یکشنبه 14 اکتبر 12 | 17:00

آسیب شناسی ادبیات انقلاب اسلامی در گفتگو با علی محمد مؤدب

امروزه فضای سیاسی کشور چنان آلوده است که اهالی فرهنگ کامل به فراموشی سپرده شده اند. در حال حاضر با توجه به وجود تولیداتی در خور توجه، همچنان بسیاری از اهالی فرهنگ و فعالین فرهنگی انقلاب اسلامی برای عموم نا شناخته مانده‌اند. به همین منظور در راستای معرفی چهره‌ها و فعالین فرهنگی و همچنین آشنایی بیشتر با آثار تولید شده در این حوزه به سراغ موسسه شهرستان ادب رفتیم.


به گزارش تریبون مستضعفین  امروزه فضای سیاسی کشور چنان آلوده است که اهالی فرهنگ کامل به فراموشی سپرده شده اند. در حال حاضر با توجه به وجود تولیداتی در خور توجه، همچنان بسیاری از اهالی فرهنگ و فعالین فرهنگی انقلاب اسلامی برای عموم نا شناخته مانده‌اند. به همین منظور در راستای معرفی چهره‌ها و فعالین فرهنگی و همچنین آشنایی بیشتر با آثار تولید شده در این حوزه به سراغ موسسه شهرستان ادب رفتیم و پای صحبت علی محمد مودب مدیر این موسسه نشستیم تا از زبان وی درمورد فضای امروز ادب و هنر کشور و همچنین اهداف و مبنای تشکیل موسسه شهرستان ادب آگاه شویم.

در این جلسه که در دفتر موسسه شهرستان ادب برگزار شد استاد علی محمد مودب مدیر موسسه شهرستان ادب، آقای محمد حسین نعمتی مدیر روابط عمومی این موسسه و همچنین آقایان مفتاح، بوشهریان، کدیور و سبکبار از تحریریه تریبون مستضعفین حضور داشتند.

با تکیه بر حوزه فرهنگ گروه سازی سیاسی کرده اند

مودب: از زحمت شما ممنونم. از دردی که حس کرده اید. حوزه فرهنگ کلا مظلوم است و مورد غفلت است. در رسانه های مرتبط با خودمان هم مظلومیم و سیاست بر فرهنگ چربیده است. بعد سیاست هم حوزه اقتصاد و مشکلات اقتصادی فرصتی به عرصه فرهنگ برای بروز نداده است. مثلا کسانی آمده اند با تکیه بر فرهنگ گروه‌سازی سیاسی کرده‌اند تا نتیجه سیاسی بگیرند که منطبق با اعتقادات انقلابی ما نیست. آمده اند در حوزه هنر جوان‌ها را جذب کردند و بعد به نتایج سیاسی‌شان در کف خیابان ها رسیدند. اما متاسفانه این هوشیاری هنوز نیست بین کسانی که توانایی دارند مصدر خدمت باشند. باز سیاست و اقتصاد از یک طرف و از طرف دیگر فرهنگ‌های خاص و یا ضد فرهنگ‌ها به فرهنگ اصیل انقلابی ما، به دینمداری ما می چربد که پدیده درد آوریست.

