تریبون مستضعفین- هفتهنامه پنجره در شماره اخیر خود پروندهای راجع به سومین جشنواره عمار گردآوری کرده است. آنچه در ادامه میخوانید یادداشتی به قلم «رضا نساجی» روزنامهنگار و دبیر سرویس دانشگاه هفتهنامه پنجره است.
سینما حقیقت؛ جشنواره ارواح روشنفکری
سال 89 چهارمین دوره «جشنواره بینالمللی سینما حقیقت» برگزار شد. هدف از برگزاری این جشنواره که متولی اصلی آن «مرکز گسترش سینمایی مستند و تجربی» است، این بود که ضریب توجه بیشتری به فیلم مستند داده شود تا همچون فیلم بلند داستانی(در جشنواره بینالمللی فیلم فجر به مدیریت «بنیاد فارابی») و فیلم کوتاه (در «جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران») به چشم جهانیان بیاید. به همین دلیل بخش رقابت و جایزه مستند را از جشنواره فیلم فجر حذف کردند.
اما کار آنچنانکه متولیان امر میخواستند پیش نرفت. جشنواره سال به سال مهجورتر و مهجورتر شد تا اینکه سال گذشته آقای خزاعی دبیر سی امین دوره جشنواره فجر، دوباره بخش مستند را به این جشنواره بازگرداند! همان سال، دست اندرکاران معاونت سینمایی تلاش مضاعفی برای رونق جشنواره بهکار بردند، از جمله شخص شمقدری که با استفاده از رفاقتش با ابراهیم حاتمی کیا، او را داور جشنواره کرده بود تا بلکه جشنواره محبوب القلوب شود. و البته حضور حاتمی کیا تنها در اختتامیه به چشم آمد.
آنچه که من در این سه سال مشاهده کرده ام؛ اینست که جشنواره سینما حقیقت، جشنواره ارواح روشنفکری است. نه جماعت خاکستری(روشنفکران معتقد به هنر برای هنر) و سیاه (روشنفکران منتقد و مخالف سیستم) سالنهای جشنواره (سینما فلسطین و سینما سپیده) را پر میکنند و نه تیپهای مذهبی. بهعنوان مثال شلوغترین سالن در سال 89، مربوط بود به اکران «اقلیت و اکثریت» سعید ابوطالب، که البته خودش آنزمان مشغول فیلمبرداری مسابقه «سرزمین دانایی» بود و در سالن حضور نداشت. به اعتبار مواضع سیاسی پیش از انتخابات 88، روشنفکرهای به اصطلاح سبز آمده بودند تا فیلم را ببینند. همچنین مذهبیهایی که ابوطالب را میشناختند و میدانستند این فیلم در نقد «مجلس هفتم» است. اما حتی در آن روز هم سالن کوچک بالای سینما فلسطین پر نشد.
و البته در این سه سال، شاهد بودهام که تنها یکبار حضرات روشنفکر سالن سینما را پر کردهاند: وقتی مستند «همه دانا» به کارگردانی داریوش مهرجویی در جشنواره پنجم حقیقت نمایش داده شد. تازه آن روز بود که فهمیدم حضرات روشنفکر؛ چقدر فکرشان تاریک است و بهتر بگوییم بیفکرند! این همه مستند خوب – اتفاقا با طعم روشنفکری و… – از کارگردانهای باسابقه مستند مثل محمد شیوانی و مهرداد اسکویی را ندیدند، اما وقتی پای «اسم» به میان میآید، سالن پر میشود؛ حتی اگر فیلم مزخرفی باشد. البته «همه دانا» اینگونه بود. جناب مهرجویی به اتفاق خانواده راهی سفر به همدان شده و از خود و خانوادهشان فیلمبرداری کرده بودند! همین!
روشنفکران و جایزههای از پیش تعیین شده
جشنواره حقیقت از دو گروه آبرو دارد. گروه اول روشنفکرهای جوانی هستند که همیشه جایزهشان را از قبل کنار گذاشتهاند؛ آن هم جایزهای را که به نام «شهید سید ابراهیم اصغرزاده» (بازیگر و مستندساز انقلابی) نامگذاری شده است. بهعنوان مثال فیلم توهینآمیز «رییسجمهوری میرقنبر» محمد شیروانی در جشنواره اول حقیقت جایزه گرفت و «444 روز» او هم که یک اثر ضدانقلابی و ضدایرانی درباره تسخیر لانه جاسوسی بود در جشنواره سوم حقیقت برنده شد و مستند البته «دستور آشپزی» او هم در جشنواره چهارم.
