزنید؟
در سریال‌ها مثلاً سریال «صاحبدلان» نمونه خوبی بود. کاری با یک حرف و یک ساختار و یک قصه تازه و نگاهی دیگرگون به معنویت. یک سال‌هایی هم روح و روح‌بازی بوده که البته آن هم یک‌بارش می‌تواند خوب باشد. منتها تمرکز روی موضوعی که نه دغدغه جدی‌ مردم است و تازه خیلی از بزرگان و علما روی این موضوع و این شکل روایت آن حرف‌ها و نقدهای جدی دارند. خب، این‌ها نمره خوبی نمی‌گیرند. در برنامه‌های مناسبتی هم گاهی گفتگو‌ها و مطالب کلیشه‌ای داریم و گاهی نگاه‌های معنوی و اثرگذار به اتفاقات جدید و مسائل مستحدثه. برنامه‌ای که نگاه دین به مسائل روز وجواب دین به مسائل روز را پوشش دهد، حتماً نمره خوبی خواهد گرفت.

اگر بخواهید بهترین برنامه و بهترین مجموعه را در این میان انتخاب کنید؟
انتخاب سختی است. این کار سخت را نکنیم بهتر است!

فکر می‌کنید چه سؤالی باید می‌پرسیدم که نپرسیدم؟
این هم بستگی دارد به این‌که در مصاحبه دنبال چی هستید و چه موضوع و مفهومی را می‌خواهید منتقل کنید…

ما دنبال هیچی نیستیم! لذا حرف آخر را از زبان شما بشنویم!
فقط امیدوارم ما مردم با بداخلاقی‌ها مشکلاتی را که وجود دارد بیشتر نکنیم. امیدوارم مردم نسبت به هم رئوف باشند. و برای خودم و برای همه آرزوی عاقبت‌به خیری می‌کنم.

  1. مرضیه نظری
    16 سپتامبر 2014

    خیلی عالی بود ممنون

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.