درانقلاب اسلامی دنیا را آباد کردیم اما از فرهنگ غفلت کردیم

یک درد بزرگ هم این است که به فرهنگ دید سیاسی داریم، یعنی دیدمان اصیل نیست. من خودم افرادی زیادی می‌شناسم که می روند سراغ اهالی فرهنگ و به این چهره‌ها رجوع می‌کنند در حالی که طرف را درست نمی‌شناسند، با آثارش آشنایی ندارند، اسمش را هم درست بلد نیستند، امّا برای اینکه یک بهره برداری سیاسی از طرف بکنند یا شاید فکر می‌کنند او هم مثل آن‌ها فکر می کند؛ نمیدانم به هر حال، می‌آیند سراغ این شخص تا از او بهره برداری سیاسی بکنند. این پدیده ها نفوذ اجتماعی زیادی دارد، ذهن مردم را اینجا می سازند. کسانی که خیال مردم را می سازند تواناتر از کسانی هستند که ممکن است بتوانند دنیای مردم را بسازند. ما درانقلاب اسلامی خیلی دنیا را آباد کردیم اما از جاهایی غفلت کردیم. من خیلی‌ها را می شناسم که همسایه کودکی‌ام بوده اند، نان شب هم نداشتند امّا حالا خانه‌های چند طبقه وزندگی آنچنانی دارند، ولی از نظر روانی عاصی‌اند و ضدانقلابند، نا آرامند . در حالی که درزمان قبل خیلی شاد بودند، زندگی فقیرانه شادی داشتند. من یادم هست آن قدیم ها به جای فرش روی پوست گوسفند زندگی می‌کرند، زندگی سختی داشتند ولی در این عصر از نظر مادی در رفاهند ولی ازنظر اخلاقی نه. هر وقتم دهانش باز می‌شود به انقلاب فحش می‌دهند؛ درحالی که اگر فکر کنند و مقایسه کنند آن زمان قدیم و الان را و ببینند که با انقلاب به چه نعمت‌هایی دست یافته‌اند، دیگر اینطور فحش نمی‌دهد، آرام می‌شود و حتی مدافع انقلاب می شود.

حالا چرا اینها اینطورند؟ مقصر ماییم. نتوانسته ایم با او حرف بزنیم. چرا که به قول دیروز امروز فردا، نکردیم که دیروز را بگوییم امروز را بگوییم و فردا را شرح بدهیم؛ البته به صورت فرهنگی نه سیاسی. نه برای انتخابات که بیا به فلانی رای بده. تا طرف فکر نکنند می خواهیم خرجشان کنیم. بالاخره الان یک اغتشاش ذهنی دارند، که این همه خدمت را درک نمی‌کنند.

بچه ها یتیم شده اند

یا برای مثال نوع زندگی جوانها، اخلاقیات آنها در جایی ساخته می شود که درست نیست. حتی در شهرستان‌ها که می روم این پدیده هست. این یک خطر است که فرزندی طوری تربیت شود که جواب پدرش را بدهد. هیچکس نمی‌آید که به مردم این آگاهی را بدهد که شما قرن‌هاست مسلمانید، حالا یک تحولی رخ داده که از یک طرف دستاورد مدرن داشته و جامعه متحول شده و از طرف دیگر تحول انقلاب. جوانان در روند این تحول قرار گرفته اند اما والدین جا مانده‌اند. بچه دارد به سمت دیگر می رود. این بچه یتیم است، چون مال پدر و مادر نیست. زمانی آرزو یکی دوتا بود، امّا حالا دارند برای ما آرزو سازی می‌کنند، تصویر می‌سازند برای فرزندان ‌ما. دیگرنمی‌توان خیلی ازپدر مادرها توقع داشت. این وظیفه کسانی است که به ذهن وروح بچه ها فکر کنند؛ به دنیای آنها و نیازهایشان فکر کنند. باید مراکزی باشند فارغ از زد و بند های سیاسی بنشینند به این‌ها فکرکنند، دیانت مردم را خیال مردم را رصد کنند و برایش برنامه بریزند. برایشان قهرمان معرفی کنند. مراکزی که امنیت و استقلال آنها تامین شود. سازمان هایی که جدا از دولت‌ها باشند، محترم‌ باشند. وام دار این و آن نباشند. مدیرش بداند زیر پایش محکم است، بدون اینکه مهم باشد چه کسی حاکم است. بدون این دغدغه ها. فکرکنند که این مردم چه ترانه ای را گوش می‌دهند، چه تصنیفی را دوست دارند و برای ذائقه آنها فکرکنند و آن را شکل بدهند. چطور فرصت جدید ایجاد کنند یا چطور ضعف‌ها را درمان کنند. گزارش کار جدی هم بدهد که مثلا چکار دارند می‌کنند، متاسفانه این اتفاق نمی‌افتد. وقتی ما این‌ها را نداریم در حوزه هنر و اندیشه، سازمانی که بداند به اندازه ده سال از او کار می‌خواهند تامینش هم می‌کنند. فقط بنشیند و خیال مردم و جامعه را مدیریت کند.

