محمدحسین جعفریان از شاعران خوب کشورمان است که اخیرا چند شعر اعتراضی جدید در فضای مجازی منتشر کرده است. پیش از این هم وی در جلسه شعرخوانی در محضر رهبر معظم انقلاب «عاشقانههای یک کلمن» را خوانده بود که مورد استقبال معظمله نیز قرار گرفته بود. این نوع شعرسرایی او را از دیگر شاعران کشورمان متمایز کرده است.
درباره این نوع شعر گفتن گفتوگوی کوتاهی با وی داشتیم و از آخرین کارهای وی نیز مطلع شدیم.
برخی مسائل را فقط باید با زبان شعر بیان کرد
اخیرا مجددا وارد فضای اشعار اعتراضی شدهاید. دلیل اینکه دوباره این مدل شعر را میسرایید چیست؟
واقعیت این است که ناراحتم یک چیزهایی ما را آزار میدهد که نه میشود نوشت و نه میشود منعکس کرد و آدم مجبور است آن را در قالب شعر بیان کند، چون میتوان در این فضا یکسری چیزها را با زبان شعر بیان کرد که صراحت زیادی داشته باشد و میتوان بعضی خط قرمزها را شکست، البته من از این کارها تجربه خوبی داشتم، مثلاً کار «عاشقانههای یک کلمن» را که در خدمت حضرت آقا خواندم شما مطمئن باشید اگر من این کار را به دوستان قبل از چاپ نشان داده بودم اجازه نمیدادند آن را در محضر حضرت آقا بخوانم، کما اینکه بعداً خودشان اعتراف کردند و گفتند اگر ما این کار را میدیدیم قطعاً نمیگذاشتیم بخوانی، اما من خواندم و آقا هم گفتند بدهید پشتنویسی کنند و اتفاقی هم نیفتاد، در سالهای بعد کارهای مشابه داشتم که باز هم دوستان اجازه ندادند من بخوانم، گفتند به صلاح نیست و من همانها را منتشر کردم.
این اشعار را از قبل سروده بودید؟
یکی از آنها که اخیراً مشرق منتشر کرد قرار بود همین ماه رمضان امسال خوانده شود که برای سال دوم باز هم به من اجازه شعرخوانی ندادند.
خطقرمزهای رسانهای باعث میشود در چند رسانه مختلف بنویسم
شما که در حال حاضر برای چند رسانه مطلب مینویسید، چطور میگویید نمیتوانم منتشر کنم؟
شما بهتر میدانید، رسانهها خط قرمزهای خودشان را دارند و بعضی از خط قرمزها هست که از حوزه معمول مثلاً در یک رسانه خارج است؛ میبینید یک روزنامه تصمیم گرفته با صداوسیما کلنجار نرود و میگوید یک مطلب ساده نوشتیم و فتیله صداوسیما را پایین کشیدیم، یکی از دلایل اینکه من در چند رسانه مینویسم یک مطلب است که مثلاً در روزنامه «جوان» قابل چاپ نیست آن را میشود مثلاً در «تهران امروز» چاپ کرد؛ مثلاً یک مطلب است در مورد شهرداری تهران در تهران امروز نمیشود چاپ کرد میتوان در روزنامه «قدس» چاپ کرد، یک مطلب برای آستان قدس داریم درباره مستند «نام زلال بیانتها» و گندی که آستان قدس با آن زده که روزنامه قدس چاپ نمیکند و روزنامه جوان چاپ میکنند.
از این اشعار باز هم دارید؟
بله ولی در واقع چیز متفاوتی از اینها نیست و آنهایی که مانده لحن و صراحتش کمتر است و ویتامین شعری آن قویتر است.
