چهارشنبه 07 نوامبر 12 | 09:47

«اشتباه کردم از ایران فرار کردم»

حالا می‌بینی طرف از سن چهل سالگی دیگر اصلاً کاری به سیاست ندارد، در فرنگ هم جا نیفتاده، دائم هم ناله می‌کند. خوب برگرد وطن. یکی در معرض اعدام بوده، حالا ۲۰ سال گذشته، نه خودش دیگر به گذشته اعتقاد دارد و نه دولت


طنزنویس سرخورده نشریات زنجیره‌ای که چند سالی در اروپا اقامت گزیده، می‌گوید «بیرون آمدن از ایران کار به شدت بیهوده‌ای است». ابراهیم-ن که سپر بلای مهاجرانی در افتضاح درازگوش تروا شد، سال گذشته نیز ابراز افسردگی کرده بود. وی این بار در سایت ندای سبز آزادی نوشت: آن‌ها که می‌خواهند تازه از ایران بیرون بیایند بیشتر فکر کنند. من از صد‌ها نفر شنیده‌ام این جمله را که کاش نیامده بودم. خودم هم قبلا می‌گفتم، چون واقعیت این است که مدت‌ها تولید نمی‌کردم یا تولیدی نمی‌کردم که فکر کنم از فضای فرنگ استفاده می‌کنم. حالا هم چند کار دارم که باید همین جا تمامشان کنم. به نظرم می‌رسد بیرون آمدن از ایران کار به شدت بیهوده‌ای است. بخصوص برای کسی که نمی‌خواهد فعالیت سیاسی و فرهنگی خارج از قاعده حکومت بکند.

گفته می‌شود کم آوردن مخارج یللی تللی در اروپا و جدی گرفته نشدن از طرف گروه‌های اپوزیسیون و رسانه‌های آن‌ها، باعث پشیمانی و سرخوردگی نامبرده شده است. او خاطرنشان کرده است: آقاجان! من چهار سال قبل تصمیم گرفته بودم مطلبی بنویسم و موضوع هم همین بازگشت به خانه بود. اینکه مطلب را ننوشتم به خاطر این بود که یک دفعه ماجرای جنبش سبز پیش آمد و اصلاً نوشتن این مطلب به نظرم آمد خیلی موضوعیت ندارد. نه اینکه موضوعیت ندارد، بلکه گمانم این بود که زمانش نیست. ولی خیلی فکر کردم، اساسی هم فکر کردم و همه جوانب داستان را هم بررسی کردم، اصلا جای معطلی ندارد.

وی با اشاره به حضور عناصر سرخورده در شهرهایی نظیر لس آنجلس، کلن و تورنتو می‌نویسد: حالا می‌بینی طرف از سن چهل سالگی دیگر اصلاً کاری به سیاست ندارد، در فرنگ هم جا نیفتاده، دائم هم ناله می‌کند. خوب برگرد وطن. یکی در معرض اعدام بوده، حالا ۲۰ سال گذشته، نه خودش دیگر به گذشته اعتقاد دارد و نه دولت و سیستم قضایی کاری به او دارد و نه اصلاً کسی او را می‌شناسد. خوب رفیق جان! جناب سرهنگ! تو که کاری نداری در فرنگ برگرد به یک شهرستانی یا تهران یا هر جای دیگر زندگی‌ات را بکن.

