تریبون مستضعفین- دورهی آفتابگردانها دورهای است برای شاعران نوقلم که به همت موسسه شهرستان ادب برگزار میشود. آنچه این حرکت را ارزش دو چندان داده است، حضور اساتید مختلف و متنوع در این دورههاست. حجتالاسلام حاجعلیاکبری در این سخنرانی به بررسی آسیبشناسانه به شعر و شاعری از منظر قرآنی پرداخته است.
در این گردهمایی گروهی از جوانان حضور دارند که ذیل آرمانهای انقلاب اسلامی به مناسبت نعمت بزرگی که خدای متعال به آنها کرامت کرده است دور هم جمع شدهاند. این نعمت بسیار بزرگی است که پروردگار متعال به شما جوانان کرامت کرده است و به دلیل همین کرامت است که شما میتوانید مشاهدات، فهم، درک، معرفت و شهود خود را در قالب کلمات، آن هم به شکل موزون و خیالانگیز، بیان کنید.
توسعهی وجودی نتیجهی شکرگزاری از نعمت
نعمت چیزی است که شکر و مراقبت میخواهد؛ چون تضمینی نیست برای اینکه نعمت گرفته نشود. کم نبودند انسانهایی که قریحهی شعری داشته، اما بعد دیدهاند که این قریحه را از دست دادهاند و دیگر نمیتوانند شعری بگویند. گاهی هم نعمت به نقمت تبدیل میشود که به مراتب سختتر و سنگینتر از گرفته شدن نعمت است. راه خردمندانهای که برای رهایی از این دو شقاوت پیش روی انسان قرار دارد راه بندگی و شکر است. شکرگزاری جز از طریق احساس مسئولیت ممکن نیست. احساس مسئولیت خود نوعی شکرگزاری است. فرد شکرگزار نعمت عطاشده به خود را درک میکند و مسئولیتی را که این نعمت برای او به همراه میآورد میشناسد و به مقتضای آن عمل میکند. خداوند میفرماید: « لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ». در این عبارت خداوند وعده داده است که اگر شما نعمت را شکر کنید، شما را توسعه خواهد داد. البته این منافات ندارد با اینکه بگوییم نعمت را هم فراوان میکند. بنابراین وجود شاکر از رهگذر شکر، که ادب بندگی است، توسعه پیدا میکند. در واقع با شکر نعمت، انسان به نعمت بزرگتری میرسد که همان توسعهی وجودی است. این توسعه هم در زمینهی معرفت است؛ یعنی خداوند به بندهی شکرگزار معرفت بیشتری عطا میکند. افزون بر این، شکرگزاری انسان را از آفتهایی که ممکن است گریبانگیرش شود حفظ میکند.
دوری از آفات نتیجهی دیگر شکر نعمت
قریحهی شعری یکی از نعمتهای بسیار بزرگ است که شکر آن انسان را از آفت خودشیفتگی، خودپسندی، خودبرتربینی و غرور نجات میدهد. این آفتها دقیقاً نقطهی مقابل شکر و کاهندهی انسان هستند. در روایات نیز آمده است که خودشیفتگی باعث سقوط انسان میشود و درواقع نعمت به نقمت تبدیل میشود. این گونه انسانها هستند که در روز رستاخیز، وقتی حجابها کنار میروند، میگویند: ای کاش این نعمت به ما داده نمیشد؛ « یا لَیتَنی كُنت تُراباً». علت اینکه انسان به این مصیبتها مبتلا میشود رویگردانی از راه بندگی است. کسی راه بندگی را درک میکند و در آن گام برمیدارد که متوجه فقر وجودی خود شود. کشف فقر به این معناست که بفهمد از خود هیچ چیزی ندارد و هر چه که هست فضل اوست. واژهی «فضل» در قرآن به معنای چیزی است که بدون هیچ درخواست و مقدمهای در اختیار شخص قرار میگیرد. زمانی است که فرد تقاضایی داشته و به دلیل همان تقاضا به او چیزی عطا شده است، اما گاهی هم پیش میآید که تقاضایی وجود نداشته و اصلاً خدا را نمیشناخته ــ «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً» ــ اما با وجود این نعمتی به او عطا شده است.
