برای نخستین بار پس از انتشار کتاب «شوالیه های ناتوی فرهنگی» بود که با نام پیام فضلی نژاد آشنا شدم. کتابی که در حال حاضر توانسته عنوان پرفروش ترین کتاب سیاسی سال را نیز از آن خود کند و البته تنها پاسخ مستندی هم که به آن داه شده از سوی اصلاح طلبان بوده است که در پاسخ به مطالب مطروحه در این کتاب نویسنده آن (فضلی نژاد) را روان پریش، عقده ای و دچار شب اداری توصیف کرده اند و این همان منطق درخشان دیالکتیک کسانی است که پیشگام توسعه سیاسی در ایران بودند …
مدتها بعد از انتشار این کتاب به طور تقریبا اتفاقی روزی گذرم به موسسه کیهان افتاد. از سر کنجکاوی به دنبال اتاق فضلی نژاد رفتم تا از او برای حضور در دانشگاه دعوت کنم. در همان برخورد اول بسیار انسان متواضع و افتاده ای به نظرم آمد و بالاخره پس از کمی بحث و چانه زنی قبول دعوت کرد و اواخر فروردین ماه سال جاری در دانشکده حقوق و علوم سیاسی حضور یافت و با عنوان “خودکشی فلسفی روشنفکران اصلاح طلب” سخنرانی کرد. سخنرانی که بیش از ۳ ساعت به طول انجامید اما نکته جالب توجه آن قدرت سخنوری پیام بود که تقریبا بیش از ۸۰٪ مخاطبین در این سه ساعت بواسطه محتوای جذاب و توان بالای صحبت کردن وی در تالار نشسته بودند و علیرغم آنکه این برنامه فقط یک سخنران داشت از استقبال نسبتا خوب دانشجویان برخوردار شده بود.
اما نکته اصلی پیرامون فضلی نژاد اینها نیست.که این چند خط را هم من باب تجدید خاطره نوشتم. آنچه فضلی نژاد را طی سالیان گذشته به چهره ای جذاب مبدل ساخته بود روند تغییر فکر اوست. بنابر آنچه که وی در وب سایت شخصی اش منتشر ساخته است روزگاری از اصلاح طلبان حرفه ای! بوده است. حوزه تخصصی اش در سینما است و سالهای اخیر هم به طور خاص بر روی فلسفه غرب مطالعه داشته است. بنابر آنچه که خودش نقل کرده است و حتی در قسمتی از کتاب خویش نیز آورده است در سالهای دوم خرداد حتی از شیخ یوسف صانعی فتوای حلیت بازی زن مسلمان بدون حجاب در فیلمهای سینمایی را هم گرفته بوده است اما تغییر فکری وی در ابتدای دهه ۸۰ و حضور وی در موسسه کیهان موجب فحاشی های گسترده یاران دیروزش در جناح اصلاحات می شود تا جایی که او را نفوذی و وابسته به نهادهای امنیتی می خوانند …
اما نکته جالب توجه دقیقا همینجاست! من هیچ وقت نمی توانم به ضرس قاطع بگویم فضلی نژاد چرا تغییر کرده است؟ چون هیچ کس به اندازه خویشتن از خودش آگاه نیست اما نمی دانم چرا اگر هر کس تغییری در زندگی خود از مدار منفی به مثبت داشته باشد حتما یک نفوذی بوده است؟ چرا اگر فضلی نژاد هم چنان از گذشته اش پشیمان نبود و به شاگردی سروش افتخار می کرد روشنفکر و مایه مباهات بشریت! بود اما اگر روزی بخواهد برگذشته خویش نقد وارد کند و در پی آن نیز سطر به سطر استدلال نهفته باشد یک عقب مانده ذهنی و به قول معصومه ابتکار و محمدعلی ابطحی دچار مشکل شب اداری است؟! این چه دموکراسی و حقوق بشری است که فرد حق نقد علیه خودش را هم ندارد چون ابتکار و ابطحی خوششان نمی آید؟
اگر بخواهم واضح تر بگویم مثال دیگری می زنم. چرا امروز که میرحسین موسوی مواضعش ۱۸۰ درجه در تضاد با گفتارش در کتاب “۶ گفتار” است هیچ کس دم بر نمی آورد؟ چرا اینجا تغییر و تحول نشانه پویایی به حساب می آید و حق مسلم هر کس تجدید نظر در گذشته اش است حتی اگر در گذشته گفته باشد آمادگی اعزام نیروی ایرانی به اسراییل را هم داریم و امروز در برابر مزخرفات نه غزه و نه لبنان سکوت کرده باشد؟ اما فضلی نژاد و فضلی نژادها چنین حقی را نداشت و ندارند؟
در مجموع آنچه تا به امروز برای من شخصا جالب بوده است این نیست که فضلی نژاد که بوده و چرا تغییر کرده است؟ اصلا اینکه واقعا او از اول یک اصلاح طلب بوده یا امروز یک اصولگراست یا نیست هم اهمیتی ندارد. آنچه برایم جالب است نقدهای مستدل و منطقی او به مبانی تفکری است که آزاداندیشی مایه اصلی آن را شکل می دهد اما در مقابل قوت استدلال! مخالفان امروز اوست. فضلی نژاد از همان روزی که تصمیم بر نقد گذشته خویش گرفت ترور شخصیت شد و امروز بعد از گذشت بیش از نیم دهه از دورانی که تغییر فکری خویش را آغاز کرده است مورد ضربات چاقو قرار می گیرد … دموکراسی و آزادی بیان به شرط چاقو!
درود بر پیام…