فاطمه علوی، فاطمه کیا- میتوان گفت دنیای نویسندگی زنان، دنیای پرفراز و نشیبیست! دنیای حساسی که با تغییرات وظایف زن در طول زندگیاش، دستخوش تغییرات زیادی میشود. همسری و مادری از این وظایف است. سارا عرفانی نویسندهایست که با وجود حضور در دنیای پرهیاهوی مادری، حضور پررنگی هم در عالم نویسندگی دارد.
سارا عرفانی، نویسنده و وبلاگنویس، متولد ۱۳۶۱ تهران و فارغ التحصیل کارشناسی الهیات گرایش فلسفه اسلامی دانشگاه شاهد است. از آثار و تالیفات منتشر شدهٔ او ده کتاب با عناوین: «لبخند مسیح»، «از جنس خدا»، «دلاور مرد سیستان»، «سردار استقامت»، «پروانهای که سوخت»، «زنگ عبور»، «رو به آسمان»، «صد درجه سانتی گراد»، «عطر عطش» و آخرین اثر او «هدیه ولنتاین» است که نمایشگاه کتاب امسال از آن رونمایی شد. او رتبه اول جشنواره سراسری بانوی فرهنگ در سال ۸۵ به عنوان نویسنده جوان و نامزد دریافت جایزه کتاب سال پروین اعتصامی به خاطر کتاب لبخند مسیح شد.
سارا عرفانی نویسندگی را از ۱۷-۱۸ سالگی و با داستانهای دفاع مقدسی شروع کرده است. اولین داستان بلند او، به مرحله چاپ و انتشار نرسید اما انگیزهای شد برای ورودش به دنیای نویسندگی.
او در رابطه با شروع نویسندگیاش میگوید: «احساس کردم حرفهایی که میخواهم بزنم و ارتباطی که دوست دارم با مخاطبم برقرار کنم میتواند در قالب داستان باشد که مستقیمگویی در آن نیست و برای مخاطب هم جذابیت خاصی دارد. حرفهایی از جنس دین».
لبخند مسیح اولین کتاب این نویسنده است که قصهٔ مسلمان شدن یک مسیحی به وسیله یک دانشجوی دختر مسلمان که پایبندی چندانی به دینش ندارد را روایت میکند. دختر ایرانی خودش اعتقادات دینی محکمی ندارد اما یک مرد آمریکایی از او کمک میگیرد برای مسلمان شدن و این درگیری باعث ایمان آوردن دختر دانشجو نیز میشود.
او از علاقهاش به بحثهای فلسفی و اعتقادی صحبت میکند و میگوید: دبیرستان رشته معارف خواندم و بعد هم در دانشگاه الهیات. زمان دانشجویی در فضای اینترنت با افراد زیادی پیرامون این موضوعات بحث و چت میکردم. مثلا سال ۸۰-۸۱ با یک کانادایی بحثهای مفصلی داشتم. دین و مسلمان شدن و بازگشت به فطرت برایم دغدغه بود و این دغدغهها و تجربهها منجر شد به نوشتن «لبخند مسیح».
سارا عرفانی حدود ده سال است که نویسندگی میکند و تا کنون سمتهایی از قبیل «مسئول و مدرس کارگاه داستان نویسی سایت لوح» «دبیر سرویس داستان سایت لوح به مدت پنج سال» و «سردبیر سه دوره جایزه ادبی داستان لوح، جشنواره داستان کوتاه کوتاه عاشورایی، هفت سین و روح خدا» را داشته است. او از ظرایف دنیای نویسندگی صحبت میکند: «از نظر من نویسنده باید خیلی زیاد خودش را جای شخصیت داستانش بگذارد. همه جوانب را برای خودش تصویر سازی کند. یک نویسنده وقتی میخواهد شخصیتپردازی کند یا نه، اصلا وقتی میخواهد داستان بنویسد باید روی آدمهای اطرافش خیلی دقیق باشد، خیلی خیلی! نویسنده باید چیزهایی را ببیند که آدمهای معمولی نمیبینند. اگر عمدا نخواهیم چیزهایی را ببینیم و بشنویم در داستاننویسی جایی کم میآوریم. برای نوشتن داستان، این موضوع گفته میشود که باید گوشهایتان تیز باشد و چشمهایتان باز. حرفهای اطرافیانتان را باید گوش کنید مثلا حرفهای میز کناری در رستوران! مقدار زیادی از پردازشهای خوب در داستاننویسی به دقت بر میگرد. نویسنده باید زرنگ باشد و کاملا آن ابعادی که به داستانش میخورد را انتخاب کند. باید چیزهایی را به شخصیتهایش اضافه یا کم کند. باید آنقدر تغییرات ایجاد کند که آدمهای داستان همانی شود که میخواهد.»
