جمعه 28 دسامبر 12 | 09:00
رابطه مردم و حاکم اسلامی از نگاه دکتر علی شریعتی

شریعتی: رهبری انقلابی و نه دموکراتیک باید نسل‌ها تداوم یابد +جزوه

محمد ثقفی

در طی نسل‌هایی که باید در کوره انقلاب و آموزشِ پیگیرِ ایدئولوژیک پخته و پرورده و ناب شوند، رهبری جامعه را بر شیوه اصل رهبری انقلابی، و نه حکومت دموکراتیک، باید ادامه دهند، بدین‌گونه که شخصیت و مسئولیت قهرمان و بنیانگذار مکتب و نهضت انقلابی را در چند نسل ادامه دهند.


تریبون مستضعفین- محمد ثقفی

گفتار امت و امامت دکتر علی شریعتی را می‌توان از اولین نظریه‌پردازی‌ها پیرامون نوع رابطه بایسته‌ی حاکم اسلامی و توده‌های مردم دانست، نظریه‌ای که از یک طرف با دموکراسی مرسوم و از طرف دیگر با رژیم‌های استبدادی تمایز دارد.

458-610-1390-4-13-11-36-11-724در نگاه دکتر شریعتی حاکم اسلامی نه نماینده‌ی صرف خواسته‌ها و تمایلات مردم است و نه قیم و پدرخوانده‌ی مردم بلکه «رسالت سنگین رهبری و راندن جامعه و فرد از «آنچه هست»، به سوی «آنچه باید باشد»، به هر قیمت ممکن، اما نه به «خواست شخصی امام»، بلکه بر اساس ایدئولوژی ثابتی که امام نیز بیشتر از هر فردی، تابع آن است» را بر دوش می‌کشد.

وی در ابتدای این گفتار اصلاح مذهبی را نه «تجدید نظر در بینش و فهم مذهب» بلکه «بازگشت به اسلام راستین» و «شناخت حقیقی روح واقعی اسلام نخستین» عنوان می‌کند و متواضعانه درباره نظریه‌پردازی خود می‌گوید: « آن‌چه من می‌گویم مسلماً تازه هست، اگرچه ممکن است درست هم باشد. بنابراین، هر چه می‌گویم نظریه است و به عنوان جزم و قطع نیست، فقط به اندیشیدن دعوت می‌کند و همین.»

امت به مثابه جامعه‌ای متحد و در حرکت

وی با بررسی ریشه و معنای واژه‌های «امام» و «امت» و بررسی واژه‌های معادل آن چهار عنصر اصلی را در معنای این دو طرح می‌کند که آن‌ها را از واژه‌های مترادف متمایز می‌کند: ۱- انتخاب، ۲- حرکت، ۳- پیش رو، ۴- مقصد.

وی پس از آن، بر این اساس، امت و امامت را چنین تعریف می‌کند:

«جامعه انسانی‌ای که همه افرادی که در یک هدف مشترک‌اند، گرد هم آمده‌اند تا بر اساس یک رهبری مشترک، به‌سوی ایده آل خویش حرکت کنند».

و در ادامه امامت را هم به همین اسلوب شرح می‌دهد:

«از معنی امت، امامت بیرون می‌آید، از لفظ آن نیز. بنابراین امامت عبارت است از هدایت این امت، به طرف آن هدف. از این نظر در خود اصطلاح امت وجوب و ضرورت امامت صد در صد نهفته است، که در جامعه و در قبیله و در اجتماع و قوم و ناسیون، نهفته نیست. امت بی‌امامت نمی‌شود. از طرفی فرد انسانی وقتی عضو امت است، که در برابر رهبری جامعه متعهد باشد و تسلیم، البته تسلیمی که خود آزادانه اختیار کرده است، فرد در امت دارای یک زندگی اعتقادی متعهد در برابر جامعه است و جامعه نیز متعهد به حرکت و حرکت نیز متعهد به رهبری و رهبری نیز به نوبه خود، متعهد به ایدئولوژی یا «عقیده» و ایدئولوژی نیز متعهد به تحقق ایده آل و نیل به هدف.»

