تریبون مستضعفین- میزگرد ذیل شهریور ماه گذشته به دعوت یکی از نشریات جریان اصلاحات برگزارشد. ابتدا قرار بود آقای فریدون جیرانی در میزگرد شرکت کند که ساعتی قبل از مصاحبه اطلاع داده شد ایشان علیرغم قول قبلی در جلسه حاضر نخواهد شد و به جای ایشان آقای مهدی کرم پور جایگزین شد. جلسه حدود دو ساعت و نیم به طول انجامید.
حدودا یک ماه بعد از برگزاری این جلسه، مجله با پرونده مفصلی در مورد موضوعی که در میزگرد به بحث گذاشته شده بود منتشر شد.
ولی خبری از میزگرد نبود و حتی یک سطر به برگزاری چنین جلسهای با موضوع پرونده ویژه مجله اشاره نشده بود. سرتاسر پرونده هم پر بود از مقایسه جمهوری اسلامی با قاجار و رضاخان و تحقیر و تمسخر آثار سینمایی وفادار به انقلاب همچون آژانس شیشهای و قلادههای طلا و گلایه از حاکمیت تک صدایی و سانسور و … . به هیچکدام از طرفین میزگرد هم هیچ اطلاعی در مورد علت حذف میزگرد از پرونده داده نشد. تا اینکه به پیشنهاد برخی سایتهای اینترنتی طرفین میزگرد تصمیم گرفتند آن را در فضای وب منتشر سازند.
دست اندرکاران مجله با اطلاع از موضوع تلاش کردند از انتشار آن در سایتها جلوگیری کرده و اعلام نمودند به علت کمبود کاغذ قصد داشتهاند که خود در وقت مقتضی آن را منتشر سازند.
اینک متن میزگرد برای کم کردن زحمت دوستان آزادیخواه و طرفدار چندصدایی منتشر می شود.
مشروح این میزگرد را می توانند اینجا بخوانند
ادبیات پیرامونی سینمای ما، ادبیات لاغر و ضعیفی است
وحید جلیلی: واقعیتش این است که ادبیات پیرامونی سینمای ما، ادبیات لاغر و ضعیفی است. و در مقایسه با توان فنیای که سینمای ایران دارد، از لحاظ مباحث تئوریک و تحلیلی راجع به سینما، خیلی ضعف داریم. در حالی که ما دهها رسانه سینمایی، سایتها و مجلات و حتی روزنامه مستقل سینمایی داریم و صفحات متعددی در مطبوعات عمومی به سینما میپردازند و چند هزار وبلاگ که راجع به سینما حرف میزنند ولی با این همه محدوده واژگانی ادبیات سینمای ایران خیلی محدود است و یکی از خلاءهای اساسی، اتفاقاً همین بحث سینمای سیاسی است.
که به ویژه از این منظر جای شگفتی بیشتری دارد که بالاخره ایران در ۴۰، ۵۰ سال اخیر اتفاقات بسیار مهم سیاسی را در ابعاد بینالمللی و ملی از سرگذرانده است و اینکه چه شده که در تمام این سالها سینمایمان تا این حد در این حوزه ضعیف عمل کرده جای سوال دارد.
