هفتهنامه پنجره- دکتر ابراهیم فیاض– در سال های جنگ تحمیلی از رزمندگان دفاع مقدس بوده است. او در سال های پس از جنگ به ادامه تحصیل در حوزه علمیه و دانشگاه پرداخت. او هم اکنون عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است.
برخلاف آنچه برخی روشنفکران غربی تبلیغ میکنند، اسلام، دینی جنگآور نیست. تنها هنگام دفاع، مسلمین به مقاومت فراخوانده میشوند. در شرایطی مرد و زن و پیرو جوان به پاسداری از مرزهای مادی و معنوی دعوت میشوند. البته گاه مجتهدین جهت دفاع از مرز و بوم حکم کردهاند. مثلاً دلیران تنگستان برای تاراندن انگلیسی های متجاوز فتوا داشتند. به هر حال جهاد ابتدایی، چارچوب خاصی دارد. مسلم نمیتواند سر خود کمر به جهاد با کسانی ببند که به وی تجاوز نکردهاند، الا اینکه امام معصوم دستور دهد. زیرا وی مظهر اسماءالحسنی است و میتواند فساد و صلح امور را تشخیص دهد. به همین خاطر معمولاً در چنین مواردی تصمیم گیری بسیار دشوار است و مباحث فقهی خاصی دارد. جنگ ۸ ساله ما صبغه دفاعی داشت. ولی کل موضوع به همین سادگی نبود و لااقل به لحاظ فقهی مسئلهای دشوار مینماید. از این رو پذیرش قطعنامه از جنبههای متفاوت موثر در تصمیم گیریهای جمهوری اسلامی چپها بودند؛ چپ؛ اعم از التقاطی و یا ملحد علیرغم بیبهرهگی از حمایت چشمگیر مردمی ( چه آنها خود دارای انشقاق بودند،چه به لحاظ پذیرش مذهب و چه به لحاظ سازمانی) بر تصمیمگیریهای سیاسی اثر میگذاشتند زیرا تندروی آنها باعث میشد سیاست مماشات با ایشان پیش گرفته شود. با این همه همواره دیگران را متهم میکردند( و هنوز هم ) که تحمل نمیشوند.
جنگ طلبی گروههایی که نام هایی چون «نهضت رهاییبخش» داشتند با عمل انقلابی مردمی متفاوت بود. اشخاصی چون محمد منتظری و مهدی هاشمی دست به اعمالی میزدند که پیش از جنگ اعتراض دولت عراق را در بر داشت. آنها آشکارا به دنبال جهاد ابتدایی بودند که مجوز آن را میبایست امام معصوم صادر میکرد. امام و فقها مایل به افروختن آتش جنگ با همسایه ها نبودند ولی چنین اشخاصی در پناه بیت آیت الله منتظری دست به جا به جایی سلاح میزدند که باعث سوء استفاده دشمنان خارجی میشد. یک نوع استقلال طلبی در این قشر دیده میشد که حتی علما و مردم را میرنجاند. سرانجام صدام تحت تاثیر تشویق غرب، از روی جاه طلبی به ایران حمله کرد.
بنیصدر که یک چپ مذهبی بود شاخص خوبی برای درک رفتار آنها است. کسی که با هیجان و خونسردی عمل میکرد، هنگامی که کار به نبرد جدی کشیده شد ضعیف عمل کرد و مردم دانستند، از آن همه قیل و قال، نیم کرداری هم بر نمیآید. مردم بیادعا در همین برهه وارد شدند. پرچمداری معنوی اشخاصی چون شهید چمران و غیرت توده مردم در هویزه و سوسنگرد به منصه ظهور رسید. من جوانان سربه زیری را در کازرون میشناختم که در همسایگی ما زندگی میکردند. نامهایی چون احمد داوودی بر اثر رشادت هایشان پرآوازه شدند.