«رهبری امت (امامت) متعهد نیست که همچون رئیس جمهور امریکا، یا مسئول برنامه «شما و رادیو»، مطابق ذوق و پسند و سلیقه مشتری‌ها عمل کند، و تعهد ندارد که تنها خوشی و شادی و برخورداری- در حد اعلا- به افراد جامعه‌اش ببخشد. بلکه می‌خواهد و متعهد است که در مستقیم‌ترین راه‌ها، با بیشترین سرعت و صحیح‌ترین حرکت، جامعه را بسوی تکامل رهبری کند، حتی اگر این تکامل به قیمت رنج افراد باشد، البته رنجی که اکثریت، آگاهانه پذیرفته‌اند، نه که بر آن‌ها تحمیل کرده باشند.»

دو نوع نگاه به حکومت: مردم‌داری و مردم‌سازی

معلم شهید با واژه‌شناسی «سیاست» و معادل غربی آن politics نوع نگاه اسلام به حکومت را تبیین می‌کند:

«سیاست، فلسفه دولتی است که مسئولیت «شدن جامعه» را بر عهده دارد و نه «بودن» آن را. «سیاست» یک فلسفه- به‌معنی واقعی کلمه- مترقی و دینامیک است، هدف دولت در فلسفه «سیاست»، تغییر بنیاد‌ها و نهاد‌ها و روابط اجتماعی و حتی آرا و عقاید و فرهنگ و اخلاق و بینش و سنت‌ها و سلیقه‌ها و خواست‌ها و بطور کلی «ارزش»‌های جامعه است بر اساس یک «مکتب انقلابی»، یک «ایدئولوژی اصلاحی» و بسوی تحقق ایده آل‌ها و خواست‌ها و ارزش‌ها و اشکال متکامل و رهبری مردم در جهتی متعالی و بالاخره کمال، نه سعادت، خوبی، نه خوشی، اصلاح، نه خدمت، ترقی، نه رفاه، خیر، نه قدرت، حقیقت، نه واقعیت، بالا «رفتن»، نه خوش «ماندن» و… در یک کلمه: «مردم سازی»، نه «مردمداری».
و بر عکس، پلیتیک، معادل غربی آن در فلسفه حکومت، بر اصل «ساختن» تکیه ندارد، بلکه بر اصل «داشتن» تکیه دارد و چنانکه ریشه لغت و نیز منشاء تاریخی آن حکایت می‌کند هدفش «کشورداری» است بر اساس «نه ایدئولوژی انقلابی»، بلکه بر طبق «ایده عمومی»، و نه برای «رشد فضیلت»، بلکه «کسب رضایت» و خدمت به مردم در خوش زیستن و نه اصلاح مردم برای خوب زیستن.»

دیکتاتوری زاده واقعیت‌های اجتماعی‌ست نه آن‌چه در قانون اساسی می‌نویسند

مرحوم شریعتی در ادامه ادعای روشنفکران را که نظام سیاسی مورد نظر وی را زمینه‌ساز دیکتاتوری می‌دانند نقد می‌کند و دموکراسی امروز را دموکراسی «رأس‌ها» (نخبگان) و نه «رأی‌ها» (توده‌های مردم) عنوان می‌کند و می‌گوید:

«دیکتاتوری یک نظام سیاسی است که اقتضای جبری یک نظام اقتصادی یا استعماری است و به حرف بنده و سرکار هم تغییر رویه نمی‌دهد و اقتضای جبری قفط با تغییر مقتضیات جبری تغییر می‌کند و نه با نوع تعبیر و طرز توجیه مصلحت مآبانه و زرنگاه!
… بحث از نقاب‌ها را‌‌ رها کنیم و به چهره‌ها بپردازیم. آنچه رهبری را از دیکتاتوری جدا می‌کند، فرم نیست، محتوی است. واقعیت محسوس و آشکار اجتماعی است. حضور قدرت‌ها است و مرگ و زاد نظام‌ها و بنیاد‌ها و روابط اجتماعی و وضع طبقاتی و موضع گیری سیاسی و جهت ایدئولوژیک و وجود زبان و فرهنگ و زندگی و تولید و توزیع و شرایط و امکانات و برخورداری‌ها و حتی «آدم‌ها» یی که جانشین زبان و فرهنگ و زندگی و… حتی «آدم‌ها» یی دیگر می‌شوند، نه آنچه در کتاب‌های قانون اساسی می‌نویسند.»

