کمال تبریزی که فیلمها و سریالهای تاثیرگذاری چون «لیلی با من است»، «شیدا»، «مارمولک»، «شهریار» و «یک تکه نان» را ساخته است و دو فیلم اخیرش «پاداش» و «خیابانهای آرام» با وجود پروانه ساخت و بعضا نمایش، همچنان برای اکران عمومی موفق نشدهاند، در بررسی چالشی وضعیت این روزهای سینمای ایران به نکات مهم و قابل تاملی اشاره میکند.
این کارگردان در تحلیل شرایط فعلی سینما میگوید: «مدیریت در مجموعه هنرمندان یکی از سختترین مدیریتهاست چون همیشه باید هنرمند را در نقطهای نگه داشت که احساس کند حرف دل خودش را میزند و جهانبینی و باور مستقل خود را تصویر میکند. حالا باید چه جور مدیریتی باشد که چنین پتانسیلی شکوفا شود؟»
او بر رونق بخش خصوصی تاکید دارد و معتقد است: «سینما هم مانند یک خانواده است، یعنی وزارت ارشاد سرپرست خانواده و خانه سینما فرزندانش به حساب میآیند. در این شرایط معلوم است که فرزند شیطنت میکند و خطاهایی دارد و این در حالی است که سرپرست باید او را کنترل کند.»
مشروح گفتگو با کمال تبریزی دربارهٔ شرایط و وضعیت این روزهای سینمای ایران را در زیر میخوانید:
سال قبل در یکی از مصاحبههایتان گفته بودید سینما برایتان نوعی بازیگوشی است که سرحالتان میآورد! شما جزو گروهی از سینماگران هستید که فعلا بازیگوشیهایتان کمرنگ شده است؟
فکر میکنم واقعیت این است که در ابتدای این دوره که آقای شمقدری و دوستانشان به رأس کار آمدهاند، خیلی حرفهایی زدند که به نظر میرسید میخواهند فضای یأس در سینما را از بین ببرند، میخواهند تحولی اساسی در آن ایجاد کنند تا از نظر آرمانی به اهداف انقلاب اسلامی برسیم، ضایعات سینما را برطرف کنند تا بتوان پس از چندی الگوی جمهوری اسلامی را در بخش سینما و هنر ارائه دهیم.
اما من خودم کلا خوشبینی زیادی به تحولها نداشتم، بویژه زمانی که آقای شمقدری مدیران مختلف سینمایی را منصوب کردند. آن زمان، این عدم خوشبینیام خیلی پررنگتر شد؛ چرا که از همان اول نگاه گزینشی شد.
نگاه گزینشی یعنی چه؟
اصولا فکر میکنم که سیاست در این دوره، این است که نه تنها همه مدیران از هر جهت با هم سازگار باشند، بلکه هیچگونه ساز مخالفی هم نداشته باشند. یعنی مبنا بر این گذاشته شود با افرادی کار کنند که هیچ اختلاف نظری با آنها نداشته باشند. در این شرایط طبیعتا یک مدیر نه تنها نمیتواند از سلایق مختلف بهره ببرد، بلکه حتی نمیتواند با افراد مختلفی که ممکن است حتی کمی نظرشان با او متفاوت باشد، کار کند و مجبور میشود به دسته و گروه خاص خود اکتفا کند. به نظر من این نوع انتخاب مدیران، انتخابی گزینشی است.
اشکالش کجاست؟
قطعا چنین مسیری، مسیری نیست که پاسخگوی نیازهای مدیریت سینما در جامعه باشد، کما اینکه در حال حاضر میبینیم که در درون تشکیلات ارشاد هم اختلاف نظرهایی وجود دارد و ممکن است آقای میرعلایی یک نظر داشته باشد، آقای سجادپور بر نظر دیگری تاکید داشته باشد و آقای شمقدری هم نظرشان با هر دوی این افراد متفاوت باشد. پس میبینیم با اینکه ایشان میخواسته مدیران، اکثرشان همنظرش باشند اما بازهم اختلاف نظرهایی ایجاد میشود، چون این طبیعت زندگی و خلق و خوی افراد است و جزو روحیه انسانی به حساب میآید.
بگذارید یک مثال بزنم که بهتر بگویم اشکال این نوع نگاه گزینشی کجاست. در این شرایط، وقتی شما میخواهید همه را همسو با خود داشته باشید اولین اتفاقی که میافتد این است که شما نهاد مثمرثمر و تصمیم گیرنده در زیرساختهای سینمایی به نام شورای عالی سینما را با زحمت فراوان ایجاد میکنید اما در این شورا فقط یک جریان خاص دیده میشود و رنگ و بویی متفاوت در آن به چشم نمیآید.
در حال حاضر در شورای عالی سینما دو گروه هستند: یک گروه که از نظر فکری با آقای شمقدری هم نظر هستند و گروه دیگر هم افرادی هستند که همیشه دوست دارند به سطوح بالا نزدیک باشند. این باعث میشود شورای عالی سینما علیرغم آنکه به همه اعضای آن احترام میگذارم، شورای ضعیفی در تصمیمگیری و اجرای تصمیمات باشد، چون نتوانسته به همه سلایق توجه داشته باشد.
