مهدی بوشهریان
سلام
عموی زیبای خیمههای تنهایی دل. عموی مهربان هرچه تمنا، عموی دست به سینه ادب و ایثار.
قلب سرد و سنگیام را، از کنار این دریای آبی، که وسعتش به میزان دستان آسمانی تو نیست، برای فدا شدن در راه تویی که کهکشان قامت غیرت و شجاعت هستی تقدیم میکنم.
عباس زیبای دلشکسته من!
تو را مادر فدایی حسین قرار داد و مادرم مرا فدایی غمهای تنهایی تو، در روز نبرد آخر. در لحظه وداع با طفلی که همه چشم امیدش، دستان راه گشای تو بود و من نیز هم.
ماه مهربان کودکان هاشمی!
اگر من هاشمی نیستم، حب شما را که در دل کاشتهام و پروراندهام. اگر من از فرزندان فاطمی نیستم، اما فاطمی نشان که بودهام. اگر من در روزگار تو نزیستهام، اما تو که در زمان جاری بودهای. … دستم بگیر دست گیر دو عالم.
در این زمانه دلتنگیها و دلگرفتگیها و دلشکستگیها، برای رسیدن به وصل معشوق، دست به دامن تو گشتهام. تویی که تمنا به خود افتخار میکند که به پای تو بیفتد. تویی که دست نیازمند، به خود میبالد که به سوی تو دراز شود. تویی که اجابت رنگ میگیرد از لطف تو، و تویی که کرامت نشان از بیکرانهگی تو دارد.
برادر خوبیها و لطفها
آن روز که امام شهیدم پشت گرم دل رنگ گرفته تو به حب او بود، اول کسی که دلش به حضور غیرتمند تو گرم شد، خواهرت بود، با همه تنهایی و بیکسیاش.
تو آن قدر عظیمی که حسین (ع) آن امام رئوف و مظلوم همیشه تاریخ، دلش را در دستان با شکوه تو گره زده است و ….. آه عموی رقیه!
عموی همه کودکان زمینی، من نیز چون کودکان شما تشنهام. تشنهای که هنوز به لب چشمه نیز نرسیده است و در راه چشمه وجودی شما مانده است.
تشنهام، تشنه دیدار دستان تو، دستان دست نواز تو. دستان مهربان تو. دستان سبز و آسمانی تو.
در کنار این دریا، من و تمام این ماهیان ماتم گرفته، در رثای تو میسراییم و میسوزیم. میسوزیم و میگدازیم، و از اشک چشم خویش، تلاطمی به آبهای مواج، اما خالی از احساس با تو بودن میدهیم.
بیش از من و این مرغان دریایی، این آبهای شرمسار از حضور تو هستند که بیتابند و صورت به صخره میکوبند. دست سرد و سنگی این ایام سیلی خود را به روی همه ما می کوبد.
با دست های بی نیاز خود، دستان کوچک و نیازمندم را یاری کن،
عباس!
عموی هر چه دل تنگ و تنها !
Sorry. No data so far.