اشاره: آنچه در ادامه میخوانید حاصل صحبت های طرح شده آقای مجید عسگری (مدیر موسسه فرهنگی-نرمافزاری آرمان) در کارگاهی با عنوان «ضرورت تشکیل مراکز تخصصی در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» است که در اردوی فعالان فرهنگی در همدان ارائه شده است. میتوانید فایل اسلاید را هم از اینجا دریافت کنید.
* * *
مقام معظم رهبری: در جمهورى اسلامى، هر جا که قرار گرفتهاید، همانجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همة کارها به شما متوجه است.
برای چه هدفی؟
در موضوع فعالیت فرهنگی، همواره با سؤالی اساسی روبرو هستیم که در واقع مهمترین عنصر کار فرهنگی به شمار میرود: «هدف از کار فرهنگی چیست؟». شاید این پرسش در نگاه اول تکراری و کلیشهای به نظر برسد، اما مهم آن است که پاسخ تکراری و کلیشهای به آن داده نشود. تمام اقدامات، فعالیتها و کارهای فرهنگی، باید با در نظر گرفتن این سؤال مهم برنامهریزی و انجام شود. موضوع در ابتدا بسیار واضح به نظر میرسد، اما معمولاً در حین کار به فراموشی سپرده میشود.
در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی هدف از هر فعالیت فرهنگی خرد و کلان، «فرهنگسازی و به تبع آن رفتارسازی در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامی» تعریف میشود. در نیل به این هدف دو گونه برنامهریزی وجود دارد: اول برنامهریزی فرهنگی معطوف به محتوای فرهنگی از طریق گسترش ارزشها و باورهای مطلوب و نفی ارزشهای منفی (نگاه تربیتی و کیفی). دوم برنامهریزی فرهنگی معطوف به توسعه و ارتقای تولید محصولات فرهنگی و افزایش مصرف فرهنگی (نگاه توسعهای و کمی).
متأسفانه در حال حاضر نگاهی تفکیکی به این دو گونه برنامهریزی وجود دارد که باید هر دو به صورت موازی و هماهنگ پیگیری شود. با نگاه هماهنگ کیفی و کمی، رشد فرهنگ عمومی متناسب با آرمانهای انقلاب اسلامی اتفاق خواهد افتاد که مورد تأکید ویژه رهبر معظم انقلاب است. به طور مثال فرض کنیم در یک مسجد فعالیت تربیتی و محتوایی قوی روی تعدادی از افراد انجام شود ولی تأثیری در محیط و محله نداشته باشد. یا به عکس، فعالیتهای عمومی و محیطی مسجد در محله پررونق باشد، اما منجر به اثری ماندگار روی افراد و محیط نشود. تبعاً در هر دو صورت به خطا رفتهایم.
چرا فرهنگسازی کنیم؟ و چگونه؟
رهبر انقلاب در اهمیت فرهنگسازی به جهات مختلفی اشاره دارند که مهمترین آنها دینی کردن جامعه و شکلگیری جبهه عظیم فرهنگی در مقابل جمهوری اسلامی است. و از همه مهمتر تاکیدات زیادی داشته اند که اقتدار حقیقی در عرصه جهانی تنها از طریق تحقق اقتدار فرهنگی به دست خواهد آمد.