یادم هست در جریان جشنواره چهارم حقیقت، جمعی از فعالان دفتر مطالعات دور هم جمع شده و درباره فیلمها بحث میکردیم. آنجا محمد مهدی خالقی – مستندسازی که فیلمهای او و دوستانش را به جشنواره حقیقت راه نداده و نمیدهند- حرفی زد که عملا عکس آن در جشنواره عمار پیاده شد: «چرا نمیروند یک جشنواره روشنفکری بزنند و یک جشنواره حقیقت هم جدا برگزار کنند» پاسخ من این بود که انگار داوران ما قسم خوردهاند که حتما و به هرقیمتی، به شیروانی (و امثال شیروانی) هر سال جایزه بدهند؛ و بهتر آنکه یک جایزه به اسم «جایزه شیروانی» درست کنند و همان را هر سال به او بدهند، نه جایزه «شهید اصغرزاده» را. حرف ما این بود که اگر هنوز که هنوز است، ترس این را داریم که حضرات روشنفکر، جشنوارههایمان را تحریم کنند (همچنان که آقای شیروانی در مراسم تحویل جایزهشان در اختتامیه جشنواره هم حضور پیدا نکردند! ) و از روی این ترس به آنها امتیاز بدهیم، همان بهتر که جشنواره برگزار نکنیم. چرا تن به مصلحت بدهیم؟ مرتضی آوینی یکبار داور جشنواره فجر شد و از روی مصلحت، بیانیه پایانی داوران جشنواره را خواند و به تعبیر مسعود فراستی از آن روز تا آخرین لحظه حیات، صدایش گرفته بود! چرا تن به مصلحت بدهیم؟ تصور نمیکنید این امتیاز دادنها آنها را مصر و محق میکند و خیال میکنند کسی هستند؟ و در آینده، نیامدنشان ضربه سنگین تری نخواهد بود؟
انقلابی ها؛ آبروی جشنوارههای مستند
اما گروه دوم از چهرههای درخشان جشنوارههای مستند؛ مستندسازان انقلابی هستند که در «روایت فتح» و «مرکز فرهنگی میثاق» و… مستند میسازند. اینها عملا چشم و چراغ جشنوارهاند، مثلا محمد علی فارسی که در جشنواره سوم، فیلم «رستاخیز» (درباره شهید صیاد شیرازی) از او برنده جایزه شد، در جشنواره چهارم «حقیقت گمشده» (درباره رباعیات خیام و ادوارد فیتزجرالد) را داشت و در جشنواره پنجم هم «معلم» (درباره محمد بهمن بیگی) و «مجنون» (درباره هانری دوفشکور حافظ شناس فرانسوی) را که آنها هم او را صاحب جایزه کردند.
درخشانترین فیلم جشنواره پنجم هم که «کریم» محسن برمهانی بود و همچنین «یادداشتهای یک پیاده» وحید چاووش (از بچههای جوان روایت فتح). در جشنواره ششم هم «رویای آمریکایی» احسان اصغرزاده درخشید که برادر شهید ابراهیم اصغرزاده است. فیلمهای اینچنینی بودهاند که جشنواره حقیقت را نجات دادهاند، همچنانکه فیلمی مثل «روایت نحل»(ساخته محمدرضا خردمندان که در جشنواره دوم عمار هم شرکت کرده و برنده جایزه شد) در «جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران» درخشیده بود.
اما با وجود اعتبار سینمایی جریان انقلابی، بهدلیل ماهیت روشنفکری جشنواره تیپهای مذهبی برای تماشای فیلمها در سالن حاضر نمیشوند. هرچند که مسئولان امر، مراعات حال امثال ما را کرده و همه ساله بیشتر فیلمهای انقلابی و مقاومت را در سالنهای سینما فلسطین میگنجانند. یادم هست وقتی وقتی فیلم «مادران سربرنیتسا» رضا برجی در جشنواره تمام شد، سالن با آنکه شلوغتر از بقیه فیلمها بود، اما خلوت بود. برجی از سالن بیرون آمد و ما را که دید، تشکر کرد: «بچهها زحمت کشیدید که آمدید» اما ما باید میگفتیم: نه برادر! شما زحمت کشیدید! ما مگر چه کردیم؟ فیلمت را دیدیم و لذت بردیم و بچهها را دیدم که آرام آرام اشک میریختند! شما زحمت کشیدید که یک تنه متکفل صدور انقلاب شدهای! در حالیکه وزارت امور خارجه ما و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ما و قاطبه وزرا و سفرا و وابستهها و البته رایزنهای فرهنگی ما بیخیال شدهاند، هنوز بیخیال بوسنی نشدهای و دنبال این هستی که بدانی مادران آن رزمندگانی که سال 1370 روی سربند و پیراهن و سینه بعضیهاشان- که گلوله را با عمق جان طلب میکردند «الله اکبر» نوشتی، الان چه میکنند. زحمت را شما کشیدهای که هنوز در حال و هوای «خنجر و شقایق»ی! زحمت را شما و احسان رجبی کشیدید که عکس گرفتید و نادر طالبزاده که فیلم گرفت و سعید قاسمی که پابهپایتان در آن میدان دوید و سید مرتضی که نریشین نوشت و خواند که حالا محمد شیروانی بگوید، «آوینی! آوینی نریتور خوبی بود!» (ایشان این جمله را در یک جلسه نقد سینمایی فرموده بودند که یعنی آوینی کارگردان و سینماگر نبود.)
