متن پیش رو، ویراستهٔ گفتاری است از استاد حسن رحیمپور اَزغَدی که ۸ آبان ۹۱ در دانشگاه امیرکبیر راجع به سبک زندگی ارائه شد.
مسألهٔ سبک زندگی در همه جای زندگی، مانند اتوبوس، خیابان، خانه و… به ما ربط دارد. مطرح شدن مسائلی مانند ارز و سکه به همه ربط ندارد اما سبک زندگی به همه مربوط است. نکتهٔ اول این است که وقتی این بحثها پیش میآید چیزی که فوری تداعی میشود بحث سبک زندگی نو و کهنه، غربی و شرقی و دینی و غیر دینی است. لازم است صورت مسأله شفاف و روشن شود و چون دامنه بسیار وسیع است سوء تفاهمها زیاد است.
سبکهای زندگی از لحاظ محتوایی نو و کهنه ندارد اما از نظر ظاهر چرا. یکی مراد از سبک اصل زندگی است و یکی آداب ظاهری و ابزار آلات زندگی. یکی فکر میکند سبک زندگی دینی همان آداب گذشتگان است و وقتی بعضی از این افراد از بازگشت به زندگی دینی صحبت میکنند بازگشت به گذشته را مطرح میکنند. بعضی هم فکر میکنند هرچه سبک زندگی کمتر صنعتی و مدرن باشد دینیتر است، یعنی زندگی روستایی و گذشتهها دینیتر بوده است. و هرچه جلو میرویم با ابزارآلات مدرن، زندگی غیر دینیتر میشود. مطلق بینی در این قضیه اشتباه است.
بعضی سطحینگر هستند و محور آنها سود محوری و منفعتطلبی است و مفاهیم و اصول زندگی را طی زمان تغییر میدهند. مثلاً میگویند صلهٔ رحم از آن گذشته هاست و با زندگی کنونی تطابق ندارد. همانطور که قبلاً حمل و نقل با اسب بوده و الآن با ماشین است، حرام و حلال در زندگی امروز وجود ندارد. این نوع نگاه مخصوص عوام نیست، بلکه فیلسوفان و بزرگان هم آن را مطرح کردهاند.
دو نگاه افراطی و تفریطی درباره زندگی
به طور خلاصه دو نگاه وجود دارد. یکی اینکه هرچه زندگی انفرادیتر باشد و به دوران غارنشینی برگردیم، زندگی دینیتر است که این نوع زندگی نگاه بیچارهوار است که در آن نهادهای اجتماعی و تمدن سازی و سیاست اسلامی معنی ندارد و پیشرفتهای صنعتی در آن مقبول نیست و باید از آن اجتناب شود و یا اگر هم از آن استفاده میشود در حد اضطرار باشد.
در مقابل هم این نظر است که میگوید ما به شما کاری نداریم، شما هم به ما کاری نداشته باشید. خفه شوید و در گوشهای بروید و به زندگی خود بپردازید. معنویات را وارد زندگی اجتماعی نکنید. شما حق دخالت در اجتماع را ندارید و حق ندارید در مورد زندگی دیگران بحثی کنید و به گناهکاران «دگرباش» بگویید و از حلال و حرام حرف نزنید. خلاصهٔ حرفشان این است که ارزشها و ضد ارزشها بیپایهاند و هیچ معنی ندارند.
ما میتوانیم با زندگی دینی و قبول تمدنها و پیشرفتها پیش برویم اگر چه سخت است. ما نباید از صفر شروع کنیم، پیامبران هم از صفر شروع نکردند، حضرت نوح، ابراهیم، لوط و… هیچ کدام از صفر شروع نکردند.
گناهان و معصیتهای امروزی سابقهٔ تاریخی دارند و اختراع در آن زیاد نیست. این نظر که هرچه به عقب برگردیم زندگی دینیتر است پس درست نیست. در گذشته هم شرک، قتل نفس، دروغ و… بوده. اینها مسائل مدرن نیست. الفاظ بشر جدید و قدیم اگر اشاره به ظواهر داشت این موضوع درست است اما اگر منظور اصل و جهت زندگی است این نادرست است. هر دو دیدگاه به معنی این است که انبیا تاریخ مصرفشان گذشته است، چون در زمان قدیم آمدهاند. اما ما میدانیم بعد از پیامبر اسلام، پیامبری نخواهد امد. معتقدیم اسلام بخش ثلبت دارد و متغیر. تغییر گاهی از نگاه منفعت طلبی است که موجب تجدید نظر میشود ولی یک وقت تغییر در ظاهر است اما با همان محتوا و معنای قبلی. وقتی مخاطب تغییر میکند روش انتقال سخن تغییر میکند. برخورد با امروزیها با قاجاریها متفاوت است.