بچه با پیراهن شِرک می آید زیارت امام رضا (ع)!

متاسفانه شما عکس دیوار مهد کودک ها را ببینید، پر است از عکس خر و خوک وصد حیوان دیگر که بهترینش سیندرلاست . چه توقعی دارید از درون این‌ها بیرون بیاید. چه کسی برای این بچه ها و نیازهایشان فکری کرده‌است؟ یا مثلا حرم‌ها. من خیلی دقت کرده ام. مثلا بچه با پیراهن شِرک می آید زیارت امام رضا (ع). کی باید متولی پوشاک بچه‌ها باشد؟ چرا ترویج نمونه‌های مثبت نکنیم؟ چرا بازی‌سازی نکنیم؟ می‌شود این کارها را کرد. چرا ما نمی توانیم نمونه های موفق تولید کنیم؟ چون کسانی نیستند که برای این کار گماشته شوند و به آنها اجازه کار داده‌شده‌باشد. من به شدت با تعلق جناحی مخالفم و به شدت با تعلق سیاسی به انقلاب، به نظام و به رهبری موافقم. به اصول پایبند باشند اما به جناح‌ها جواب ندهند. به چپ و راست کاری نداشته باشند. اسلام را انقلاب را رهبری را فقط به رسمیت بشناسند.

دارند «خیال» واردات می کنند

مردم بچه هایشان را دیگران تربیت می کند. یک موج از واردات خیال دارند وارد می کنند و شما می بیندید درحوزه ماهواره من شنیدم هفتاد هشتادتا شبکه فارسی هست. که تولیداتشان دنیای ما را می‌سازند. عروسی‌ها را وقتی نگاه می‌کنم می بینم این آیین عروسی ما نیست، عروسی لس انجلسی است، گاهی عروسی هندی است. جوانان مسلمان شیعه ما در عروسی‌ها تقلید لس آنجلسی می‌کنند. اینها آدم بدی نیستد، فقط جوگیر یک بازی شده‌اند. خوب چه کسی است برای اینها فکری بکند؟ آن عرروسی سنتی هشتصد ساله ما کجا است؟ آن مراسم که در آن شعر و دوبیتی و صلوات بود حتی رقص هم بود. اما نه رقصی که نمایش بدن باشد. مثل رقص درو، ما برای این‌ها فرم داشتیم حتی که منهدم شده است. یک حرکاتی که نشاط اجتماعی ایجاد می‌کرد، سالم هم بود، فسادزا نبود. حالا ما می‌آییم آیین‌های سنتی خودمان را تحت عنوان دهاتی و روستایی به سخره می‌گیریم.

چند نفر هستند که این وسط کارشان تکفیر است

از طرف دیگر با دیدار مکرر نمونه های خارجی، از مکزیک ولس‌آنجلس و غیره، سنت‌مان نابود می‌شود. آنجا هیچ محدودیتی هم نیست در تولید، همه دست به دست هم می‌دهند تا خیال ما را عوض کنند. اینجا چه خبره؟ اینجا ده تا بچه مذهبی یقه هم را می‌گیریم که بله فلان جای داستانت صحنه‌ای داشتی که باعث شد من یک حال خاصی بشوم، یا یک حرفی زدی که من خوشم نمی‌آید، توکافری. هی هم را تکفیر می‌کنیم. بابا شاید ایراد از شما باشد، کمی روی خودت کار کن. اصلا چند نفر هستند که این وسط افتاده‌اند و همینطور کارشان تکفیر است. بعد آن طرف تولید عظیم منحرف می‌کنند برای ما. وقتی اینجا هیچ چیزی نیست ،هیچ تنوعی نیست. من معتقدم خیلی ها می توانند کار کنند، حتی غیرانقلابی‌ها. می شود محتوا تولید کنند برای ما.

