سید محمد محسن جوادزاده– «من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریههای تو! دردآور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی. قوسهای بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت میآیند. تأسف بار است که بایستی لباسهایم را به میزان ایمانت تنظیم کنم.»
گفته میشود این نوشته از مرحوم سیمین دانشور است. حال از هر شخصی که باشد فرق نمیکند. آنچه که مهم است این است که این جملات زیبا و قشنگ، نکات مهمی را تحت پوشش قرار داده است که ممکن است خواننده در نگاه اول متوجه آن نباشد و غفلت از این نکات مهم او را دچار گمراهی کند. در سه بخش به نقد این نوشته میپردازیم:
بخش اول؛ من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریههای تو!
بخش دوم؛ دردآور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی. قوسهای بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت میآیند.
بخش سوم؛ تأسف بار است که بایستی لباسهایم را به میزان ایمانت تنظیم کنم.
سوال و یا ابهامی که ممکن است اینجا پیش آید این است که خواننده این متن بپرسد که نگارنده حق ندارد و یا در موقعیتی نیست که این استاد عزیز را نقد نماید! معروف است از ارسطو سوال میپرسند که چرا استادت را نقد میکنی؟ و جواب ارسطو بسیار زیباست: «من استادم افلاطون را دوست دارم، اما حقیقت را از وی بیشتر دوست میدارم.»
«من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریههای تو!»
سخنی است درست و به جا. زن و مرد در خلقت و آفرینش یکسانند چنانکه قرآن در آیات مختلف آن را تاکید و تایید فرموده است. قرآن کریم دربارهى آفرینش زن و مرد مىفرماید: «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم مِن نفسٍ واحده و خلق منها زوجها».[۱] (ای مردم! از مخالفت با پروردگارتان بپرهیزید! که شما را از یک سرشت واحد آفرید و همسر او را از همان جنس خلق کرد.)
چنانکه مشاهده میفرمایید قرآن کریم، خلقت زن و مرد را برابر میداند و مانند عهد عتیق (تورات) زن(حوا) را آفریده شده از دنده چپ مرد(آدم) نمیداند.[۲]
در اینجا این سوالات ممکن است پیش بیاید، که آیا این برابری در آفرینش به معنای این است که زن و مرد از هر جهت با هم برابرند؟ یعنی قدرت و انرژی زن و مرد برابر است؟ توان جسمی آنان برابر است؟ قدرت تعقل و احساس آنان برابر است؟ حال که زن و مرد در آفرینش یکسانند، آیا در حقوق و تکلیف نیز با هم برابرند؟
درست است که زن و مرد در خلقت و آفرینش، از یک گوهر یکسان آفریده شدهاند، ولی توانایی جسمانی و جنبههای روانشناختی آنها با هم متفاوت است. به این موارد توجه کنید:
چند نمونه از تفاوت های فیزیولوژیکی مردان و زنان:
یک: به طور متوسط، تعداد گلبولهای قرمز خون مرد در هر میلی متر مکعب خون، حدود ۷۰۰ هزار بیشتر از مقدار آن در زن است.[۳]
دو: بر اساس آمارها، طول عمر زنان، ۴، ۷، ۸، ۱۰ سال، بیش تر از مردان است و به طور متوسط، آنان حدود ۷ سال بیشتر از مردان زندگی میکنند.[۴]
سه: در این باره که آیا زن در اصل موجودی ناتوان نبوده، بحث بسیاری شده است. ناتوانی او فقط ظاهری است و در واقع، اصول سازندهی زندگی او، بهتر از مرد است.[۵]
چهار: میزان آب بدن از ۱۰ تا ۶۰ سالگی و تا پایان عمر، به طور محسوسی در جنس زن کمتر از جنس مرد است.[۶]
پنج: دختران، زودتر از پسران بالغ میشوند و نیز رشد آنها سریعتر از پسران متوقف میشود.[۷]
شش: در مجموع، استخوانهای یک زن بالغ، نسبت به یک مرد بالغ، کوچکتر، سبکتر و دارای ستیغها و زواید کوچکتر و کمتری است و نسبت به طول، قطر کمتری دارد.[۸]
در اینجا تنها به چند تفاوت از میان دهها و صدها تفاوت فیزیولوژیکی زن و مرد اشاره کردیم تا این نکته را تاکید کنیم که زن و مرد هر چند سرشت یکسانی دارند ولی الزاما مثل هم نیستند و تفاوتهای قابل توجهی از حیث فیزیولوژیکی با هم دارند.
