تریبون مستضعفین- سیدمحمدعلی صدرینیا
یکی از مستندهای روز چهارم جشنواره فیلم عمار مستندی بود با نام من سهمیه ای نیستم. سوال و دغدغه ابتدایی مستند عادلانه بودن یا نبودن سهمیه های خانواده شهید و ایثارگر برای ورود به دانشگاه است.
سؤالی ارزشمند دستمایهی مستندی با فیلمبرداری ضعیف
«علیرضا کاظمیان» سازنده اثر که خود برادرزاده یکی از شهدای دفاع مقدس است با طرح این سوال که آیا اعطای سهمیه دانشگاه به خانواده شهدا عادلانه و صحیح و درخور شان آنان است یا خیر آغازگر روایت مستند می گردد. روشی که برای پاسخ به سوال از طرف سازنده اثر انتخاب شده، استفاده از مصاحبه های فراوان از افراد و قشرهای فراوان است؛ از دانشجویان خوابگاهی گرفته تا اساتید دانشگاه تا راننده تاکسی و خانواده های شهدا و… . موضوع انتخاب شده از طرف سازنده موضوع مهم و قابل توجهی است. بخصوص آنکه سالهاست که برای تمام جو سازی هایی که علیه سهمیه خانواده های شهدا رخ داده است هیچ گاه به خوبی پاسخی داده نشده است و صرفا به دادن پاسخهای احساسی بسنده شده است؛ اما از سوی دیگر استفاده از این مصاحبه های فراوان در ابتدای مستند در کنار فیلمبرداری آماتور و کادربندی های متزلزل ابتدای مستند را به یک ابتدای ضعیف تبدیل می کند؛ در طول مستند نیز تحرک بی مورد دوربین و عدم تفاوت بین دوربین 1 و 2 و حرکت ناگهانی دوربین از روی چهره مصاحبه شونده به روی دستها به اضافه تدوین معمولی و بعضا دچار ایرادات مختصر، مستند را تا پایان به لحاظ فنی در سطح آماتور نگه می دارد.
در طول مصاحبه ها تلاش شده است که تمام دیدگاههای موجود در مورد سهمیه خانواده شهدا و ایثارگر به نحوی گنجانده شود و برای اینکار تلاش شده است که مصاحبه ها در فضای عام و نه رسمی شکل بگیرد تا کمکی باشد برای راحتی بیشتر مصاحبه شونده؛ که این مورد از نقاط قوت مستند به شمار می آید. داستان مستند با مطرح کردن این سوال که “آیا با اعطای وام 60 میلیونی به خانواده های شهدا راضی هستید؟” از همان مصاحبه شوندگان و پاسخهای عموما مثبت آنان تحلیل تازه ای را ارائه می کند؛ اینکه نقد گروههای مخالف سهمیه به حق خانواده های شهدا نیست؛ نقد به احترام گذاشتن به آنان نیست؛ بلکه نقد آنان به این نوع از احترام گذاشتن به آنان است؛چرا که استفاده از سهمیه موجب ضربه خوردن کشور از نظر علمی خواهد شد. داستان مستند از جایی وارد فاز اصلی و کشاندن بیشتر مخاطب می شود که داستان مستند به بررسی سهمیه خانواده اعضای هیئت علمی و سهمیه مدیران و سایر سهمیه ها می پردازد؛ اینکه آیا حق اینان برای داشتن سهمیه عادلانه است یا خیر؛ و آخرین بخش مورد انتقاد مستند جا افتادن فرهنگ دانشجوی پولی در جامعه به بهانه های گوناگون از جمله راهکاری برای عدم خروج دانشجویان از کشور و ادامه تحصیل آنان در کشور است.