پس شما میگویید، دلیل اینکه اکنون با مشکلاتی در اکران، تولید و… روبهرو هستیم همهاش به همان انتخاب گزینشی مدیران باز میگردد؟
خیر! انتخاب گزینشی مدیران مشکلاتی را به همراه دارد که اجرای برنامهها آن هم بدون مشاورت و بدون درنظر گرفتن همه طیفهای سینمایی، وضعیت را پیچیدهتر میکند. با این رویه که میخواهیم همه با ما همسو باشند، طبیعی است که آقای شمقدری نتواند با گروههای مختلف همدلی ایجاد کرده و از مشاورت همه آنها برخوردار باشد. طبیعی است در این شرایط گروههایی که به بازی گرفته نمیشوند، سرکشی یا رفتاری را که اعضای خانه سینما کردند، از خود نشان میدهند.
اما نکته مهم اینجاست که چون در مسائل و مشکلات و بحثها، از ابتدا سعی نشده آن طور که باید، تبادل نظر و مشاوره شود، معاونت یا سازمان سینمایی جایی صبرش از سرکشیها و شیطنتها لبریز میشود و سعی میکند از قوه قهریه خودش برای آرام کردن اوضاع استفاده کند؛ در حالی که مانند سرپرست خانواده اصلا نباید خودش را وارد بعضی بازیها و شیطنتهای فرزندان خانواده کند.
ولی در هرصورت در بحثهای مربوط به خانه سینما همیشه این موضوع عنوان شده است که آنها هم دچار اشتباهاتی شدند و…
بیایید صادق باشیم. گاهی گفته میشود که ارشاد میخواهد با این رفتارهایش سینمای انقلاب را تقویت کند و در واقع اینگونه تلقی میشود که جریان آقای شمقدری و دوستانشان جریان انقلاب هستند، درحالی که به نظر من اصلا اینگونه نیست؛ چون ما زمانی به جریان سینمای انقلاب میرسیم که بتوانیم سلایق مختلف را در کنار هم داشته باشیم اما وقتی به سلایق متفاوت اهمیت ندهیم، آن طور که امروز میبینیم در چنبره خودمان باقی میمانیم.
این را هم بگویم که این اهمیت ندادن به دیگران تنها شامل خانه سینما نمیشود بلکه حوزه هنری هم خواسته یا ناخواسته در این حیطه قرار میگیرد. وقتی شما فکر میکنید میتوانید بدون نیاز از دیگران در همه موارد تصمیمگیری و اجرا کنید نتیجه آن چیزی میشود که امروز شاهدش هستیم.
یک نکته مهم اینجا وجود دارد و آن اینکه مدیران فعلی وزارت ارشاد و برخی از سینماگران همراه آنها نیز معتقدند در دورههای مدیران قبل هم در عوض هیچ توجهی به آنها نشده است. یعنی گویا این نوع برخورد فقط مختص یک دوره نیست.
بله دقیقا همینطور است. باید اینجا این نکته را اضافه کنم که نباید گفت تنها در این دوره به بازی نگرفتن طیفها و سلیقههای مختلف وجود دارد. صحبت من این است که هر مدیری که بخواهد چنین شیوهای را انتخاب کند، با بنبست روبهرو خواهد شد. بگذارید از دوره مدیریت آقای انوار در معاونت سینمایی هم یک مثال بزنم. ایشان منش خاصی را در سینما دنبال میکرد و به افرادی که متصل به بدنه سینما بودند خیلی توجه نداشت. او تنها سعی میکرد به دنبال ساخت فیلمهای فاخر باشد. یادم است در دوران مدیریت ایشان سالانه جلساتی با سینماگران برگزار میشد و همان موقع تعدادی از کارگردانان سینمای بدنه به شدت به سیاستهای آن زمان ارشاد اعتراض میکردند، چون احساساشان این بود که جایی در سیاستگذاریها ندارند.
پس این موضوع مختص یک چهار سال نیست، بلکه در هر دورهای که سعی کنید مدیریت غیر جمعی داشته باشید و تک صدایی حرکت کنید طبیعتا دچار مشکل خواهید شد. الان هم نباید فکر کرد که اگر صدای بچههای سینما در نمیآید یعنی اینکه از شرایط راضی هستند. سکوت به هیچ وجه علامت رضا نیست!
درحالیکه متولی سینما وزارت ارشاد است، حوزه هنری هم درخواست کرده که در شوراهای پروانه ساخت یا نمایش نماینده داشته باشد. این هم جزو همان جمع کردن سلایق است؟
بله. به نظر من همینطور است. اگر سعی کنید سلایق را سرکوب کنید، نتیجهاش این میشود که حوزه هنری اعتراض میکند که فیلمهایی که ساختهاید مورد تایید من نیست و آنها را نمایش نمیدهد.
حوزه الان به این نتیجه رسیده است که اعلام میکند ما باید در شورای پروانه ساخت و نمایش نماینده داشته باشیم و به نظر من اتفاقا درست هم میگویند، چون بالاخره جزو نهادهای دخیل در حوزه سینما به شمار میروند و باید در جریان باشند که در سینما چه میگذرد. بالاخره آنها سینما دارند، بودجه فیلمسازی دارند، امکانات سینمایی دارند، طبیعی است که برای سیاستگذاری درست بخواهند متوجه باشند که دوروبرشان چه میگذرد.
کمی از بحث مدیریتی فاصله بگیریم. مشارکت نکردن سینماگران با نوعی سکوت چقدر به این موضوع دامن میزند؟
من حرف شما را درباره سکوت سینماگران با دو شرط اساسی قبول میکنم. اولا سینماگری که در جمهوری اسلامی زندگی میکند باید آدم اهل تفکر و آدمی باشد که بتواند با موقعیتهای مختلف تعادل ایجاد کند. خلاصه، کسی که میخواهد در سینمای جمهوری اسلامی کار کند باید حواسش به خیلی از چیزها باشد، پس این شرط اول.