البته مسئولان جشنواره حقیقت در چند سال اخیر تلاش زیادی کرده بودند تا این جشنواره را با اکران فیلمهای داخلی و خارجی و با موضوع سیاست و مقاومت، انقلابیتر کنند، مثلا مستند «آمریکایی رادیکال» ساخته دیوید ریجن و نیکلاس رسیه درباره دکتر فینکلشتاین – پروفسور یهودی صهیون ستیز و اخراجی دانشگاههای آمریکا که همان سال به تهران آمد و در جشنواره فجر حضور یافت- یا مستندهایی درباره افشاگریهای «ویکی لیکس» و «ویروس استاکس نت» و همچنین مستندهای عباس لاجوردی طوسی (با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی) همچون «کدام آزادی» و فیلم سال بعد او «ایرانهراسی» – با حضور چهرههای منتقد غرب همچون «تیری میسان» و «دیو دونه» – که هرچند ساختار ضعیفی داشتند، اما نمونه کار تولیدی درباره وضعیت حقوق بشر و آزادی در خارج از کشور بودند. البته باید به نمونههای متعالی این نوع کارها مثل اثر قابل ستایش محمدرضا اسلاملو با عنوان «جعبه سیاه یازده سپتامبر» – برگزیده جشنواره پنجم حقیقت- و «99 درصد» محسن یزدی برگزیده جشنواره سوم عمار- اشاره کرد.
همچنین مستندهای متعدد دفاع مقدس مثل «سوسنگرد» محمدرضا گلبن – اگر چه به نمایش جشنواره چهارم نرسید، اما نامزد جایزه بود- و فیلم دیگری درباره رشادتهای زنی از مردم سوسنگرد که در شهر ماند و عراقیها را به اسارت گرفت با عنوان «مجیده» (ساخته ماجد نیسی) و… فیلم «جنایت در سکوت» (بهزاد نورانی پور) که به زندگی سه خواهر و برادر کرد که اثرات بمبهای شیمیایی صدام را تحمل میکردند، پرداخته بود و جایزه هم گرفت، از جمله آثاری بود که دست اندرکاران وزارت اشاد برای تحول جشنواره ساخته و اکران کرده بودند. اینها البته باعث میشد که دلمان خوش باشد به موج نویی از سینمای دفاع مقدس که علاوهبر رشادتهای رزمندگان اسلام، مقاومت مردمی را به تصویر میکشد. اما چه فایده که در میان هیاهوی فیلمهای روشنفکری گم میشد و مخاطب اصلی خودش را هم در سالن نمیدید.
جشنواره عمار؛ سینمای مردم
جشنواره عمار در چنین فضای خلأیی شکل گرفت. دی ماه سال 89 که اولین دوره جشنواره فیلم عمار برگزار شد، روز قبلش دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب، بزرگداشتی برای دیپلمات شهید، صادق گنجی، در برازجان بوشهر برگزار کرده بود و من و جمعی دیگر از اهالی دفتر، به اتفاق آقای جلیلی آنجا بودیم. صبح به تهران رسیدیم و بلافاصله جشنواره را برگزار کردیم. «جشنواره عمار» برنامه خاصی نداشت، بودجهای هم نداشت که «خاص» بشود! برهوت هنری و سکوت رسانهای بود و باید کسی کاری میکرد. چند فیلم داشتیم که دیده نشده بود و ظاهرا قرار بود دیده نشود؛ چون کارگردانیهایش جوان بودند و بیاتصال به کانونهای قدرت(نهادهای دولتی با اتکا به رانت) و ثروت(شرکتهای ظاهرا خصوصی فیلمسازی با اتکال به وام دولتی). فیلمهای دانشجویی مثل «دختر لر» و «ایران سبز» محمدرضا دهشیری، «پایان فراموشی» محمدمهدی خالقی و «یزدان تفنگ ندارد» حسین شمقدری.
