«حسن علیق» تحلیلگر روزنامه الأخبار در مقالهای به تجلیل از شخصیت وسام حسن رئیس دستگاه اطلاعات امنیت ملی لبنان پرداخته است.
هر چند که وسام حسن در طول سالهای گذشته، یک دستگاه امنیتی بینظیر را بنیان نهاد، پیش بینی هم میشد که سرانجامی خونین در انتظار او باشد. اما کسانی که با این مرد بحث برانگیز، آشنایی دارند به سختی میتوانند مرگ او را باور کنند. جنایت روز جمعه لبنان را وارد مرحلهای کرد که هیچکس پایان آن را نمیداند. دیروز وسام حسن به درجه سرلشگری نایل آمد و با آنکه احتمالاً جوانترین سرلشگر لبنان بود اما همزمان دو درجه را نصیب خود کرد: سرلشگری و شهادت. انتظار میرفت که سال آینده به درجه سرلشگری برسد و سمت مدیر کلی نیروهای امنیت داخلی لبنان را از آن خود کند. وقتی دوستانش به شوخی او را سرلشگر صدا میزدند لبخند بر لب، پاسخ میداد: مرا درگیر سرنوشت نکن، کاری که من انجام میدهم سه سرنوشت در پی دارد: اگر خوش شانس باشم تبعید یا زندانی میشوم وگرنه مرگ در انتظار من خواهد بود.
منزل وسام حسن چند ماهی بود که لو رفته بود
وسام گزینه سوم را به اراده خویش انتخاب نکرد، بلکه مرگ در حالی او را غافلگیر کرد که عازم دفتر کارش بود. وی در حالی از منزل خود در اشرفیه خارج شد که جز بدشانسی، چیزی از آن ندیده بود. چند ماه قبل، وسام حسن متوجه شد که منزل سرّی او در اشرفیه، لو رفته و ارزش امنیتی خود را از دست داده است اما نه به فکر تغییر آن افتاد و نه برنامه روزانهاش را عوض کرد. افراد زیادی به او گفتند: این خانه لو رفته، صلاح نیست که در آن اقامت داشته باشید. اما وسام به هیچیک از این نصیحتها توجهی نکرد. دیروز در حالی که تنها یک روز از سفر کاریاش به پایتخت آلمان گذشته بود به تنهایی از منزل خارج شد. خودروهای محافظ را همراه خود نبرد و سوار خودروی زرهی خود هم نشد. به یک خودرو بسنده کرد و با همراهش احمد صهیونی به راه افتاد تا اینکه به مقتل رسید.
صیادی که دوربین شکارچی او را شکار کرد
وسام حسن که خود صیادی چیره دست بود نتوانست عکس العملی نشان دهد چرا که دوربین شکارچی کاملاً او را زیر نظر گرفته بود. وسام روز گذشته درست به همان آهوی مومیایی شدهای میماند که آن را در دفتر کارش و در کنار یک شیر و پلنگ مومیایی شده، قرار داده بود.
مخالفت وسام حسن با تصمیم دولت سنیوره برای برچیدن نیروی مخابراتی حزب الله
گوشهای از مسئولیت و خطرپذیری وسام حسن را باید در دفتر کارش جستجو کرد. این افسر جوان، مسئولیت بررسی پروندههایی را بر عهده داشت که هیچیک از همکارانش مسئولیت آن را بر عهده نگرفته بودند. وی هم به مقر سیا در لانگلی رفته بود و هم به کاخ مهاجرین در دمشق و روابط مداومی نیز با انگلیسیها، فرانسویها، روسها، ترکها، کشورهای عربی و نیز کشورهای حوزه خلیج فارس داشت. وسام حسن هیچگاه موضع سیاسی و جایگاهش را مخفی نمیکرد. وی از اعضای تیم مشاورین سعد حریری نخست وزیر پیشین لبنان بود اما غلام حلقه به گوش وی به شمار نمیرفت و شاید عاقلترین عضو این تیم، لقب مناسبی برای وی باشد. در جنگ جولای ۲۰۰۶ با صدای بلند، خواستار بازگشت حریری به لبنان شد و پیش از ۷ مینیز با دو طرح بیهوده یعنی شرکتهای امنیتی و مسلح کردن بخشی از جریان المستقبل مخالفت کرد، وی از دولت نخست فؤاد سنیوره خواست از اتخاذ دو تصمیم مشهور خود یعنی «برچیدن نیروی مخابراتی حزب الله» و «عزل سرتیپ وفیق شقیر از ریاست دستگاه امنیتی فرودگاه» صرف نظر کند. هنگامی که درگیریهای مسلحانه شعله ور شد تلاش کرد تا جایی که امکان دارد برخی مناطق را وادار به بیطرفی سازد و به همراه سرتیپ اشرف ریفی و دوستش سرهنگ حسام تنوخی به عنوان تنها کانال ارتباطی میان حزب الله و سعد حریری عمل کرد.