اما از سوی دیگر به شدت با حرف شما مخالف هستم و اتفاقا در اینجا بحث باز هم به همان شیوه مدیریت بازمیگردد که میخواستید از آن فاصله بگیرید! درست است که میگوییم سینماگر باید خودش برخی از مسائل را متوجه شود اما فکر میکنم سینماگرها و هنرمندان اصولا آدمهای سرکشی هستند و اگر این سرکشی نباشد، اصلا نمیتوانند به آن نقطه اوج هنری خود برسند و تبدیل میشوند به کسانی که به فرموده و سفارش کار میکنند و نتیجهاش میشود ضعف بیش از حد فیلمها و قهر مردم با سینما!
همیشه باید هنرمند را در نقطهای نگه داشت که احساس کند حرف دل خودش را میزند و جهانبینی و باور مستقل خود را تصویر میکند. حالا باید چه جور مدیریتی باشد که چنین پتانسیلی شکوفا شود؟ میخواهم بگویم که مدیریت در مجموعه هنرمندان یکی از سختترین مدیریتها است و ویژگیهایی دارد که مثلا یک مدیر اقتصادی یا سیاسی موفق لزوما نمیتواند برای هنرمندان هم مدیر خوبی باشد. وظیفه مدیر سینمایی این است که شرایط تعادلی را فراهم کند تا سینماگران علیرغم تمام بدقلقیها و شیطنتهایشان در موقعیتی قرار بگیرند که مناسب با شرایط امروز جامعه است.
این یعنی که مدیر باید به سینماگر خط بدهد یا اثری را به او سفارش دهد که بسازد؟
خیر. خط دادن با سفارش اثر کاملا متفاوت است. اما در کل طبیعتا من هم میفهمم که بالاخره در هر دورهای مدیریت جامعه انتظاری از هنرمندان دارد که راجع به چه نکاتی تمرکز کنند و البته این در تمام دنیا امری مرسوم است اما نقطه چالشی اینجاست که مدیر از کدام راه و توانایی و کاریزما بتواند هنرمند را به پرداختن موضوعات مورد نیاز جامعه علاقمند کند.
به نظر من، راهش این نیست که بگیر و ببند و فرمان و بخشنامه صادر کند. بگذارید یک جور دیگر بگویم، در شرایطی که امروز با آن مواجه هستیم، هنرمند اصلا نمیتواند فیلم بسازد و حتی اگر بتواند بسازد، فیلم خوبی از آب در نمیآید. فکر میکنم دلیل اینکه امروز فیلمهای خوبی نمیبینیم، این است که کارها سفارشی شدهاند.
به نظر من حتی الان فیلمهایی داریم که اگر نظارت و ممیزی نمیشد و فیلمساز را آزاد میگذاشتند هم از نظر ساخت بهتر از این از آب در میآمد، هم از نظر ممیزی اشکالات کمتری داشت! چون خود فیلمساز نسبت به جامعهاش قوه تشخیص دارد و قطعا در یک شرایط خوب، با رجوع به وجدانش، خودش را محدودتر میکند و حواسش به خواستههای جامعه بیشتر است. اما وقتی میگوییم روی این ریلی که ما گذاشتیم حرکت کن در اینصورت اگر ریل انحراف داشته باشد و یا دچار دستانداز ممیزی شود دیگر آن فیلمسازی که به این مسیر هدایت شده مقصر نیست و همه تقصیرها متوجه ریل گذاران میشود و صدای خیلیها را هم مثل حوزه هنری در میآورد!
زمانی که شما در کوچکترین زوایا دستورالعملی رفتار میکنید، سینماگر هم ترجیح میدهد با دستورالعملها جلو بیاید و خیلی به خودش زحمت خلاقیت ندهد!، تا اینکه قوه تشخیص خود را به کار بیندازد و بایدها و نبایدهای جامعه را خودش کشف کند.
فکر میکنم همین امر باعث شده که امروز شاهد فیلمهایی باشیم که سینماهای شهرداری و حوزه هنری بگویند نمیخواهند اکرانشان کنند یا حتی خود سینماگران هم به این واقف هستند که برخی از فیلمها، آثاری مبتذل و ضد ارزش هستند، آن هم در شرایطی که زیر نظر ممیزیهای ارشاد تولید شدهاند.
یعنی ارشاد به فیلمساز بگوید برو فیلمت را بساز اما حواست باشد که چه کار میکنی؟
بله. من معتقدم در صورتی که شما به فیلمساز استقلال فکری و عملی بدهید و او را متوجه شرایط جامعه کنید و البته پیمودن مسیر را برایش آزاد بگذارید، او اثر بسیار بهتری را به شما تحویل خواهد داد. در واقع باید به افراد اعتماد کرد نه اینکه با بخشنامهها و آئیننامههای متعدد و ریز و درشت بخواهند وضعیت را کنترل کنند.
ببینید، بگذارید خیلی با صراحت بگویم که رسیدن به شرایط موفقیت برای سینمای ما جز در این صورت که از فیلمساز بخواهیم خودش، مردم، شرایط و موقعیت را درک کند؛ به وجود نمیآید. اگر چنین شرایطی ایجاد شود، دیگر لازم نیست درباره انرژی هستهای فیلم سفارشی بسازیم. وقتی فیلمساز شرایط و فشارهای بین المللی و نظر مردم را در این زمینه ببیند، خودش دست به کار میشود و با علاقه و دقت بیشتر، فیلم بسیار بهتری از یک اثر سفارشی میسازد که در این صورت هم جذابیت دارد و هم مخاطب از آن استقبال میکند.
