تریبون مستضعفین- محمد ثقفی
«ابولؤلؤ؛ از حقیقت تا توهم» عنوان نوشتاری از «عباسعلی مشکاتی سبزواری» است که انتشارات «مجمع تقریب مذاهب اسلامی» در سال ۹۱ در ۶۰ صفحه منتشر کرده است. این تحقیق را پیشتر در تابستان سال ۸۹ فصلنامهی تاریخ اسلام منتشر کرده بود.
این نوشتار به بحث پیرامون فیروز، غلام ایرانی و عامل قتل خلیفهی دوم پرداخته است. نویسنده با استفاده از منابع تاریخی و حدیثی، ماجرای کشته شدن فیروز، محل دفن وی و مذهبش را بررسی کرده و در خاتمه ضمن اشارهای به تاریخ کشته شدن عمربنخطاب، روایت رفع القلم را به نقد کشیده است. بر اساس تحقیق آقای مشکاتی، فیروز غلامی ایرانی بوده که دلیل محکمی بر مسلمان بودنش نیست و انگیزهی وی از قتل خلیفه، عداوت شخصیاش با وی بوده است. نویسنده همچنین تصریح کرده است که مقبره موجود در کاشان ربطی به فیروز ندارد و همچنین پیشینه افسانه شیعه بودن ابولؤلؤ و حمایت حضرت علی(ع) از وی حداکثر به قرن هفتم میرسد.
یکی از دستمایههای شیعهستیزان برای تشویه افکار اهل سنت این است که شیعیان بر سر مدفن قاتل خلیفهی دوم «زیارتگاه» بنا کرده اند و در سالروزی که ادعا میشود عمربنخطاب به قتل رسیده است جشن و سرور برپا میکنند و با بیانی موهن و رکیک از خلفا یاد میکنند. این مستمسک به قدری اهمیت داشته که عامل تحریک تکفیریها برای سختگیری بر شیعیان و حتی قتل آنها عنوان شده است.
آیا ابولؤلؤ اهل کاشان بوده است؟
نویسنده با بررسی اقوال مختلف تاریخی، به این نتیجه میرسد که فیروز اهل نهاوند بوده و در یکی از جنگهای اسلام به بردگی گرفته شده است. قول به کاشانی بودن فیروز در برخی کتب تاریخی[۱] به عنوان یک احتمال و آن هم به نقل از کتابی نه چندان معتبر -که از بین رفته است- آمده و قابل اعتنا نیست. کما این که قول به حبشی بودن وی نیز هم از نظر سند و هم از نظر قراین تاریخی غیرقابل قبول است.
آیا ابولؤلؤ پس از قتل خلیفه از مدینه گریخت؟
تا قرن هفتم هجری اختلافی بین منابع تاریخی نیست و همه قائل به کشتهشدن –یا خودکشی- ابولؤلؤ در همان مدینه پس از قتل خلیفه اند. اما «کامل بهایی» که نوشتهی عمادالدین طبری شیعی (۶۷۵ ق.) است برای اولین بار روایت دیگری از این ماجرا نقل میکند. این روایت در کنار روایات دیگری از کشته شدن فیروز در این کتاب آمده است و نویسنده نیز پس از ذکر آن تصریح کرده که «این روایت صحت ندارد»، با این وجود این افسانه بین عوام رایج شد و در متون بعدی تکرار گشت و مبنایی برای تفرقهافکنیهای امروز شد. این روایت در کامل بهایی چنین ذکر شده است:
ابولؤلؤ شمشیر را آنجا بگذاشت و بگریخت و گویند در خانه علی رفت. علی بر در خانه نشسته بود، از آنجا برخواست و برجای دیگر نشست، چون مردم در طلب او رفتند علی سوگند یاد کرد که تا من اینجا نشسته ام هیچکسی ندیده ام! و هم آن شب ابولؤلؤ را بر دلدل [اسب حضرت علی(ع)] نشاند و گفت آنجا که دلدل بایستد به زمین فرودآی و هم در آن شب زنی بخواه و نامه به او داد به اهل قم، که در حال وصول او به قم، زنی به عقد نکاح به او بدهند. چون سال تمام شد و مردم به طلب او به قم رسیدند او پسری آورده بود، مردم را معلوم شد که از معجزات علی بوده است و این روایت صحتی ندارد.[۲]
آنچنان که آقای مشکاتی از منابع قرن هشتم ذکر کرده است، مقصد ابولؤلؤ در این افسانه پس از یک قرن از قم به کاشان تغییر پیدا کرد، طبق این روایت وی در کاشان زندگی کرد و همانجا وفات یافت. جالب اینجاست که «رضیالدین حلی» در همان قرن هشتم در کتاب «العدد القویه»، داستان کشته شدن ابولؤلؤ در مدینه را آورده است و به فرار او از مدینه هیچ اشارهای نکرده است.[۳]
آیا مقبره ابولؤلؤ در کاشان است؟
مقبرهی منسوب به ابولؤلؤ در کاشان ارتباطی با وی ندارد؛ این موضوع دیگریست که نویسنده با آوردن مستنداتی از منابع تاریخی پیرامون مقبرهی مذکور بررسی کرده است. پیشینهی این بنا چندان مشخص نیست و در کتیبهی روی قبر نامی از فیروز نیامده است. در قرون متأخر این بنا در منابع تاریخی به عنوان بارگاهی مشکوک که اهل کاشان مدعیاند مدفن ابولؤلؤ است نام برده شده است. همچنین این نکته هم قابل توجه است که عبدالجلیل قزوینی در قرن ششم کتابی با عنوان «نقض» در رد یکی از علمای اهل سنت نوشته است و با آنکه در ۳۴ جای این کتاب از کاشان و بارگاههای مذهبیاش گفته است نامی از مقبره منتسب به ابولؤلؤ نیاورده است.
