دوشنبه 03 سپتامبر 12 | 18:00

القاعده و آمریکا، دوستانی که دشمن شدند

گروهک القاعده که وجود خارجی آن با تحولات جدید در خاورمیانه بیش از گذشته ابهام آمیز شده است، به وسیله آمریکا در افغانستان(در زمان حضور ارتش شوروی) ایجاد شد و بسیاری از کارشناسان معتقدند که پس از حمله آمریکا به افغانستان از هم پاشید و دیگر وجود خارجی ندارد.


تقریبا هیچ انسان منطقی وجود ندارد که خشونت و ترور را از هر فرد یا گروهی که سر بزند، تقبیح نکند، اما تا به حال کمتر کسی به زمینه های شکل گیری خشونت توجه کرده و برای رفع بنیادین این مشکل تلاشی را انجام داده است. همه مردم جهان واقعه حمله به برج های جهانی نیویورک را نفرت انگیز می دانند، اما چیزی که در این راستا مغفول مانده، این است که ایالات متحده که خود را مظلوم و به عنوان تنها قربانی این حادثه نشان داده است و موجی از دلسوزی و همراهی های جهانی را با خود یدک کشید یکی از متهمان اصلی این پرونده است و در جای جای آن می توان دست سرویس های امنیتی آمریکایی را دید.

«گلوبال ریسرچ» در مطلبی با عنوان «از رونالد ریگان و جنگ شوروی و افغان ها تا جورج بوش و ۱۱سپتامبر» همه این وقایع را به هم مربوط می داند و اعتقاد دارد که دولت هایی که تقریبا در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در آمریکا قرار گرفتند به نوعی زمینه های وقوع این حادثه را آگاهانه ایجاد کردند.

این مقاله که به بررسی نقش القاعده در سیاست خارجی پرداخته است، نوشت: به نقل از واشنگتن پست، در دهه های گذشته آمریکا میلیون ها دلار را در مدارس و چگونگی تدوین کتب درسی افغانستان خرج کرد و کتاب های درسی را از تصاویر خشن جنگجویان و مجاهدین مملو ساخت به گونه ای که حتی در بسیاری از مدارس مربوط به طالبان این کتاب ها تدریس می شدند تا بتواند زمینه اتفاق های آتی را آماده کند.

از طرف دیگر، سازمان مرکز اطلاعات(سی.آی.ای.) نیز با صرف هزینه های بسیار در دهه های آخر قرن ۲۰ به تبلیغات برای جذب جوانان و نوجوانان افغان و حتی دیگر کشورهای اسلامی برای جذب گروه های مجاهدی که در برابر شوروی می جنگیدند، پرداخت. همین افراد که به نوعی دوست و یا ابزار آمریکا محسوب می شدند بعد از گذشت سال ها در نهایت به دشمن شماره یک آمریکا تبدیل شدند.

بن لادن ضمن جذب حدود ۴ هزار داوطلب، روابط بسیار نزدیک خود را با سازمان های اطلاعاتی آمریکا حفظ کرد و حتی به نوشته International Socialist Review بعد از ۱۱ سپتامبر هم که مقامات مدعی بی اطلاعی از بن لادن بودند این رابطه ادامه داشت.

همکاری نزدیک آمریکا و پاکستان علیه شوروی

به نوشته گلوبال ریسرچ، آمریکا با همکاری اطلاعات پاکستان اعمال خرابکارانه و جاسوسی علیه نیروهای شوروی را در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به خصوص در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر همزمان با تقویت نیروهای مجاهدین افغان علیه ارتش شوروی به شدت پیگیری می کرد.

رابرت گیتس که در زمان حمله شوروی به افغانستان از مقامات سی.آی.ای. بود اعتراف دارد که اطلاعات آمریکا به صورت مستقیم درگیر این موضوع بود و حتی قبل از شروع اشغالگری ارتباطاتی را با نیروهای مجاهد برقرار کرده بود.