اما برخی مدیران دولتی گویا معتقدند که اگر دست سینماگران باز باشد، منجر به همان رفتارهای خانه سینماییها میشود؛ منظورم بیانیهها و… است.
من نمیگویم در دعوایی که بین خانه سینما و وزارت ارشاد ایجاد شد، بچههای سینما اصلا مقصر نبودند اما اشتباهاتی که مدیران خانه سینما مرتکب شدند به مراتب کوچکتر از اشتباهات مدیریت دولتی سینما بود. من قبول دارم که خانه سینماییها هم اشتباهاتی کردند، بیانیههایی دادند و…. همه اینها قبول، اما مگر قرار بود خانه سینما، سینما را مدیریت کند؟ خیر. کسی که وظیفهاش مدیریت سینما است باید شرایط را آرام کرده و بقیه را متوجه اشتباهشان میکرد. پس وظیفه آقایان چیست؟
اگر از همان اول بیایید با فرزند خانواده چکشی برخورد کنید و دعوایش کنید که اتفاقا جریتر میشود. حالا به اینها همان سرکشیها و روحیه لطیف هنرمندان را که گفتم هم اضافه کنید. شاید اگر جای مدیران دو سو عوض میشد، با این رویه، آقای شمقدری و دوستانشان در نقش مدیریت خانه سینما نیز همین رفتار را میکردند که مدیران فعلی خانه سینما کردند.
اگر من جای مدیریت دولتی باشم انتظار ندارم که فیلمساز در همه مقاطع، شرایط مختلف را متوجه شود و براساس آن عمل کند؛ اما از یک مدیر انتظار دارم که در محیطی دوستانه با فیلمساز بنشیند و او را قانع کند که باید در چنین شرایط اجتماعی، مثلا آن فیلم به خصوص را بسازی یا نسازی. این را هر عقل سلیمی میپذیرد.
باز هم یک مثال بزنم؛ در چند سال گذشته هر سال با یک موضوع نامگذاری شد که هر کدام هم مسائل مهمی را در بر میگرفتند اما کدام مدیر آمد و با سینماگران صحبت کرد که الان شعار سال برای ما اهمیت دارد و آنطور که دوست داری یک فیلم خوب برای ما در این زمینه بساز و به این اهداف هم اشاره کن؟ با قاطعیت میگویم هیچ کس! طبیعی است که در این شرایط فیلمهای خوبی تولید نمیشوند و با آثاری سفارشی و بدون خاصیت که مخاطب هم آنها را پس میزند روبرو میشویم.
اما وقتی با سینماگران صحبت میکنید، خیلیهایشان بلافاصله در برابر بحث ناکامی آثار سینما، میگویند ممیزی! بالاخره با توجه به شرایط کشور و اعتقادات مردم، نمیشود که ممیزی هم نداشت…
بله نمیشود نداشت، اما دلیلی هم وجود ندارد که شما بخواهید ممیزیهای مدنظرتان که اتفاقا خیلیهایش هم سلیقهای است را با آییننامه به بقیه بقبولانید، آن هم در شرایطی که مدیر بعدی چون سلیقههایش با شما متفاوت است، احتمال زیاد آییننامههایش هم متفاوت میشود!
یادمان نرود که عرصه مدیریت سینما عرصهای بسیار پیچیده است و تعادل و تعامل با هنرمندی که روحیهای سرکش دارد، بسیار سخت است اما اگر اصل مدیر بر تعامل باشد، هیچ کس پشت در شورای پروانه ساخت ناکام نمیماند، اگر فیلمنامهای با نظر یک مدیر یا ممیزیها سازگار نبود، مدیر باید باب گفتوگو با فیلمساز را باز کند و آنقدر صحبت کنند که بالاخره در پایان یا او یا فیلمساز قانع شوند. البته اگر این توانایی در مدیر وجود داشته باشد در اینصورت شما با سینمایی روبهرو هستید که فیلمساز خودش متوجه بایدها و نبایدها است و این اوست که از ممیزیها مراقبت میکند و حتی اگر شما بخواهید از ممیزیها عدول کنید، به شما اعتراض خواهد کرد.
اما آیا امروز وضعیت اینگونه است؟
خیر. متاسفم که باید بگویم امروز اغلب فیلمها سفارشی و سطح کیفی سینمای ما بسیار نازل شده است. امروز سینما آنقدر ضعیف شده که از سطح شبکه نمایش خانگی هم پایینتر آمده است و مردم حاضرند به انتظار بنشینند تا سیدی یک سریال را به جای سینما به قیمت ۲۵۰۰ تومان بخرند و چند خانواده با هم آن را به تماشا بنشینند، باید فکری کرد.
واقعا چنین چیزی که میگویید را میتوان متصور بود؟ یعنی مثلا از یک جایی دیگر ارشاد بگوید خواهش میکنم به من فیلمنامه ندهید که بخوانم، خودتان ممیزی کنید؟!
چرا که نه! راهش این است که ابتدا به این فکر کنیم که راه و روش درست فیلمسازی چیست. باید دید اجتماع، مردم و مسئولین چه میخواهند و ببینیم آیا میتوانیم این شاخصهها را با هم ترکیب کنیم تا در نهایت هم حوزه هنری یک فیلم را بپسندد و هم آن اثر آنقدر برای مردم جذاب باشد که سینماها از مخاطب پر شوند. به نظر من راهکار این موضوع این است که مدیر سینمایی با همه نهادهای دخیل مانند حوزه هنری، بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان و… تعامل داشته باشد و البته دست سینماگر را هم همانطور که گفتم باز بگذارد. بگوید آزادی که بسازی اما حواست باشد که چه میسازی. خودش هم از دور مراقب وضعیت باشد مثل پدر یک خانواده. قبول دارم سخت است اما میشود!
