افراد درون فرقه به علت تعهد کاملی که به سران فرقه میدهند و به دلیل سختی درخواستهایی که بر آنان اعمال میگردد، آسیب بسیار جدی به روش دموکراتیک زندگیشان وارد میشود.
فرقهها جلوی اهداف تحصیلی و شغلی افراد را میگیرند و یا به سمت و سویی که نیاز فرقه باشد جهت میدهند، خانوادهها را از هم میگسلند (اعتقاد برخی از صوفیان این است که، زن و فرزند تعلق خاطر میآور و جلوی سلوک ما را میگیرد)، روابط شخصی را به درگیری میکشانند (افرادی که به عضویت فرقهها در میآیند، طی فرآیندی غیر محسوس که سرکردگان فرقهها برای آنها برنامه ریزی میکنند با تمامی افرادی که عقایدشان با آنها در تعارض باشد را از دایره دوستی و محبت خود خارج میکنند، چه پدر و مادرشان باشد، چه همسر و بچه و چه دوست و فامیل)، و پیروان را مجبور به تحویل دادن پس انداز، متعلقات، و سایر دارائیهایشان مینمایند. در بسیاری از موارد، عواقب عضویت، شکننده و دراز مدت است و برخی اوقات برای افرد درون فرقه غیر قابل جبران و بازگشت میباشد.
یکی از این قبیل آسیبها که به وفور در فرقه دراویش گنابادی دیده میشود، محدودیت حضور این افراد در فضای مجازی است. افراد این فرقه بعد از کسب اجازه جهت ایجاد صفحه در فیس بوک، مطالبشان را که توسط سرکردگان فرقه کنترل شده است در صفحه میگذارند و چنانچه مشاهده شود مطالبی را بر خلاف راستای سیاسیتهای پنهان این فرقه در صفحات خود انتشار دادهاند، بعداز تذکراتی به وی، صفحهٔ آن شخص را از طریق فیسوک ری پورت کرده و افراد دیگر هم ارتباطشان را بطور هماهنگ شدهای با آن شخص قطع میکنند.
این افراد در هنگامی که شخصی به آنها در خواست دوستی میفرستد، سوالاتی را که نشان دهندهٔ آن است که وی عضو فرقه است یا خیر؟ را مطرح مینمایند و در صورتی که وی توانست اثبات نماید که چه زمانی و در محضر چه شخصی مشرف شده، دوستی آن تایید و ادامه مییابد و در غیر این صورت ارتباط قطع میشود. این همان خصوصیاتی است که افراد بعد از ورود و جذب در فرقهها بطور سیستماتیک پیدا میکنند و به نوعی با جهان بیرون از خود به سختی میتوانند ارتباط برقرار کنند و آزادی این افراد سلب میشود و هر عملی را که میخواهند مرتکب شوند باید در راستای اهداف درون فرقهای باشد، در غیر این صورت آن شخص خاطی محسوب میشود. اما مسئلهٔ مهمتری که باید به آن پرداخته شود، این است که این افراد چگونه مجاب به چنین رفتار میشوند؟ و طی چه پروسهای به سرسپاری میرسند؟
اعضایی که درون تشکیلات این فرقه در مراتب پایینتر باقی میمانند برای سالها در وضعیت سر درگمی ذهنی و آسیبدیدگی روانی بسر میبرند و صدمات شدید روانی را از این عملکرد تجربه میکنند. کسانی که در سلسله مراتب فرقه رشد میکنند، و تحت آموزش و نفوذ سیستم بازسازی فرقه هستند یاد میگیرند که معجزات و پیروزیهای دروغینی را در خصوص فرقه نشان دهند و بر روی فساد و انحرافات سرکردگان فرقه سرپوش گذاشته و رفتارش را توجیه کرده و هویت او را بازتعریف کنند.
با شرح این فاکتورها میتوان نتیجه گرفت که به دلیل حضور اعضا در فرقه و تجربه تمامی اعمال نفوذها که همراه با بار روانی است یک وابستگی شدید به او القا میشود. به همین دلیل است که یک فرد در بدو ورود، فردی مستقل و منطقی بوده ولی بعد از مدتی همراه شدن با اعمال و عملکرد فرقه، حتی اگر نخواهد تغییر را بپذیرد، کاملاً تغییر حالت داده و برای تمامی نیازهای اجتماعی، خانوادگی و… و حتی برای نجات خود وابسته به فرقه میشود. نکته قابل تأسف اینجاست که فرد، مانند کودکی میشود که هرگونه عمل مستقل برایش کاملاً گیج کننده و غیر قابل تصور است و این نوع طرز تفکر به خاطر ذوب شدن در قوانین و قواعد فرقه است.
و در آخر سرکردگان این فرقه انسان را در منجلابی فرو میبرند که نه راه پس دارند و نه راه پیش، نه راه بیرون آمدن از این فرقهٔ منحرف و منحط را دارند و نه حق انتقاد و اعتراض، چارهای جز سکوت و انجام وظایف محوله نخواهند داشت، زیرا اگر بر خلاف دستورات و ماموریتهای سران فرقه عکس العمل نشان دهند فرد را به قمار بر سر جانش مجبور میکنند.
و در نهایت آن فرد میماند و بیقراریهایی که نه تنها التیامی برایش نیافته است بلکه روز به روز بر عمق این فاجعهٔ عظیم انسانی افزوده میشود و شخص میماند و روح خسته و پر از گناه و جسمی که بار سنگین عصیان، آن را از پای در آورده است، او میماند و بیراهههای پیچ در پیچی که باید با قیمانده عمرش را در ذلت و خواری سپری کند.
Sorry. No data so far.