تاراندن آدم ها چه جنایتی است؟

آقای زهیر توکلی به نقل پدرش احمد توکلی و ایشان هم به نقل از چائوشسکو دیکتاتور رومانی می‌گفت که، ایشون که آمده بود ایران تعریف می‌کرد که من یه آدمی توی دفترم داشتم که از کا گ ب بهم گفتند که این را بکش، چون جاسوس است. من گفتم که نه بابا این از خودمان است، بچه حزب اللهی است ( خنده حضار) تحویل نگرفتم اما باز تماس گرفتند چند نوبت و گفتند که می‌خواهیم فلانی بکشیم اگر تو اینکار را نمی‌کنی. من دیدم موضوع جدی است، طرف را احضار کردم به دفترم، اسلحه طرفش گرفتم و گفتم تو جاسوسی؟ کا گ ب می‌خواهد تو را بکشد. طرف جواب داد که بله من جاسوسم. من با تعجب گفتم من که ازت چیزی ندیدم، تو چه جاسوسی هستی؟ جواب داد که من هیچ کاری نمی‌کردم، فقط آدم هات رو جابجا می‌کردم. ببینید جابجایی آدم ها یک اختلال است درنظام یک کشور که حکم قتلش می‌آید، نوعی خیانت است. حالا ببینید تاراندن آدم ها چه خیانتی است؟ که ما مرتکب می‌شویم. که آقا فلان جای قصه‌ات مشکل داشت. هی پشت سر هم حرف می‌زنیم، هر برچسب می زنیم که فلانی شبه روشنفکر است. به فرض مشکل هم داشته باشد، این چه نوع برخوردی است؟ اگر روشنفکرهم نباشد، ما چهار بار به او بگوییم، خودش می‌گوید من روشنفکرم. بعد سر خیابان فاسدترین محصول را با هزار تومان می‌شود خرید، میلیاردی ترین فیلم‌های هالیوود را.

منظور شما وجود تحجر است؟

مودب: نه، یعنی تنگ کردن حلقه انقلاب. آدم هایی بودند که رسما بعد پیام آقا برای قیصر هم حرف زدند. ممکن است ما قبول نداشته باشیم، اما چرا این حرف ها را می زنیم. وقتی رهبری آن حرف رامی‌زند تو چه کاره هستی؟ حتما ایشان چیزی درون قیصر دیده‌اند که برایش پیام دادند. تو چکاره هستی؟ مصاحبه می‌کند با نشریه دانشجویی و قیصر را تخریب می‌کند. اینطور صف نیروهایمان را از هم می‌پاشانیم.

ما نیاز به یک کار سنگین داریم. موسساتی که خود کفا بشوند ودر سیستم بازار حل بشوند. مثلاتوی علم ما اینها را داریم، مثل پارک‌های فناوری. ولی در حوزه فرهنگ و ادب چنین چیزی نداریم. به اینها آموزش بدهیم، که چطور بفروشی، چطور تولید کنی و غیره. قانونش باشد، حمایتش باشد و آدم های اهل این حوزه را نگه دارد. یعنی ساختاری باشد که منی که در حوزه قلم کار می‌کنم بدانم ساختارهایی هست که از من حمایت می‌کند و من می‌توانم تا آخر عمرم آفرینش داشته باشم و لذت ببرم.

در حوزه رسانه هم باید فهمش باشد، به این امور ضریب داده بشود تا بین مردم رواج پیدا کند. این پدیده را برجسته کنیم تا این ارتباط با مردم راحت صورت بگیرد. در مباحث فرهنگ و جنگ نرم غیره. موسساتی باشند که کار هنری کنند از ایشان هم مطالبه بشود. نه اینکه با بودجه بیت المال کارهایی بکنیم که نشود گزارشش را بدهیم، عکسش رامنتشر بکنیم. باید از همان موسسات مطالبه عملکرد هم بشود. هم حمایت کنند این موسسات را هم مطالبه کنند از ایشان. مثلا وزارت ارشاد یا شورای عالی انقلاب فرهنگی بانی باشند.