اگر کسی به این باور برسد که آنچه در اختیار او قرار گرفته فضلی است از جانب خدای متعال و خودش در آن سهمی ندارد ــ چون هرچه هست از اوست (لاحول قوه الا به اله) و مبانی و سلسله اسبابش را خداوند فراهم کرده است ــ نعمتشناس میشود و به مرحلهی شکرگزاری میرسد. چنین فردی هیچ وقت دچار خودشیفتگی نمیشود و حتی شکر شکرگزاری را هم به جا میآورد؛ زیرا درک این نعمت و فضل الهی را هم نعمتی از جانب خداوند میداند. او از این شکرگزاری به احساسی برین و شعفی پایانناپذیر میرسد؛ چون متوجه میشود که خدا به او نظر کرده است.
خاطرهای از علامه طباطبایی (ره)
دماوند از سالها پیش تا کنون محل رفت و آمد عالمان و بزرگان بوده است؛ چون محیطش برای فکر کردن، نوشتن و کارهای فکری عمیق مناسب است. مرحوم علامه طباطبایی هم اینجا تشریف میآوردند. شاگرد بنام و شایستهی ایشان حضرت آیتالله جوادی آملی یکبار به دعوت ما طلبهها به حجرهمان آمد و ما طلبهها دور ایشان حلقه زدیم. ظرف میوهای تهیه شده بود که دوستان آوردند و به این استاد عزیز و سید عالیقدر تعارف کردند. روی ظرف چند دانه گیلاس بود که ایشان مقداری از آن را برداشتند، اما همین طور به آنها خیره شدند و حالشان منقلب شد. چند دقیقه بعد حالشان بهتر شد. پرسیدیم قضیه چه بود؟ ایشان فرمودند که همین جلسه بین ما و علامه طباطبایی اتفاق افتاد. ما از ایشان دعوت کردیم تا به حجرهی ما بیایند. ظرف میوهای تهیه کرده بودیم اتفاقاً مثل همین ظرف شما. چند دانه گیلاس بود که استاد یکی از آنها را برداشت، اما دستش به همین شکل جلوی چشمان نازنینش ماند. شروع کرد خیره خیره نگاه کردن به آنها و حالش منقلب شد. حتی اشک از چشمانشان سرازیر گردید. ایشان نیمههوش به نظر میرسیدند، به گونهای که ما نگران شدیم، اما بعد از اینکه حالشان بهتر شد، علت را جویا شدیم. مرحوم علامه فرمود که با دیدن نعمت الهی چنین شده است. الان نیز من به آن صحنهای که در اوان جوانی دیده بودم منتقل شدم. حقیقت آن است که انسان عارف همه جا عکس رخ یار را میبیند. او قبل از اینکه این گیلاسها را هم بخورد جام مهر از دست ساقی کل میگرفت و مات و مبهوت نعمتهای او بود، اما این چند دانه گیلاس بهانهای بود برای یادآوری دوبارهی خالق کل. این شوق زایدالوصف و توصیفناشدنی که وجود علامه را در بر گرفت از این رو بود که این چند دانه گیلاس را پیک محبت خدا برای خود میدانست.
آیا میشود این صحنهها را به زبانی غیر از شعر بیان کرد؟! اینجاست که شعر به فریاد میرسد. البته قبل از شعر برای اهل معرفت اشک است که به فریاد می رسد.
نائل شدن به مقام عجز از شکرگزاری
شوقی که در انسان عارف شعله میکشد به دلیل معرفتی است که او نسبت به نعمت الهی پیدا کرده است. در نظر او خدای متعال با نعمتی که به سمتش روانه کرده است با او حرف میزند. اگر کسی به این درجه برسد که نعمت الهی را پیک محبت و مهر حضرت حق بداند، به مقام عجز از شکر میرسد؛ چون میبیند که این عرفان به نعمت و این حالت اشتیاق و شوق معنوی که در وجودش شکل گرفته نعمت بزرگتری از اصل نعمت دادهشده است. درواقع او متوجه نعمت دوم میشود که همان حالت شکری است که در وجود او اتفاق افتاده است و به این ترتیب به شکر بالاتری میرسد. ناتوانی در شکرگزاری، انسان عارف را متوجه فقر و عجزش میسازد. او میخواهد شاکر نعمت خداوند باشد، اما متوجه میشود که درک نعمت الهی و شکر آن هم نعمتی است که خدا به او عطا کرده است. بخواهد شکر این نعمت دوم را هم به جا آورد میبیند که آن هم دوباره نعمتی است از جانب خدا. این سلسله نعمتها متصل است و او در مقام عجز قرار دارد. این عجز مبنای تمام منازل سلوک است.