پیامبر میگوید فرزندان را برای نسل خود آنها تربیت کنید. هیچ نسلی کپی نسل قبل نیست و کسانی در مورد شکاف نسلها میگویند. البته بعضی شکافها مثبت است. بعضا افرادی که از خانوادههای مذهبی هستند پس از ازدواج رابطه به دعوا ختم میشود چون هرکدام طبق آداب و رسوم خانواده خود رفتار میکنند و طبق آداب اسلامی رفتار نمیکنند و مذهبیهایی را میبینیم که رفتاری غیر مذهبی از خود نشان میدهند.
مسلمانیم؛ اما رفتارمان غیرمذهبی و سکولار است
نتیجه هر دو دیدگاه سکولاریسم است ما شیعیان و مسلمانان بسیاری از مفاهیم اسلامی را نمیدانیم. مثل اصول خرید و فروش، زندگی زناشویی و… و رفتاری غیرمذهبی داریم.
یک بحث عقل ابزاری است دین هدف وابزار را گفته است و عمل با ماست بعضی فکر میکنند زندگی دینی یعنی فرشتگان و.. باید کارهایمان را انجام دهند.
تفکری دیگر اینکه بعضی فکر میکنند علوم تجربی غیر دینی است اما اسلام عقل، وحی و تجربه را با هم میداند بشرطی که اینها واقعی باشند و فقط شعار ندهند و بیبرهان حرف نزنند.
آیا میشود سبک زندگی را بدون تعریف اصل زندگی تعریف کرد؟ خیر باید هدف مشخص باشد، هدف از زندگی چیست؟ و بعد میتوانیم آن سبک زندگی را باتوجه به هدف آن ارزیابی کنیم ولی بعضی فکر میکنند این حرفها ساده و پیش پا افتاده است.
دو تعریف از زندگی
بطور مبنایی دو تعریف از زندگی است: ۱) تعریف زیستشناختی آن، همان رشد ونمو مادی بدن اینکه گویند جسم زنده است ویا مرده، هرکس که روی دوپا یا چهار پا راه رود را زنده میگویند واین را دلیل زنده بودن افراد میگیرند و به عبارتی زندگی یعنی حرکت عضلات وتنفس و… ومهم نیست که گیاه باشدویا…
۲) تعریف انبیا این است که این بدن بستری است برای زنده بودن وقران گوید مردگان و زندگان برابر نیستند. چرا میگوید زندگان و مردگان یکسان نیستند؟ این را که همه میدانند، تعبیر قرآن تعبیر دقیقی است این زندگی به معنای ظاهر آن نیست با این تعبیر بسیاری از جوامع مرده هستند این جوامع بشری مردههای متحرک هستند، یک خانواده در یک خانه دفن هستند فقط صبحانه میخورند و… دراینجا قرآن میخواهد گوید بسیاری از افراد مرده وبسیاری از جوامع مرده هستند در سوره نمل خطاب به پیامبر میگوید تو نمیتوانی به مردگان بشنوانی و حرف حق را اگرچه منطقی باشد نمیشنوند واینها دچار مرگ انسانی شدهاند مثلا ده بار قول میدهند و رو در رویتان خلاف آن عمل میکنند و دروغ میگویند و… خداوند دراین آیه میگوید هرکس جلوی تو بود، نمیفهمد. در بعضی افراد تاثیر دارد ودر بعضی تاثیر ندارد مثلا حدیث معروف متقین حضرت امیر که به همام در مورد ویژگیهای متقین گفته است اینجا چون قلب همام آن حرفها را درک میکرد آنچنان تاثیری میگذارد که بعد از آن میمیرد. همام پیش خود گفت نمیشود که این سخنان درست باشد و زندگی ما هم درست باشد.
خداوند میگوید فقط مسلمها سخنان پیامبر را میشنوند اگر کافر هم باشد ولی تسلیم باشد حرف تورا میشنود.
اگر زندگی ما هم به این صورت عادی باشد از زندگی حیوانی وارد زندگی انسانی نمیشویم. اینها با اعمال صالح درست میشود. وقتی به دنیا میآییم حیوان بالفعل هستیم و انسان بالقوه. موشها هم مثل ما انسانها هستند زندگی کاملا مادی دارند قرآن میگوید بسیاری از مردم با چشم بسته به دنیا میآیند وبا چشم بسته هم میمیرند.