شهرستان ادب از جمع های خانگی شروع شد

چگونه موسسه شهرستان ادب را تاسیس کردید؟

مودب: به قولی خرمشهر را خدا آزاد کرد. اینایی که می فرمایید قبلش این دغدغه را بچه ها داشتند. بخشی از کارها را که با سازو کار روانتری انجام می دهیم، قبلا درمحافل خانگی و غیر رسمی داشتیم. درمحافل دوستانه. که شهرستان ادب خروجی همان جمع ها و محفل هاست. این بزرگترین ثروتی است که موسسه دارد از آن خرج می‌کند. توی همان زمان در زمان جنگ سی سه روزه کلی شعر از همان محافل منتشر می‌شد. کاری که بسیاری از همین سازمان‌هایی که پول می‌گرفتند نکردند، مثل وبلاگ سجّیل. حتی ما به دیدار نماینده حزب الله دکترصفی الدین رفتیم و ایشان، شعر بچه‌ها را می شناخت. گاهی هم در دفتر جنبش عدالتخواه جلسه می‌گرفتیم. یا در کتابفروشی معارف جلسه می‌گرفتیم، هر ماه به دعوت یکی از دوستان بود. خروجی هم داشت. همین بچه ها خروجی آن جلسات بودند. برخی همان جلسات را کتاب کردند. ولی طبعا نسبت به امکانات آن زمان، بهتر شده‌ایم. حمایت از یک نیرو خیلی مهم است. مثلا اگر کسی مشکلی برایش پیش می‌آمد بچه ها یک یاداشت حمایتی برایش می نوشتند.

استارت مستند آرمیتا از همین شعر ها خورد

پس هدف موسسه تربیت نیروی متعهد برای انقلاب بوده؟

مودب: بله. من دو سه تا قید دارم. اول اینکه فعالیت صرف نکنیم؛ فعالیت موثر بکنیم. همین جریان‌سازی برای ادبیات متعهد. همینکه بچه‌ها جمع می‌شوند و شعر می‌گویند، شاید شعرش خیلی حرفه‌ای هم نباشد اما یک جریانی راه می‌افتد. خیلی جاها هم استفاده می‌کردند. شعر برای دانشمندان هسته ای مثلا خیلی استفاده شد در رسانه‌ها. بعد مستند آرمیتا ساخته می‌شود. کسی هم نمیداند استارتش از کجا خورده؟ شعرشان شاید مشق باشد، سرمشق نباشد، اما تاثیر اجتماعی می‌گذارد. مثلا برای سومالی وقتی بچه ها کار کردند، تیتر یک نشریه همشهری شده، یا پیک بامدادی رادیو یا اخبار بیست و سی شعرهای بچه ها را می‌خواندند. مثلا خودم موضوعی را طرح می‌کردم وبچه ها متاثر می‌شدند و بعد هفته بعد کلی شعر می‌آمد از تمامی کشور. مثلا برای بحرین و خانم آیات. دیدیم کار زیاد شده، یک صحفه در سایت ایجاد کردیم که بسیار جریان ساز شد.

آیا رسالت شهرستان ادب فقط شعر است؟ در حوزه های دیگر ادب مثل داستان چطور؟

مودب: در حال حاضر هم در زمینه داستان فعالیت داریم، ما برنده داستان انقلاب داریم، رمان دیلم زاد کاندیدای جایزه کتاب فصل شدند. آواز ابابیل کاندیدای کتاب فصل بود، کتابی از ما جایزه ای در شیراز را برد. از داستان «جمجمه ات را قرض بده برادر» اثر آقای کربلایی را که چند روز پیش رونمایی شد؛ به نظرم در زمینه داستان دفاع مقدس تحولی ایجاد کرده است موسسه حمایت کرده است. یا مثلا داستان سال گرگ آقای جواد افهمی که کتاب سال داستان انقلاب شد، البته که هنوز منتشر نشده است.

برای مجوز موسسه یک سال در صف بودیم

برخی می گویند شما برای اخذ مجوز و انتشار کتاب‌ها از رانت استفاده می کنید و برخی باید ماه ها توی صف بایستند.

مودب: ما برای مجوز موسسه یک سال درصف بودیم. کتاب‌های ما را انتشارات سلمان پاک چاپ می‌کرد. کسی که نقد کرده حتما این را نمی‌داند. کتابهایی که همه در زمینه انقلاب است، قاعدتا مشکلی ندارد که مثلا توقیف بشود یا مجوز ندهند. برخی کتاب‌ها اگر مشکلی نداشته‌باشد یک هفته‌ای هم مجوز می‌گیرد. یه کسی ممکن است کتابش مشکل داشته‌باشد، امّا کتاب‌های اینجا همه متعهد است، قاعدتا مشکل مجوز ندارند. شعر آقای قزوه مشکلش چیست که مجوز نگیرد؟ ما خودمان ممیزی داریم.