اما الان واقعا در شرایط کاملا برعکس هستیم. متاسفم که تیم فعلی در ابتدای چهار سال مدیریتشان همه را دعوت نکردند که دور یک میز بنشینند تا نظراتشان را بدهند و الان بعد از سه سال تازه مجبور شدهاند بعد از یک نامه بسیج دانشگاه امام صادق (ع) بگویند خوب حالا جمع شوید تا با هم صحبت کنیم و ببینم نظر شما درباره سینما چیست. خوب اگر از ابتدا جمع شده بودید که حرف بزنید بهتر نبود!؟
در اوایل بحث یکبار دیگر چنین سوالی را مطرح کردم که مدیران فعلی یا سینماگران همسو با آنها معتقدند در دورههای قبلی به آنها توجهی نشده است که البته خیلی هم دور از واقعیت نیست. اما نکته مهم اینجاست که اگر قرار باشد همین سیکل مدام تکرار شود چه خواهد شد؟ یعنی دوره بعد یا دوره بعدش، سینماگران مخالف جریان فعلی بیایند و بخواهند فقط طیف خودشان بازی بدهند و همینطور سیکل ادامه پیدا کند.
به نظرم اینکه اشاره کردید نکته خیلی مهمی است. اگر بپذیریم که در سالیان گذشته عدهای از امکانات و حمایت برای فیلمسازی محروم بودند و مدیران فعلی در این چهار سال سعی کردند که کفه ترازو را متعادل کنند، میتوانیم بگوییم که خب، اشکالی ندارد، مدیران در صدد جبران مافات بودند. اما حالا بیاییم بعد از چهار سال به این موضوع فکر کنیم که آیا هم در دورههای گذشته و هم در این دوره، جناحی و گروهی نگاه کردن، نتیجهای داشته است؟ آن طور که من میبینم هیچ نتیجهای نداشته است.
من نمیدانم در چهار سال بعدی چه کسی سکاندار این کشتی توفان زده خواهد بود اما به این فکر میکنم که بهرهبرداری سیاسی از سینما دیگر کافی است. معتقدم آنکه حرف بهتری میزند و ساختار بهتری در کارش دارد را باید پشتیبانی و حمایت کرد.
باید برای ما تجربه شده باشد که نگاه کردن به افراد و پیگیری سلایق شخصی در سینما و مدیریت بر اساس آنها راه به جایی نمیبرد. خدا را شکر تجربهاش را هم داشتیم و دیدیم که نه در این دوره و نه در دورههای قبلی، چنین مدیریتی باعث پیشرفت سینمای ایران نشده است. حالا یک بار هم که شده ابتدا مضمون، سپس ساختار و بعد از آن هم جذابیت را مورد توجه قرار دهیم و لاغیر. اگر موفق نشدیم، دوباره بگوییم دیدید نشد و برویم سراغ مدیریت گروهی خودمان!
یعنی فیلم خوب بسازیم اما ساختار و جذابیتش را هم مورد توجه قرار دهیم. یعنی اگر موضوع فیلمی خوب بود ولی ساختارش آنقدر ضعیف بود که مخاطب کلا از سینما دلزده شد، حمایتش نکنیم، چون چنین اثری باعث میشود مردم از آن موضوع خوب هم رویگردان شوند و کارکرد فیلم ضد تبلیغ خواهد شد. باور کنید اگر یک مدیر فیلمهای با موضوع خوب و ساختار بد را کنار بگذارد، به آن موضوع و مضمون خوب لطف کرده است که اجازه نداده دستمالیاش کنند. همانطور که دیدیم بعضی فیلمها در ژانر دفاع مقدس باعث به وجود آمدن چنین وضعیتی شدند.
پس در پاسخ به سوالتان باید بگویم راه برونرفت از بنبست فعلی این است که به سینما فکر کنیم نه به افراد. باید به این فکر کرد که چه کسی میتواند فیلم بهتری بسازد و با آن فیلم اهداف ما را جلو ببرد. آنچنانکه حضرت علی (ع)، میفرمایند؛ نگاه نکنیم چه کسی چه چیزی میگوید، بلکه نگاه کنیم چه چیزی گفته میشود. معتقدم حتی اگر همین الان هم مدیریت سینمای ایران به لزوم چنین نگاهی پی ببرد و آن را پیگیری کند، از چند ماه آینده تاثیرش را خواهیم دید.
باور کنید اگر ارشاد چنین سیاستی را از هم اکنون هم پیگیری کند موفق میشود، چون روحیهای که هنرمندان دارند روحیه جوانمردانه است اما به شرطی که جوانمردی را درست تعبیر کنید.
بگذارید یک خاطره چند منظوره تعریف کنم که جا داشت در چند بخش از سخنانم به آن اشاره کنم. زمانی که میخواستم «خیابانهای آرام» را بسازم به من پروانه ساخت نمیدادند و میگفتند فیلمنامهات ایراد دارد. تا اینکه آقای شمقدری خودش وارد موضوع شد. تا اینجای ماجرا خیلی خوب است که مدیریت قصد کند برای حل مشکل، کنار فیلمساز قرار گیرد. ایشان آمدند و به من گفتند که فیلمنامه را خواندهاند و چند مورد را هم تذکر دادند.