وی تمایز نظام امامت را با نظام‌های استبدادی چنین توضیح می‌دهد: «امامت عبارت می‌شود از رسالت سنگین رهبری و راندن جامعه و فرد از «آن‌چه هست»، به سوی «آن‌چه باید باشد»، به هر قیمت ممکن، اما نه به «خواست شخصی امام»، بلکه بر اساس ایدئولوژی ثابتی که امام نیز بیشتر از هر فردی، تابع آن است و در برابرش مسئول! و از همین جا است که امامت از دیکتاتوری جدا می‌شود و رهبری فکری انقلابی با رهبری فردی استبدادی تضاد می‌یابد.»

دموکراسی امروز یعنی حکومت بر مبنای سعادت راکد

شریعتی دموکراسی را برای جامعه‌ای که هنوز در بند سنت‌های پوسیده و عقاید باطل است را عامل رکود و مانع پیشرفت و اصلاح می‌داند چرا که «افراد جامعه هرگز به کس رای نمی‌دهند که با سنت‌ها و عادات و عقاید و شیوه زندگی رایج همه افراد آنجامعه مخالف است و می‌خواهد آن‌ها را ریشه کن سازد و بسیاری از سنت‌های مردم سنت‌پرست را عوض کند و سنت‌های مترقی را جانشین آن کند که مردم با آن موافق نیستند. چنین مردی و رهبری نمی‌تواند مورد اتفاق اکثریت آرا این مردمی که باید خودشان عوض شوند و آرایشان هم باید عوض شود، قرار بگیرد.»

«مساله‌ای که امروز در دموکراسی مطرح است این است که اگر مبنای حکومت انسان را بر «سعادت آرام راکد» و احساس بی‌قیدی افراد انسانی و «حفظ سنن موجود» قرار بدهیم یعنی چنانکه بینش سیاسی یونانی می‌گفت حکومت کشور را ادامه حکومت بر شهر یعنی شهرداری تلقی کنیم، بی‌شک بهترین حکومت، حکومتی است که بوسیله همه افراد موجود آنجامعه انتخاب شده است. زیرا این حکومت از جنس این آرا موجود و بنابراین مورد رضایت عام خواهد بود و کوشش چنین حکومتی همواره بر این نیست که مردم را به بهترین وضع براند و روابط اجتماعی و سنت‌های موجود را به بهترین وضع تغییر و تکامل بدهد بلکه همه هدفش این است که آرا مردم را برای خود نگهدارد.»

دموکراسی رأس‌ها و دموکراسی رأی‌ها

وی نمونه‌های دموکراسی‌های غربی و هم‌چنین مثال‌های تاریخی چون انتخاب خلیفه اول مسلمین در سقیفه را دموکراسی نخبگان و اشراف و به اصطلاح «دموکراسی رأس‌ها» نام می‌دهد و معتقد است رهبری انقلابی جامعه با نظام امامت باید تا زمانی ادامه پیدا کند که «دموکراسی رأس‌ها» به دموکراسی توده‌های مردم تبدیل شود:

«آزادی رای هست اما رای‌ها آزاد نیستند. رای‌ها را می‌سازند و سپس مردم را برای دادن آن آزاد می‌گذارند. زیرا در جامعه سرمایه داری، کارگزاران سیاست و سازندگان سرنوشت جامعه و حتی آفریدگاران آراء و افکار مردم مطمئن‌اند که این مردم گرچه آزادند که هر رایی را به صندوق بریزند اما‌‌ همان رای‌هایی را پس خواهند آورد که آنان خود پنهانی به آنان خورانده‌اند. در این میدان آزاد، در این میدانی که همه آزادانه می‌توانند در آن بتازند، بی‌شک پیاده‌ها عقب می‌مانند، بیشک همیشه سواره کاران و دارندگان اسبهای ورزیده برنده‌اند. بنابراین این آزادی‌ای که در قرن ۱۸و ۱۹ در اروپا طرح شده بوسیله بورژوا، سرمایه دار طرح شد. اینان‌اند آزادی خواهان واقعی اروپا.»