دوره آفتابگردانها مخصوص شعر است

مقداری درباره دوره آفتابگردان‌ها توضیح دهید.

مودب: ما یک دفتر شعر داریم که مسئولش آقای میلاد عرفان پور است، یک دفتر داستان، دفتر رسانه و پژوهش و یک دفتر رسانه. دوره آفتابگردان‌ها مخصوص شعر است. یه جلسه هفتگی منظم داریم. چهارشنبه‌ها. بچه‌ها با دعوت می‌آیند، چون ظرفیت مکانی نداریم. جلسه خیلی خوبی هست، با سطح بالا. که آقای نعمتی دبیر آن هستند.

گروه شعر یک کارش دوره آموزش شعر انقلاب اسلامی است که یک دوره آن برگزار شده است. در هر دوره ما سعی داریم سه اردو برگزار کنیم. اردوی ادبی تفریحی. آموزش شعر است و هم تفریح و شعرخوانی. نقد مکتوب داریم که شعرای خوب شعر جوان‌ترها را نقد می کنند و برای‌شان می‌فرستند، به صورت نامه. نیمروز نقد داریم که نقد تلفنی شعر است که با شاعر تماس گرفته می‌شود و شعرش بررسی می‌شود در اقصی نقاط کشور. سیر مطالعاتی هست و بسته فرهنگی که برای اعضا می‌فرستیم. که دوره جدید با سخت گیری تقریبا صد نفر عضو دارد.

شیوه عضوگیری در این مجموعه به چه صورت است؟

مودب: از فضای مختلف. از جشنواره ها، وبلاگ ها، معرفی اساتید.

دفتر داستان چطور ؟

مودب: داستان خیلی مظلوم است، مسئول دفتر داستان آقای عزتی پاک؛ داستان نویس برجسته جوان است که جلسه آن پنچشنبه‌ها است. یک جلسه هم برای نوجوانان جدیدا راه انداخته اند. توی بخش کتاب، داستان را بیشتر کار می کنیم چون شعر و شاعر زیاد داریم اما داستان خیلی مظلوم است. اصولا داستان فارسی تولیدش کم است چه برسد به داستان انقلابی.

در زمینه پژوهش چه فعالیتی دارید؟

مودب: در این زمینه چند شناخت نامه برای آقای دکتر گرمارودی، قزوه، فرید طهماسبی داشتیم. توی حوزه تاریخ شفاهی انقلاب هم داریم کار می‌کنیم. چند تا کتاب هم در این زمینه در دست داریم.

شما امسال برای بار اول در نمایشگاه کتاب شرکت کردید؟

مودب: بله برای اولین بار بود.

در حوزه دفاع مقدس هم کار جدی می کنید یا به علت کار سازمان ها و ادارات مختلف، به آن نمی پردازید؟

مودب: نه، ما محدودیت موضوعی نداریم. ما قلم طرف را بررسی می‌کنیم. اگر کارشناسان ما تاییدش کنند مشکلی روی این قضایا نداریم. دفاع مقدس هم اکنون یکی دو تا کتاب در دست بررسی داریم. برخی وقت ها هم خودمان موضوع پیشنهاد می دهیم که اولویت ما است.

کتاب اولی ها چطور؟

مودب: آن هم همینطور. باید احساس کنیم قلم گیرایی دارد و حرف خوبی می‌زند. محدودیتی نداریم.

در مورد دوره آفتابگردانها بیشتر بگویید

مودب: این دوره شامل سه تا اردو می‌شود. اول‌دوره، میان دوره و پایان دوره. هدفش هم تربیت نیرو در این زمینه است. نوعی بورس ادبی شاید بگوییم. از همه جای کشور هم می‌آیند. اینکه برای بچه های انقلابی یک تشکلی داشته‌باشیم. مثلا بچه های شهرستان می‌آیند در محضر اقای بیابانکی، اقای ارژن و … استفاده می کنند.

