تریبون مستضعفین- نشریه حوزوی «خط» که توسط جمعی از طلاب قمی به سردبیری مهدی همازاده اداره میشود، در شماره پنجم (خرداد۹۱) پروندهای راه به اندیشهها و عملکرد انجمن حجتیه اختصاص داد. متنی که در ادامه میخوانید از این پرونده است.
هرچند که تاریخ شفاهی از نقاط ضعفی برخوردار است، امّا یکی از منابع مهمّ تاریخنگاری محسوب میشود. چرا که برخی خاطرات بر فرض صحّت، میتوانند زوایای پنهانی از تاریخ را نمایان ساخته، تحلیلهای جدیدی به وجود آورده و یا قضاوتهای پیشین را تأیید یا تکذیب نمایند. مسلّماً علاوه بر شخصیّت راوی، میزان مطابقت این سخنان با دیگر شواهد و قرائن از جمله مسائلی است که میتواند ما را در تشخیص صحّت و سقم هر یک از این خاطرات کمک نماید. در مورد انجمن حجتیّه نیز در طول این سالها خاطرات و سخنان فراوانی بیان شده که توجّه شما را به گوشهای از این خاطرات جلب مینماییم. لازم به ذکر است که چینش این خاطرات براساس نام راویان و به ترتیب حروف الفبا صورت پذیرفته است. در ادامه بخش سوم این خاطرات را میخوانید:
این را ببرید و به آقای حلبی نشان دهید
مبارزه با سرشاخهها و عدم توجّه به ریشهی فساد، انتقاد همیشگی انقلابیون علیه انجمن بوده است. آقای ابوالفضل توکّلیبینا یکی از فعّالان با سابقهی حزب مؤتلفهی اسلامی است که با بیان خاطرهای جالب، در اینباره توضیح میدهد:
«غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی آغاز کار بود و نتیجهی نیکش این بود که مردم را در سراسر کشور بیدار و آماده ساخت. در همان ایّامی که نهضت روحانیّت شور گرفته بود، حجّتالاسلام فلسفی را دعوت کرده بودند و قرار بود ایشان به اصفهان و کرمان و رفسنجان مسافرت کند. امام برای ایشان پیغامی فرستاد که شما وقتی به این چند منطقه تشریف می¬برید، خوب است مردم را با مسائل روز آشنا کنید و وظایفشان را به آنان گوشزد نمایید.
بنده با شهید عراقی و آقای عسگراولادی به قم رفته بودیم تا امام را از مضمون یک بخشنامهی سرّی آگاه کنیم. ماجرا مربوط به آن بند از لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که در آن، قید اسلام در شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند، به جای قرآن، کتاب آسمانی قید شده بود. این بند به صورت یک بخشنامهی سرّی به ارتش ابلاغ شده بود و یک نسخه از آن را شهید عراقی از طریق بعضی افسران ارتش که با او در ارتباط بودند، بهدست آورده بود. وقتی بخشنامه را به امام دادیم و ایشان آن را خواند، برایشان بسیار جالب بود و همانجا فرمود: این را ببرید و به آقا شیخ محمود حلبی نشان دهید.
بعداً که بخشنامه را برای آقای حلبی بردیم، به ایشان گوشزد کردیم که اینها دارند اساس اسلام را از بین میبرند و شما علما توان خود را صرف مبارزه با بهائیّت کردهاید و دارید سرشاخههای این درخت را هرَس میکنید. اینکار موجب رشد آنان خواهد شد، امّا ایشان فقط اظهار داشت که این را از کجا آوردهاید؟» [۱]
هر چند که متن این لایحه در روزنامههای ۱۶مهر۱۳۴۱ منتشر شد، اما باز هم از سوی رهبر انجمن موضعی گرفته نشد.
