یکشنبه 01 سپتامبر 13 | 17:25
علی محمد مودب مطرح کرد؛

فوتبالیست‌‌ها از پیرمرد‌هایی که ۸۰ سال به فرهنگ خدمت کردند معروفترند

مودب بی عدالتی رسانه ای را بزرگ نکردن ادبیات ارزشی دانست و بیان کرد: چرا نویسندگان و شاعران جوان را نمی‌شناسیم در حالی که نام همه بازیکنان فوتبال را می‌دانیم. گاهی پیر‌مردی هشتاد سال کار فرهنگی می‌کند ولی اسمش را نمی‌دانیم درحالی که دعوای مربیان فوتبال و بازیکنان را پیگیری می‌کنیم.


مودبعلی محمد مودب، میلاد عرفان پور، سید وحید سمنانی و محمد مهدی سیار از جمله شاعرانی هستند که در شب شعر چهاردهمین نشست سالانه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل سراسر کشور حضور پیدا کردند.

سید وحید سمنان اولین شاعری بود که در این شب شعر به غزل‌خوانی پرداخت.

پلکی بزن! شکفتن خورشید خانه کو؟
تقریر کن! ادامه ی مشق شبانه کو؟

باران تویی، بهانه تویی، من درخت لال
تا برگ برگ از تو بگویم بهانه کو؟

حسی غریب حال مرا زیر و رو نکرد
بر گونه ام نم نم خیس ترانه کو؟

من-موج گمشده- که به ساحل نمیرسم
برپا می‌ایستم که ببینم کرانه کو؟

این چشم ها دلیل، دو مصراع برای عشق
دیگر نپرس: پس غزل عاشقانه کو؟

دیشب سکوت خانه پر از پرسش تو بود
می‌گفت و می‌شنید که: خورشید خانه کو؟

سپس سمنانی شعری را درباره کشته شدگان زلزله بم خواند.

شور تلخی وزید در شب تار
لرزه لرزه ترانه غم می‎شد

گوشه گوشه سکوت خاکی شهر
در خودش داشت زیر و بم می‌شد

صاحب کوچه در خودش پیچید
عقربه راس سرنوشت رسید

سرنوشت از دلش نوشت
از سنگ پای تقدیرها قلم می‌شد

کوه کن، نه، بدون تیشه باد
خانه تعبیر بیستون شده بود

خواب شیرین دچار بختک شد
زیر باری که داشت بم می‌شد

گریه از چشم نخل‌های صبور
دانه دانه به خاک می‌افتاد

کمر نخل‌ها شبیه به ماه
زیر حجم سیاه خم می‌شد

آستین‌ها شگفت بالا رفت
بغض‌ها تکه تکه گل دادند

کیسه‌ها پر شدند گاه از خون
گاه از سکه‌ها که کم می‌شد

چند سطری سکوت لازم بود
تا غزل همچنان غزل باشد

مثل آیینه در تهاجم سنگ
با زبان سکوت، فریادم

دلخوشم تکه تکه‌های تنم
حاصل عمرم از غم میشد

کاش آن روز می رسید از راه
کوچه در عطر خنده می‌پیچید

خاک بر خاک خانه خاموش است
کاش آن روز باورم می‌شد

شاعری بعدی که شعرخوانی را آغاز کرد میلاد عرفان پور بود.

در حافظه‌ام جشن فراموشی هاست
در حنجره، های و هوی خاموشی هاست

چشمم همه پرده‌ی خطاپوشی هاست

تا کینه به دل راه نیابد، هر شب

در حافظه ام جشن فراموشی هاست
—–
جان رفته ولی زخم جفایت نرود
تاثیر طلسم چشم‌هایت نرود

فرشی زدل شکسته انداخته‌ام
آهسته بیا شیشه به پایت نرود
—–
مادام که عمر من به دنیا باشد
هرجا که تو باشی دلم آنجا باشد

دیگر خبر از خودم ندارم ای دوست
تا باشد از این بی خبری ها باشد
—–
بی تو همه ی خاطره ها خاک شده ست
از شهر نشان عشق ما پاک شده ست

دیریست که گل فروشی کوچه ی ما
بنگاه معاملات املاک شده ست
—–
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامده‌ست به جز ما کسی به یاری ما