نعمتی: خیلی تاثیر داشته است. هم اینکه به بچه ها این را القا می کنیم که شعرش مهم است. روی خانواده ها تاثیر زیادی گذاشته است. روی اساتید هم تاثیر خوبی داشته است، همینکه بین بچه‌ها می آیند.

جراح یک بخش زندگی رامی سازد ولی شعر و ادب همه زندگی را

مودب: ما تعریفمان از استعداد غلط است. ما استعداد را فنی و ریاضی می‌بینیم در حالی که از پرورش استعداد درزمینه هنر و ادبیات غافلیم. من یک دوستی داشتم که استعداد خوبی در نقاشی و خط داشت، امّا ریاضی‌اش ضعیف بود. همه او را تحقیر می‌کردند که تو خنگی. در حالی که اگر به او بها داده می‌شد، هزار دکتر و مهندس غبطه‌اش را می‌خوردند. باید به استعداد این نوعی توجه کنیم و به او اعتماد به نفس بدهیم به بچه ها و بگویم که کارشان مهم است، تا اهتمام روحی پیدا کنند به این کار و تنها از روی تفنن شعر نگویند؛ چرا که آنها زندگی را می‌سازند. حتی مهمتر از جراح قلب. چون جراح یک بخش زندگی را می‌سازد ولی شعر و ادب همه زندگی را. هدف آفتابگردان‌ها این است. خود اساتید هم کلی خوشحال بودند که این جمع تشکیل شده. برخی‌شان شب‌ها تا صبح با بچه ها می ماندند و با این‌ها هم شعر می خواندند هم بازی می‌کردند. آموزش ها در سطح بالایی بود. به خصوص دو اردوی آخر خیلی مباحث جدی‌ای در آن مطرح شد.

اساتید را در فضای جدیدی وارد کردیم

نعمتی: محملی هم شد که برخی از اساتید بیایند در فضای دیگری طرح بحث کنند.

مودب: به تعبیر دیگر در فضای دیگری از اساتید استفاده می‌کردند. اینکه همیشه اساتید را در مقام منتقد در برابر شعرا قرار بدهیم شاید صحیح نباشد. اما اینجا فضای شاگرد استادی، فضای صمیمی و اخلاقی فراهم می‌شود برای هر دو. بیشتر به اساتید می‌گویند بیا شعر بخوان، برو. اما اینجا اینچنین نیست. استاد می‌آید طرح بحث می کند. مثلااستاد ولیعی ‌آمدند طرح بحث خلاقیت را کردند.

ما باید مراحل کاشت و داشت وبرداشت را درست کنیم

نعمتی: ما فضای رقابتی را برمیداریم. ما اساتید را به معنای دوست و همراه وارد می‌کنیم. فضا جشنواره‌ای نیست که دو سه نفر شادند مابقی غمگین.

مودب: خیلی از اساتید خوشحال بودند که می‌توانند در این فضا با این مدل با بچه ها ارتباط بگیرند. از فضا خیلی خوشحال بودند. ماهمه‌اش برداشت محوریم. این اشتباه است. ما باید مراحل کاشت و داشت وبرداشت را درست کنیم. مثل آنچه در کشاورزی معمول است.

چرا در کتاب‌های شما آثاری از خانم‌ها دیده نمی‌شود؟

مودب: نه اتفاقا هستند. خانم ها جلسه داشتند صبح. خانم فریبا یوسفی، شاعر خوب کشورمان، اینجا مسئول جلسه شعرند. عضو دوره هم هستند. ولی به علت مشکلاتی که خانم ها دارند نمی‌شود به اردو بیایند در آن سن. به هرحال معذبند. تنها نمی‌توانند سفر کنند. کادر اجرایی لازم را نداریم. ما مشکل داریم. ولی ما برایشان فکر اردو هم هستیم. اگر کتاب‌ها موثر باشد برای ما خانم و آقا ندارد. اگر هم سخت می‌گیریم برای کیفیت کار است، که جواب هم داده. ما نشر زیاد داریم ولی باید کار شاخص باشد.