چند مثال دیگر از تفاوتهای روانشناختی میان زن و مرد را با هم مرور کنیم:
یک: تحقیقات کارول گیلیگان حاکی است که شکل گیری هویت دختران، تنها برای استقلال شخصی نیست، بلکه برای همکاری و صمیمیت و مراقبت از دیگران نیز هست. در حالی که هویت پسران از اساس برای استقلال و رقابت و فردیت شکل میگیرد. از این روست که دختر نوجوان خود را فردی مسئول و یاری دهنده به دیگران میشناسد و پسر نوجوانی که هویتش شکل گرفته، بیشتر به پیروزیهای خود و نه همکاری و صمیمیت با دیگران توجه دارد.[۹]
دو: بویتاندیک نشان داده است که انسان میتواند زندگیاش را بر حسب ابعاد دو گانه تغییر دهد؛ در شیوه زندگی فراگیر مردانه، انسان به صورت انسان صنعتی نمود دارد و دنیای او آکنده از موانع و مشکلات و ابزار کار است و در طرز زندگی سازش زنانه، نزدیک بودن به اشیا و کشف ارزش وجودی آنها مفهوم می یابد.[۱۰]
سه: در مجموع میتوان گفت زنان به اصولی چون نظافت، حساسیت، ادب و وقار، جدیت و اطاعت پایبندند. در برتریهای روانی، همچون به کارگیری عواطف، همدردی، مشارکت و همکاری اجتماعی، دگر خواهی، نجابت و صمیمت، زنان بر مردان برتری دارند. مردان، بیشتر از زنان استقلالطلب، سلطهجو و پرخاشگرند و نیز رقابت، مقاومت و سرکشی در میان آنها رواج فزونتری دارد.[۱۱]
چهار: گرایش به دین در میان زنان بیشتر از مردان است و آنها در امور دینی فعالیت بیشتری دارند.[۱۲]
همان طور که ملاحظه میکنید، زن و مرد نه تنها در ساختار فیزیولوژیکی بلکه از جنبههای روانشناختی نیز با هم متفاوتاند.
در ادامه به این سوال پاسخ می دهیم؛ حال که زن و مرد در آفرینش یکسانند، آیا در حقوق و تکلیف نیز با هم برابرند؟
در پاسخ به این سوال، سوالی مطرح میشود که آیا عقل حکم نمیکند، دو موجودی که از لحاظ فیزیولوژی و روانشناختی با هم متفاوتاند، تکلیف و حقوق متفاوتی داشته باشند؟
شما خواننده محترم ممکن است فورا این پاسخ را بدهید که این دو موجود متفاوت از لحاظ فیزیولوژی و روانشناختی، در اصل خلقت برابرند، پس باید حقوق برابر هم داشته باشند!
جواب ما این است که حقوق برابر آری، بدین دلیل که زن و مرد در اصل آفرینش یکسان هستند؛ ولی این برابری حقوق به معنای متشابه بودن حقوق نیز هست؟
حقوق متشابه خیر؛ بدین دلیل که زن و مرد از لحاظ فیزیولوژی و روانشناختی با هم متفاوتاند، پس حقوق و تکلیف متفاوت نیز باید داشته باشند. به عبارت دیگر، حقوق زن متناسب با موقعیت و ویژگیهای زن و حقوق مرد نیز متناسب با موقعیت و ویژگیهای مرد.
حال، با در نظر داشتن این معنا که تمامى انسانها داراى فطرت بشرى هستند، میگوئیم: آنچه فطرت اقتضاء دارد این است که باید حقوق و وظائف، یعنى گرفتنىها و دادنىها بین انسانها مساوى باشد، و اجازه داده نشود گروهی از حقوق بیشترى برخوردار و گروهی دیگر از حقوق اولیه خود محروم باشد. لیکن مقتضاى این تساوى در حقوق، که عدل اجتماعى به آن حکم مىکند، این نیست که تمامى مقامهاى اجتماعى متعلق به تمامى افراد جامعه شود. (و اصلا چنین چیزى امکان هم ندارد) چگونه ممکن است بچه، در عین کودکیاش و یک مرد سفیه نادان در عین نادانى خود، عهدهدار کار فرد دیگری شوند که هم در کمال عقل است، و هم تجربهها در آن کار دارد. تساوی بین صالح و غیر صالح، هم صالح را تباه می کند و هم غیر صالح را.[۱۳]
بر همین اساس، از آنجایی که زن از لحاظ جسمی شرایط متفاوتی دارد، تکلیف جهاد از دوش او برداشته شده است. از آنجایی که نفقه او بر مرد واجب است، سهم ارث او نصف مرد است. از آنجایی که تکلیف به او کمتر سپرده شده، شهادت دو زن در دادگاه پذیرفته میشود و مباحثی از این قبیل، همه و همه از تفاوتهای فیزیولوژی و روانشناختی میان زن و مرد نشات میگیرد. این یعنی عدالت؛ « یعنی هر صاحب حقی به حق خود برسد، هرکس به قدر وسعش پیش برود، نه بیش از آن»[۱۴]
در اینجا شاید شما خواننده محترم با این استدلال قانع نشده باشید و یا اینکه استدلالهای دیگری را از نگارنده بخواهید؛ استدلالهایی مبنی بر اینکه حقوق غیر متشابه، براساس فطرت بوده و به نفع زن و مرد است.