به رنج راه بیامیز تا بیاموزی
به خط آبله اسرار پایداری ما

به دوش نعش جوان برده‌ایم و در تشییع
ندیده است کسی اشک سوگواری ما

به سربلندی سرویم و استواری کوه
به رودهای جهان رفته بی‌قراری ما

نمانده جای شکایت که در پی هر زخم
بلندتر شده طومار بردباری ما

بهار آمده اما برای پیروزی
خوشا که سرخ شود جامه بهاری ما
—–
در شهر خیابان به خیابان مردم
آشفته میان راه بندان مردم

از ترس چه این گونه گریزان دنیاست؟
دنبال چه این گونه شتابان مردم
—–
پوشیده به تن، قبای رسمی در صف
دنبال کمی هوای رسمی در صف

ده بود و درخت‌های عاشق در رقص
شهر است و درخت های رسمی در صف
—–
بی رونق و بی عبور شد قبرستان
زنده زنده به گور شد قبرستان

مردم اگر از مرگ نمی ترسیدند
از شهر چه شد که دور شد قبرستان
—–
در این همه رنگ آنچه می خواهی نیست
در این همه راه غیر گمراهی نیست

در شهر خیابان به خیابان گشتم
آنقدر که آگهی ست آگاهی نیست
—–
ما را دم مرگ، آبرو باشد کاش
با دوست مجال گفتگو باشد کاش

عمری به هوای دل خود زیسته ایم
جان دادن ما برای او باشد کاش
—–
با دشمن خویشیم دمادم در جنگ
او با لب تیغ آمده ما با دل تنگ

ما رود مدامیم بگویید به تیغ
ما شیشه عطریم بگویید به سنگ
——
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامده‌ست به جز ما کسی به یاری ما

به رنج راه بیامیز تا بیاموزی
به خط آبله اسرار پایداری ما

به دوش نعش جوان برده‌ایم و در تشییع
ندیده است کسی اشک سوگواری ما

به سربلندی سرویم و استواری کوه
به رودهای جهان رفته بی‌قراری ما

نمانده جای شکایت که در پی هر زخم
بلندتر شده طومار بردباری ما

بهار آمده اما برای پیروزی
خوشا که سرخ شود جامه بهاری ما

علی محمد مودب شاعر بعدی محفل شعر اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل بود. او پیش از شروع شعرخوانی به بیان سیر کوتاهی از شعر انقلاب و بازخوانی شعر انقلاب از ابتدا تاکنون پرداخت.

مودب با بازخوانی ادبیات فارسی گفت: ادبیات فارسی همیشه زیر سایه مذهب تعریف شده و هویت پیدا کرده است. یکی از حوزه هایی که مشعل انقلاب را دست به دست تا امروز نگه داشته است حوزه شعر است. اساتیدی همچون سنایی، ناصرخسرو و …حقایق اصیل فرهنگ ما را پاس داشتند و پرچم عدالت خواهی و آرمان خواهی را بالا نگه داشته‌اند.

وی با اشاره به تاثیر رسانه‌ها در تغییر هویت اصیل جامعه ما خاطر نشان کرد: در شرایط فعلی صدها شبکه ماهواره‌ای در دسترس ما هستند که با هویت و هستی معارف ما در تناقض هستند. این شبکه ها با شکل دادن یک جریان جدی حمله شدیدی به سبک زندگی، رفتارها، اخلاقیات و آرمان های ما کرده‌اند.

مودب ادبیات را یکی از عوامل موثر بر حفظ هویت دانست و گفت: دلیل تاکید رهبر انقلاب به این مقوله به دلیل جنگ رسانه‌ها است. انواع رسانه‌های مختلف بارانی از خیال را بر سر ما می‎ریزند. و ذهنیت ما را می‌کوبند. این طوفان هویت ما را بر باد می‌دهد و ما را دچار فراموشی می‌کند. باید قهرمانی ها، حماسه ها، عشق ها و حتی درگیری‌های سیاسی و اجتماعی و چالش‌ها را بنویسیم و پاس بداریم.

وی نیاز جامعه را ادبیات ملتزم به ساحت‌های جمهوری اسلامی و انقلاب دانست و خاطرنشان کرد: اگر صرفا ادبیات بیان شعارها و آرمان‌ها باشد، شکست می‌خوریم چون جنبه‌های بزمی و عاشقانه را از دست می‌دهیم.