نعمتی: ما یک شورای پژوهشی سه نفره داریم که کتاب ها را کارشناسی می کنند، نمره می دهند. سخت می‌گیریم و تعارف نداریم. بحث این است که کتاب موثر باشد. خیلی پیشنهاد کار می آید ولی برای ما کیفیت مهم است. مثلا کتاب شعر «گل فروش مسلمان» آقای سعد آبادی یک حرکت جدید در شعر است. تلاش ما این است که شاخص ها را کار کنیم.

مودب: آدم هایی هستند که می گویند پول می دهیم کتابم را چاپ کنید. ولی ما قبول نمی‌کنیم. ما نیاز به جایی داریم که کار شاخص را چاپ کند. از نظر مادی هم در مضیغه ایم. برای کارمون واقعا زحمت می کشیم. تلاش می کنیم که فروش داشته باشد که برگردد.

برنامه ای برای اردوی داستان هم دارید؟

برای داستان ما مشغول زمینه سازی و بستر سازی هستیم. چون کم است کار در این زمینه. رویش کمتر است. اقبال به داستان کم است متاسفانه

فیلم های صدا و سیما زیر ساخت داستانی ندارند

چرا اقبال به داستان کم است؟

مودب: چون سخت‌تر است، همت بیشتری می‌طلبد. شعر بالاخره ضریب رسانه‌ای بالاتری دارد اما داستان اینطور نیست. البته جایزه های مهم داستانی دارند موج ایجاد می‌کنند. مثل جایزه جلال. مثلا صدا و سیما با میلیاردها تومان هزینه کلی فیلم ساخته است ولی زیرساخت داستان‌نویسی ندارند و این آگاهی وجود ندارد. در حوزه داستان ما هم آثار شاخص نداریم. داستان نویس بالنده نداریم. کسی که گذشته ما را بازتولید کند. بسیاری از جوانان در زمینه ادبیات وسط راه کم می‌آورند، چون به داستان‌نویسی نمی‌تواند به عنوان یک حرفه و شغل حساب کند. رها می‌کند می‌رود ویراستار می‌شود. من می‌شناسم کسی را که به علت مشکلات معیشتی از داستان‌نویسی دست کشیده و به ترانه سرایی روی آورده‌است. مثلا جوانی به من می‌گوید من می‌خواهم بروم داروخانه بیکار بشینم ماهی سه میلیون تومان حقوق بگیرم. دید منفعت طلبانه دارند. ولی کسی به داستان چنین توجهی نمی‌کند.

پدر و مادر ها کلی خرج کلاس کنکور می کنند اما خرج استعداد ادبی بچه‌هایشان نمی‌کنند. تازه برخی پدر مادرها مانع می‌شوند. می‌گویند که به درست یا کنکورت آسیب می‌زنی. اجازه پرورش استعداد را نمی‌دهد. این چه حرفی است؟ مگر بیهقی کنکور داد؟ حافظ کنکور داد؟ ما باید درنظام آموزش و پروش فرهنگ را، ادب را، شعر را جدی بگیریم.

داستان‌نویس از دانشمند هسته ای مهمتر است

مودب:‌ کسی نیست به این جوان داستان نویس بگوید تو الان از یک دانشمند هسته‌ای مهمتری برای ما، چرا که زندگی مردم را می‌سازی. رویکردی که جریان حزب‌الله دارد هم خوب نیست، به این ها ضریب نمی‌دهند. به این آثار نمی پردازند.

نعمتی: حتی اندازه یک فوتبالیست!

مودب: در مصاحبه ای گفتم ایرانی بودن و مسلمان بودن فقط مهم نیست، مهم روح مسلمانی است. بعد طرف تیتر می‌زند از قول من که مودب گفته، ایرانی بودن و مسلمان بودن مهم نیست. من روی وبم حرفم را می گویم اصلاح می کنم. من شانس آوردم سیاسی نیستم وگرنه اعدامم می‌کردند. وقتی نیروی برخی رسانه‌ها اینقدر ناتوان هستند چطور توقع داریم بتوانند جامعه را بسازد. حرف من این است.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.