کرمپور: اساسا ما در گونهها و ژانرهای مختلف سینمایی ژانر سیاسی نداریم. بلکه فیلمهایی با مضامین سیاسی میتوانیم داشته باشیم. از این منظر هم آثار بسیاری در سینمای ایران با مضامین سیاسی ساخته شدهاند. در سالهای ابتدایی پس از انقلاب که همه فیلمها مضامین سیاسی داشتند….. در مجموع همانطور که آقای جلیلی هم اشاره کردند در تناسب با تحولات سیاسی از مشروطه تا به امروز شاید این تولیدات سیاسی میتوانستند پررنگتر حضور داشته باشند. در این سه دهه فیلمهای با مضامین سیاسی بسیار داشتهایم. به خصوص که هر چه از نظر تاریخی پیش آمدهایم فضا بازتر شدهاست. مثلاً اگر زمانی شاملو میگفت «نور را در پستوی خانه نهان باید کرد» و همه میگفتند عجب حرف تندی زدهاست اما امروز یک روزنامهنگار جوان میتواند حرفهایی صریحتر از این را بهراحتی طرح کند. جامعه تحت تأثیر پیشرفت تکنولوژی فضای بازتری پیدا کردهاست و انصافاً هم ما در این زمینه پیشرفتهایی داشتهایم که البته بازهم این پیشرفت آرمانی نیست و ما هنوز هم میتوانیم تحملمان را بیشتر کنیم. ما همیشه از ادبیات داستانی گریزان بودهایم و به این جهت که مسئولانمان رمان و اردبیات داستانی را نمیشناسند همواره دنبال نشانهها هستند. به همین دلیل هم بهدنبال کشف مفاهیم عجیب و غریب در یک اثر هنری میگردیم. همین رویکرد سوءتفاهمهایی را بهوجود آوردهاست که مثلاً کانون نویسندگان را در ایران تبدیل به یک حزب سیاسی میکند! معلوم هم نیست چرا؟
بیاعتنایی به واقعیتهای جامعه را با «هنر برای هنر» تئوریزه کردند
جلیلی: اسم کانون نویسندگان آمد. امام اوایل انقلاب یک جمله گفت که مال خود امام هم نیست. از شهید مدرس است. امام بر آن صحه گذاشت. یک جمله مانیفستی است. امام گفت: «دیانت ما عین سیاست ما است و سیاست ما عین دیانت ما». یک عده علم برداشتند که هنر را سیاسی نکنید! هنر برای هنر و دیگران را متهم میکردند که دارند، با آنها برخورد سیاسی میکنند. اما همین آقایان کانون نویسندگان که میگویید، بعد از مرگ قیصر امینپور یک بیانیه دادند. شما ببینید که به قیصر چه توهینهایی کردند: «قیصر امینپور شاعر قابل توجهی نیست و بیلبوردهای شهرداری میخواهند، او را به ملت حقنه بکنند! فکر میکنند، عکسهایش را بزنند، او شاعر مهمی میشود! و … » چرا؟ به خاطر این که قیصر امینپور با امام همراهی کرده بود. با انقلاب همراهی کرده بود. یعنی کسانی که تمام ادعایشان، لااقل در این بیست سال اخیر، این بوده است که هنر را سیاسی نبینید شما میبینید که کاملا سیاسی و مرزبندی شده نگاه می کنند و در بیانیه رسمیشان چنین ادبیاتی دارند.… برخی از این آدمها که نامهای مطرحی هم در هنر دهه ۴۰ ایران هستند، بسیاری از فضاهای دراماتیک جامعه ایرانی را اساسا بایکوت کردند. دفاع مقدس و هشت سال جنگ واقعاً چقدر داستان داشت؟ برخی از این نویسندگان ۸۰، ۹۰ ساله کانون نویسندگان که آثار مطرحی هم در حوزه ادبیات دارند حتی یک کلمه حاضر نشدند درباره این رویدادها بنویسند. چرا؟ چون جنگ را امری سیاسی میدانستند. کما اینکه واقعاً هم سیاسی بود. الآن صد تا دویست هزار تا وصیتنامه هست. معلوم است دیگر. کسی که به جبهه میرفت، دارد میرود که جان خودش را فدای یک نظام بکند. چنین واقعیتی برای یک طیفی، قابل هضم نیست.
بنابراین تلاش میکنند بیاعتنایی خود به واقعیتهایی به این عظمت را تئوریزه کنند؛ یک روز با تئوری «هنر برای هنر» و یک روز با حمله به «هنر متعهد».