یکی دیگر از استدلالهای که میتوان آورد و میتوان از آن استفاده نمود، مطالعه اقوام و ملتهایی است که حقوق مشابه بر آن حکمفرما بوده است. سپس به پاسخ این سوال رسید که آیا این تشابه حقوق به نفع زنان و مردان بوده است یا خیر؟
در غرب در قرن بیستم، مسئله حقوق زن در برابر حقوق مرد مطرح شد و برای اولین بار در اعلامیه جهانی حقوق بشر که پس از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۸ م. از طرف سازمان ملل منتشر گردید، تساوی حقوق زن و مرد صریحا اعلام شد. در همه نهضتهای اجتماعی غرب، از قرن هفدهم تا قرن حاضر، محور اصلی مباحث و جدالها دو چیز بود: آزادی و تساوی.
حال که این برابری و تشابه حقوق زن و مرد بنیان گذاشته شد، نتایج و ارمغان آن، برای زن امروزی پس از گذشت بیش از نیم قرن چیست؟ آیا زن به حد اعلا و کمال خود رسیده است؟ آیا زن توانسته آرزوهایش را محقق سازد؟ آیا این تشابه حقوق برای زن مفید بوده است؟
البته باید گفت که متاسفانه زن غربی در طول تاریخش بسیار محجور بوده است و مورد ستم واقع شده است. نوع نگاه بزرگان و دانشمندان غربی به زن و نوع برخورد مردان با زنان، باعث شده است که زن غربی آزادیاش را در تشابه حقوق با مردان ببیند و در پی رقابت با مردان باشد تا مبادا از آنان عقب بماند.
ارسطو، فیلسوف یونان باستان (قرن چهارم میلادی) این چنین میگوید: «زن، چیزی نیست مگر مرد ناکام، خطای طبیعت و حاصل نقصی در آفرینش.» همچنین میگوید: «خدا زن و برده را آفرید تا به مرد خدمت کنند.»[۱۵]
توماس آکونیاس، پرآوازهترین دانشمند مسیحی قرون وسطی میگوید: «زن با نخستین مقصود طبیعت یعنی کمالجویی منطبق نیست، بلکه با دومین مقصود طبیعت یعنی گندیدگی، فرتوت بودن و بد شکلی انطباق دارد.»[۱۵]
آرتور شوپنهاور، فیلسوف معروف آلمانی در قرن هیجدهم میلادی در مورد فکر زن میگوید: «زن حیوانی است با گیسوان بلند و افکار کوتاه.»[۱۶]
فروید، روانشناس معروف اتریشی و پایهگذار رشته روانکاوی در قرن نوزدهم میلادی، در مورد زن این چنین میگوید: «اصولا زن پایینتر از مرد است؛ بدبختی و بیچارگی زن زمانی تسکین مییابد که بتواند پسری به دنیا آورد.»[۱۷]
سن توماس، بزرگترین فیلسوف قرون وسطی از کشور ایتالیا در مورد خلقت زن این چنین میگوید: «زن (چیزی نیست) به جز موجودی تصادفی و ناقص و نوعی مرد ناقص.»[۱۷]
ناپلئون، نخستین امپراطور فرانسه در مورد اندیشه و حق شهروندی زنان این گونه میگوید: «زن نباید اندیشهاش با نوری از ته دنیا روشن شود. دختر و زن از خصوصیات شهروندی محروم هستند.»[۱۷]
ژان ژاک روسو، فیلسوف و نویسنده مشهور فرانسوی ـ سوئیسی در قرن هیجدهم میلادی در مورد زنان این چنین میگوید: «هرگونه آموزش زن باید توسط مرد باشد و زن برای آن ساخته شده که تسلیم مرد باشد و بی عدالتیهای او را تحمل کند.»