رسیدن به مقام عجز نعمت بزرگی است. کشف این نعمت و توجه به آن مسئولیت و حالت شکر در انسان به وجود میآورد و جلوی بسیاری از آفتها را میگیرد؛ چون آفتها همیشه دور نعمتها میچرخند. اگر مراقبت نشود، نعمت برای انسان به نقمت تبدیل میشود. یعنی به جای اینکه عرصهی پرواز بشود، زنجیر میشود و انسان را زمینگیر میکند.
قرین شدن نعمات الهی در این دورهی زمانی خاص
شما شاعران جوان از نعمت شاعری بهرهمند شده و این نعمت را در روزگار جوانی درک کردهاید. قرآن دربارهی جوانی تعبیر زیبایی دارد: « اللَّهُ الَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ». پیش و بعد از دورهی جوانی دو دورهی ضعف وجود دارد: یکی دورهی کودکی و دیگری پیری است. خدای متعال شما را از ضعف خلق میکند، اما در مسیر زندگی به شما قوت میبخشد. این قوت ماندگار نیست و بعد از دورهی جوانی دوباره از انسان گرفته میشود. در این دورهی قوت و پرنشاط جوانی خداوند تبارک و تعالی نعمت دیگری را به شما کرامت کرده که همین قریحهی شاعرانه و ذوق شعری است. افزون بر این، شما در مقطع خاصی از تاریخ بشری زندگی میکنید که نعمت دیگری برای شماست. این مقطع عصر انقلاب اسلامی است که شرایط مناسبی را برایتان فراهم کرده است. امام حسین(ع) در مناجات عرفه از خداوند به خاطر این لطف و مهربانی که او را در دولت کفر متولد نکرده است تشکر میکند. این همان نعمتشناسی است که مسئولیت میآورد، اما نه مسئولیت همراه تکلف، بلکه مسئولیت همراه شوق و رغبت.
این نعمت گاهی ممکن است مخفی باشد و در ظاهر مصیبت و بلا به نظر برسد. برای درک این گونه نعمتها به نگاه نافذتری نیاز است تا لطف مخفی در دل آن مصیبت را بفهمد و کشف کند. وقتی که پیغمبر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) خبر کشتهشدنش را داد و فرمود: میبینم روزی را که محاسنت به خون سرت خضاب شده باشد. سپس ایشان از علی(ع) سؤال کرد که در آن شرایط چگونه صبر خواهد کرد؟ امیرالمومنین فرمود: یا رسول الله، اینجا که از مواطن صبر نیست؛ اینجا جای شکر است. زمانی هم که این حادثه اتفاق افتاد حضرت فرمود: «فزت و ربّ الکعبه؛ به خداوند کعبه که رستگار شدم». حضرت زینب(س) نیز زمانی که در مجلس ابن زیاد شماتت شد، در پاسخ به این گفتهی ابن زیاد که «دیدی خدا با شما چه کرد؟» فرمود: «ما رایت الا جمیلا؛ من جز زیبایی چیزی ندیدم». اگر حالت شکر در انسان پیدا شود، معرفت در انسان تقویت میشود و در پرتو آن معرفت، انسان میتواند لایههای تودرتوی این نعمتها را کشف کند. این کشف تا آنجایی است که در متن مصیبت، محبت و لطف مخفی را مشاهده و درک میکند. نمونهی این درک نعمتها در مصیبت را میتوان در میان خانوادهی شهدا دید. روزی من در مراسم تشییع پیکر مطهر شهیدی از منصوبانمان شرکت کرده بودم. در مسیر حرکت به سمت بهشت زهرا میکوشیدم پدر شهید را دلداری دهم، اما ایشان در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود این بیت مشهور را خواند:
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی
خودشناسی عامل نیل به شکرگزاری
شکر نجاتبخش است. اگر این حالت معرفت در انسان پیدا شود، عالمش دگرگون میشود. نعمتهای خدا به انسان بیشمار است. در کنار هر نعمتی هم این پیام خالقِ هستی هست که به انسان اعلام میکند: من تو را دوست دارم و همیشه تو را میبینم. با هر نعمتی این پیام منتقل میشود. انسانی که این پیام را درک کند دچار انقلاب روحی میشود و لحظه لحظهی زندگیاش سرشار از انرژیهای الهی و آسمانی میگردد. این نگاه مکتبی و قرآنی است که کاملاً در مقابل تربیت شیطانی قرار دارد.