انحراف جوانان علاقهمند به انقلاب
یکی از اساسیترین علل مخالفت امام و یارانش با انجمن حجتیّه در طول نهضت، انحراف جوانان از مبارزهی اصلی و مشغول ساختنشان به فرعیّات بود. بهعنوان نمونه در خاطرات حجتالاسلام و المسلمین علیاصغر جعفری اصفهانی میخوانیم:
«در اصفهان هیئتهایی داشتیم که دائماً به قم و تهران رفتوآمد میکردند. افرادی از این هیئتها به قم میآمدند و در جلسات شرکت میکردند، تا از جریانات اطّلاع پیدا کرده و در اصفهان تبلیغ کنند. یکی از آنها حسینآقا فاضل بیدآبادی بود؛ فردی باسواد و علاقهمند به امام بود. به اتّفاق هم به قم میآمدیم و حتّی با هم به سخنرانیهای امام در مسجد اعظم قم میرفتیم. با هم عهد کرده بودیم که تا پیروزی انقلاب با هم باشیم. وی اهل محلّهی بیدآبادی اصفهان بود. در هیئتهای متعدّد به نام امام شعار میداد و فرد جسوری بود. اطّلاعیهها و اعلامیهها را با بیباکی تمام پخش میکرد. در آنزمان اطّلاعات ناقصی از انجمن حجّتیه پیدا کرده بود. این انجمن سابقهدار بود. چون در خط مبارزه با رژیم نبود، ما خیلی احتیاط میکردیم تا اندیشههای آنها به هیئت راه نیابد.
اوایل سال 1344 بود که دیدم، ایشان کمتر به سراغ ما میآید. درصدد بودم در فرصتی مناسب با ایشان صحبت کنم. روزی در بازار اصفهان او را دیدم. دست دادیم و گفتم: «فاضل! فراری هستی؟» چیزی نگفت. مرا کناری کشید و گفت: «والله، خجالت میکشم بگویم، ولی باید با شما کمتر تماس داشته باشم.» گفتم: «مگر مأمور شدهای؟» گفت: «من عضو انجمن حجّتیه ضدّ بهاییها شدهام، چون بهائیها مصمّماند که دین را از بین ببرند، واجب است که به حفظ دین بپردازیم و با آنها مقابله کنیم.» گفتم: «مگر امام خمینی این مسائل را نمیداند و شما بهتر از امام میدانید؟ امام زمان را از امامخمینی بیشتر میشناسید؟» از او قول گرفتم که در جلسه با حضور چند نفر برای توضیح بیشتر دربارهی این موضوع، گردهم آییم. قرار گذاشتیم که در حجرهی حاج عبّاس انصاری در بازار اصفهان جلسهای برگزار کنیم. چند نفر از بازاریان را هم دعوت کردیم تا از انجمن حجّتیه شناخت پیدا نموده و بدانند که این انجمن تهی از هدف است و قصد آن، انحراف جوانان علاقهمند به انقلاب است.
روز پنجشنبه، ساعت ده صبح در حجرهی حاج عباس انصاری با فاضل، تجدید دیدار کردم. ابتدا آقای فاضل صحبت کرد و بعد من شروع به صحبت کردم و گفتم: «این امامزاده که پیدا کردهاید و بر سر آن گریه میکنید، امامزاده نیست. آقای خمینی، امام زنده است و تصمیم به احیاءکردن پیام پیامبران، امامان و امامزادهها دارد. نباید این امامزاده را رها کنیم. شما فریب خوردهاید.» در این جلسه حتّی به استدلالات خیلی از علما مثل آیتالله منتظری که نمایندهی آیت الله بروجردی در برخورد با بهائیّت بود، استناد جستم. از دوستان ما افراد دیگری، از جمله آقای اقاربپرست که در اصفهان دبیر ریاضیّات بود، و در ابتدا بهطور مرتب در جریان انقلاب بود، همچنین آقای ساجدی اصفهانی نیز به انجمن حجّتیه پیوستند. البته بعداً فاضل از انجمن جدا و کاملاً نادم شد.» [۲]
انجمن حجّتیه زمینه را برای ظهور مهیّا میساخت
تعداد کمی از شخصیّتهای انقلاب بوده و هستند که با نگاهی کاملاً مثبت به انجمن حجتیّه نگریسته و از آنان دفاع میکنند. البته انجمن نیز متقابلاً برای آنان احترام فراوانی قائل است. آیتالله ابوالقاسم خزعلی از جملهی این افراد است. ایشان علاوه بر دفاعیّات گوناگونی که از ابتدای انقلاب تاکنون نسبت به انجمن انجام داده، در کتاب خاطراتش میگوید:
«انجمن حجّتیّه برای ظهور حضرت مهدی(ع) زمینه را مهیّا میساخت؛ آنها نمیتوانستند با مسائل حسّاس سیاسی خود را درگیر کنند. تقیّه میکردند. ما برخی مواقع مجبور بودهایم حتّی پشت سر سعودیها نماز بخوانیم و گرچه شرایط این نماز مطابق با آنچه در ذهن و دل ما نیست، با اینهمه ناچاریم آنرا انجام دهیم. چون مراجع ما به انجام آن جواز دادهاند. موضعگیری سیاسی انجمن حجّتیه نیز بیشتر از سر تقیّه بوده است. این مسئله غیر از شعار جدایی دین از سیاست است. اعضای انجمن حجّتیه بر این اعتقاد بودند که ما قدرت مقابله با حکومت محمدرضا پهلوی را نداریم. درست مثل امیرالمؤمنین(ع) که تاجایی که توانست برای جانشینی پیامبر کوشید. ولی وقتی دید نمیشود به این خواسته جامهی عمل پوشید و ممکن است با بروز اختلاف، مردم از دین برگردند، حتّی با ابوبکر هم بیعت کرد.