مشکل شاعران ما این است که حقوقبگیر دستگاههای دولتی شدهاند
شما فکر نمیکنید با این لحن شعر گفتن دید مدیران فرهنگی و بخشهایی که با آنها کار میکنید نسبت به شما تغییر کند؟
یک دلیل آن این است که ما هیچ کاره هستیم شاید من اگر مدیرکل جایی بودیم و پروژهای با جایی داشتم جرأت نمیکردم این کارها را بکنم؛ خوشبختانه من چیزی ندارم که کسی بخواهد از من بگیرد، چیزی هم ندارم که به کسی بدهم و کارمند جایی هم نیستم، و یک دلیل اینکه صدای اعتراض خیلی از بچههای ما خاموش شده متأسفانه همین است که اغلب شاعران ما که از این مدل اشعار داشتند عمدتاً جایی مشغول هستند که بودجه آن از جایی میآید و اینها هم مسئولیتی دارند، این یک نقص است چون اگر این مشکلات از گلویی که متعهد است بیرون نیاید از گلوی «BBC فارسی» بیرون میآید و آنها هر طور دلشان بخواهد هدایتش میکنند؛ این حقیقت را اگر ما که فرزند انقلاب هستیم نگوییم دیگران با سوءاستفاده خودشان میگویند، این اتفاق متأسفانه یک دورهای است که اتفاق میافتد و شعر اعتراض در این مملکت کمرنگ شده است.
یعنی شما جور خیلی از شعرایی که به انقلاب علایقی دارند را میکشید و تحریک میکنید آنها را که وارد صحنه شوند، از انگ زدن نمیترسید؟
این ترس وجود دارد چون یک چیزهایی هست که طرحش در رسانه درست نیست یک مشکلات عدیدهای هم برای من گاهی پیش آمده، اما تا به حال شکر خدا آثار مثبتش بیشتر بوده اما این هراس است و ممکن یک روزی این اتفاق بیفتد کما اینکه سال گذشته که نگذاشتند من در محضر رهبر انقلاب شعر بخوانم من در آن جلسه اعتراض کردم خدمت خود حضرت آقا که بعد ایشان من را صدا کردند و التفاتی فرمودند، بعد از همان جلسه یک اتفاق به این شکل افتاد. این خطر وجود دارد اما شما ناچارید این تاوان را بپردازید، یکی باید پیش بیفتد تا بقیه هم پیش بیایند، این مجرا اگر بسته شود، از جاهای دیگر بیرون میزند و خیلی اتفاقهای بدتری میافتد. مواردی هم بوده که دوستان نصیحت کردند و پیغام فرستادند که آقا بهتر است ادامه ندهید ولی من فکر میکنم ثمراتش خیلی بیشتر از نواقصش است.
کتاب آخری که منتشر کردید در مورد افغانستان بود، که ما هم آن را نقد و بررسی کردیم، در افغانستان چقدر بازتاب داشت؟
خوشبختانه کتاب در آنجا خوب توزیع و فروخته شده، من از آن طرف خیلی پیغام داشتم در فضای مجازی، این باعث شد که بیشتر ترغیب شوم برای انتشار کتاب «چک در سرزمین ژنرالها» که بخشی دیگر از خاطرات من است و امیدوارم در نمایشگاه کتاب سال بعد منتشر شود.
تیراژ هیچ کتابی در افغانستان بیش از هزارنسخه نیست
چه تعدادی از این کتاب در افغانستان توزیع شده است؟
فکر نمیکنم بیش از هزار نسخه باشد. در افغانستان تیراژ هیچ کتابی بیش از پانصد نسخه چاپ نمیشود، آنجا یکسری ناشر هستند که با ایران ارتباط دارند از جمله «انتشارات عرفان» که آقای شریعتی مدیر آن است که ایشان به من گفتند فروش کتابم در کابل خیلی خوب است. البته اخیرا هم مستندی دارم کلید میزنم که ممکن است به بهانه این مستند سفری به افغانستان داشته باشم و احتمالا هم جلسهای برای کتاب در آنجا برگزار شود.
این مستند درباره چه موضوعی است؟
یک مستندی است در مورد شهید «برهانالدین ربانی» و یک کار هم جدیداً به من پیشنهاد شد که آن در مورد زندانی شیعهای است که در گوانتامو زندانی بوده ما این آدم را پیدا کردیم و الان هم برای یکسری موارد ایران است. ایشان آقای دکتر علیشاه موسوی است که ۴۰ ماه در گوانتانامو بوده و الان هم برگشته در افغانستان و در روستای کلات کار میکند که امیدوارم مستندی درباره ایشان بسازم و سرمایهگذاری آن را هم خودم انجام میدهم.
Sorry. No data so far.