در تربیت شیطانی آفتها وجود دارند که کاهندهی انساناند و دائماً شخصیت او را تحقیر و کوچک میکنند. افرادی که همه چیز را سیاه میبینند اصلاً بویی از معرفت الهی نبردهاند. چنین افرادی اگر از قریحهی شاعری هم که نعمتی الهی است بهرهمند شوند، آن را به سلاحی در دست شیطان تبدیل میکنند.
درک نعمتها برای انسان مسئولیت میآورد، اما همان گونه که گفتم، حالت خشوعی که بر اثر درک نعمت در انسان پیدا میشود، ادای وظیفه و مسئولیت را نه دشوار، بلکه آسان میسازد. به دنبال این حالت، انسان وظیفهی خود را با شوق و رغبت انجام میدهد و منتظر تشویق کسی هم نمیماند. او چون خود میداند که چه گوهری دارد، گرفتار جمعزدگی، جشنوارهزدگی و تشویقزدگی نمیشود. اگر هم کسی متوجه هنر او نشود، حالت خمودی به او دست نمیدهد. چنین شخصی این جملهی نورانی امام کاظم(ع) همیشه در ذهنش هست که فرمود: اگر درّ گرانبهایی در دست تو باشد، اما تمام خلق عالم بگویند آن دانهی گردویی بیش نیست، این سخنان نباید در تو تأثیری داشته باشد.
شاعری که به خودشناسی رسیده باشد همیشه در حالت شکر نعمت الهی است. چنین فردی گرفتار خودشیفتگی نمیشود و نمیگوید این منم که غزل، قطعه یا قصیده گفته و نگاهها را خیره کردهام، بلکه میگوید خدا بود که به من توجه کرد. اگر دیگران هم او و هنرش را ببینند، میگوید دیگران فضل خدای متعال را دربارهی من دیدند. خوشحالی این شخصیت خوشحالی زمینگیرکنندهای نخواهد بود، بلکه از جهت سلوکی و عرفانی، خوشحالی پیشبرندهای است. ممکن است از جنبهی اجتماعی این خوشحالی پیشبرنده نباشد، اما از لحاظ عرفانی، او را پیش میبرد. اگر هم دیگران او را نبینند، ناامید نمیشود، بلکه احساس میکند خدای متعال به او فرصتی داده است که محسوب نشود تا پختهتر شود و بیشتر بداند. شاعر جوان حتی تلاش میکند این دوران مستوری را برای خودش طولانی کند تا پختهتر شود و به خوداکتشافی و خودیابی بیشتری دست یابد. او گرفتار بیماری وحشتناک تعجیل نمیشود و میگوید شاید من هنوز ظرفیتش و معرفتش را پیدا نکردهام که چیزی بگویم که بتواند تأثیر ماندگاری داشته باشد و بتواند در ذهنها و جانها شیار عمیق بزند. امام جواد(ع) میفرماید: «إظهار الشیء قبل أن یستحكم مفسدهی له». گاهی اگر چیزی زودتر از موعد از پرده بیرون بیاید، انسان را دچار فساد میکند.