به نوشته این مقاله، در زمان ریاست جمهوری «ضیاءالحق» در پاکستان، روابط اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا با این کشور به نحو چشمگیری گسترش یافت و در دوران اشغالگری شوروی در افغانستان، پاکستان بسیار بیشتر از آمریکا، ضد شوروی رفتار می کرد. حتی برخی مقامات اطلاعاتی پاکستان در بخشی از ایالت های شوروی به خرابکاری پرداختند. اطلاعات پاکستان در بین سال های ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۲ به آموزش بیش از ۳۵ هزار مسلمان از ۴۲ کشور اسلامی و جذب آنها در گروه های مجاهدین پرداختند.

نابودی شوروی هدف نهایی ریگان

رونالد ریگان رییس جمهور جمهوری خواه آمریکا در دهه ۱۹۸۰ در تقویت بنیادگرایی اسلامی که بعدها مهمترین تهدید آمریکا عنوان شد نقشی برجسته داشت. در این میان نقش اطلاعات پاکستان بسیار ویژه بودو به صورتی که هم از مجاهدین حمایت می کرد و هم رابط آنها با آمریکا بود. نکته مهم برای آنها این بود که مجاهدین اهداف نهایی این اقدامات مخفیانه (سیاست حمایت آمریکا) را درک نکنند.

در واقع هدف آمریکا از تقویت مجاهدان تجزیه و نابودی شوروی بود نه بیرون راندن این کشور از افغانستان. اسناد اطلاعاتی که از عملیات های مشترک آمریکا و پاکستان( NSDD 166) درز کرده است نشان می دهد، از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷ سالانه بین ۱۰ تا ۶۵ هزار تن تسلیحات از طرف آمریکا به مجاهدین تحویل می شد. به علاوه، آمریکا وظیفه آموزش و نحوه استفاده از این تجهیزات پیشرفته را نیز برعهده داشت. ویلیام کیسی از مقامات ارشد سی.آی.ای. این عملیات را بزرگترین عملیات مخفی آمریکا در تاریخ دانست. اسناد فوق تایید می کنند که دولت آمریکا حتی هزینه های بسیاری را برای تبلیغات به نفع مجاهدین افغان و جذب داوطلب صرف کرد. ضمن اینکه به صورت هدفدار بر تبلیغات دینی که نفوذ بیشتری دارند نیز هزینه کرد. حتی کاخ سفید محتوی دینی کتب در افغانستان را تایید کرده و آن را در راستای اهداف آمریکا دانست.

به نظر مقاله گلوبال ریسرچ، هزینه هایی را که آمریکا در این حوزه خرج می کرد عمدتا از فروش تسلیحات، واقعه ایران کنترا و قاچاق مواد مخدر تامین شد.

همکاری آمریکا و طالبان در تولید مواد مخدر

تا قبل از این مواد مخدر منطقه پاکستان و افغانستان کم و صرفا برای مصارف داخلی بود و حتی هروئین نیز تولید نمی شد، اما با دخالت مستقیم سی.آی.ای. و تحت حمایت های سازمان اطلاعات پاکستان، مرزهای افغانستان و پاکستان به بزرگترین مکان برای تولید هروئین و قاچاق آن به دیگر کشورها و قاره ها تبدیل شد. تا اینکه در سال ۲۰۰۰ هنگامی که بزرگترین تغییر در استراتژی آمریکا در زمینه مواد مخدر رخ داد و این کشور مانع تجارت پرسود مواد مخدر که در دست دولت طالبان در افغانستان بود، شد. حتی بسیاری اعتقاد دارند که این اقدام آمریکا باعث کم شدن منابع مالی طالبان و در نتیجه یکی از مهمترین عوامل دشمنی دو طرف تبدیل بود، اما گفته می شود که میزان تولید مواد مخدر از ۱۸۵ تن در سال ۲۰۰۱ به بیش از ۶۱۰۰ تن در سال ۲۰۰۶ افزایش داشت و به نوعی که بعد از اشغال افغانستان به وسیله آمریکا میزان تولید مواد مخدر ۳۳ برابر شد.