آیا ابولؤلؤ مسلمان و شیعه بوده است؟
دربارهی آیین ابولؤلؤ اقوالی مبنی بر کافر بودن، مجوسی بودن، نصرانی بودن و شیعه بودنش ذکر شده است. نویسنده با بررسی اقوالی که دال بر نصرانی بودن یا مجوسی بودن وی است، نتیجه گرفته که دلیل محکمی بر این ادعاها نیست و احتمالا این تصورات متأثر از ایرانی یا حبشی دانستن فیروز است. نگارنده، قول به کافر بودن ابولؤلؤ را از لحاظ «کمیت راویان و قدمت» قابل توجه میداند و در ادامه، در بحثی مفصل، روایاتی که به شیعه بودن وی اشاره دارند را از سه منظر منابع، راویان و متن، نقد میکند و غیرقابل قبول میداند. در این بخش به صورت مبسوط سه روایت بررسی شده اند:
– روایتی منسوب به حضرت علی(ع) که به خلیفه دوم فرمود قاتل تو به بهشت میرود؛ که برخی از راویانش کذاب و فاسد المذهب معرفی شده اند، و در متنش نیز اشتباهی در نام بردن از فیروز به چشم میخورد.
– روایتی طولانی منسوب به امام هادی(ع) که در آن برای قاتل خلیفه دوم طلب رحمت شده است؛ که بسیاری از علما آن را مجعول میدانند و نیز اشتباهِ قائل بودن به قتل خلیفه دوم در نهم ربیعالاول ملهم از آن است.
– استدلال یکی از مورخین شیعه مبنی بر اینکه برادر و فرزند فیروز از بزرگان مسلمانان بوده اند پس خود وی نیز از بزرگان شیعه بوده است. ادعای وی بر برادری و پدری فیروز با شخصیتهای یادشده از نظر متون تاریخی قابل قبول نیست.
آیا خلیفه دوم در نهم ربیع کشته شده است؟
نویسنده در ادامه اشاره میکند که قاطبه اهل سنت و شیعیان، کشته شدن خلیفه دوم را در روز اول ذیالحجه میدانند و احتمال میدهد که از آنجایی که نهم ربیعالاول سالروز کشتهشدن عمر سعد به دست مختار ثقفی است، این همنامی باعث رواج این اشتباه شده است. نویسنده در ادامه به بررسی سند و متن روایت موسوم به «رفع القلم» که مورد استناد قائلان به روایت نهم ربیع است میپردازد و آن را غیر قابل قبول عنوان میکند.
در پایان این نوشتار روایتی پذیرفتنی از داستان ابولؤلؤ آورده شده است. بر اساس این روایت، فیروز غلام ایرانی و غیرمسلمان مغیره بن شعبه بود و به همین دلیل اجازه ورود به مدینه را نداشت.تواناییهای فنی فیروز مغیره را بر آن داشت تا با اصرار اجازه ورودش به مدینه را از عمر بگیرد. روزی فیروز از سختی کار و کمی اجرت صاحبش به عمر شکایت برد که با پاسخ منفی او روبهرو شد. بعدها سخنانی تند که بوی تهدید میداد خطاب به عمر گفت. ابولؤلؤ وقتی مصمم به قتل خلیفه شد، خنجری برداشت و با آن قبل نماز صبح در مسجد به خلیفه دوم ضرباتی زد که به مرگش انجامید. فیروز ساعتی بعد در مدینه کشته شد.
شاد کردن دشمنان ائمه به نام شاد کردن ائمه
افسانهی شیعه بودن ابولؤلؤ و این که از روی عقیده در نهم ربیع خلیفه دوم را به قتل رساند و سپس با کمک امام علی(ع) گریخت و بعدا در کاشان وفات پیدا کرد و به خاک سپرده شد، زیربنای مجالس موهن و وحدتستیز کجاندیشانیست که در چنین روزهایی تحت نام بیمسمای «عید الزهرا» ضربههایی جبران ناپذیر به پیکر امت اسلامی میزنند، اهل سنت را از شیعیان گریزان میکنند و باعث ریخته شدن خون پیروان حضرت علی(ع) به دست تکفیریها میشوند. نویسنده کتاب به زیبایی نوشتارش را با این سخن آیتالله خامنهای خاتمه داده است:
بعضیها به نام شاد کردن دل فاطمه زهرا(س)، این روزها و در این دوران کاری میکنند که انقلاب را که محصول مجاهدت فاطمه زهراست، در دنیا لنگ کنند… اگر امروز کسی کاری کند که آن دشمن انقلاب، آن مأمور سیاسی آمریکا، آن مأمور استخبارات کشورهای مزدور آمریکا، وسیلهای پیدا کند، دلیل پیدا کند، نواری پیدا کند، ببرد اینجا و آنجا بگذارد، بگوید کشوری که شما میخواهید انقلابش را قبول کنید این است، میدانید چه فاجعهای اتفاق میافتد؟ بعضیها دارند به نام فاطمه زهرا(س) این کار را میکنند، در حالی که فاطمه زهرا راضی نیست. این همه زحمت برای این مکتب کشیده شده… آنوقت یک نفری که معلوم نیست تحت تأثیر کدام محرکی واقع شده، به نام شاد کردن دل فاطمه زهرا کاری بکند که دشمنان حضرت زهرا را شاد بکند.
پینوشت:
۱. مجمل التواریخ و القصص، که نویسندهاش به طور قطع مشخص نیست.
۲. کامل بهایی، عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۱۱.
۳. العدد القویه، رضیالدین علی بن یوسف حلی، ص۳۲۸.
Sorry. No data so far.