جمعبندی مستند مبهم و عجولانه است
وقتی داستان یک مستند پیچیده و پیچیده تر می شود و سازنده اثر سعی در افزودن لایه های بیشتر به مفهوم یک اثر می کند جمع بندی آن سخت تر و احتمال آنکه انتهای کار از دست سازنده خارج شود بیشتر می گردد؛ اتفاقی که به اعتقاد نگارنده در پایان این مستند رخ می دهد. تحلیل نهایی این مستند این است که «خانه ای را فرض کنید که برای ورود به آن یک در برای همه وجود دارد و چندین در برای سایر افراد؛ مثلا یک در برای خانواده شاهد و ایثارگر، یک در برای خانواده اعضای هیئت علمی، یک در برای مدیران، یک در برای آنان که پول بیشتری دارند؛ چرا باید ورود به دانشگاه برای کسانی که دارای انواع سهمیه ها نیستند،فقط از یک در ممکن باشد در صورتی که دیگران درهای دیگری را نیز در مقابل خود می بینند؟!» و می افزاید که اگر خانواده شهدا سختی بیشتری تحمل میکنند برایشان ساز و کارهای دیگری از جمله آموزشهای بیشتر و رایگان در دوره راهنمایی و دبیرستان در نظر گرفته شود؛ اعضای هیئت علمی سختی کارشان مگر چه تفاوتی با سایر مشاغل دارد که فرزندشان مستحق سهمیه باشد؟ و اصلا چرا باید امکان خرید مدرک با پول در کشور به شکل های قانونی فراهم باشد؟ در صورتی که در نظر گرفتن این سهمیه ها موجب ضربه زدن به توان علمی کشور و ورود افراد ضعیف تر از نظر علمی به دانشگاه ها می شود؟
تحلیل در نگاه اول تحلیل درستی به نظر می رسد؛ اما افزودن لایه های مختلف به تحلیل و تفکیک نکردن و لایه لایه برخورد نکردن با آن موجب اشتباه در جمع بندی می گردد؛ چرا که داستان سهمیه هیئت علمی با داستان سهمیه خانواده های شهدا زمین تا آسمان تفاوت دارد؛ بحث دانشجوی پولی خود تحلیل های خاص خود را دارد و داستانی مستقل از سهمیه هاست؛ اما بزرگترین و آسیب زا ترین تحلیلی که در پایان مستند ارائه می گردد یکی دانستن سهمیه خانواده شهدا با سایر سهمیه ها و ارائه راهکاری اشتباه برای آن است؛ اینکه پایه فرزندان شاهد و ایثارگر در دوره های پیش از کنکور تقویت شود و مزایای فوق برنامه برای انها در نظر گرفته شود و سهمیه حذف گردد؛ در صورتیکه نکته مغفول مانده این مستند اینست که اصلا درد خانواده های جانبازان و شهدا فراتر از این حرفهاست؛ پدر جانباز خانواده ای که دچار موج انفجار است، پدر شیمیایی یک خانواده یا در بهترین حالت پدر جانباز خانواده ای که تاثیرات روانی دفاع مقدس هنوز در جان و روحش باقی مانده است، قطعا زندگی اش دشواری هایی دارد که هیچ یک از ما توان درک آن را نداریم و قابل قیاس با سختی کار اعضای هیئت علمی و… نیست. به اعتقاد نگارنده اصلا سهمیه دانشگاه حق فرزند شهید و فرزند جانباز است؛ حق خانواده های ایثارگران است؛ حقی برای خودشان؛ نه حقی به خاطر پدر شهید یا جانبازشان؛ چرا که آرامش روانی بخش گمشده این خانواده هاست؛ هر چقدر هم که کلاس کمک آموزشی و تقویتی برای این فرزند بگذارند مگر می تواند جای شوک های روحی و خلا های روحی او را پر کند؟! سهمیه کنکور نشانه ای برای احترام به خانواده های شهدا و جانبازان نیست؛ که اگر این معنا از سهمیه مد نظر باشد جز بی احترامی به آنان معنای دیگری ندارد؛ بلکه حق این خانواده هاست برای اینکه در شرایط برابر رقابت کنند؛ و این چیزی است که در لابه لای تحلیل های این مستند مغفول مانده است.
جواب حرفاتون طولانيه كه الآن وقت ندارم. ولي من كارگردان كارم . محمدحسن مددي تهيه كنندشه…
با دیدن مستندش واقعا قلبم شکست… پاراگراف آخرتون خوب بود… به قول شاعر جنگ زد نعره ولی پنجره ها را بستید/ به غنائم که رسیدیم به ما پیوستید..