این شاعر نویسنده خوب را کسی دانست که دید خوبی داشته باشد و گفت: شاعر خوب یک بعدی نیست. او باید روی همه جنبه‌ها تامل کند. مصرف فرهنگی در جامعه ما بسیار پایین است به طور مثال ما تنها به نگاه کردن گلدسته‌های حرم امام رضا(ع) اکتفا می‌کنیم و تمایلی به خواندن کتاب‌هایی در این زمینه نداریم.

مودب در مورد اهمیت مصرف کالای فرهنگی و تبلیغ افزود: مقام معظم رهبری تاکید دارند که کتاب‌های خوب را به ایشان معرفی کنیم تا در سخنرانی هایشان تبلیغ کنند.

مودب بی عدالتی رسانه ای را بزرگ نکردن ادبیات ارزشی دانست و بیان کرد: چرا نویسندگان و شاعران جوان را نمی‌شناسیم در حالی که نام همه بازیکنان فوتبال را می‌دانیم. گاهی پیر‌مردی هشتاد سال کار فرهنگی می‌کند ولی اسمش را نمی‌دانیم درحالی که دعوای مربیان فوتبال و بازیکنان را پیگیری می‌کنیم.

وی اضافه‌کرد: بی عدالتی رسانه‌ای باعث می‌شود که فوتبال در ذهن جوانان ما بزرگ می شود ولی ادبیات و فرهنگ اینگونه نیست. تا زمانی که ما در حرم امام رضا تنها به زیارت می‌رویم و خرید می کنیم اما کتاب‌های مربوط به ایشان را نمی خوانیم زائر خوبی نیستیم. جوانان نقش مهمی در ایجاد زمینه توسعه فرهنگ مصرف ادبیات ارزشی دارند.

این شاعر ضمن اشاره به ضرورت پرداختن به قهرمان‌های ملی گفت: پخش فیلم شیطان پرستی در دانشگاه‌ها کار فرهنگی به حساب نمی‌آید، باید به سراغ نشان دادن الگوهای ملی برویم.

در ادامه برنامه فصیحی عضو اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل شعری را به یاد معین رئیسی عضو شورا مرکزی اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل خواند.

شروع می کنم این شرح داغداران را
مرور حادثه را قصه پریشان را

هوا، هوای غروب است و سخت دلگیرم
نشسته ام به تماشا، نزول باران را

نگاه خیره من با مرور قصه شهر
چگونه اشک نریزد تمام تهران را

چگونه سر کند این جا کسی که در ذهنش
غمی به وسعت دریاست هر خیابان را

چگونه سر کند این را کسی که می داند
هوا پس است پس از این عبور طوفان را

خلاصه اش بکنم کل من علیها فان
شکسته حادثه ای سرو این گلستان را

غزل برای وجودش به عشق کوتاهست
ولی چگونه دهد شرح عشق دانان را

نسیمی از سر گنبد رسید چندی پیش
یقین کنم به کنارش شه خراسان را

برو بهشت، برو کربلا ندیده ما
سلام برسان سید شهیدان را

محمد حسین نعمتی مهمان بعدی شب شعر در ادامه گفت: واکنشی که مخاطبان به شعر دارند، برای شاعر بسیار مهم است. ما انجمن اسلامی دانشجویان را از قدیم می‌شناسیم. این جمعی که هستند اگر به پتانسیل ادبیات گره بخورند، می توانند کارهای بزرگی کنند. ما باید در همه کارهای اجتماعی، سیاسی خود ادبیات را جدی بگیریم و زمانی برسد که کتاب های شاعران انقلاب دست به دست بچرخد و تیتراژ آن بالا رود و تبدیل به برند شود.

برگی به دستم بود گفتم آفرین شعر است
بعد از تو شاعر نیستم گفتی همین، شعر است

بر سطر سطر شعرهایم ردپای توست
در دفترم هرقدر دارم نقطه چین شعر است

گاهی پر از حرفی ولی چیزی نمی گویی
اما سکوتت هم برایم بهترین شعر است

من با هر حرفی که می گفتم غزل می شد
وقتی زبان رسمی این سرزمین شعر است

آری من از هر پنج انگشتم تو می بارد
دست خودم هم نیست اینها را ببین شعر است
—–
در وصف، سخن گفتن از هجر روا نیست
گر هست تو را طاقت این غصه، مرا نیست

چشمم شده بارانی و گیسوی تو در باد
یک لحظه بمان، بهتر از این آب و هوا نیست

مهدی چراغ زاده شاعر بعدی بود که بروی سن رفت. او نیز شعری در وصف معین رئیسی عضو شورای مرکزی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل خواند.