علاوه بر آن، گفتند که به نظر من برای پایانبندی داستان باید یک صحنه را هم اضافه کنیم و ما در این مورد گفتوگو و بحث کردیم و من دیدم که اگر چنین صحنهای را به فیلمم اضافه کنم سوء تفاهمها برطرف شده و فیلم جذابتر میشود. به همین دلیل هم با فراغ بال اضافه کردن یک صحنه به پایان «خیابانهای آرام» را پذیرفتم و ایشان هم تماس گرفتند و گفتند که پروانه ساخت صادر شود. یعنی طی یک گفتوگوی بسیار ساده، با هم به تعامل رسیدیم و به همین راحتی یک فیلمنامه پشت در بسته ارشاد باقی نماند.
اما چند روز بعد از خانه سینما تماس گرفتند و گفتند که نامهای نوشتیم با این مضمون که «ما اهالی خانه سینما در کنار مدیر عامل خانه سینما میمانیم» گفتند تو که حالا پروانه ساختت را گرفتهای این نامه را امضا میکنی؟ گفتم چرا نکنم؟ ما بالاخره همه با هم در یک مجموعه صنفی هستیم و امضا کردم و نامه منتشر شد. فردای انتشار نامه از طرف ارشاد به من انگ بیانصافی زده شد.
این مثال را زدم که بگویم مدیر سینمایی باید بداند که او در حوزه دولت است اما اساسا صنف سینمایی تعریفش غیردولتی است. با این اساس توقع دارند که چون به من پروانه ساخت دادهاند حالا دیگر نباید با خانه سینما ارتباطی داشته باشم. با همان شیوه مدیریتی که در ابتدای صحبتهایم گفتم انتظار مدیر سینمایی از من فیلمساز این است، که انتظار نابجایی است چون خواسته و ناخواسته میخواهد همه حوزه سینما را به حوزه دولت بیاورد و همه بخش خصوصی را وارد دولت کند؛ در حالی که این کار اشتباه است.
در همه دنیا بخش خصوصی پیشروتر از دولت است و بهتر میتواند مراقب امور باشد؟
بله و اتفاقا یک مدیر موفق دولتی مدیری است که دایما متذکر شود که ما به یک سینمای مستقل در بخش خصوصی نیازمندیم. این درست است در حالی که گاهی برخی به اشتباه فکر میکنند اگر بخش خصوصی هر چه دولت بگوید بلافاصله اجرا کند، خوب است.
دولت باید افتخارش این باشد که بخش خصوصی دارد که خودش ممیزی و خطوط قرمز را رعایت میکند و آن را تذکر میدهد، بدون آنکه کنترلش کنند. شما به من بگویید این بهتر است یا اینکه بگوییم دفترچهای با ۱۰ سانتیمتر قطر داریم که شامل همه باید و نبایدها است و هر کس اینها را رعایت نکند به او پروانه ساخت و یا نمایش نمیدهیم، منحلاش میکنیم؟!
فکر میکنم اینکه بتوانیم مدعی باشیم که اصلا لازم نیست فیلمنامهها را ارشاد بخواند چون بخش خصوصی خودش خط قرمزها را میفهمد، خیلی زیبا است. حتی باید به جایی برسیم که بخش خصوصی تنها هنگامی که لازم بود خودش به ارشاد مراجعه کند و بگوید لطفا فیلمنامه من را بخوانید و به من مشاوره بدهید.
یادم میآید در دورهای که دیگر فیلمنامهها نیاز به تصویب نداشتند یکسری از افراد خودشان فیلمنامههایشان را به ارشاد میفرستادند و هنگامی که دوستان مسئول در وزارت ارشاد اعلام میکردند که لازم نیست فیلمنامهای توسط ما خوانده شود آنها میگفتند ما هم میدانیم که شما لازم نیست فیلمنامه را تصویب کنید اما میخواهیم نظر مشورتیتان را درباره ساخت این فیلم بدانیم. یعنی شرایطی بود که خود فرد دنبال دولت میآمد که از او مشاوره بگیرد. تا آنجایی که من میدانم درستش این است!
در هر صورت ما به اینجایی که میبینید رسیدهایم. فکر میکنید در نقطهای که امروز ایستادهایم چه راهکاری را میتوان تجویز کرد؟
راهکار همان است که گفتم. یعنی از همین الان شروع کنیم به اینکه فقط دورو برمان را نبینیم، سخت است، اعتراض میشود و خیلی چیزهای دیگر. اما راهش این است،
جدای از این، دعوا و اختلاف نظر باید به وجود بیاید که بفهمیم چه کسی چه مقداری حق دارد. اتفاقا باید دعوا به نقطهای برسد که افراد مثل خانواده کنار هم بنشینند و حرف بزنند. سینما هم مانند یک خانواده است، یعنی وزارت ارشاد سرپرست خانواده و خانه سینما فرزندانش به حساب میآیند. در این شرایط معلوم است که فرزند شیطنت میکند و خطاهایی دارد و این در حالی است که سرپرست باید او را کنترل کند. اگر بچهای بیتربیتی کند آیا ولی او را از بین میبرد؟ جدا از اینکه خیلی وقتها والدین مقصر بیتربیتی بچهها هستند، چون آنها کودک را اینگونه تربیت کردهاند.