این فرهنگسازی از چه طریقی ممکن است؟ پروفسور مولانا آن را به سه مرحله تقسیم مینماید: «تولید فرهنگی» برای مصرف داخلی و خارجی، تولید نظریه و اطلاعات، مرجعیت (تمدنسازی). تأثیر فرهنگی چه زمانی اتفاق میافتد؟ ما چه زمانی در دنیا مرجعیت خواهیم داشت و تمدن فرهنگی ما چه زمانی ساخته میشود؟ در یک نگاه مشکل تنها در نبود یا کمبود اشخاصی مثل شهید مطهری و آقای حسن رحیمپور ازغدی است. اما آن چیزی که به نظر مهم میرسد این است که زنجیره «تولید فرهنگی» برای مصرف داخلی و خارجی وجود ندارد. ما باید چیزهایی را نشر دهیم و عدهای آن را مصرف کنند. تا وقتی این فرآیند تولید و مصرف اتفاق نیفتد ما به فضای فکری و نظری جدید نخواهیم رسید. باید کاری کنیم تا مخاطب با مصرف «تولید فرهنگی» به رشد و تعالی برسد. رشد اشخاص منتهی به رشد جامعه خواهد شد و هر چه دایره مخاطب گستردهتر باشد این رشد مشهودتر و گستردهتر است. آنگاه این جامعه میتواند برای دنیا مرجع باشد. مرجعیت کنونی غرب برای ما چگونه واقع شده است؟ به طور مثال در مباحث مدیریت، حجم عظیمی تولید نظریه و کتاب داشتهاند. یکی از دلایلی که در علوم انسانی نمیتوانیم رشد کنیم این است که منتظریم تا نظریهای بدهیم که ناگهان عالمگیر شود. در حالیکه فرآیند نظریهسازی و تولید علم فرآیند بالا به پایین نیست که کسی بنشیند و فکر کند و بعد اتفاقی در جامعه بیفتد. تئوریسازی، در جامعه اتفاق میافتد. به خاطر همین نخبگانی که در متن جامعه هستند سخنانشان قویتر است. این است که بر روی تولید فرهنگی به معنای آثار فرهنگی و رسانهای، به ویژه محصولات فرهنگی تأکید میشود. به عنوان نمونه در حوزه اقتصاد فرهنگ، اتفاقات و تجربیات جبهه فرهنگی باید جمع و تبدیل به محصولی مثل کتاب شود؛ خوانده و به کار گرفته شود، نخبگان جدید حرفهای جدیدی بزنند و این مسیر آنقدر طی و تکرار شود تا نظریهای کامل شکل بگیرد.
یک الگوی فرهنگسازی
مراحل فرهنگسازی را میتوان به این شکل توصیف کرد: 1- فعالیتهای فرهنگی (شامل فعالیتهای تربیتی و چهره به چهره، همایشها و …) 2- تولیدات فرهنگی (شامل محصولات فرهنگی، تولیدات رسانهای و …) 3- عمل اجتماعی. البته هر کدام از این مراحل، ارتباطی دوسویه با مرحله قبلی و بعدی دارد.
سه نوع کار فرهنگی داریم. یکی فعالیتهای فرهنگی مانند همایشها، فعالیتهای تربیتی، هیئت و هر کاری که انسان در آن تأثیر دارد. حضور انسان به عنوان منتقلکننده پیام موضوعیت دارد. چه خود منتقلکننده پیام باشیم و چه زمینهساز حضور نخبگان و اساتید باشیم. نوع دیگر تولیدات فرهنگی است. یعنی آثار فرهنگی، هنری و رسانهای و محصولات فرهنگی. منظور این است که در انتقال پیام انسان حضور فیزیکی ندارد ولی خروجی از انسان است. معمولاً کارهای فرهنگی ما در این دو نوع تعریف میشود. اما نوع دیگری هم قابل تعریف است که میتوان نامش را عمل اجتماعی گذاشت. عمل اجتماعی یعنی مبارزات اجتماعی، عامل به حرف بودن و …. کار فرهنگی موفق باید ترکیبی از هر سه نوع فوق باشد. تمام فعالیتها و تولیدات فرهنگی باید منجر به یک عمل اجتماعی فرهنگساز شود. در غیر اینصورت نتیجه لازم گرفته نخواهد شد. یکی ازدلایلی که نهادهای دولتی نمیتوانند فرهنگساز باشند این است که محافظهکارند و نمیتوانند در مسائل اصلی فرهنگ نقش واقعی و مبارزاتی ایفا کنند.