سبک زندگی در غرب
(سپس استاد رحیمپور با خواندن متنی از توماس هابز به تشریح عقاید آنها پرداخت) این افکار واندیشهها الآن هم وجود دارد و به شکلهای مختلف است ولی همهٔ اندیشهها اصل آن را قبول کردهاند، او میگوید: چیزهایی واقعی هستند که وجود خارجی داشته باشند اینکه میگوییم سخاوت خوب است اشتباه است چون وجود خارجی ندارد مثل این صندلی و… اصل اندیشه آنها براساس سود و منفعتها است اگر سود ومنفعت داشت که خوب است درست مثل رفتار آن موشها، چیزهایی که مارا جذب میکنند خوب است تفاوت بخل وحرص و… مانند تفاوت علایق در مورد غذاها و رنگها است و اختلاف در معنای این مفاهیم اخلاقی در حد عقیده است واین بدلیل تفاوت جسمها است. نمیشود انسان گرسنه باشد و غذا نخورد، نمیشود انسان حب دنیا داشته باشد و خود را به مردن دهد این کارها انفاق و ایثار و… حماقت است کارهایی که به سوی خیر دیگران است معنی ندارد مگر اینکه بیش از سودی که به طرف میرسد به ما برسد. انسانها به طور کلی با هم برابر هستند از نظر قدرت و یا تقابل، وقتی دو نفر یک چیز را میخواهند و هیچ کدام منصرف نمیشود آن دو دشمن هم میشوند و راه حل را در آن میدانند که قبل از دشمنی یک طرف پیشدستی کند مثل حمله آمریکا به عراق. از این سبک تفکر، سبک زندگی در غرب بیرون میآید. آنها میگویند چکار کنیم که از کارهایمان بیشتر لذت ببریم، البته در اسلام هم لذت حلال وجود دارد. اما میگویند باید در هر چیزی ببینیم چگونه لذت بیشتری دارد، وقتی با بچه آوردن لذت میبریم پس خوب است؛ وقتی همان بچه آورن زحمت دارد پس خوب نیست. پس در تمام زمینهها سوال این است که چقدر لذت میبریم.
اما دیدگاه انبیا و ائمه چیز دیگری است. این دیدگاه میگوید ما عابریم و زندگی گذراست و باید به دنیا به مثابه مسافرخانه برخورد کنیم و برای همه برنامه ریزی داشته باشیم و هدف جای دیگری است. از این مسافرخانه هم باید لذت برد ولی تا حدودی که به کمالمان لطمه نزند. در منطق انبیا، دنیا نه شکنجهگاه است نه اسطبل؛ نباید خوارجی برخورد کرد و زندگی را برخود سخت کرد. به آن تفکر مادی زندگی اسطبلی شیک میگویند و به در مقابل به زندگی صوفیانه شکنجهگاه.
یک جریان فقط به ماوراءالطبیعه نگاه دارد و به زندگی دنیا توجه ندارد. این گرایشها انسانیت را در تعارض با خدا میدانند، اما اسلام میگوید انسان و خدا در تقابل نیستند و نمیشود خدا را عبادت کرد بدون انسان و بالعکس. پیامبر میگوید این نمازها و روزهها که با بیتوجهی به دیگر انسانهاست بالا نمیرود، نمیشود با ضایع کردن حقوق دیگر افراد به خدا نزدیک شد.
میگویند دنیا نقد است و آخرت کشک و بازی است!
نگاه دیگر بیتوجهی به آخرت است و میگویند دنیا نقد است و آخرت کشک و بازی است. نگاه دیگر تضاد درون و بیرون است مثل عرفان هندی (درون)، عرفان غربی (بیرون) اما در عرفان اسلامی هر دو (درون و بیرون) وجود دارد. نگاه دیگر تضاد فرد و جامعه است که به اسم جامعه به حقوق فرد بیتوجهی میشود؛ و یا بیتوجهی به حقوق اجتماعی برای حق فرد. نگاه دیگر تضاد کرامت انسانی در مقابل خداست. نگاههای دیگر تضاد وحی و عقل، تضاد مطلق بودن و نسبیت، تضاد نوگرایی و محافظه گرایی است به این گونه که هر کهنهای را سنت و هر نو را بدعت میگویند.
در اصول اخلاق، زمان تأثیری ندارد، احترام گذاشتن همیشه ثابت است، نماز همیشه ثابت است و نمیشود گفت چون الان زمان تغییر کرده بیاییم نماز را بیشتر بخوانیم یا دو رکعت را چهار رکعت بخوانیم. چرا کمدی ۵۰۰ سال قبل را که میخوانیم، میخندیم پس یک چیزهایی همیشه ثابت است، حرص، بخل و… یک زمانی بد بوده اما الان باید فرق کند.
راهکارهای اسلام برای سبک زندگی اسلامی
اما راهکار خواندن احادیث عملی اهل بیت است. برای مثال مشخصات زندگی اسلامی شیعی این طور است.
۱. اساس زندگی اسلامی زندگی متعادل است همان امت وسط یعنی نه افراط و نه تفریط نسبت به همه چیز از جمله تکنولوژی
۲. نوع ارتباط مردم با هم و همزیستی آنان، طوری است که همه با هم عضو یک خانوادهاند. در بازار اسلامی کم فروشی نکنند، دروغ نگویند، و چانه نزنند. همه باهم در دورههای سختی برادر و خواهر باشند. باید مساوات داشت.
۳. پایبندی به تعهدات و قولهای اجتماعی: حضرت امیر میفرمایند: وقتی به یک نفر قول میدهم چه فردی و اجتماعی من شب تا صبح آرام ندارم که مبادا به آن عمل نکنم و آن شب برای من سختتر است (نسبت به کسی که به او متعهد شدم) و حرص میورزم به انجام آن و نگران از ترس اینکه خلف وعده کنم و کاری پیش بیاید که نتوانم آن را انجام بدهم.
Sorry. No data so far.