برتراند راسل، فیلسوف مشهور انگلیسی قرن نوزدهم، میگوید: «زن دروازه جهنم و ام الفساد است. از این رو باید از فکر ِ زن بودن ِ خویش شرمنده باشد و به خاطر لعنتی که به این جهان آورده مدام در توبه و نوحه به سر برد. باید از لباس خود شرمنده باشد، زیرا یادگار سقوط اوست.»[۱۷]
نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی در قرن نوزدهم میلادی، در مورد شخصیت زن میگوید: «زن قادر به دوستی نیست. زنان، گربه و پرنده و در بهترین حال، گاو باقی میمانند. وقتی نزد زن میروی شلاق را فراموش نکن.»[۱۷]
لازم به ذکر است که در میان ملل غربی وضعیت بهتر نبوده است؛ چنانکه ویل دورانت، تاریخ نگار و فیلسوف معروف میگوید: «در میان ملل اولیه، از لحاظ تحریم، زن، رتبهی اول را داشته و در هر آن، با هزاران خرافه، علتی میتراشیدند که زن را «نجس» و خطرناک و غیر قابل لمس معرفی کند.»[۱۸]
انگلیسیها: «مردی که زن میگیرد مثل کسی است که میمون میپروراند. زنان، دام شیطانند.»
آلمانیها: «زن، شکل فرشته، قلب افعی و شعور خر دارد.»
ایتالیائیها: «برای زن و الاغ، دست قوی لازم است.»[۱۹]
این نگاه در میان ملل و دانشمندان غربی و دیگر محجوریتهایی که زن غربی از آن رنج میبرد، باعث شد زنان به دنبال احقاق حق از دست رفتهشان باشند. به مرور اعتراضات زنان بیشتر شد و در مقابل تفریطهایی که در حق زنان شد، جریان افراطی به نام جریان فمینیسم شکل گرفت. یکی از مسائلی که فمینیستها به شدت دنبال آن هستند تشابه در همه چیز با مردان به ویژه مسائل حقوقی است. مسئلهای که امروز تبدیل به خاری در چشم زنان را رنجور شده است. زنان از آنجایی که مورد ظلم واقع شدهاند و حقشان توسط مردنماها به غارت رفته است، به دنبال آن هستند که مثل مردان باشند و مثل آنان رفتار نمایند. از همین رو، «زن امروزی مردی بدلی است، با مردان حقیقی در جنگ است و به همین علت آشفته و ناآرام است.[۲۰]»
خانم بتی فریدان، فمینیسم معروف، میگوید: «اکنون زنان به یک بحران جدید هویت مبتلا شدهاند که اسم خاصی ندارد. چطور ممکن است زنانی که در چنین مشکلات و بحرانهای بغرنج و خطر آفرینی به سر میبرند، خوشبخت نامیده شوند. اگر زنان به آنچه میخواستند رسیدهاند، پس دیگر مشکل چیست؟ جواب این معما یک چیز بیشتر نیست و آن همان برابری حقوق مرد و زن است که موجب همه این بلایا شده است. زنان افسرده و غمگین هستند چون آزادند، زنان اسیر و برده آزادی خود شدهاند. حرکت و نهضت زنان برای کسب آزادی و برابری که بارها در گوش ما زمزمه میشد، دشمن سرسخت خود زنان شده است.»[۲۱]
از آنجایی که ویژگیهای روانی و جسمانی مردان و زنان با یکدیگر متفاوت است، تقلید از مردان و مثل مردان بودن، سوء استفاده از زنان برای مردان راحتتر میکند، چرا که مرد ذاتا شکارچی و زن مورد شکار، زن شمع و مرد پروانه، مرد طالب و زن مطلوب است. از این رو، اگر به دنبال ایجاد یک جامعه تک جنسیتی[۲۲] باشیم، نه تنها این امر محقق نمیشود که بماند، بلکه زنان لطمه اصلی را خواهند دید.