حضرت امام کار تربیتی کردند. بعد با ابزار رسانهای مانند اعلامیه و نوار و … از خارج کشور حرکت را ادامه دادند که همه اینها منجر به انقلاب اسلامی شد که یک عمل اجتماعی است. پیروزی انقلاب فرهنگ جدیدی را در ایران و دنیا به وجود آورد. بسیاری با پیروزی انقلاب به اسلام روی آوردند. وقتی شما راهپیمایی میروید یا یک تجمع بر علیه فلان مسئول میگذارید این خودش فرهنگساز است. در فتنه 88 اصل ایستادگی رهبری درمقابل دشمنان خارجی و داخلی باعث شد که فرهنگ مقاومت جدیدی در فضای فرهنگی و اجتماعی کشور به وجود بیاید. این ایستادگی موضوعیت دارد و فرهنگساز است. نسل جوان فعلی که امام را ندیدهاند با رفتار امامگونهی رهبری در سال گذشته به درک جدیدی از مبارزات ابتدای انقلاب رسیدند. اگر میگوییم عاشورا فرهنگساز بوده است باید ما هم عاشورایی باشیم تا فرهنگساز شویم. به همین دلیل است که میگوییم نخبگانی که در فتنه سال 88 پای کار آمدند از این به بعد حرفشان موثر است.
دو آسیب مهم
در رساندن تولید فرهنگی به مخاطب جهت مصرف فرهنگی، دو آسیب مهم وجود دارد. اول دو گسلی است که در نظام فرهنگی کشور بروز دارد؛ گسل بین دولت (به معنای عام یعنی حاکمیت) و مردم؛ یعنی بین نهادهای فرهنگی و مردم فاصله وجود دارد. گسل دوم بین تولید و مصرف است. تولید محصول ایجاد زنجیرهای برای رساندن فکر و اندیشه به مخاطب میکند. رهبر انقلاب راهبردهای اساسی طرح میکنند؛ نخبگان تولید فکر و اندیشه میکنند؛ اما برای رسیدن این حرفها به مردم سیستمی نداریم. ما در مصرف و تولید ضعف داریم، ولی اساسیترین خلأ فاصله بین تولید و مصرف است. آسیب دوم دولتیسازی عرصه تولید فرهنگی و باز ماندن از سیاستگذاری است. کار دولت سیاستگذاری است، نه ترویج و تولید فرهنگی. متأسفانه ترویج فرهنگ برای نهادهای عمومی تبدیل به یک رویه قطعی شده است.
یک نیاز
تمام آنچه آمد یک احساس نیاز ایجاد میکند. نیاز به مراکز فرهنگی مستقل و پویا برای انتقال اندوختههای فکری و معرفتی انقلاب اسلامی که کارکرد اصلی آنها ترویج اندیشه است. فاصله بین حاکمیت و مردم و فاصله بین تولید و مصرف باید با ایجاد چنین مراکز مردمی پر شود که اولاً تولید را به مصرف متصل کنند و دوم مجری سیاستهای حاکمیتی باشند. پیشرفت کار در زمان انقلاب به خاطر وجود این مراکز قوی بود. هنر امام این بود که هستههای مقاومت ایجاد کرد. باید به صورت مردمی و در قالب تشکلها و مؤسسات فرهنگی مردمی کار کرد. همه ابعاد جبهه فرهنگی انقلاب را باید مردمی کرد. تولید ایده و محصول و زنجیره تولید و توزیع همه باید مردمی باشد. مراکز فرهنگی مردمی باید اندوختههای فکری و معرفتی را به مردم برسانند و مصرف مردم که اصلی ترین رکن این زنجیره است، باید اصلیترین حامی مالی این زنجیره و تولیدات باشد. سیستمهای دولتی باید بسترساز باشند و اگر بسترسازی به خوبی انجام شود این زنجیره به خوبی شکل میگیرد.