خاطرهای از نماز جماعت پادگان دوکوهه
زمانی من همراه صدهزار نفر از لشگر محمد رسولالله(ص)، در قالب اردوی راهیان نور به منطق جنگی اعزام شدم. در آن ایام من نوطلبهی جوانی بودم. در پادگان دوکوهه، ما هنوز امام جماعت نداشتیم؛ از همین رو چند نفر از مسئولان تبلیغات آنجا به سراغ من آمدند و از من خواستند که امام جماعت شوم. من که صلاح نمیدانستم برای یک جمع پنجنفره هم امام جماعت شوم حالا قرار بود امامت جماعت چنین جمعیتی را بر عهده بگیرم. هرچقدر التماس و خواهش کردم که از من درگذرند، مؤثر نیفتاد و گفتند کسی نیست. ناچار من هم به محراب رفتم و نماز را خواندیم؛ اما بعد از نماز گفتند که منبر هم بروم. من مانده بودم که چه بگویم، آن هم در جمع این انسانهای فرهیخته، اما زمانی که بالای منبر رفتم و شروع کردم به حرف زدن، گویی حرفها بر زبانم گذاشته میشد. در نتیجهی این حرفها التهابی در آن جماعت پیدا شد و حاضران دچار شور خاصی شدند. بعد از پایین آمدن از منبر هم، از حسینیه تا محل استراحت ما، که معمولاً زمان پیادهروی آن چهار، پنج دقیقهای بیشتر نبود، حدود دو ساعت طول کشید؛ چون مراجعات، و احترام و محبت حاضران نسبت به من بسیار بود. پیش از این، استاد عالیقدری به من گفته بود: یادت باشد احترامهایی که به تو میشود برای عمامهای است که بر سرت است. آن زمان بود که من به عمق سخن این استاد پی بردم و فهمیدم آنچه بر من القا شد و در آن مجلس از زبان من بیان گردید به دلیل آمادگی روحی حضار بود.
با این نکتههایی که عرض کردم شما میتوانید یک دستگاه تربیتی برای خودتان درست کنید تا اوضاع پیرامونی، اجتماعی، کششها، جاذبهها و قضاوتها، منحرفتان نکند. این فضاها گاهی قریحهکش است و ذوق انسان را بر باد میدهد و گاه انسان را گرفتار ارزانفروشی میکند.
دو محفل، دو فرصت و دو تهدید برای شاعر
دو محفل هست که هم میتواند فرصت بالیدن را برای شاعر فراهم کند و هم سبب سقوطش شود؛ یکی محفل خویشتن و خلوت شاعرانه است و دیگری محفل شعرا. در این دو محفل شاعر باید خیلی مراقب باشد.
خلوت زمان گل کردن خیال است. خیال اگر مؤدب نباشد و تربیت نشده باشد، زمینگیرکننده است. برای رهایی از این آفت انسان باید پیوسته متوجه حضور خداوند باشد و با قلب عالم و مرکز معرفت ارتباط داشته باشد. آن خلوت ممکن است انسان را به سوی تنهایی بازدارنده و ساقطکننده نیز ببرد که برخلاف تنهایی و خلوت پیشبرنده است. تنهایی بازدارنده لذتی را برای انسان فراهم میکند که سبب مسئولیتگریزی میشود و او را از تعهدهای اجتماعی، دینی و انسانیاش دور میکند. این چنین خلوتی، خلوت شیطانی است.
گردهمایی و محفلهای شاعران، که محل گفتگوی آنها با هم است، مانند خلوت شاعرانه پیامدهایی دارد که ممکن است منفی و غافلکننده یا مثبت و پیشبرنده باشد. از مصادیق مجالسالباطالین محافلی است که در آن انسان از تعهدهای بزرگ و مسئولیتهای الهی فارغ شود و به گفتن و شنیدن و قافیه بافتن دل خوش کند. در چنین حالتی شاعر از مردم، که عیالالله هستند، دور میافتد.
برای دوری از آفت غفلت باید خیال را تربیت کرد. راه تربیت خیال تقویت ایمان و انجام دادن عمل صالح و ذکر بسیار است: «الذین آمنوا و عملو الصالحات و ذکرو الله کثیرا». از این راه است که میتوان با ساحت قدس ربوبی ارتباط برقرار کرد و گوهر انسانی را جلا داد. ای کاش استادانی بودند که منزل به منزل دست شاعران جوان ما را میگرفتند و به او برای گذشتن از منازل مختلف تا رسیدن به منزل توحید کمک میکردند.