برخی از اعضای انجمن حجّتیه برای پیروزی انقلاباسلامی خیلی تلاش کردند. پس از پیروزی انقلاب هم بیشتر آنها به مردم پیوستند و حتّی خود آقای حلبی به امام نامه نوشت و پیروزی انقلاب را تبریک گفت. متأسفانه بعدها دربارهی این گروه و انجمن مسائلی پیش آمد. شهید مطّهری هم از کسانی بود که انجمن حجّتیه را خوب میشناخت. ایشان یکبار به من گفتند: خزعلی! بیا نگذاریم اینها [انجمن حجّتیه] را کنار بزنند، بیا اینها را کمک کنیم. بعد از ایشان من تنها ماندم و غوغا بر ضدّ انجمن حجّتیه زیاد شد.» [۳]
البته با نگاهی به عملکرد و آثار شهید مطهرّی از جمله کتابهای «قیام و انقلاب مهدی(ع)» و «جاذبه و دافعه علی(ع)»، تفاوت مبنایی تفکّر ایشان با انجمن حجّتیّه آشکار میشود. و از آنجا که طيفهاي مختلف افراد اینگروه را خوب میشناخت، همچون شهید آیتالله بهشتی و مقام معظّم رهبری، نگران به یکچوب راندن تمام افرادی بود که سابقهی عضویّت در انجمن داشتند.
امام جایز نمیدانست که وجوهات، به آقای حلبی داده شود
یکی از عوامفریبیهای بعضی از فعّالان انجمن حجتیّه، مطرحنمودن مجوّز امام جهت استفاده از وجوهات برای انجمن است که از آن، تأیید امام را نتیجه میگیرند. هرچند که این موضوع حقیقت دارد، امّا این تمام حقیقت نیست؛ حضرت امام پس از مدّت کوتاهی نظرشان در اینباره تغییر كرده است. علاوه بر نامهای که از ایشان در اینزمینه وجود دارد، خاطراتی نیز تصدیقکنندهی این مطلب است. آیتالله محمدرضا رحمت، راوی یکی از این خاطرات است:
«سالهای اوّل ورود من به نجف بود… در یک دیدار خصوصی در منزل امام با تعدادی از رفقای مشهد بوديم که یکی از آنان سؤال کرد: خانمی سیهزار تومان وجوهات بدهکار بوده است که این وجوهات را به آقای شیخ محمود حلبی داده است. امام فرمود: باید مجدّداً بپردازد. امام جایز نمیدانست که وجوهات به آقای شیخ محمود حلبی که مسئولیّت انجمن حجّتیه را بهعهده داشت، داده شود. این مسأله برای من آن روز، خیلی جالب بود. البته من چون شناختی از وی داشتم و او را از جهت علمی آدم باسوادی میدانستم، ولی متأسفانه رژیم از او سوءاستفاده زیادی میکرد و علیه نهضت اقدام میکرد و آنان تلاش میکردند مردم را از نهضت رویگردان کنند. بدین جهت امام نسبت به آنان خیلی حسّاس بودند.» [۴]
تعطیل، غیر از انحلال است
حجتالاسلام و المسلمین محمد حسن رحیمیان که از اعضای امین دفتر حضرت امام بوده است، با بیان خاطرهای جالب، ذکاوت و شناخت دقیق امام نسبت به انجمن را ذکر میکند. نگاهی به فعّالیّتهای کنونی انجمن حجتیّه، صحّت این پیشبینی امام را نشان میدهد:
«در اوایل مردادماه 1362 بعد از سخنرانی حضرت امام که در آن، بدون ذکر نام، انجمن حجّتیه را مورد حمله قرار دادند، مضمون نامهای که از سوی این تشکیلات فرستاده شده بود، مبنی بر اعلام تعطیل فعالیّتها و جلسههایشان، بهعرض حضرت امام رسید. قبل از قرائت متن، به عرض رسید که انجمن حجّتیه اعلام انحلال کرده است. وقتی متن قرائت شد که در آن، تعبیر «تعطیل» بهکار رفته بود، با تبسّم فرمودند: تعطیل، غیر از انحلال است. اینکه فایده ندارد. اگر فکر میکنند، منظور، آنها هستند، اینکار اثری ندارد. آنها که فاسد هستند، کار خودشان را میکنند…» [۵]