ضرورت مراکز تخصصی
افراد با هم مراکز را شکل میدهند. مجموعهای از مراکز شبکهها را تشکیل میدهند و شبکهها تشکیل جبهه میدهند. اگر افراد به این نتیجه برسند که این مراکز باید شکل بگیرند این اتفاق میافتد؛ مانند زمان جنگ که امام گفت باید حصر آبادان شکسته شود و شد. الآن هم رهبری عرصه جنگ نرم را طرح کردهاند پس باید سنگرها و مراکز فرهنگی این جنگ تشکیل شود. خیلی سخت است ولی باید این اتفاق بیفتد. ظرافتها و ملاحظات زیادی هم دارد. اگر مجموعهای خوب کار کند متهم میشود که از فرهنگ و نام امام و رهبری پول میخورد. از یک طرف این اتهامهاست و از طرفی فشارهای مالی و از سوی دیگر ناکارآمدی سیستم دولتی برای حمایت از این مراکز.
از آنجایی که افراد عنصر اصلی مراکز هستند، مهمترین رکن مراکز هم هستند. خودسازی در سه عرصه معنویت، معرفت و مهارت، محرک اصلی فعالیتهای فرهنگی آرمانگرایانه است. خودسازی باعث میشود که مراکز ما و به تبعش شبکهها قوی باشد. اولین مؤلفه رضای خداوند است. دوم مبانی و بنیانهای اعتقادی و نظری و گفتمان انقلاب اسلامی و اندیشه های امام و رهبری و سوم مهارت. ریشه اصلی اینکه خیلی از افراد وارد این عرصهها نمیشوند مباحث اقتصادی است و مسئله مهارت برای رفع این دغدغه مهم است. اگر در تشکلهای عمومی به نیروها مهارت بیاموزیم، در فضای تخصصی به درآمدزایی میرسند. ولی باید توجه کرد که باید هم کار اصیل کرد و هم به لحاظ اقتصادی رشد داشت.
برخی مراکز فرهنگی، عمومی یا اجتماعی هستند. مثل پایگاههای بسیج، کانونهای مساجد، تشکلهای دانشجویی و …. فعالان این عرصه در فعالیت شغلی خود مشغول هستند و بخشی از اوقات خود را در این مراکز فعالیت میکنند. این مراکز لازمه اصلی فعالیتهای فرهنگی هستند، اما در فضای کنونی کافی نیستند. ما نیاز به مراکز تخصصی داریم. کسی که کارگردان فیلم است شغلش کارگردانی است. وقتی میپرسند کارت چیست میگوید کارگردان. کسی که فروشگاه کتاب دارد کتابفروش است. در جبهه فرهنگی انقلاب، فعالیت فرهنگی باید تخصصی باشد. هر چندنفر از فعالان فرهنگی، در بلندمدت باید به یک مرکز تخصصی فرهنگی برسند. راهی جز این مسیر نداریم. در هر فضایی اعم صنعت و آموزش و … نیاز به یک وزیر داریم، ولی نیاز به هزاران صنعتگر، مربی و … داریم. درفرهنگ هم نیاز به یک بدنه کوچک سیاستگذار داریم اما نیاز به هزاران مولد و موزع فرهنگی داریم. این نیاز توسط فعالان فرهنگی جدی گرفته نمیشود. فعالیتهای اجتماعی زیادی صورت میگیرد ولی فعالان اصلی به دلیل مباحث معیشتی بعد از مدتی رو به کار کارمندی میآورند. کسی میخواهد در عرصه فرهنگی نقش اساسی داشته باشد نهایتاً به دنبال اشتغال در یک نهاد فرهنگی میرود. ولی باید به سمتی برویم که ضرورت مراکز تخصصی را اثبات کنیم. نمونههای موجود را گسترش دهیم.