نکاتی دربارهی آیهی آخر سورهی الشعرا
در قرآن کریم بیشترین مذمت نسبت به شعرا بیان شده است: «والشعراء یتبعهم الغاوون ألم تر أنهم فی كل واد یهیمون و أنهم یقولون ما لا یفعلون». آنهایی که قرآنشناس هستند و سبک کلام قرآن را می شناسند میدانند که این مذمت بسیار سنگین است؛ بهویژه در این جمله « یتبعهم الغاوون»؛ یعنی کسانی که از امامالغاوون پیروی میکنند. «امامالغاوون» صفت شیطان است. منظور قرآن از این عبارت این است که عدهای از شعرا، خیال، این نعمت بزرگ الهی را به دست شیطان داده و در جرگهی شیطان قرار گرفتهاند. چه انحرافها و لطمههایی که در تاریخ بشریت از این جماعت به مردم وارد نشده است. اینها برای شیطان وزیر اعظم هستند. یتبعهم الغاوون. این کلمهی یتبعهم خیلی مذمت شدیدی است. ألم تر أنهم فی كل واد یهیمون. یعنی بیسر و سامانی و بیهدفی و بیجهتی. هیچ معلوم نیست این کیست و کجا ایستاده و تکلیفش چیست. و أنهم یقولون ما لا یفعلون. بیشترین و بالاترین مدح را هم خداوند تبارک و تعالی با یک الا از این جماعت کرده است، طوری که آنهایی که از این نعمت برخوردار نیستند حسرتش را میخورند. مثل بنده و امثال بنده هر جا مینشینند حسرت میخورند دربارهی کسانی که خداوند این توفیق را به آنها داده؛ خیلی توفیق بزرگی است. إلا الذین آمنوا وعملوا الصالحات وذكروا الله کثیرا. آن وقت مراحل خودسازی بعد تجلیاش کجاست؟ در و وانتصروا من بعد ما ظلموا. اینها وسط صحنهی مبارزه با شیاطین و کفر و استکبار و ستم حضور دارند. آنها را میتوانید آنجا پیدا کنید. کنار نیستند. پنهان نیستند. وسط صحنه و میداناند. وانتصروا من بعد ما ظلموا وسیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون. این هم لطیف است. این وسیعلم الذین ظلموا اینجا هم آمده است. این یک قاعدهی کلی الهی است. که ظالمان به زودی فرجام کارشان را خواهند دید. اما اینجا که آمده است خیلی لطیف است. مثل این است که با آن جماعت شاعر مؤمن عامل ذاکر میداندار و متعهد یک نسبتی دار. زمین خوردن ظالمین که پایان این آیه دربارهاش بشارت داده است، نسبت دارد با کار شاعر مؤمن مجاهد. یعنی اینها به زودی با تیغهای بران شعر شاعر متعهد و مؤمن روبهرو میشوند. اینها، قبل از اینکه زمان عقوبت نهاییشان فرا برسد، همینجا با شاعران مؤمن مواجه خواهند شد. اشاره دارد به آن بیداریای که اینان درست میکنند، موجی که برمیانگیزند، رسواییای که برای آن جماعت به بار میآورند و… این آیه بسیار آیهی عجیبی است.
مرا به منزل الا الذین فرود آور
فرو گشای ز من طمطراق الشعرا
امیدوارم خداوند تبارک و تعالی همهی شما را موفق نماید و در تربیت خیال، که باید استاد و اهلش را پیدا کنید، کمکتان کند. برای رسیدن به این برکت، باید نَفَس اهل معرفت به شما بخورد و در مکتب قرآن و اهل بیت شاگردی کنید. امیدوارم خداوند انس با کلام خودش و اولیایش را روزیتان کند؛ زیرا این انس است که ذکر خدا را تقویت میکند. مناجات شعبانیه، مناجات عرفه، صحیف[ سجادیه، مناجات خمسهالعشر و … خوراکی عالی است برای تربیت خیال و قراردادن آن در خدمت اهداف الهی. امیدوارم که تیغ سخن شما همیشه به نفع جبههی حق برافراشته شود و حضرت حق روح رسالتمداری و پیامرسانی و پیامبرانه را در شما تقویت کند و شما را از انصار امام عصر(ع) قرار دهد. از خدا خواستارم که به جامعهی شاعران جوان ما در این روزگار توفیق معرفی نعمتهای الهی را کرامت کند و جامعهی ما را شاکر نعمت زندگی در این روزگار قرار دهد.
والسلام
Sorry. No data so far.