من همیشه نسبت پدر و فرزندی را بین اهالی سینما و وزارت ارشاد حاکم میدانم. هیچ وقت نباید پرسید پس اهالی سینما کی به بلوغ میرسند؟ به نظر من هیچ وقت! اصلا این بلوغی که در انتظار آنیم هیچ وقت ایجاد نمیشود چون این ویژگی هنرمند است و شأن او این است که به در و دیوار بزند، سعی و خطا کند و به هوای اینکه بخواهد کار تاثیرگذاری انجام دهد فیلم بسازد و تجربه کند و اتفاقا گاهی آخر کار هم به نتیجهای نرسد! یعنی باید اجازه دهیم فیلمساز تا مرز خط قرمز بیاید.
باید چالش در سینما ایجاد شود. حتی باید برای فیلمهایی که شاید برخی از مدیران نمیدانند آخرش چه میشود هم هزینه کنیم. مثلا در «لیلی با من است» خیلیها کاملا مخالف ساخت این فیلم بودند و میگفتند «یعنی چی؟ مگر میشود با جبهه شوخی کرد؟» اما ما میگفتیم بگذارید انجام دهیم، نهایتش این است که بایگانیاش میکنیم اما حداقل میگوییم ما تجربه کردیم و نشد و اگر فرد دیگری هم خواست سراغ این بحث برود به او میگوییم که یک بار تجربه کردهایم و نشده است.
در عرصه سینما باید روحیه ریسک پذیری داشته باشیم اگر ریسک جواب داد ادامهاش میدهیم تا خلاقیت ایجاد شود اما این روشی که الان در پیش گرفته شده، انتهایش به خلاقیت ختم نخواهد شد اینکه بخواهی همه را مطیع خود کنی، آخرش هیچ خلاقیتی باقی نمیماند. تنها راهش این است که با یک احتیاط اجازه دهید تجربههای جدیدی ایجاد شود و به نظرم فقدان این اجازه، بزرگترین معضل فعلی ماست.
مدیران سینمایی قبلی تا چه حد این اجازه را دادند؟
کاپیتان قایقهای قبلی تا حدی سعی کردند تعامل را ایجاد کنند و اجازه دهند خلاقیت رشد کند، تا حدی هم نکردند اما کاپیتان قایق فعلی برخوردش خیلی تندتر از کاپیتانهای قبلی است. البته شاید هم کمی طبیعی باشد چون کاپیتان فعلی خودش جزو افرادی بوده که زمانی در داخل آب بوده، دست و پا زده و کسی کمکش نکرده و طبیعی است حالا که خودش کاپیتان شده جدیت بیشتری نشان دهد.
اما بالاخره جایی باید متوجه شویم که وقتی کاپیتان شدیم باید کمی پایین بیاییم و خودمان را جای بقیه بگذاریم. البته من کمی هم از رفتار مدیران فعلی تعجب میکنم چون میگویم آدمی که خودش از پایین به بالا آمده باید خیلی حواسش به آن پایینیها باشد، چون وقتی با خودش فکر میکند، میبیند که او هم از آنجا آمده است و حالا نباید اجازه دهد آن شرایط قبلی برای آن پایینیها هم ایجاد شود.
گرچه یادم هست در جشنوارههای دورههای گذشته مدیران وقت سعی میکردند با توصیه و سفارش به برخی از فیلمهای مدیران فعلی و همکارانشان به نحو ممکن جایزه بدهند.
در مدتی که اختلافات بین حوزه هنری و وزارت ارشاد بالا گرفته، بعضی از سینماگران مطرح میکردند که آنها هم موافق این روند سینما نیستند، فیلمها اشکال دارد و…. اصولا به نظرتان این درست است که سینماگر خودش بخواهد به قول معروف پنبه حرفهاش را بزند؟
به نظرم قاعدتا نباید اینطور باشد، یعنی باید کمی عاقلانه فکر کنیم. همیشه فکر کنیم اگر علیه سینما در هر موضعی صحبت کنیم علیه خودمان هم صحبت کردهایم. یعنی اگر الان من بگویم اصلا سینما دیگر فلان است و…، در واقع دارم درباره خودم اینطور صحبت میکنم، چون خودم هم عضوی از آن هستم و در به اینجا رسیدنش دخیلم.
اما نکته مهم اینجاست که واقعا به جز چند فیلم، الان جای دفاع از این سینما و فیلمها و مضامیناش وجود ندارد که مثلا من سینماگر بروم به ریاست حوزه آقای مومنی بگویم: برادر من، چرا اینطور رفتار میکنی با سینما؟ چون او بر میگردد به من جوابی میدهد که دیگر نمیتوانم حرفی بزنم. پس علیرغم آن چیزی که اول گفتم، خودم هم نمیتوانم از این سینما دفاع کنم.
البته که ما همیشه باید آبروی فامیل را حفظ کنیم اما انصافا میگویم الان وضعیتی شده که وقتی با دوست و آشنا سلام و علیکی میکنم بلافاصله میپرسد «سینما چرا اینطور شده؟ چرا فیلمها اینطوری شدهاند؟» و اغلبشان هم میگویند که دیگر سینما را دوست ندارند و به سینما نمیروند. در صورتیکه که قبلا حتی اگر در وضعیت بنبست قرار میگرفتیم، حداقل ستارههایی داشتیم که مردم وقتی به ما میرسیدند میگفتند فلان فیلم چقدر خوب بود، فلان بازیگر خیلی خوب بازی کرده بود و… اما الان واقعا همان چند نمونههم برای مردم عادی خیلی وجود ندارد. همین است که یک قهری نسبت به سینما ایجاد شده است.