کارکردهای تخصصی
برای مراکز فرهنگی سه زمینهی تخصصی قابل تعریف است: تأمین محتوا، تولید، عرضه و مخاطبشناسی. بخشی از کار، تأمین محتوا و تولید مضامین فرهنگی است. عدهای ممکن است در عرصه تأمین محتوا کار کنند؛ مانند تاریخ شفاهی. تاریخ شفاهی یک تخصص است. گروههایی برای به روزآوری مضامین باید در کشور شکل بگیرد. بخشی دیگر، فعالیتها و تولیدات فرهنگی است. منظور برگزاری نمایشگاه، هیئت، طراحی گرافیک، شعرگفتن، تولید نرمافزار و فیلمسازی و … است. یک مشکل در کشور این است که تامین محتوا با تولید فرهنگی یکی است. یعنی کارگردان باید پژوهش هم بکند. ولی اگر ما گروههای قوی تاریخ شفاهی داشته باشیم که مثلاً در رابطه با گروههای سرود در کشور صدهزار صفحه مصاحبه گرفته باشند، فیلمنامهنویس با خواندن اینها فیلمنامه مینویسد. عرصه سوم هم عرضه و مخاطبشناسی است. باید مخاطبشناسی داشته باشیم. مخاطب شناسی بستر نوع بیان است اما مبنای عمل محتوا است. ما حرف امام را میخواهیم منتقل کنیم. اول باید حرف امام را خوب بشناسیم اما برای اینکه آن را منتقل کنیم باید مخاطب را بشناسیم. اینکه چه پیامی را با چه قالبی منتقل کنیم نیاز به مخاطبشناسی دارد. آیا برای مخاطب کودک و نوجوان هر پیامی از حرفهای امام را با هرقالبی میشود منتقل کرد؟ کودک تعیین میکند حرف امام به چه نحوی منتقل شود اما حرف، حرف امام است. اصل ثابت است. اگر این مسئله رعایت نشود تولیدات یا به لحاظ محتوایی غنی هستند اما مخاطب استقبال نمیکند و یا مخاطب استقبال میکند ولی تولیدات به لحاظ غنای محتوایی ضعیف است و تأثیر فرهنگی کم است. جریانسازی فرهنگی یعنی حرف خوب را به مخاطب برسانیم. اگر حرف دقیق باشد و مخاطب را خوب بشناسیم منجر به تأثیرگذاری خواهد شد. نکته دیگر مشکل در عرضه است. یعنی گاهی وقتها تولیدات خوب و به میزانی هم که به مخاطب رسیده تاثیرگذار بوده است؛ اما سیستم عرضه و فاصله بین تولید و مصرف مشکل دارد. الآن در جبهه فرهنگی انقلاب در هر سه زمینه مشکل داریم، اما عرضه از همه ضعیفتر است. عرضه به اندازهای که بقیه زنجیره شکل گرفته است فعال نیست. نکته دیگر بحث سلسله مراتب عرضه است. عرضه حتی برای مخاطبین مختلف تخصصی میشود. مثلاً موسساتی هستند که فقط برای مخاطبین حزباللهی فعالیت میکنند و تعدادی برای مخاطب عموم. به نظر می رسد اولویت، شبکه عرضه برای مخاطبین حز باللهی است. اگر این حلقه فعال شود حلقه های بعدی راحتتر فعال میشود. تعمیق باور و اندیشههای فعالان حزباللهی جدی گرفته نمیشود. سخن اصلی این است که هر کس یک تخصص در جبهه فرهنگی پیدا کند و باری از جبهه فرهنگی را بردارد.
نکته مهم اینکه یک مرکز لزومی ندارد همیشه در یک عرصه فعالیت کند. مثلاً موسسه آرمان هم تولید و هم عرضه به مخاطب دارد.