ارجاعات:
۱. خاطرات ابوالفضل توکلی بینا، تدوین محمود طاهر احمدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول بهار 1384، ص40
۲. خاطرات حجت الاسلام جعفری اصفهانی، تدوین:ابراهیم عباسی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول تابستان1386، ص54
۳. خاطرات آیت الله خزعلی، تدوین دکتر حمید کرمی پور، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول 1382، ص145
۴. خاطرات سال های نجف، ج2، چاپ و نشر عروج، چاپ اول1389، ص33
۵. در سایه آفتاب، محمد حسن رحیمیان، مؤسسه پاسدار اسلام، چاپ سوم1371، ص229
از صدر اسلام بین شیعیان و مومنین اختلافات فکری، سیاسی و جریانی بوده و هست. اما همیشه بزرگان تشیع سعی میکردند این اختلاف از حد علمی و فکری فراتر نرفته و گروه اکثریت گروه اقلیت را منزوی نکنند.
مانند اختلافات فکری شیخ مفید و شیخ صدوق.
شهید مطهری هم که به آیت الله خزعلی فرموده: «بیا اینها [انجمن حجتیه] را کمک کنیم» به معنای تطابق فکری کامل با آن انجمن نبوده همانگونه که کمک آن شهیذ به انقلاب یا مراکز دینی دیگر نیز نباید به این معنا تلقی شود.
اما فرق شهيىد مطهری با امثال آقای ثقفی و اکبری (و دیگر نویسندگان این مقالات و تکفیرها) این است که آن بزرگوار دلَش به حال اسلام سوخته بود و معتقد بود باید تا حد ممکن به دیگر خادمین اسلام کمک کرد،
اما ظاهر اعمال شما این را می رساند که معتقدید که باید به صرف اندک اختلاف با اسلام ناب محمدی (از نگاه خودتون) هر جریان و گروه (که حتی خودتون می بنید در جهتی مفید است) را تخطئه کرد و از جامعه حذف نمود.
ان شاء الله که از شهید مطهری درس عملی هم بگیریم
البته تخطئه و حذف با نقد (که کار رسانههاست) متفاوت است و عجیب این است که طرفداران انجمن حجتیه نقد را برنمیتابند و به منتقد برچسب اطلاعاتی، وهابی، بهایی و یا سرخورده و ناراحت و فارغ از درد دین و … میزنند.
عجیب است که انجمن حجتیه به بهانه حفظ حقایق اسلام همهی تلاشش را برای زنده کردن اختلافات صدر اسلام به کار میبرد و بدترین حملههاو تهمتها را به طرفداران وحدت اسلامی وارد میکند، اما به دغدغهمندان انقلاب اسلامی میگوید که اختلافات اول انقلاب را پنهان کنند و بازخوانی نکنند!
البته این سخن شهید مطهری نیز به معنای تأیید تفکرات انجمن حجتیه نیست ولی گذشته از آن ما بیشتر از امام خمینی درس عملی گرفته ایم که گفت:
«حواستان را جمع کنید که نکند یکمرتبه متوجّه شوید که انجمن حجتیّهایها همهچیزتان را نابود کردهاند.»
http://www.teribon.ir/archives/197750
اقا غبدالله
اختلافات صدر اسلام ديگر چيست كه ادعا مي كنيد انجمن تلاش ميكند آن را زنده كند. از دين واقعي و ولايت واقعي و اسلام واقعي فاصله گرفته ايد و چسبيده ايد به اينكه با شاه مبارزه كرده ايد آنوقت از همه چيز خود براي آن مي گذريد!! واقعا برايتان متاسفم