هماهنگی امنیتی میان وسام حسن و حزب الله
با آنکه اعتماد متقابل حلقه گم شده روابط وسام حسن با حزب الله بود، اما هماهنگیهای امنیتی میان این دو در مورد مبارزه با جاسوسی اسرائیل و سایر مسائل، هرگز متوقف نشد. علاوه بر این هماهنگی، هر دو یعنی وسام حسن و حزب الله از عملکرد امنیتی یکدیگر بسیار خرسند بودند. در یکی از قفسههای دفتر کار وسام، یک کلاشنیکف طلایی رنگ نگهداری میشود. یک روز با هدف خرده گیری از او پرسیدند: این را صدام به شما داده است؟ وی همانند کودکی که پس از اندکی سکوت، لبخند میزند لبخندی زد و گفت: این هدیه را جناب سیّد به من داده است. بله وسام با این لقب از دبیر کل حزب الله یاد میکرد.
وسام حسن با هیچکس قطع رابطه نمیکرد
وسام حسن نیز همانند رفیق حریری ارتباطش را با هیچکس قطع نمیکرد و همگی به خوبی به یاد دارند که وسام به رفیق حریری گفته بود: «لبنان، تاریخ و سازندگان آن را زیر پا میگذارد». وسام سرشت حریری پدر را به ارث برده بود و از سال ۱۹۹۵ رئیس دفتر او بود. هنگامی که حریری در سال ۱۹۹۸ از قدرت کناره گرفت، وسام حسن به آکادمی نیروهای امنیت داخلی تبعید شد اما غازی کنعان بنا به درخواست رفیق حریری، مجدداً وی را به عنوان مدیر دفتر حریری انتخاب کرد. هنگامی که رفیق حریری برای دومین بار از قدرت کنار رفت (سال ۲۰۰۴) وسام حسن استعفا داد، اما دوباره وارد عرصه شد تا به تحقیق درباره ترور رفیق حریری – به عنوان یک مسأله کاملاً شخصی – بپردازد. بر اساس همین مسأله وسام حسن، قدرتمندترین دستگاه امنیتی در لبنانِ پس از پیمان طائف را بنیان نهاد.
کسانی که همیشه به دیدار وسام حسن میرفتند برخی مواقع او را در کنار جوانانی میدیدند که هیچ شباهتی با نیروهای اطلاعاتی نداشتند و به نظر میرسید از آنهایی باشند که بیشتر وقتشان را پای کامپیوتر میگذرانند. رابطه این جوانان با وسام حسن، خودجوش بود و در این رابطه همانند افسران بلندپایه عمل میکردند اما در واقع، سرباز وظیفه بودند. بله وسام حسن اعتماد فراوانی به اعضای تیم کاری خود داشت و به شدت از آنان حمایت میکرد. وسام آنچنان اعتباری برای آنها قائل بود که به خود میبالیدند و از کاری که انجام میدادند احساس افتخار میکردند. وسام حسن از نقاط ضعف دستگاه امنیتی خود به ویژه در خارج از حیطه تنگ تصمیم گیری، اطلاع داشت و تا میتوانست در اصلاح آن کوشید، اما امکانات گستردهای در اختیار نداشت.
وسام حسن مستقل از سرویسهای امنیتی بیگانه عمل میکرد
وسام حسن در روابط امنیتی خارجی خود، جایگاهش را از هیچکس پنهان نمیکرد، اما برخلاف اکثر مأمورین اطلاعاتی کشورهای عربی، هیچگاه در برابر دستگاههای جاسوسی آمریکا سر خم نمیکرد وگاه با جدیت و سرعت تمام، دست رد بر سینه پیشنهادهای تحمیلی برخی دوستانش میزد. وسام دشمنان زیادی داشت اما این سخن نباید به عنوان بهانهای برای هدر رفتن خون او در میان قبایل و طوایف لبنان مطرح شود. وسام میدانست که خیلیها برای سرش جایزه گذاشتهاند و به خاطر کارش هیچ دوستی برایش باقی نمانده، اما در دو سال گذشته هیچ اهمیتی به خطرات امنیتی نمیداد و هرگاه از بیتوجهیاش به مسائل امنیتی انتقاد میشد، این گفته را بر زبان میراند که: «تا خدا چه خواهد». وسام حسن میخواست یک زندگی نسبتاً طبیعی داشته باشد.
Sorry. No data so far.