آمریکا، ایجاد ملی گرایی در افغانستان برای استفاده در آینده

در مقاله فوق و همچنین کتاب «جنگ آمریکا با تروریسم» نوشته مایکل چسودوفسکی به وضوح آمده است، مجاهدینی که در دهه ۱۹۸۰ به نیات ملی گرایانه به جنگ با شوروی می رفتند نمی دانستند که به عنوان عمال عمو سام(آمریکا) علیه رقیب آمریکا تلاش می کنند، زیرا سعی می شد از نشان دادن ارتباط این رهبران مجاهدین با کاخ سفید و سیا جلوگیری شود،. اما همین گروه های مخفی آمریکایی، پیش از واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به عنوان یک دارایی برای آمریکا نمود پیدا کردند که آینده را می ساخت، زیرا این گروه های اطلاعاتی توانستند نقش دشمنان آمریکا را اجرا کنند! گروه های اسلامی که سیا به نفع آنها افکار عمومی را تحریک کرده بود دیگر به عنوان چالشی برای خود آمریکا و جامعه آمریکایی معرفی شدند.

افکار عمومی غرب همیشه نیازمند یک دشمن برای تبلیغات جنگی جهت دگرگون سازی شرایط است. بدون دشمن جنگی صورت نمی گیرد، پس سیاست خارجی ایالات متحده باید دشمنی را طراحی کند تا دخالت های خود را در خاورمیانه و آسیای مرکزی توجیه کند. به همین دلیل از القاعده عبور کرد و به صورتی برنامه ریزی کرد تا بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به دشمنی که محرک سیاست خارجی آمریکاست تبدیل شد. این دشمن که مسلمانان تندرو بودند جنگ ادعایی آمریکا علیه تروریسم را منطقی جلوه دادند.

اسلام، قربانی بزرگ حادثه ۱۱ سپتامبر

کاملا آشکار است که بعداز تبلیغات عظیم دستگاه های رسانه ای غرب این مسلمانان بودند که هدف تندترین اتهامات و توهین ها در جوامعه غربی قرار گرفتند. به شهادت بسیاری از مسلمانان در غرب، بعد از این تاریخ بر محدودیت ها و آزارها نسبت به آنها به شدت افزوده شد و در چشم شهروندان اروپایی نام مسلمانان با تروریسم و خشونت عجین شد. در حالی که تندروی دینی در ادیانی همچون مسیحیت و یهودیت بسیار خشونت بارتر از اسلام بوده و نمونه های بسیاری از آن در جوامع غربی دیده شده است، اما باز هم این مسلمانان بودند که باید تاوان تبلیغات صهونیست ها و غربی ها و گاها رفتار برخی گروه های اسلامی را پرداخت می کردند.

«مائوری سالاخان» مدیر مؤسسه صلح و عدالت در آمریکا در گفت وگو با شبکه پرس تی وی، اعتقاد دارد که به شهادت بسیاری از متخصصان، پس از حادثه ۱۱ سپتامبر که ۳۰۰۰ کشته در بر داشت، جامعه مسلمانان بزرگترین قربانی این حادثه بوده است.

وی تاکید کرد که جامعه مسلمانان و فعالان صلح در قسمت‌های متفاوتی از آمریکا قربانی فضای ایجاد شده پس از ۱۱ سپتامبر شده‌اند. این فضا در قالب مبارزه با تروریسمی ایجاد شد که دولت با شعار حفظ امنیت ملی مطرح کرده بود. مبارزه‌ای که هم در داخل و هم در خارج شروع شد و مسلمانان موضوع مبارزه قرار گرفتند.

به نظر وی، ۱۱ سپتامبر تراژدی بود که منجر به یک تراژدی دیگر برای مسلمانان در کشوری شد که مدعی مهد آزادی و عدالت است. «من فکر نمی‌کنم کسی منکر این واقعیت شود که مسلمانان قربانی بزرگ این حادثه بودند.»

با این سناریوسازی های طولانی سرویس های امنیتی آمریکایی که در چند دهه به سرانجام رسید، دشمنی ایجاد شد که رسانه های غربی آن را بسیار قویتر از آنچه بود نمایاندند و با نسبت دادن عملیاتی پیچیده که آشکارا از توان القاعده خارج بود جنگ هایی به راه انداختند که همچنان در حال گسترش است.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.