وقتی در روز عاشورا پیکر احمد داوودی را تشییع میکردیم، مدام به یاد چند هفته قبل میافتادم، زمانی که شهروندانی معمولی بودیم و رفت و آمد های معمولی داشتیم و حرفهای معمولی میزدیم. جنگ را همین مردم معمولی با شهامت و بدون ادعا اداره کردند تا حصر خرمشهر شکست.
امام چندان ضرورتی در ادامه جنگ نمیدید ولی امثال محسن رضایی و هاشمی رفسنجانی بر ادامه آن پا فشردند. آنها استدلال میکردند که موضوع اختلاف مرزی با یک بیمار روانی چون صدام به درازا خواهد کشید و ما را دچار بحرانهایی نظیر بحران هند و پاکستان میکند. پس از عملیات بیت المقدس و حمله به بصره، حافظ اسد به ایران اعتراض کرد. آنها نمیخواستند سرزمینهای همسایه توسط ما گرفته شود. جلب رضایت او کار سادهای نبود و تهران تمایل نداشت حمایت های بسیار محدودی را از دست بدهد. به هر رو جنگ وارد دورهای فرسایش شد؛ در کربلای ۵ شهیدان زیادی را تقدیم کردیم و مردم داغدار شدند؛ هر چند هنوز از شعار ایستادگی تبعیت میکردند. شاید اگر به بحث فقاهتی امام(ره) در باب توقف جنگ گوش میسپرند کار به اینجا نمیکشید. به هر روی اصرار آنها باعث شد امام صلاح را در ادامه نبرد بداند؛ «وبر» روش جالبی دارد، گاه سعی میکند حدس بزند که اگر کاری را طور دیگری صورت میدادیم چه میشد. شاید اگر حرف حکیمانه امام را به گوش میگرفتند، میتوانستند با دست پرتری پای میز مذاکره بنشینند ولی نه تنها بر جنگ اصرار کردند، بلکه پس از مدتی بر پایان دادن به جنگ اصرار کردند. به یاد دارم که موسوی اردبیلی حرفهایی زد که موجب ناراحتی امام (ره) شد، طوری که عذر خواهی کرد.
آیات عظام مرعشی و گلپایگانی پیوسته به تندرویی آقایان معترض بودند. حتی یک بار درانتخابات شرکت نکردند. تندروی چپها روابط تهران و قم را تحت الشعاع قرار داد. کار به جایی کشید که در قم شهریه بعضی از طلاب که به جنگ میرفتند را قطع کردند و حجرههای آنها را تعطیل نمودند.
امام نسبت به جامعه مدرسین که عملکردی فقهی داشت کمی نزدیکتر بود، زیرا آنها در گفتار و کردار معتدل بودند. این در حالی بود که بعضی از دیگر روحانیون وارد کشمکش میشدند. همه اینها نرم افزار جنگ که پشتوانه سیاسی و معنوی بود را ضعیف میکرد.
موضوع فقط به تصمیم گیریهای نظامی ختم نمیشدند. مثلاً هاشمی رفسنجانی سخنرانیهایی را در عصرهای ۱۵ شعبان در محلی از سوی دفتر تبلیغات حوزه اسلامی قم ایراد میکرد که به «قیام مستضعفان» مشهور بود.
آقای عبایی که خود چپ بود این سمینار را برپا می کرد. در همان زمان میگفتند که آیت الله فاضل لنکرانی از این موضوع اظهار نگرانی کرده است. بعضی اعتراضها بلند شد، حتی گفته میشد مباحث سخنرانیها مارکسیستی است. جناب هاشمی در کتاب «عدالت اجتماعی» پاسخ داد که اگر این حرفها مارکسیستی باشد مجبور هستیم شیخ مفید و شیخ طوسی را مارکسیست بدانیم.