و اما «هدیه ولنتاین» آخرین اثر سارا عرفانی. این مجموعه داستان کوتاه در واقع با محوریت دغدغه دینداری نسل جوان در دنیای معاصر نوشته شده است. این اثر ۱۰ داستان کوتاه دارد که برخی در بازه زمانی ۷ تا ۸ سال گذشته نوشته شده و برخی دیگر نیز در یکی دو سال قبل. البته همه این داستانها با موضوع دین نوشته نشده اما روح حاکم بر این مجموعه در کنار دغدغههای شخصی نویسنده، موضوع دینداری در جهان معاصر است.
عرفانی در توضیح کتاب آخرش میگوید: «این کتاب شامل داستانیهاییست که از سالهای پیش نوشته شده بودند. مثل داستان «حضور آسمانی» که یکی از اولین داستانهایی است که در سال ۷۹ در دوران آموزش داستان نویسی نوشته بودم. هر داستان کوتاه مناسبی که به رشته تحریر درآورده بودم به صورت یک مجموعه جمع کردم و «هدیه ولنتاین» نتیجهاش شد.»
خانم نویسنده، «هدیه ولنتاین» را باز میکند و «حضور آسمانی» آن را برایمان میخواند: «میدانم. این صدای توست که در دل من اینگونه میپیچد، موج میزند و فریاد میشود. تا آنجا که دیگر نمیتوانم بمانم. وقتی تو مرا خواندهای من چه کارهایم؟ میآیم. هرچند اگر امشب مرا نمیخواندی، پنجشنبه خودم حتما میآمدم، همچون هفتههای قبل. اما پژواک ندای تو آنقدر در دلم به در و دیوار میکوبد که نماز عشا را نخوانده، چادر مشکیام را بر سرم میاندازم و از خانه بیرون میآیم…»
او راجع به «حضور آسمانی» اش میگوید: «این داستان خیلی سال پیش نوشته شده است. اولین بار سال ۷۸ بود. آن زمان فقط شنیده بودم که بعضی از افرادی که موج انفجار گرفتدشان دچار مشکلاتی میشوند و دلم میخواست از زبان یکی از اینجانبازها داستانی بنویسم و درد دلهای همسرانشان را بازگو کنم.»
این بانوی نویسنده سال ۸۴ ازدواج کرد و دختر او، مطهره، فروردین ۸۹ متولد شد. از بعد از تولد دخترش و با قدم گذاشتن در دنیای مادری، غالب مطالب وبلاگش از نگاه یک مادر نوشته شده است. او در آخرین به روز رسانی وبلاگ مادرانهاش این طور نوشته است: «همانطور که با یک ازدواج موفق، هم روزهای خوشی را تجربه میکنیم و هم مسئولیتهای جدیدی را عهدهدار میشویم، درمورد مادری هم قضیه به همین شکل است. هم شیرینی دارد و هم مسئولیتی که تا همیشه خواهد بود. مهم این است که بدانیم با وارد شدن یک کودک به زندگیمان، دیگر به روزهای دونفره برنمیگردیم. دیگر همیشه سه نفر هستیم و باید روالهای زندگیمان را سهنفره تعریف کنیم.»
او بعد از تولد دخترش به یک مادر نویسنده تبدیل شده است! و همین موضوع مطالب مادرانهاش را خواندنیتر کرده است. قلم شیرین او، مرور خاطرات مادریاش را برای مخاطب زیباتر میکند: «یادم هست یکی دو ماه آخر بارداری که شرایط، سختتر از قبل میشد و من بیتابِ دیدن دخترکم، خیلیها میگفتند این روزها را قدر بدان. چون وقتی به دنیا بیاید، هزار و یک مشکل خواهی داشت و آن وقت است که با خودت میگوییای کاش هنوز هم همان جای قبلی بود… این جمله را درک نمیکردم… نه آن زمان و نه حتی روزهای اول تولد مطهره. حتی یادم میاید همان روزهای اول، که از جهاتی سختترین روزها هستند، آن قدر نگاه دخترم، چشمانش، گریههایش معصومانه بودند که – نه از جهتِ ناشکری- بدم نمیآمد همیشه همان قدری بماند. همان قدر کوچولو…بعدها این حس را باز هم بارها و بارها تجربه کردم. اینکه دوست داشتم زمان متوقف شود و من و مطهره در همان لحظههای بیست روزگی، دو ماهگی، چهارماهگی… و حتی الان در دو سال و چهار ماهگی بمانیم. هیچ وقت به ذهنم خطور نکرد کهای کاش این روزهای سختش، زودتر بگذرد و کمی بزرگتر شود.»
