علی بیگدلی – هنگام ورود به دهلیزی که عمق تاریکیاش به اندازه سیاهی آخرین لحظات شب است و بلندای آن مانند پایانناپذیری یلدا، تنها با داشتن امید به یافتن روزنه و دریچهای نورانی و کوچک در انتهای مسیر است که برداشتن قدم از قدم، هرچند با گامهای کوتاه و لرزان، در طول مسیر میسر میشود. در همان تاریکی مطلقی که همزمان سرگردانی و دلهره نفوذ میکند به وجود انسانها و تنها با کشیدن نوک انگشتان به کنارهها میتوان پیچ و خم مسیر را دریافت و یگانه همراه آدمی صدای نفسها و قدمهایش است، زمزمه کردن آواز رهایی و آرام کردن دلهایی که دلهره سالهاست ساکن آن شده است، میتواند امیدبخش ادامه مسیر و به پایان رساندن آن باشد.
امیدهایی هرچند کوچک و نه براساس واقعیتها و منطق، که اگر آنها هم نبودند در همان ابتدای مسیر خستگی ناشی از هجوم ناامیدیها قدمها را کند میکند و گامها را سست؛ به میانه راه نرسیده تن نحیف در سرمای نبود دل گرمی و امید تا ابد به خواب ناآگاهی فرو میرود و کابوس مرگ و نیستی لحظهای دست از سر خیال برنمیدارد. ورود به این دالان تاریک و سراسر ناآرامی و دلهره از سر سرنوشت است و به دور از هرگونه انتخاب، اما چگونگی طی کردن ادامه مسیر و به پایان رساندن آن در دستان پرتوان اختیار انسانها است.
آزمایشی الهی که سربلند بیرون آمدن از آن میتواند آدمی را به مقامهایی عالی برساند و گاهی در طول این آزمایش دشوار، انسانها چارهای جز پذیرفتن از دست دادن و قربانی کردن گرامیترین امانتها را نیز ندارند؛ مانند ذبح اسماعیل فرزند عزیزی که پیامبری گرانقدر به انتظار آن نشسته است و با قبول دعوت الهی جایگاه نبوی خود را حفظ میکند و به مقام امامت میرسد و یا فدا کردن تمام دار و ندار خانواده اسماعیلی برای حفظ پایههای زندگی و در کنار هم ماندن اعضای خانواده. همه انسانها در طول زندگی خود خواسته و یا ناخواسته به دهلیزهایی وارد میشوند که خروج از آن به اراده و تصمیمهای چارهساز و پایانی آنها وابسته است.
مدت زمان طولانیای که خانواده در متن التهاب و پریشانی به سر میبرد باعث دلسردی، ناامیدی و از پای افتادن مادر خانواده نمیشود. مادر امیرعلی در حالی که در یک چشمش خون است و در دیگری گریه، کفش آهنین به پای کرده است و به هر دری میکوبد تا از طرفی رضایت خانوادهای که قربانی حادثهای ناگوار و ناخواستهای شده است را جلب نماید و از طرف دیگر هزینه گزاف دیه را به هر طریقی فراهم آورد و در این میان نیز تمام تلاش خود را میکند تا فرزند کوچک خانواده حتی کمترین آسیب روحی را در نبود پدر متحمل نگردد. تلاش خستگی ناپذیر او که حس غرور و در عین حال ترحم را درهم آمیخته است، باعث میشود کفه ترازوی قضاوت مخاطب بیشتر به سمت خانواده مجرم سنگینی کند و حق آشکار اولیای دم مقتول در پس اشک و آههای او کمرنگتر گردد. مراجعات مکرر او به مغازه عضوی از خانواده مقتول که گمان میبرد میتواند کاری را پیش برد و دل خواهر دوقلوی قربانی را به رحم آورد، یافتن منابع مالی از طریق ستاد دیه و مادر خودش برای دادن خونبها، نگرانی زیاد از حالات روحی فرزندش و دیگر ویژگیهای منحصر به فرد رفتاری و اخلاقی که در او وجود دارد مانند حفظ روحیه مبازهطلبی و خستگیناپذیری او نشاندهنده یک الگوی زن خانواده ایرانی در هنگام بروز ناگواریها است.
روحیهای که میتواند باعث شود فرد در نقش یک رهبر کامل برای برونرفت موفقیتآمیز خانوادهای از تاریکیهای دهلیز مشکلات پیچیده، ایفا نماید. او میخواهد با صیقل دادن شیشه عینکهایی که دیگران به چشم خود زدهاند و جز کینه و بدبینی چیز دیگری را نمیبینند، زاویه و وسعت دید آنها را اصلاح نماید و به افراد نزدیکبین بگوید که شاید در نقطهای دور، فرزندی چشم انتظار گرمی دستان پدرش است و یا آدمهایی در همین نزدیکی هستند که توانستهاند از قصاص که حقی طبیعی و الهی است بگذرند و قدم در سرزمین آرامش بگذارند.
