در خبرها آمده بود:
شبکه ماهوارهای فارسی وان قصد دارد سریالهايی ویژه سحرهای ماه مبارک رمضان، آماده پخش کند.
در ادامه بخشهايي از فيلمنامه يك قسمت از يكي از اين سريال ها را با هم مي خوانيم:
زن و مرد سريال بسيار عاشق هم هستند كه ناگهان مرد در اثر تصادف مي ميرد. زن تا آخر عمرش ديگر ازدواج نمي كند تا اينكه زن يك روز مرد را آنطرف خيابان با يك زن ديگر مي بيند؛ دلش مي شكند و خيلي گريه مي كند. اتفاقا ماه رمضان هم هست و چون خيلي گريه مي كند و روزه هم هست از شدت ضعف، غش مي كند. مرد مي دود و او را از زمين بلند و بغل مي كند. در اين لحظه كل خاطرات شيرين گذشته يادش مي آيد و از كارهاي خودش پشيمان مي شود. زن ديگرش كه اين صحنه را مي بيند از شدت عصبانيت تا مي آيد بيايد اينطرف خيابان، ناگهان اتوبوسي به او مي زند و او مثل رب گوجه كف خيابان له و پخش مي شود. كيفش روي زمين مي افتد و از داخل كيفش، يك عكس دو نفره از زن در كنار مرد ديگري بيرون مي افتد و مرد مي فهمد كه زن دومش به او خيانت كرده است. مرد در اين افكار غوطه ور است كه ناگهان زن اولش هم در دستهايش از شدت گرسنگي و ضعف مي ميرد و مرد ناگهان مي فهمد كه چوب خدا صدا ندارد. ناگهان صداي اذان پخش مي شود و مرد با حالتي عرفاني و روحاني وارد خانه زن سومش مي شود.
مرد و زن سومش كه هيچكدام روزه نبوده اند در حال خوردن افطار و تماشاي سريالهاي موقع افطار هستند كه ناگهان پاي مرد به چيزي زير ميز ميخورد و صداي “آخ” از زير ميز شنيده مي شود.
مرد روميزي را كنار مي زند و ميبيند كه دوست قديمي اش زير ميز قايم شده است. در همان لحظه كاسه حليم را روي سرش زن سومش خالي مي كند؛ زنش از شدت جراحت و سوختگي مي ميرد. دوست قديمياش را هم از پنجره به بيرون پرتاب مي كند و به بقيه افطارش را ميخورد.
بعد از خوردن افطار، مرد مشغول ديدن سريال ماه رمضان است كه ناگهان صحنهاي از فيلم او را متحول ميكند و اشك از چشمانش سرازير ميشود. در همان لحظه گوشي تلفن را بر ميدارد و به موبايل همسر چهارمش تلفن ميزند و كل ماجرا را برايش تعريف ميكند. همسر چهارمش كه در حال خوردن افطار با رئيسش در خانه آقاي رييس است، با شنيدن ماجرا سكته مي كند و مي ميرد.
مرد كه بسيار ناراحت است به سراغ مرد همسايه كه آدم خوب و مومني هست مي رود تا از او كمك بگيرد و از او بخواهد كه برايش دعا كند. ولي مرد همسايه خانه نيست و خانم همسايه از او دعوت ميكند كه داخل خانه برود تا با هم در فضايي صميمي و معنوي صحبت كنند.
در اين لحظه تيتراژ پاياني اين قسمت از سريال با صداي يك نفر كه صدايش شبيه احسان خواجه اميري است، پخش مي شود.
[…] در خبرها آمده بود: شبکه ماهوارهای فارسی وان قصد دارد سریالهایی ویژه سحرهای ماه مبارک رمضان، آماده پخش کند. در ادامه بخشهایی از فیلمنامه یک قسمت از یکی از این سریال ها را با هم می خوانیم:زن و مرد سریال بسیار عاشق هم هستند که ناگهان مرد در اثر تصادف می میرد. زن تا آخر عمرش دیگر ازدواج نمی کند تا اینکه زن یک روز مرد را آنطرف خیابان با یک زن دیگر می بیند؛ دلش می شکند و خیلی گریه می کند. اتفاقا ماه رمضان هم هست و چون خیلی گریه می کند و روزه هم هست از شدت ضعف، غش می کند. مرد می دود و او را از زمین بلند و بغل می کند. در این لحظه کل خاطرات شیرین گذشته یادش می آید و از کارهای خودش پشیمان می شود. زن دیگرش که این صحنه را می بیند از شدت عصبانیت تا می آید بیاید اینطرف خیابان، ناگهان اتوبوسی به او می زند و او مثل رب گوجه کف خیابان له و پخش می شود. کیفش روی زمین می افتد و از داخل کیفش، یک عکس دو نفره از زن در کنار مرد دیگری بیرون می افتد و مرد می فهمد که زن دومش به او خیانت کرده است. مرد در این افکار غوطه ور است که ناگهان زن اولش هم در دستهایش از شدت گرسنگی و ضعف می میرد و مرد ناگهان می فهمد که چوب خدا صدا ندارد. ناگهان صدای اذان پخش می شود و مرد با حالتی عرفانی و روحانی وارد خانه زن سومش می شود.مرد و زن سومش که هیچکدام روزه نبوده اند در حال خوردن افطار و تماشای سریالهای موقع افطار هستند که ناگهان پای مرد به چیزی زیر میز میخورد و صدای “آخ” از زیر میز شنیده می شود.مرد رومیزی را کنار می زند و میبیند که دوست قدیمی اش زیر میز قایم شده است. در همان لحظه کاسه حلیم را روی سرش زن سومش خالی می کند؛ زنش از شدت جراحت و سوختگی می میرد. دوست قدیمیاش را هم از پنجره به بیرون پرتاب می کند و به بقیه افطارش را میخورد.بعد از خوردن افطار، مرد مشغول دیدن سریال ماه رمضان است که ناگهان صحنهای از فیلم او را متحول میکند و اشک از چشمانش سرازیر میشود. در همان لحظه گوشی تلفن را بر میدارد و به موبایل همسر چهارمش تلفن میزند و کل ماجرا را برایش تعریف میکند. همسر چهارمش که در حال خوردن افطار با رئیسش در خانه آقای رییس است، با شنیدن ماجرا سکته می کند و می میرد.مرد که بسیار ناراحت است به سراغ مرد همسایه که آدم خوب و مومنی هست می رود تا از او کمک بگیرد و از او بخواهد که برایش دعا کند. ولی مرد همسایه خانه نیست و خانم همسایه از او دعوت میکند که داخل خانه برود تا با هم در فضایی صمیمی و معنوی صحبت کنند.در این لحظه تیتراژ پایانی این قسمت از سریال با صدای یک نفر که صدایش شبیه احسان خواجه امیری است، پخش می شود.پ ن: اختصاصی تریبون […]