خانم نویسنده در میان نوشتههای مادرانه وبلاگش، گاهی به سراغ روشهای تربیتی بعضا غلط رایج در جامعه میرود و در مذمت آنها اینگونه میآورد: «شاید برای خیلی از مادرها، جدا کردن اتاق خواب کودک، یکی از مهمترین دغدغهها و موفقیتها باشد. اما برای من، بزرگترین موفقیت این است که شب به شب، دخترکم دست بیندازد دور گردنم و چهره در چهره و نفَس در نفَس، به خواب برود. شاید بعضی از روانشناسها تاکید دارند که جای خواب کودک را از دو ماهگی، شش ماهگی، یک سالگی و… جدا کنید. اما در مقابل، بعضیهایشان هم گفتهاند اگر زیر سه سال اتاق خواب کودک را جدا کنید، امنیت روانیاش به خطر میافتد. من کاری به این منازعه ندارم. فقط تا به حال هیچ دلیل موجهی برای جدا کردن اتاق خواب دخترکم پیدا نکردهام. چیزی که ثابت کند واقعا کدام یک از این زمانها، به نفع واقعی کودک است و شرایط بهتری را برایش رقم میزند.»
او از آموزههای مذهبی و بهکارگیری آن در تربیت فرزندش غافل نیست. این موضوع را در بسیاری از نوشتههای وبلاگش میتوان دید: «پدر در خانه، مظهر جلال خداست و مادر مظهر جمال. پدر بیشتر جنبههای قدرت را به دست میگیرد و مادر، عواطف را پررنگ میکند. تا قبل از هفت سالگی، اطاعت محض از پدر را به کودکم میآموزم تا وقتی هفت ساله شد برایش سخت نباشد قبول کند کسی هست که باید تمام و کمال، بندهاش باشد و بندگیاش را کند.»
عرفانی از شرایط مادری و نویسندگیاش صحبت میکند و میگوید: «نوشتن تمرکز خاصی میخواهد. نوشتن در کنار مادری میتواند سختتر از هر کار دیگری باشد و البته شیرینتر! دختر من دو ساله است. وقتی او یک سالش شد شروع کردم به نوشتن یک رمان که الان به نیمه رسیده است. بعد از مادرشدنم کار نویسندگیام کم شده اما هرگز ترک نشده است!»
او در توصیف مادری تعابیر زیبایی دارد: «مادر شدن زن را متعالی میکند اگر با دانش کافی و با یک جهان بینی درست به سراغ مادری برویم. اگر جوابهای قانع کنندهای برای سوالهای: چرا باید بچهدار شویم؟ بچه کجای زندگی ماست؟ و…داشته باشیم. وقتی مجردیم فکر میکنیم کامل هستیم و مشکل خاصی نداریم و هنگامیکه ازدواج میکنیم تازه متوجه میشویم که چه قدر تنها بودیم! با این مثال میخواهم بگویم که فرق مادر بودن و نبودن مثل فرق قبل و بعد از ازدواج است! همان طور که ازدواج حس تکامل را به وجود میآورد مادر شدن هم همین طور است. وقتی بچهدار میشویم متوجه میشویم که چقدر زندگی یک چیزی کم داشت! بچه دار شدن تجربههایی همراه دارد که انسان را بزرگ میکند. بچه دار شدن درهای جدیدی را به روی آدم باز میکند که تا قبل از این هیچشناختی نسبت به آن نداشتیم.»
از او سوال میکنیم که آیا زندگی مشترک آسیبی به روند نوشتنهایت وارد کرده است یا خیر؟ که او با قاطعیت پاسخ میدهد: «نه. به هیچ وجه!»
Sorry. No data so far.