خانم وندی شلیت، با نگاه دقیقتر نسبت به هم نوعان خود میگوید: «در یک جامع تک جنیستی که قدرت جسمانی بالاتر مردان نسبت به زنان را نادیده میگیریم، افراد عیاش و مست (و فرصت طلبان غیر مست)، با بی توجهی کامل به زنان، فقط فرصت بیشتری برای بازیچه قرار دادن آنان پیدا مینمایند. تنها چیزی که جامعه تک جنسیتی ما (جامعه آمریکا) به دست آورده، دقیقا همین فرصت بیشتر به جهت این که زنان مورد بهرهکشی قرار گیرند، فرصت برای تجاوز به عنف، مزاحمتهای جنسی، کتک خوردن و فرصت برابر برای مرگ است.»[۲۳]
همه چیز به اینجا محدود نمیشود، بلکه ظلمی که امروز در حق زن غربی به نام آزادی و برابری تحمیل میشود بیشتر از این است. دلالان و سرمایهداران و پولپرستان و مافیای قدرت بیکار ننشستهاند و از زن همچون کالایی بهره برداری میکنند. این ظلم نوین نام زیبایی بر خود دارد؛ آزادی زنان، که توضیحات بیشتر آن را در بخش بعدی خواهیم داد.
و در پایان این بخش، باید بگوییم؛ «اسلام مرد را قوام و زن را ریحان میداند. این نه جسارت به زن است نه به مرد؛ نه نادیده گرفتن حق زن است و نه نادیده گرفتن حق مرد؛ بلکه درست دیدن طبیعت آنهاست. ترازوی آنها هم اتفاقا برابر است. یعنی وقتی جنس لطیف و زیبا و عامل آرامش و آرایش معنوی محیط زندگی را در یک کفه میگذاریم و جنس مدیریت و کارکرد و محل اعتماد و اتکا بودن و تکیهگاه بودن برای زن را هم در کفهی دیگر میگذاریم، این دو کفه با هم برابر میشود؛ نه آن بر این ترجیح دارد و نه این بر آن.»[۲۴]
از این رو، اسلام آمد تا برای همیشه تاریخ، به همه جهانیان اعلام بدارد: «زن والاست نه کالا»
منابع
[۱] قرآن کریم، سوره نساء، آیه ۱٫
[۲]سفر پیدایش، باب۲، آیات ۲۱ تا ۲۴٫
[۳] سید هادی حسینی، علی احمد راسخ، حمید نجات، کتاب «کتاب زن»، انتشارات امیر کبیر، ص۷۸٫
[۴]همان، ص۱۰۷ به نقل از هاید، ژانت، روان شناسی زنان، ص۲۴۶٫
[۵] همان، ص۱۰۸ به نقل از زنان از دید مردان،ص۹۵٫
[۶] همان، ص۱۱۲ به نقل از تشخیص درمان طبی بیماری ها(۱۹۹۲)، ص۶۶۵ و ص۶۶۸٫
[۷] همان، ص۱۱۲ به نقل از زمینه روانشناسی، ج۱،ص۱۶۵وص۱۷۲٫
[۸] همان، ص۲۳۸ به نقل از استخوان شناسی، ص۱۵٫
[۹] کتاب زن، ص۴۲۳ به نقل از روان شناسی رشد(۲)، ص۱۲۹،۱۳۰٫
[۱۰] کتاب زن، ص۴۲۳ به نقل از روان شناسی اختلافی زن و مرد، ص۳۰و ۳۱٫
[۱۱]کتاب زن،ص۴۲۶٫
[۱۲]کتاب زن،ص۴۲۷ به نقل از روان شناسی رشد بزرگسالان در فراخنای زندگی،ص۲۵٫
[۱۳]ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۱۳٫
[۱۴]ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۱۴٫
[۱۵] شخصیت و حقوق زن در اسلام، مهدی مهریزی، صص ۲۱۸-۲۲۲٫
[۱۶] عقل مذکر، ژنویو لوید، ص ۱۱۶٫
[۱۷] ناچیز شمردن زن در درازنای روزگاران، کیاندوخت نور افروز، صص ۷۰-۷۴٫
[۱۸] تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج ۱، صص۸۴-۸۵٫
[۱۹] زن و آزادی، آیت الله سید رضا صدر، ص۱۷۲٫
[۲۰] زن بودن، تونی گرنت، ص۱۶٫
[۲۱] فصلنامه شورای فرهنگی-اجتماعی زنان، شماره ۲، زمستان۷۷٫
[۲۲]Unisexual
[23]فمینیسم در آمریکا تا سال ۲۰۰۳، ج ۱، صص ۲۷ و۲۸٫
[۲۴] مطلع عشق، گزیده ای از رهنمودهای رهبر معظم انقلاب به زوجهای جوان، ص۴۹٫
ینی خراب اون استدلال آخرت شدم!!!
بهتره شما یه دور کتاب جنس دوم سیمون دوبوار رو بخونی بعد بیای درمورد حق زن نظر بدی.
“فمینیست مردونه! حق زن میشه بازیچه!”