تریبون مستضعفین- محمد غفاری
با قادر طهماسبی (فرید) شاعر و نویسنده در خصوص شعر متعهد به گفتگو نشستیم. او بر این عقیده است که جنگ نرم از سالهای پس از جنگ آغاز شده است، سالهایی که متاسفانه ازتهاجم فرهنگی غفلت کردیم و میگوید «حتی جایی گفتم جنگ با شمشیر جای خودش را به جنگ با قلم داد و الان هم تاکید میکنم که جنگ با قلم به مراتب سختتر از جنگ با شمشیر است. اما دوستان ما تا جنگ سخت تمام شد دنبال پست و میز دویدند و دور شدند از ارزشها و فرهنگ شهادت و تعهد کمرنگ شد.»
رسالت یک هنرمند -به ویژه یک شاعر- متعهد در مقام دفاع از اعتقادات خود چیست؟
چندی پیش مطالعهای داشتم در مکاتب ادبی جهان و به نکتهای جالبی برخوردم. در اکثر اتفاقات بزرگ و جریانهای عظیمی که در تاریخ جهان به وجود آمده است، ادبیات پرچمدار و پیش برندهی آن جریان است. متاسفانه در کشور ما برخی از پیران قوم و قبیله رسم بدی را بنیان نهادند و شعر را از اصل تعهد جدا کردند و زمینه را خالی گذاشتند، باکی هم ندارم که بگویم چه کسانی. شاعرانی چون اخوان، ابتهاج و… که بزرگان سخن بودند و بدتر از آنها بزرگانی بودند که نه تنها تعهد خود را در هنر خود نشان ندادند بلکه بدتر از آن بقیه را منع هم کردند از ورود به این عرصه. دلایل این مخالفت هم حداقل برای خودم معلوم نیست. کسانی که تمام شعارهایشان ظلمستیزی و عدالتخواهی بود اما در طول انقلاب هیچگاه حتی از شعارهای خودشان هم دفاع نکردند همین بود که هنرمندان متعهد در غربت حرکت خود را شروع کرد.غریبانه به حرکت خود ادامه دادند تا به جنگ رسیدند. جنگ که بود تا حدودی وضع بهتر بود. در برابر دشمن بیگانه قرار گرفتن باعث اتحاد بین هنرمندان شده بود و همه همراه بودند. هر چند در میان راه برخی شاعران خودشان را کنار کشیدند. جنگ که تمام شد اوضاع دگرگون شد. آن زمان بحثهایی چون جنگ نرم و تهاجم فرهنگی مطرح نبود و غافل ماندیم از این رویداد بزرگ. من همان موقعها هم دید خوبی نسبت به این قضیه نداشتیم و هشدار میدادم. بارها میگفتم. حتی جایی گفتم جنگ با شمشیر جای خودش را به جنگ با قلم داد و الان هم تاکید میکنم که جنگ با قلم به مراتب سختتر از جنگ با شمشیر است. اما دوستان ما تا جنگ سخت تمام شد دنبال پست و میز دویدند و دور شدند از ارزشها و فرهنگ شهادت و تعهد کمرنگ شد. احساس خطر از همان موقع بود. در دهه هفتاد دولت بر این دور شدن از ارزش و رو آوردن به تجملگرایی و اشرافیت پافشاری داشت و همین باعث شد در هنر هم این جریان فکری خودش را نشان بدهد.در شعرها، صحبتها و… . شعری آن موقعها نوشته بودم که خب اشارهی مستقیم به همین موضوع داشت:
آی مردم آن طرف را بنگرید
قلهی دور هدف را بنگرد
تا به کی دم میزنید از بیش و کم
شرم دارد گریه از درد شکم
گیرم از نی ناله را بیرون کنم
داغ گل پیراهنان را چون کنم
من که می دانم تو پایت خسته است
هی بگو راه شهادت بسته است
آی نفتی نوجوان پرپر شده است
تا پرستویی پیام آور شده است….
این شعر در زمان خودش کسی چون عبدالکریم سروش را به گریه انداخت. نه تنها ایشان که جتی خیلی از مخالفان سرسخت همان دوران را منقلب کرد. یا مثنوی شهادت که چند سال به تنهایی در صحنه بود و بار رسالتی که دوستان هم باید به دوش میکشیدند و نکشیدند را به دوش میکشید. حدیث نفس و تعریف از خود نیست اما میخواهم غربت شعر انقلاب را بگویم. ما تنها بودیم در هجوم تبلیغات مسموم. حتی هنوز هم نفس برخی از دوستان در نمیآید. فتنه تا بیخ گوشمان می آید اما نوع برخوردها را میبینید. من خوابی دیدم در همان ایام فتنه که بد نیست برای شما بگویم. خواب دیدم سیل آمده است و آب تمام شهر و خیابانها را گرفته اما به داخل نفوذ نمی کند. خیلی به این خواب فکر میکردم و ذهنم را مشغول کرده بود اما همین حجتی بود برای من در آن ایام. گویا اینکه در واقع هم به همین صورت بود و دشمن شاید تا نزدیکترین حد ممکن نفوذ کرد اما راه به جایی نبرد. بعضی از دوستان ما که در سکوت اختیار کردند و موضعی مشخصی نداشتند و بعضا مخالفت هم میکردند، در سادهترین و سست ترین مسایل حضور فعال دارند. حاضر هستند ترانه برای فلان خوانندهی آن طرف آبی بگویند اما به ارزشهایی که میبینند و خودشان هم میدانند پای بند نباشند.