در هر صورت من به عنوان یک سینماگر نمیتوانم سر بلند کنم و از این سینما دفاع کنم. الان سینما آنقدر نازل شده که نمیتوان از آن دفاع کرد وگرنه این نیست که میگویند چون بحث خانه سینما و دعوای انحلال آن بوده سینماگران میخواهند تنور را پردودتر کنند و باصطلاح پنبه خودشان را بزنند؛ و حتی برعکس من فکر میکنم اکثریت اهالی خانه سینما آنچنان به حرفه خود عشق میورزند که هنوز برای اثبات حسن نیت اشان اگر ارشاد یک قدم به سویشان بردارد آنها چندین قدم برای ارشاد و به سوی ارشاد برخواهند داشت.
در سالهای گذشته، حداقل به صورت مقطعی چنین وضعیتی پیش نیامده بود؟
نمیدانم اما در هر صورت ما سینمای مطرحی در دنیا داشتیم. منهای مضمون اخلاق و خانواده و انسانیت… که مورد توجه مخاطب عام در جشنوارههای خارجی قرار میگرفت،گاه فیلمهایی داشتیم که از نظر ساختار هم قوی بودند و تحسین میشدند اما الان اگر فیلمی به یک جشنواره خارجی برود، انگار که به احتمال زیاد فیلمی بر ضد منافع ملی بوده که چنین امکانی را پیدا کرده است در حالی که اصلا اینطور نیست.
ما به نوعی در حال از دست دادن اعتماد به نفس خودمان در مقابل جشنوارههای خارجی هستیم. یعنی مدیری که بر فیلمی صحه گذاشته و آن را تایید کرده وقتی همان اثر از یک جشنواره خارجی جایزه میگیرد، به احساس خود شک میکند و نظرش در مورد آن فیلم برمیگردد.
سینما اکنون با بحثی هم درباره اکران فیلمها روبهرو شده که حوزه هنری پرچم آن را بلند کرده و نوعی دولت در دولت بهوجود آورده است که حاصل آن بیتوجهی به قانون و نوعی بیثباتی میتواند باشد. شما گفتید که از سینمای امروز دفاع نمیکنید، آیا این به این معنی است که نقطه نظر حوزه هنری را درست میدانید؟
من هم میگویم باید یک مرجع قانونی در کشور وجود داشته باشد که آن یک مرجع با همه حوزههایی که درباره سینما به نوعی فعالیت میکنند هماهنگ باشد. در این صورت است که اگر آن مرجع به فیلمی پروانه ساخت یا نمایش داد، همه نهادهای درگیر و سینماها موظفاند که فیلم را اکران کنند.
به عنوان مثال در حال حاضر شورای پروانه نمایش زیر نظر وزارت ارشاد کار میکند اما این شورا میتواند طیف گستردهتری از افراد و نمایندگان نهادهای مختلف را در بر بگیرد. در هر صورت میتوانند جمعی از افراد وجود داشته باشند که نمایندگان نهادها و طیفهای مختلف سینمایی باشند و درباره مسایل به صورت جمعی تصمیم بگیرند اما با داشتن مدیر و سرپرستی خوش فکر، آگاه، مدبر و از همه مهمتر شجاع!
بگذارید یک مثال بزنم. در حال حاضر شورای فرهنگ عمومی کشور، از شوراهای تصمیمگیرنده در عرصه فرهنگ است که میتواند تصمیمات مختلفی را درباره سیاستگذاریها یا اقدامات اجرایی بگیرد. اگرچه این شورا باید زیر نظر وزارت ارشاد تشکیل شود اما میبینید که نمایندگانی از نهادهای مختلف درگیر در وضعیت فرهنگی کشور در آن عضو هستند و وقتی تصمیمی از جلسه شورا بیرون میآید کلیه نهادها با کمک یکدیگر در جهت اجرایی کردن آن پیش میروند.
پس چه بهتر که ما هم در سینما نهادی داشته باشیم که شامل همه سلیقههای فکری باشد و همه هم پشتیبانش باشند. یعنی مثلا اینطور نباشد که فیلم (خیابانهای آرام) پروانه نمایش داشته باشد و اتفاقا ارشاد هم مایل به اکرانش باشد اما معلوم نباشد که از کجا جلوی نمایش فیلم را گرفتهاند!
اخیرا نیروی انتظامی هم درباره سینما معترض شده و معتقد است در آن فسادهایی وجود دارد. این نظری است که در خیلی از زمینهها محتمل است وگرنه دادگاههای ویژه ازجمله سازمان قضایی نیروهای مسلح تشکیل نمیشد تا به خطاهای احتمالی نیروهای انتظامی بپردازد. به نظر شما در سینما هم میتوانیم بر همان اصل و به همان نسبت مقابل پلیسی را تصویر کنیم که مسائلی دارد؟
این فقط مربوط به نیروی انتظامی نمیشود بلکه در تمام جامعه ما چنین چیزی قابل مشاهده است. بزرگترین معضل ما این است که همه اقشار دوست دارند که چهرهای فرشتهگونه از منظر هنری و سینمایی داشته باشند. اینکه میگویند نمیتوان کاراکتری منفی درباره نیروی انتظامی ساخت، قبول دارم اما میگویم که درباره پزشکان، پرستاران، معلمان، مهندسان و طیفهای مختلف اجتماعی که دولتی نیستند هم چنین موضوعی صدق میکند.
ما در ذهنمان اسطورهای را شکل میدهیم که دلمان میخواهد تصور کنیم به نهایت آن رسیدهایم در حالی که همه ما انسانیم و اشتباه میکنیم، مهم این است که از اشتباهاتمان پند بگیریم.
Sorry. No data so far.