«ا-ن» می‌افزاید: البته که چهل درصدی معیار‌ها و اصولشان عوض شده، و شکی نیست که نمی‌توانند برگردند. ده هزار نفری هم فکر می‌کنند که اگر برگردند بلافاصله در فرودگاه اعدام می‌شوند، در حالی که فی الواقع حداکثر هزار نفرشان ممکن است زیر رصد جمهوری اسلامی باشند، به نظر من بین یک تا دو میلیون نفر نه وابستگی به فرنگ دارند ونه دلبستگی و کار خاصی هم نمی‌کنند و تازه از محیط فرنگ هم حالشان به هم می‌خورد. یعنی چه که آدم نه وابستگی مادی و معنوی داشته باشد و نه فضای فرهنگی فرنگ را دوست داشته باشد، هر روز هم به پاریسی‌ها و لس آنجلسی‌ها فحش بدهد و بیست سال یک پا این طرف جوب یک پا آن طرف جوب علاف مانده باشد؟
وی این را هم نوشته که: اصلاً حرف من این نیست که وسط این بزن بزن بروین که وضع خراب است. بمان و ۶ ماه دیگر برگرد. البته این را هم یادتان نرود و اصلاً به این فکر نکنید که سه ماه یا شش ماه یا یک سال یا ده سال دیگر طول می‌کشد تا همه چیز بهتر شود. چنین خبری نیست. بیست سال پیش آمدی چون می‌ترسیدی زندان بروی، حالا دیگر اصلاً کسی کاری به تو ندارد. ده سال پیش فکر کردی ببینم خاتمی چه می‌کند، نشد آنچه می‌خواستی، الان پنج سال است که منتظری حکومت عوض شود. حالا حکومت هم عوض شود، مردم را چه می‌کنی؟ قبلاً می‌توانستی روحیه مردم را تحمل کنی هرچه بیشتر زمان بگذرد آن را هم نمی‌توانی تحمل کنی.

گفتنی است «ا-ن» مرداد ماه سال گذشته ضمن مطلبی تصریح کرده بود در جمهوری اسلامی فردی معتدل‌تر از آیت الله خامنه‌ای نمی‌توان یافت و اگر نظام مجبور به برخورد قدرتمندانه با اپوزیسیون شده، به خاطر تندروی‌های اپوزیسیون بوده است.

وی ضمن دعوت مخالفان به سازش با نظام، نوشته بود: من متأسفم که باید در چنین شرایطی این نکته را بگویم ولی کمتر کسی معتدل‌تر از [آیت الله] خامنه‌ای و دور‌تر از او به استبداد در میان نیروهای سیاسی آن زمان وجود داشت. او تنها [!] روحانی بود که هنر و ادبیات را به واقع می‌شناخت، تندرو نبود. حتی سخنرانی او در مخالفت با بنی صدر بیشتر بر تخلفات قانونی بنی صدر تأکید داشت. وقتی رئیس جمهور بود دولت به میزان زیادی در اختیار موسوی بود. از کسی مانند کیومرث صابری مشورت می‌گرفت و سعی می‌کرد در کار دولت دخالت نکند. تنها او نبود که شمشیر را از رو علیه اصلاح طلبان بست. ما بودیم که تندروی کردیم.

نبوی با اشاره به اینکه تندروی‌های اصلاح طلبان باعث مواضع شدید‌تر و بعدی نظام شده، نوشته بود: کشتگان تا سال ۸۸ چقدر بود؟ چند نفر به دلایل سیاسی زندانی شدند یا کشته شدند؟ از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۸ را می‌گویم. در آن ده سال چند مخالف زندانی یا کشته شدند. طبیعی است وقتی در یک کشور ما روشی را برای تغییر انتخاب می‌کنیم که معنای آن نابودی یک حکومت است آن حکومت هم از خودش دفاع می‌کند.

در پی انتشار این مطالب، سایت بالا‌ترین از این طنزنویس به زور سیاسی شده به عنوان «بازیکنی که گل به دروازه خودی می‌زند و اسباب خوشحالی کیهان و سردبیر آن حسین بازجو [؟!] را فراهم می‌کند» یاد کرد و سایت خودنویس نیز تصریح کرد: «از اتاق فکر اسب تروا بهتر از این در نمی‌آید. او دلقک بازی و سیرک بازی می‌کند و اگر قصد خودکشی داشت موفق شد… یک مشکل این است که یارو که هجو می‌گه، یا بوش رم می‌کنه و ورش می‌داره و یکهو خودش رو در لباس مفسر می‌بینه! آن وقت هم راضی به تفسیر یه قل و دوقل نیست، یکراست می‌ره سراغ نتایج سیاسی گرفتن از تحقیقات عمیق جامعه شناسیش!». خودنویس همچنین کاریکاتوری را منتشر کرده بود که در آن یک درازگوش به اسب تروا می‌گوید «تو دیگه خیلی […] هستی»!

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.