این بحث رسالت شاعران را که ذکر کردید بحث ها مفصل شد و از هر بابی صحبت شد اما باز هم تاکید میکنم که رسالت شاعر مشخص است و باید با ابزاری که دارد و به صورتی که میتواند حضور فعال داشته باشد. همانگونه که هر کسی در حد توان خود و در زمینهای که کار میکند باید حضور داشته باشد. حضور شاعران در این مواقع ابتدا به عنوان شکرانهی شاعر بودنشان است و دوم وظیفهی انسانیای که دارند سوم مخصوصا در اتفاقات اینگونه که پای مکتب و آیین در میان است، پای عشق در میان است و درنگ جایز نیست. ما در این موارد که امر روشنی است نباید بی تعصب باشیم؛ با تعصب کورکورانه مبارزه می کنیم اما یک قدم از ارزشهایمان به عقب نمینشینیم. همین بی تفاوتیها باعث شده است که جریان ادبیات به سمت سکولاریسم ادبی کشیده بشود. این بی تفاوتی ها باعث شده که عدهای با روشنفکری شعر را به سمت بی قید و بندی هدایت میکنند. ما باید با این نوع برخورد مخالفت کنیم و حتی به مبارزه با آن بپردازیم.
تاثیر گذاری اشعار ارزشی در متن جامعه به چه صورتی میباشد وآیا صدای شاعران متعهد شنیده میشود؟
تاثیر گذاری آن دست خداست. هرگاه شاعران از متن جامعه و در مواقعی که به آنان نیاز بوده خود را کنار کشیدند و همراه نبودند، خداوند بین شعر آنان و استقبال مردم از آن فاصله انداخته است و شنیده نشدند. این قابل محاسبه است و -برای من حداقل- آنقدر روشن و ملموس هست که جای هیچ شکی باقی نمیگذارد.
رمان «تلاوت» نخستین اثر شما در زمینهی نثر بود و مضمون کلی کتاب دور از بحث ما نیست. توضیحی در ارتباط با این کتاب بفرمایید.
رمان تلاوت برای خود من خیلی با ارزش بود و اتفاقاتی در حین نوشتن آن رخ می داد که نباید آن را کم بگیرم. تلاوت برای من وظیفه بود و احساس میکنم بار را بر دوشم سنگینتر کرد. برای مثال از اتفاقاتی که میگویم میتوانم به عاشورانامه اشاره کنم؛ بدون اینکه متوجه باشم فصل نهم دقیقا در تاسوعا به نگارش درآمد و فصل دهم را در شب عاشورا نوشتم و فصل یازدهم را در شب شام غریبان. بعدا که ترتیب فصلها مشخص شد به این نکته پی بردم و این تقارن پیش آمده برای خودم بسیار جالب بود. من اینها را بر حسب اتفاق نمیدانم بلکه معتقدم حساب و کتابی در کار است. این نخستین قلمی بود که در فضای غیر شعر مرتکب شدم و البته مشغول کار دوم هم هستم و بخشی از آن (تقریبا بیست فصل) را به نگارش در آوردهام و امیدوارم انشالله زودتر این کتاب هم منتشر شود. البته مضمون آن متفاوت از تلاوت هست و در ساحتی دیگر حرکت میکند ولی از لحاظ معنی و معرفت در ادامهی تلاوت میباشد. در تلاوت بعضی اوقات مستقیم گویی وجود داشت که البته با توجه و واقف بودن بر مسئله بود و این عریان گویی را به نوعی وظیفه خودم میدانستم و به این نتیجه رسیدم که برخی از مضامین به دور از فضای سمبلیک و نمادگونه مطرح بشود.
این نکتهای که اشاره فرمودید خیلی برای من به شخصه قابل استفاده است. کاش میشد توضیح بیشتری در این ارتباط بفرمایید و برای مثال به تفاوت شعر و شعار اشارهای داشته باشید.
ما تمام بحثهایی که داریم در قالب هنر مطرح است و اصل هم همین است. اگر از صبح تا شب سخنرانی باشد و موعظه، نمیتواند به اندازهی یک شعر و یا یک سخن نغز تاثیرگذار باشد. ما به هنر نیاز داریم تا با آن معارف را ارائه دهیم. در واقع معنی به فرم نیاز دارد تا مطلب خشک و تکراری نباشد. البته برخی مواقع به همین تکرار و شعار هم نیاز داریم تا تلنگری باشد برای عدهای که گوش شنوایی ندارند و نمیشوند.
حماسه نهم دی از منظر شما چگونه بود؟
نهم دی اتفاقی نیست که بتوان راحت از آن عبور کرد. برخی از معاندان در خیال خودشان فکر میکردند که بله به امام حسین هم هر چه خواستند گفتند و هیچ اتفاقی نیافتاد و وضع فرقی نکرد؛ اما این خروش ملت و غیرتی که از خودشان نشان دادند پایانی بود بر این خیالها. برای من شوق بود و همهاش زیبایی. حتی من کسی را میشناختم که خیلی تلاش میکرد برای اغتشاش و… ولی وقتی این جمعیت نهم دی را مشاهده کرده بود به هم ریخته بود و برایش غیر منتظره بود این سیل مردم و حمایت از اعتقادات مردم. من خداوند سپاسگذارم که همیشه به بندگانش مرحمت دارد و حساب امور را به این زیبایی در اختیار دارد.
در پایان اگر نکتهی خاصی هست در خدمت شما هستیم
نه حرفی خاصی نیست و با دو بیت شعر مطالب را خلاصه میکنم:
مهر خونین شهادت خورده است
برگ برگ نامهی پایان ما
یک نسیم از لالهزار کربلاست
انقلاب عشق در ایران ما
Sorry. No data so far.