کرمپور: واقعیت این است که ما متأسفانه در تمام این سالها میان دو طیف گیر کردهایم که بزرگترین گرفتاری ما بودهاست. یک طرف جریان شبهروشنفکری و نه روشنفکری است که غالباً در فیلمهایم هم آنها را نقد کردهام و شاید یکی از دلایلی که فیلمهایم را پس میزنند همین باشد و در مقابل اینها افراطیهای رادیکال هستند. این دو سر در تمام این سالها ما را قیچی کرده و در تنگنا قرار دادهاند. وجه مشترکشان هم این است که هیچ کدام هیچگاه انصاف نداشتهاند. تحلیل آقای جلیلی درباره جنگ و عظمت این رخداد کاملاً درست است. فتح خرمشهر اساسا تنها فتح ایران در یکصد سال گذشته بودهاست. این جنگ با این مختصات در هر جای دیگر جهان رخ داده بود دراماتیکترین فیلمها را براساس آن میساختند و کمکاری در این زمینه کاملاً درست است.در کنار این مطلب اما واقعیت دیگری هم وجود دارد. اگر جریان شبهروشنفکری در برابر ورود به این عرصه گارد داشته اما در مقابل وجود رادیکالیسم و سانسور هم خیلی دست و پاگیر بودهاست. در مواردی حتی همین شبهروشنفکری صاحب کرسی نظارتی شده و بدون اینکه علقهای به این مسائل داشته باشد برای حفظ جایگاه و خودشیرینی، از رادیکالها هم تندتر عمل کردهاست.
جلیلی: اگر مقاله «دشمنشناسان دوست فراموش» یا «غربزدگی حزب اللهی» بنده را بخوانید دیدگاهم درباره این قبیل تحلیلها در آن مشخص است. یعنی همان نقد تند و تیزی که درباره فضای روشنفکری دارم علیه این فضا و جریان هم دارم. اصلاًیکی از اولین مقالاتی که از من منتشر شدهاست نقد انصار حزبالله در مجله «نیستان» بود. اما معتقدم انصار حزبالله به نسبت فضای روشنفکری در طول این سالها خیلی بیشتر رشد کردهاست.
جلیلی: همین حوزه هنری که ممنوعیتی برای برخی فیلمها در اکران قائل شدهاست اگر از روی اصول این کار را میکرد حرفی نبود اما این زمانی قابل باور است که ببنیم در تمام شئون رفتاری حوزه این اصول رعایت میشود. نمیتوانم باور کنم حوزهای که پز ارزشی دارد از تهیه کننده فیلم ضدانقلابی «خانواده محترم» حمایت کند و در همان حال بگوید فیلمهای غیرارزشی را اکران نمی کنیم. این تناقضها ناشی از نبود اصول جدی و استراتژیک در حوزه مدیریت فرهنگی است. همین حوزه هنری خاطرم هست در سال ۸۳ و ۸۴ برای پرداخت حقالتحریر سیصد چهارصد هزارتومنی مجله «سوره» میگفت نداریم اما همان موقع ۷۰۰ میلیون تومان خرج ساخت فیلم «زادبوم» کرد که تا همین امروز توقیف است. در همان شرایط به جای حمایت از فیلمسازان انقلابی حوزه هنری تماس میگرفت که آقای رفیع پیتز لطفاً از فرانسه تشریف بیاورید فیلم بسازید، فیلم «زمستان است»، یا مثلاً همان سالها بود که فیلمی در حوزه هنری ساخته شد با نام «زمان میایستد». داستان دختری است که در رابطهای نامشروع باردار میشود و به همراه دوست پسرش میخواهد از ایران فرار کند اما دوستش نامردی میکند و او را لب مرز تنها میگذارد. دست آخر هم در تعقیب و گریز نیروی انتظامی این دختر به منطقهای میرسد که میبیند کلی ایرانی هنگام فرار از مرز از سرما یخ زده و مردهاند. خودش هم دست آخر میمیرد! این فیلم با پول حوزه هنری ساخته شدهاست! همان آقای مدیری که این فیلمها در کارنامهاش هست ما را از حوزه هنری به تهمت سیاه نمایی اخراج کرد! در ۲۰ سال گذشته نمونههایی از این دست بسیار است که اختصاص به یک مرکز یعنی حوزه هنری هم ندارد. در این شرایط نالیدن آقای جیرانی در برنامه «هفت» علیه سینمای دولتی خندهدار است.