آن رهرو مسیر شهیدان، شهید شد
در راه دین و مکتب و قرآن شهید شد

آخر غلام شاه خراسان شهید شد
او در جهاد اکبر ایمان شهید شد

قرآن نوشته است که پاینده شد به عشق
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

رفتی ز پیش ما تو، برادر سفر به خیر
رفتی علی اکبر رهبر، سفر بخیر

آرام جان و هستی مادر، سفر بخیر
ای مهربان من، گل پرپر من سفر بخیر

وی در ادامه شعری در مدح امام حسن(ع) خواند.

مطلع شعر من از عشق تو حیران شده است
بیت در بیت دلم بی سر و سامان شده است

عالم پیر دگر باره چه در بر دارد
گوئیا شور جوانیست که در سر دارد

لحظه آمدنش غصه نهان خواهد شد
«عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد»

وخدا خواست که یک برگ دگر رو بکند
جهت قبله نما روی به آن سو بکند

مژده امدنش تا به پیمبر دادند
همه ذرات جهان در تب و تاب افتادند

نور خورشید زدامان قمر می آید
چقدر طفل به مادر به پدر می آید

چهره اش، ناز نگاهش به پیمبر رفته
کرم و عاطفه اش نیز به مادر رفته

این پسر کیست چنین جلوه محشر دارد
از همین کودکی اش هیبت حیدر دارد

ماه مهمانی حق نیز به مهمانی اوست
امشب افطار علی بوسه به پیشانی اوست

و در آن لحظه که این کودک شیرین آمد
شک ندارم که خدا نیز به تحسین آمد

تا در آئینه ی او حُسن خدا را دیدند
نام او را ز سماوات حَسن نامیدند

برلبان علی و فاطمه لبخندآمد
کوچه امشب به تماشای حسن بند آمد

و خداوند روی سر در افلاک نوشت
هست او سید و آقای جوانان بهشت

دشمنش خوارو ذلیل است مریض است مریض
پسر حیدر و زهراست عزیزاست عزیز

در شجاعت که شده فاتح پیکار جمل
و شهادت شده در کام پسرهاش عسل

مادرش نام مرا سائل این خانه نوشت
روزی شعر مرا نیز کریمانه نوشت

پدرش گفت بیاییم و گدایش باشیم
کاش امشب همه مشمول دعایش باشیم

دلخوش از مستحبی هستم و شد ورد لبم
چون که واجب شده پاسخ بدهی مستحبم

با لب روزه تورا می دهم ای یار سلام
که کریمانه بگویی به من زار سلام

سائل خانه ات از حد و عدد بیرون است
آسمان نیز به درگاه شما مدیون است

نظری کن که در این ماه مسلمان بشویم
کاش بر سفره ی افطار تو مهمان بشویم

محمدمهدی سیار به عنوان شاعر حسن ختام مراسم بر روی سکوی سالن آمفی تئاتر شهید مطهری حاضر شد و شعر خوانی خود را آغاز نمود.

در این کشتی درآ، پا در رکاب ما ست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجریها و مُرسیها

اگر این ساحران اطوار می ریزند، طوری نیست
عصا در دست، اینک می رسند از کوه موسی ها

بیاید هرکه از فرهاد و شیرین عقل تر باشد
نیاید هیج کس و وجنون و لیلا ها

زمین آسمان را به حال خویش بگذارید
کسی چشم انتظار ماست آن بالا و بالا ها

همین از سر گذشتن سرگذشت ماست انگاری
همین سر ما همین سرهای سرگردان صحراه ها

شب قدری رقم زد خوان تقدیر عالم را
که همرنگ غروب ماست، صبح فرداها

آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می‌گردیم

با پای خود سرور نیاوردیم از این اطراف
با پای خود، یک روز، اما باز می‌گردیم

چون ابرها، صحرا به صحرا باز ما را برد
چون رودها، صحرا به صحرا باز می گردیم

این زندگی مکثی ست ما بین دو تا سجده
استغفر اللهی بگو ما باز می گردیم

بین جماعت هم نماز ما فردی بود
عمری ست تنهاییم و تنها باز می گردیم

ما عاقبت انا الیه راجعون بر لب
از کوچه بن بست دنیا باز می گردیم

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.