سلسله مراتب کار فرهنگی
بخشی داریم به اسم رهبری و نخبگان که وظیفه تولید اندیشه و مضامین فرهنگی را دارند. رهبری مضمون تولید میکند: جنگ نرم، بصیرت، مردودی خواص و…. متأسفانه غیر از رهبری تولید مضامین متناسب با انقلاب اسلامی و نیازهای روز بسیار ضعیف است. نخبگان مضامین و آثار فرهنگی تولید میکنند. نقاشی، شعر، عکس و…. گروه بعدی فعالان هستند که وظیفه آنها ترویج اندیشه در قالب فعالیتها و تولید محصولات فرهنگی است. یعنی گروهی هستند که حرف نخبگان را میفهمند و آن را فراوری و تبدیل به محصول یا فعالیت میکنند و به گروه بعدی عرضه مینمایند. وقتی شاعری شعری تولید میکند، یک تولید فرهنگی است که در سلسله مراتب صحبتهای رهبری است. ناشری که اشعار این شاعر را به کتاب تبدیل میکند یک فعال فرهنگی است که یک محصول را تولید کرده است. منظور از تولید فرهنگی برای مصرف این است. یعنی از تولید یک شعر تا مصرف. یکی دیگر از کارهایی که فعالان میکنند ارائه مسائل به نخبگان است. گاهی وقتها فعالان به نخبگان میگویند که مسائل روز جامعه چیزی غیر از مباحثی است که شما طرح میکنید. نقش عرضه و مخاطبشناسی اینجا مشخص میشود که نقش مراکز فرهنگی است. مراکز باید تولیدات نخبگان را به مخاطب برسانند و بازخورد آن را به نخبگان برگردانند. این فرآیند باعث ایجاد یک مدل تولید و مصرف و به تبع یک فرآیند مصرف ـ تولید محتوا نیز میشود. در این فرآیند میتوان مجموعهای از تئوریهای علوم انسانی را تولید کرد. گروه بعدی اعضای تشکلها هستند که توزیع و مصرف دارند. گروه نهایی هم مردم هستند که مصرفکنندهاند. مصرف باعث میشود که مردم هم در زنجیره جبهه فرهنگی قرار بگیرند. تمام این حلقهها مهم و تأثیرگذار هستند؛ اما کسانی که انقلاب را حفظ کردهاند مردماند. امام به این حرف اعتقاد راسخ داشت. اگر این اعتقاد در ذهن ما هم اهمیت داشته باشد؛ هدف اول ما در فرهنگ میشود جریانسازی و ارتباط با مردم و چگونگی دخالت دادن مردم در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی.
ویژگیهای مولدین یا فعالان فرهنگی
اولین ویژگی مولد یا فعال فرهنگی این است که متفکر میانه و دارای درک مناسبی از تفکر انقلاب اسلامی باشد. یعنی فعال فرهنگی باید هوشمند باشد و درک مناسبی از انقلاب اسلامی داشته باشد. درست است که مضمونی را تولید نمیکند اما باید بفهمد کدام نخبه حرف رهبری را میزند و کدام نخبه نه. باید درک مناسبی از حرفهای امام داشته باشد هر چند نتواند اندیشه امام را تدریس کند. ویژگی دوم تخصص است که بررسی شد. ویژگی سوم مولّد و خروجی محور بودن. نمیتوان کار فرهنگی کرد و خروجی نداشت. اصطلاحی داریم تحت عنوان «سورچران فرهنگی»؛ عدهای که فقط در مراسم مختلف شرکت میکنند یا تنها کتاب میخوانند. فقط مصرف فرهنگی را یاد دارند. ولی اگر در سال دو صفحه نوشته از آنها بخواهید عاجزند. به عبارتی باید تناسبی بین ورودی و خروجی برقرار باشد. نکته دیگر روزآمد بودن است؛ یعنی اینکه مخاطب و فضای روز را بشناسیم. نکته دیگر مردمی و مستقل بودن است کار ترویجی در بدنه دولتی مؤثر نیست. نکات دیگر خلاق بودن، نوآور بودن و داشتن نگاه تشکیلاتی است.
Sorry. No data so far.