درگیری بر سر موضوع مالکیت خصوصی یا عمومی تا جایی ادامه پیدا کرد که امام (ره) پیام منشور روحانیت را صادر کرد. این پیام و همچنین ورود امام به لحاظ تاریخی اهمیت زیادی دارد زیرا در حالی که جنگ جریان داشت اختلافات داخلی بالا گرفته بود. در اصفهان حجت الاسلام طاهری به خادمی حمله کرد که باعث درگیری هواداران طرفین شد. این اختلاف به سرعت به لشکر اصفهان که صفوف نظامی بودند سرایت کرد.
لشکر اصفهان به لحاظ نظامی بسیار موثر بود و این اختلاف میتوانست برای ما گران تمام شود. در شهر اصفهان درگیری به قدری جدی شد که میگویند طرفداران طرفین در دو سوی زاینده رود جمع شدند و به هم سنگ پرانی کردند. از طرفی مهدی هاشمی رعب و وحشتی عمومی در دل مردم به راه میانداخت. بعضی از مردم دار و دسته او را «گشتاپو» مینامیدند. همه این مسائل جزء تندروی چپها نبود. سرانجام امام (ره) پا در میانی کرد.
مهدی هاشمی به خاطر ارتکاب مکرر قتل و . . . اعدام شد که به اعتراض شدید آیت الله منتظری انجامید و از قائم مقامی عزل شد و با معطوف شدن جامعه به سمت جامعه مدرسین آتش درگیریها رو به خاموشی گذاشت. امام معتقد بود فقه پویا به معنی پویایی در فقه جواهری و سنتی است و تاکید داشت مقصود شالوده شکنی نیست. در حالی که ظاهراً گروهی مایل بودند عروه الوثقی و «سرمایه » اثر «کارل مارکس» را با هم تلفیق کنند. همین اشخاص به امثال آیت الله لنکرانی و مهدوی کنی برچسب اسلام آمریکایی میزدند. حال امروز میتوان با اندکی درنگ دریافت که چه کسانی تمایلات سرمایه دارانه و لیبرالیستی دارند. زمانی از آیت الله یزدی پرسیدم که چرا اولین بار قطعنامه را نپذیرفتیم. پاسخ داد که هاشمی رفسنجانی زیر بار نمی رفت. این در حالی است که بعداً بعضی از نزدیکان ایشان تبدیل به منتقدین جنگ شدند. وقتی قطعنامه پذیرفته شد آیت الله منتظری ابراز نارضایتی کرد. او معتقد بود ما خوب نجنگیدیم و در این باره کره شمالی را نمونه درستی میدانست. فکر میکرد اگر همچون کره شمالی تمام کشور را به وضعیت نظامی در آوریم و صبح تا شب رژه برویم کار درست میشود. اما ما نمیخواستیم به روش کمونیستها بجنگیم و جنگ و صلح نزد ما موضوعی فقاهتی بود. امام (ره) هرگز از جنگ اظهار پشیمانی نکرد. طی ۸ سال مقاومت مردم، جهان به دنائت طبع استکبار پی برد، ولی پس از آن چپها که در لباس شوالیههای پرشور رفته بودند به امثال سروش پیوستند و ماجرای جنگ را با فاشیسم مقایسه نمودند. عاقبت افراط در جنگ طلبی به تفریطی رسید که دفاع مردمی را در لفافه یا حتی آشکارا محکوم میکردند.
گویا در نظر نداشتند که دفاع امری فطری است و حتی حیوانات از حریم خویش دفاع میکنند. با این حال جنگجویان دیروز ( و منتقدین اسلام آمریکایی) یا به مانور تجملات پرداختند یا سیاستگذاریهای سیاسی و اقتصادی لیبرال را پیش بردند. سال گذشته بعضی از آنها پیامهای خود را از شبکههایی مانند «صدای آمریکا» و «بی بی سی» پخش کردند. شاید این شبکهها را ناگهان از اتهام آمریکایی بودند بری میدانند! و شاید انسانهایی افراطی هستند که در هر موضعی قرار بگیرند جانب زیاده روی را پیش میگیرند.
Sorry. No data so far.