کرمپور: فیلمش هم ساخته میشود. حرف من این است که امروز مدام به سینماگران میگوییم ایران میدان ولیعصر به بالا نیست. اما انصافا کدام مسئول فرهنگی ما پایین میدان ولیعصر زندگی میکند؟ از آن طرف فروش اصلی سینمای ایران مربوط به کدام مناطق است؟ من ۳ سال رئیس شورای صنفی نمایش بودم. فروش اصلی سینمای ایران مربوط به پردیسهای شهر تهران است.
با فیلمی که با پول نظام ساختهاند به نظام فحش میدهند
جلیلی: ماجرای «تهران انار ندارد» خیلی جالب است. کارگردانش از مدیران ارشاد دوره آقای صفار هرندی است و کل بودجهاش را هم ارشاد داده ولی از اول فیلم را اینجوری شروع میکند که ما در این مملکت چقدر مظلوم هستیم. از کارگردان حمایت نمیشود. حالا خودش در آنجا معاون است و خودش پول فیلم را داده است ولی در فیلم طوری جلوه داده که در جمهوری اسلامی، اینها تحت فشار هستند! همین آدم امسال می آید با پول سیمافیلم «خانواده محترم» را می سازد.هر چقدر که دلشان میخواهد، فحش میدهند. پول هم میگیرند. خارج هم میروند و …. تا همین الآنش هم هست. زمان آقای خاتمی هست. زمان آقای صفار هرندی هست. در حوزه هنری و هم در شهرداری هست. همین اخیراً شهرداری بودجه پنجاه تا فیلم کوتاه را به تهیه کننده فیلم ضدانقلابی «خانواده محترم» هدیه کرد. اینها همیشه اپوزیسیون هم هستند! آخر این چه اپوزیسیونی است. مثلاً آقای برادر جیرانی مظلوم واقع شده است. آقای جیرانی تو حداقل پانصد ساعت، آنتن زنده تلویزیون و صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در اختیارت بوده است. همین آقای جیرانی در سالگرد شهید آوینی من را برای برنامه هفت دعوت کرد که ۵ دقیقه راجع به آن شهید حرف بزنیم. چند ساعت قبلش، آقای فراستی به من اس ام اس کرد که «رئیس نیا. ممنوع التصویر هستی» حالا اینها شدهاند: مظلوم.
کرمپور: در راستای همین بحث من هم خاطرهای دارم. زمانی که فیلم اولم «جایی دیگر» را ساخته بودم (که آقای جلیلی هم آنرا دوست ندارد!) فیلمم در ایران توقیف بود اما در فستیوال هامبورگ پذیرفته شد و به همراه دو فیلمساز دیگر به آنجا رفتیم. اولی رفت بالا و گفت تمام فیلمهای من در ایران توقیف است. بعدی هم گفت فیلم من را هم توقیف کردهاند. من هم همینطور به آنها نگاه میکردم چراکه فیلم اولی در ایران روی پرده بود و فیلم دومی هم در ایام نوروز از تلویزیون پخش شده بود! فیلم من واقعاً توقیف بود اما وقتی نوبت من شد رفتم بالا و گفتم ما وقتی میخواهیم فیلمهایمان را به جشنوارههای خارجی بیارویم ارشاد آنها را سیم و سرب میکند و اصلاً وجود اینکه بدون اجازه ارشاد فیلم را به اینجا آورده باشیم نداریم. فیلم این دو نفر هم در ایران در حال پخش است و من هم با مجوز ارشاد اینجا آمدهام. یکی از داخل سالن بلند شد فریاد زد تو عامل جمهوری اسلامی هستی و از این حرفها. همان شب کاردار سفارت ایران در آلمان مرا دعوت کرد بابت تشکر و بعد از بازگشت به ایران و در حالی که فیلمم هنوز توقیف بود مدیرکل اداره نظارت هم مرا خواست اما بلافاصله خیلی جدی گفتم: «حرفهای آنجا به شما اصلاً مربوط نیست و من با شما کار دارم!»(خنده جمع)
جلیلی: فیلم راههای آقای کیارستمی را گذاشتند. یکی از بچهها از او سؤال کرد. آقای کیارستمی، ببخشید. اگر اسم شما را از روی فیلم بردارند. فکر میکنید، با فیلم بچههای سینمای جوان گناباد برابری میکند؟ ولی برای این فیلم، روشنفکرها داشتند دو سه دقیقه، کف میزدند. قضیه پادشاه لخت است.