«رهبری سیاسی این گروه متعهد وقتی سرنوشت جامعه را بدست می‌گیرد، تمام هدفش آن است که جامعه را بر اساس مکتب انقلابی خویش بپروراند، نظام اجتماعی را آنچنان که ایدئولوژیش اقتضا دارد تجدید بنا کند و فرهنگ و عقاید و آراء مردم را به شکل انقلابی تغییر دهد، حتی علیرغم شماره آراء! چرا به دموکراسی در این مرحله اعتنا نباید کرد، بلکه باید به رهبری شایسته‌تر یا رهبری انقلابی تکیه نمود؟ برای اینکه هنوز آراء مردم نمی‌تواند شایسته‌ترین را انتخاب کنند و هنوز توده منحط، رهبری شایسته را نمی‌تواند تشخیص بدهد. بنابراین سخن از یک جامعه منحط عقب مانده است و یک رژیم انقلابی و صاحب ایدئولوژی مترقی اما به‌‌ همان اندازه که پیروزی سیاسی انقلاب سریع است، پرورش فکر یا ساختمان انقلابی جامعه به یک دوران طولانی نیازمند است.»

«برای رسیدن جامعه به مرحله واقعی دموکراسی رأی‌ها، گروهی که جامعه جدید را آغاز نموده‌اند و نهضتی انقلابی و ایدئولوژیک را بر پا کرده‌اند و جامعه انسانی تازه‌ای بر اساس مکتب تازه‌ای بنیان کرده‌اند، باید تا آنگاه که جامعه در آن مرحله، شایستگی حکومت حقیقی دموکراسی یعنی دموکراسی رأی‌ها را پیدا کند و بنای ایدئولوژیک فرهنگ و ساختمان انقلابی اجتماع به انجام رسد و توده به رشد سیاسی و فکری مستقل برسد، باید رهبری مادی و معنوی، سیاسی و ایدئولوژیک جامعه را در دست خود نگاهدارند و به حوادث و تصادف نسپارند و در طی نسل‌هایی که باید در کوره انقلاب و آموزش پیگیر ایدئولوژیک پخته و پرورده و ناب شوند، رهبری جامعه را بر شیوه اصل رهبری انقلابی، و نه حکومت دموکراتیک، باید ادامه دهند، بدینگونه که شخصیت و مسئولیت قهرمان و بنیانگذار مکتب و نهضت انقلابی را در چند نسل ادامه دهند.»

دکتر شریعتی و اولین نظریه‌پردازی نظام سیاسی ولایت فقیه

دکتر شریعتی سازندگی انقلابی جامعه را محتاج تربیت مستمر طی نسل‌های مداوم می‌داند و از این رهگذر لزوم برقراری نظام امامت پس از ختم نبوت را ضروری می داند.

وی در گفتار دیگری با عنوان «انتظار مذهب اعتراض» نیز، به لزوم تداوم نظام امت و امامت در زمان غیبت امام زمان(عج) تأکید می‌کند.

نظام سیاسی پیشنهادی شریعتی در این گفتار یک نظام سیاسی آشناست (+): فقیهی که با انتخاب غیر مستقیم مردم برگزیده می‌شود و «در برابر امام و مکتب او مسئول است یعنی بر خلاف نماینده‌ای که با نظام دموکراتیک انتخاب شده، مسئول این نیست که ایده‌ها و ایده آل‌ها و نیازهای مردمی که او را انتخاب کرده‌اند بر آورده کند، بلکه مسئول است که مردم را بر اساس قانون و مکتبی که امام رهبر و هدایت کننده آن مکتب است هدایت کند و آن‌ها را بر اساس این مکتب تغییر و پرورش دهد.»

جزوه: امت و امامت (نظام سیاسی اسلام و رابطه امام و امت در اندیشه دکتر علی شریعتی)

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.