اینجا بود که آقای جلیلی آستین همت بالا زد و یک سالن سینما در تهران هماهنگ کرد برای اکران یکی دو روزه فیلمهای ساخته شده درباره فتنه. تعدادی پوستر و بنر داشتیم که بچهها برداشتند و به سینما بردند. روز دوم هم خیلی بیسر و صدا و در سکوت کامل رسانههای دولتی و غیر دولتی مراسم تقدیر از بهترین فیلمهای موجود صورت گرفت و تمام. اکران شهرستانها هم که به مراتب سادهتر از تهران محقق شد. هیچ هماهنگی از مرکز لازم نبود؛ بچههای شهرستانی خودشان کار را پیش بردند.
سال دوم اما جشنواره صدا کرده بود. اینبار بهترین فیلمهای جشنواره «سینماحقیقت» که ساخته جوانهای حزباللهی بود، با افتخار در جشنواره عمار شرکت کردند و آنجا هم خوش درخشیدند. «کریم» محسن برمهانی و «مشتی اسماعیل» زمانپور کیاسری از این فیلمها بودند. دیگر نمیشد جشنواره عمار را نادیده گرفت. اینجا بود که دوربین «هفت» هم خودش را به سالن اکران جشنواره رساند و گزارش کوتاهی گرفت. اما وقتی با جمعیت حزباللهیها مواجه شد و این سوال مطرح شدکه چرا عمار را آنچنانکه باید پوشش نمیدهند، جملهای گفت که برای تماشاگران جشنواره گران آمد: «جشنواره شما یک جشنواره کوچولو است». اما گذشت زمان چیز دیگری را نشان داد.
و اما امسال؛ امسال را خودتان شاهد بودید؛ کولاک بود. جمعیت در سالن سینما فلسطین موج میزد. درست است که بیشترشان جوان بودند، اما «خانواده» زیاد بود. مردم مذهبی که شرمشان میشد به سینما بیایند – چون در سینما هم مثل استادیومهای فوتبال، عملا بیاخلاقی میدیدند- حالا خانوادگی آمده بودند تا فیلم ببینند؛ هم داستانی، هم مستند و هم انیمیشن. حالا بچههایی مثل «آرمیتا»ی عزیز هم از جشنواره لذت میبردند؛ چراکه آثار انیمیشن هم به لحاظ کمیت و کیفیت بسیار عالی بود. این وضعیت را مقایسه کنید با انیمیشنهای پارسال جشنواره فیلم فجر که غیر از انیمیشن «تهران 1500» بهرام عظیمی، بقیه آثار کسلکننده بود. خود من موقع اکران «سرزمین خواب» خوابم برد!
اینبار اما جمعیت آمده بودند. مردم واقعی در سالن سینما فلسطین بود. بیخود نبود هر انتقادی که میکردی، بچههای دستاندرکار میگفتند: «جشنواره مردمی است و این اشکالات پیش میآید». موقع افتتاحیه، وقتی اشکالی در پخش کلیپ پیش آمد، مجری مرتب به بهانه مردمی بودن درخواست صلوات میکرد. با خودم گفتم نکند قراراست به اندازه 75 میلیون ایرانی صلوات بفرستیم؟ و بعد دیدم بیشتر هم باید فرستاد؛ چون فقط ایرانیها نبودند؛ مادر ژاپنی شهید بابایی هم در سالن بود؛ همراهان ژاپنیاش هم بودند؛ دوستان روزنامهنگار افغانمان هم بودند…
و اما در اختتامیه جشنواره خواستمویژه نامه منتشره مجله «راه» به سردبیری وحید جلیلی را- که خودم چهار سال است در آن مطلب مینویسم- مثل بقیه آثار مکتوب جشنواره بردارم، اما مسئول امر که ظاهرا مرا نمیشناخت، گفت: «این یکی پولی است». سه هزار تومان ناقابل پیاده شدیم یک طرف، وقتی رسیدم خانه و مجله را باز کردم، دیدم مطالب مرا زدهاند، اما اسمم نیست! لابد اگر به دوستان انتقاد کنی، میگویند: «جشنواره مردمی است و این اشکالات پیش میآید». در چند روز اخیر در سینما فلسطین این جمله را بارها در پاسخ به انتقادات شنیدهام!
Sorry. No data so far.