جلیلی: دشمنی انگلیس و امریکا با ایران آیا واقعیت ندارد؟ کافیست همین واقعیت را بخواهی در قالب یک فیلم مطرح کنی، سریع میگویند کار شعاری شدهاست. در سریال «به کجا چنین شتابان» ساخته ابوالقاسم طالبی آهو خردمند دیالوگی دارد که به نوهاش میگوید بیا برویم راهپیمایی. بهخاطر همین یک دیالوگ یکی از دوستان میگفت وقتی داشتم این صحنه را میدیدم گفتم: «این هم شعاری شد!» بعد از ۳۰ سال برای نخستینبار درباره پدیدهای مثل راهپیمایی که تا امروز دهها میلیون ایرانی آن را تجربه کردهاند در حد یک دیالوگ در یک سریال تلویزیونی صحبت شده، چرا اینقدر سریع نتیجه میگیریم که شعاری شد؟ چون فضای دراماتیک سینما و تلویزیون ایران آنقدر در برابر نشانهشناسی انقلاب اسلامی سترون شدهاست که حتی تحمل این حد را هم ندارد. بهعنوان مثال دیگر، خاطرم هست علیرضا داوودنژاد «نیاز» را ساخته بود که در صحنه پایانی آن، کاراکتر اصلی در آهنگری مشغول کار میشود و نشان میدهد در حال ساخت علم امام حسین(ع) است. همان زمان در یکی از نشریات معتبر سینمایی نوشتند این پلان سفارشی بودهاست! میخواهم بدانم فراگیرتر از مراسمات امام حسین(ع) پدیدهای در این کشور داریم؟ اما تحمل این حد را هم ندارند.
«یاس» و «تخدیر» دو مشخصه سینمای روشنفکری است
کرمپور: اساسا بحث ما نه سینمای سیاسی که سینمای سیاستزده است. مشکل ما نه روشنفکری که روشنفکرنمایی است. انگار فقط رنگی از اینها را دارند و برخی بهصورت فرصتطلبانه از آنها سوءاستفاده میکنند. من نوعی به این سوءاستفادهها همواره انتقاد کردهام و از دو طرف هم چوبش را خوردهام. اگر این گردوغبارها بنشیند و به همان چاچوبی که اشاره کردی برسیم آن وقت میتوانیم در داخل آن چارچوب همدیگر را تحمل کنیم.
جلیلی: بزرگترین ویژگی در این چارچوب باید «امید» باشد. سینمای ما باید سینمای طرح مسئله باشد نه سینمای القای بنبست. جریان روشنفکری با دو نوع سینما هیچ مشکلی ندارد؛ یکی سینمای تخدیر و دیگری سینمای یأس. با این رویکرد هم فیلمل فارسی اجازه رشد پیدا میکند و هم سینمای سیاه جشنوارهای. اما اگر بخواهی در میانه این دو فیلمی بسازی با آن به مشکل برمیخورند. باید به سمتی حرکت کنیم که از این فضا فراتر برویم.
جلیلی درست میگوید. کارگردان در همان زمان ساخت تهران انار ندارد، معاون آفریده در ارشاد بوده است