مرد خانواده نیز با آرامش و سکوت بلندمدت و حفظ روحیه خود و با دادن امید به فضای خانواده تلاش میکند نقشی هرچند کوچک در به سرانجام رساندن خروج از این بنبست در خانواده خود داشته باشد. این نقش حتی در برخی از مواقع ظاهری اعتراضی و تهاجمی به خود میگیرد -مانند درخواست طلاق که از سر اجبار و بیمیلی و به اصرار مادربزرگ خانواده انجام گرفته است و باعث بروز یک موج حرکتی جدید در خانواده مانند گفتن حقیقت به امیرعلی و بردن او به به زندان برای ملاقات پدری که پیش از این گمان میبرده است که دیگر وجود ندارد و نمیتواند در مدرسه جلوی دیگر همشاگردیهایش به شغل و هدایای او فخر بفروشد- میشود.
مخاطب سر بزنگاه به ماجرا وارد میشود و میتواند در میانه میدان به تماشای نقش پدری بنشیند که زمانی معلمی آرام بوده است اما اکنون در پی لحظهای عصبانیت بیمورد غرق در دریای پشیمانی است. پدری که بیشتر لحظات در حالت حیرانی و پریشانی به سر میبرد و جز در به انتظار نشستن فرا رسیدن حکم نهایی چاره دیگری ندارد. او تنها با تراشیدن و خارج کردن پیکرهای اسبهای زیبا از تکهای چوب بیجان میخواهد دل فرزند تا پیش از این به کلی غریبهاش را به دست آورد و جالب آن که یکی از همین اسبها سرانجام به دست کودکی از خانواده قربانی که انتظار گذشتشان را نیز میکشد، میرسد.
در دل امیرعلی، فرزند کوچک خانواده که با بازی روان و تازه خود توانسته است در دل مخاطبان این اثر جا خوش کند، قهر و کینه جایی ندارد. در دنیای زیبای کودکیاش بخشیدن، هدیهای است که دیگران به راحتی به یکدیگر میدهند و در ذهن معصوم او تلافی کردن و قصاص راهی ندارد. حتی اگر از سر ناپختگی شیشه همسایه را بشکند نمیتواند نبخشیدن آنها را درک کند و سکوت پدر خودش را در مقابل بیاحترامی و نامهربانی بپذیرد. بخش قابل توجهی از بار حسی اثر بر دوش فرزند خانواده قرار داده شده است که او هم در کنار بازیگردانی ماهرانه، ایجاد زمینه مناسب برای نقشآفرینی و استعداد خود توانسته است از عهده آن برآید. سکانس پایانی فیلم که اوج ایجاد فضای حسی در کل اثر میباشد نیز با بازی باورپذیر و از روی سادگی بازیگر خردسال به تاثیرپذیری کل فیلم کمک قابل توجهی نموده است.
اما ناهماهنگی و ناهمگونی در میزان شخصیتپردازی و ایجاد فضای درام میان شخصیتها مانند نقش بیروح و خشکی که مادربزرگ خانواده دارد و در کلیت ساختار فیلمنامه اصلا نتوانسته است جایگاه خود را بیابد، تازه به نظر رسیدن تمامی حواشی، اتفاقات و واکنشهای دو خانواده به حادثهای که پنج سال از وقوع آن گذشته است (به عنوان نمونه این میزان داغ در از دست دادن عزیزی به ویژه خواهر و مادر قربانی پس از گذشت این سالها را به سختی میتوان باور کرد)، منطقی نبودن و نداشتن دلیل کافی در فیلمنامه برای معرفی کودک به پدرش و گفتن حقیقت به او درباره ماجرایی که باعث جدایی امیرعلی و پدرش شده است، از نفس افتادن ضرب آهنگ رویدادهای فیلمنامه، وجود برخی شخصیتها که فاصله زیادی از واقعیتهای موجود در جامعه دارند (مانند رییس زندان و همسرش و یا مامور زندان که میخواهد برای افزایش حقوق ادامه تحصیل بدهد و اصلا مشخص نیست در آن میانه به چه کار میآید)، نبود ظرافتهایی در هنگام پرداخت نهایی فیلمنامه مانند اضافه کردن جزییاتی که میتوانست حفرههای روایت را در طول مسیر داستانی فیلم پر نماید و موارد دیگر از جمله مشکلات و کمبودهایی بود که فیلم دهلیز با آن دست به گریبان بود؛ اما در مجموع فیلم با توجه به اینکه نخستین اثر سازنده است و همچنین با پرداختن به موضوعی نو و حساس؛ توانسته است تا حد قابل قبولی از عهده محتوا برآید و کلیت اثر، قابل قبول و با نتیجهای امیدبخش به آینده سازندگان آن باشد.
نگارنده امیدوار است سازندگان صاحب سبک سینمای ایران که تعدادشان نیز کم نیست با پرداختن به موضوعاتی از همین دست بتوانند تغییراتی هرچند کوچک در نگاه جامعه به وجود آوردند.
Sorry. No data so far.