علیاصغر عزتیپاک
1. در جلسات نقدی که برای کتابهای «زود برمیگردیم» و «باغ کیانوش» برگزار میشد و گاه میشود هنوز، وقتی در کنار نوجوانان قرار میگیرم، آنها معمولاً اعتراف میکنند که: «داستانهای دفاع مقدس را دوست ندارم!» و بعد، حالا به هر دلیلی، کتاب من را استثنا میکنند و میگویند ارتباط برقرار کردهاند و: «خوشم آمد!» من هم که از این رفتار متناقض متعجبم، و میدانم که کتابهای جذّاب در این عرصه کم منتشرنشدهاند، میپرسم: «چه کتابهایی را در این زمینه خواندهای؟»
پاسخ این سؤال معمولاً یا سکوت است و یا اقرار به اینکه یادشان نیست آخرین کتابی که دربارهی دفاع مقدس خواندهاند، چه نامی داشته و یا از کدام نویسنده بوده است!
این رفتار و این نحو برخورد نوجوانان با کتابهای دفاع مقدسی، اندکی شگفتآور است. آخر چگونه ممکن است کسی هیچ کتابی را در موضوعی خاص نخوانده باشد، اما آن موضوع را به کلی دوست نداشته باشد؟ پس باید دلیلش را در جای دیگری جستوجو کرد؛ مثلاً در آنجایی که دستگاههای تبلیغاتی بیتوجه به تأثیری که روی مخاطبین خود میگذارند، شب و روز دارند از این موضوع حرف میزنند بیهیچ جاذبهای! به نظر میرسد تاکید شعاری و گاه بدون دلیل و به شدّت رسمی بزرگترها بر این موضوعات در مدرسه، آموزشگاه، صفحات بیشمار نشریات و نیز صفحهی سنگی تلویزیون، باعث شده که عموم نوجوانان ما در ارتباط با این موضوع به مرز اشباع برسند و به دنبال راه گریزی از این فضا باشند. بدبختانه امروزه معمول کسانی که دارند این برنامهها را میسازند و یا این شعارها را میدهند، هیچ شناختی از حالات روحی و روانی کودکان و نوجوانان ندارند. آنان به زعم خود دارند تلاش میکنند تا تکلیف مقدس تبلیغ و ترویج روحیهی مبارزه و دفاع از وطن را به کودکان و نوجوانان آموزش بدهند، اما غافلاند که این گروه زبان خاص خودش را دارد، و اساساً چنین مفاهیمی را، آن هم به شکلی که این روزها به صورت کلیگوییهای بیهدف رایج است، نه درک میکند و نه میفهمد. آخر مگر نه این است که امروزهروز دیگر روشن شده است که نحوهی مواجههی نوجوان و کودک با گذشته و تاریخ اندک تفاوتی با کسانی که سن و سالی ازشان گذشته است، دارد! چرا این نکاتِ دیگر نه چندان ظریف نادیده گرفته میشود، و میخواهیم به هر ضرب و زوری شده کودکان و نوجوانانمان را با این موضوعات و مفاهیم همراه و همدل کنیم؟
پس لطفاً دست نگهدارید؛ و اجازه بدهید تا داستان و ماجرا چنین موضوعاتی را برای این گروه سنی شیرین و جذاب کند و با پیش کشیدن سرگذشتی ملموس و احساسبرانگیز و جذاب، فضا را طوری بسازد که نوجوانِ ما همدلانه با شجاعان و قهرمانان وطنش بایستد بر سر مرزها و پاسبانی بکند!
2. و امّا این مسئلهی کماقبالی نوجوانان به کتابهای دفاع مقدس، این روزها آفت دیگری را نیز سبب شده است که البته غمانگیزتر از اولی است. گاه به گاه که در مجامع با دوستان نویسندهام سخن به ادبیات دفاع مقدس و جنگ میرسد، آنان چهرهی یک آدمِ تجارتپیشه را به خود میگیرند و از نبود مخاطب و بازار برای این گونه داستانها مینالند و میگویند: «دلیلی ندارد کتابی بنویسیم که از همین ابتدا قرار است خوانده نشود!»
این دلیل اگرچه از یک فرد تجارتپیشه، مثلاً ناشری که کار فرهنگی اولویت سوم و چهارمش است، میتواند پذیرفته شود، اما از یک نویسنده هرگز! چرا که به زعم من ابتداییترین کار نویسنده این است که خودش برای خودش بازار ایجاد کند، و کاری کند که مخاطبینش، فارغ از هر موضوعی که دستمایه قرار داده، به سراغ اثرش برود و در آن غرق بشود. بدون شک دویدن به دنبال ذائقهی بازار و مخاطب نمیتواند برای یک نویسنده رستگاری بیاورد! نویسنده اگر نویسنده باشد و استاد کار خودش، هیچگاه در انتخاب موضع دغدغهی بازار را نخواهد داشت. این خود اوست که با هنرش هر موضوع و مسئلهی کوچک و بزرگی را آنچنان دغدغه و مسئلهی مخاطب میکند که آن موضوع، حتی اگر شده برای ساعاتی، به اولویت اول زندگی خواننده تبدیل میشود.
حالا بماند این نکته که اصلاً مگر قرار است یک نوجوان که بیشترِ تصمیماتش بر اساس احساساتش است برای نویسندهی تحصیلکردهی روشنفکر و اندیشمند تصمیم بگیرد؟ راستی، در این صورت رسالت نویسندگی چه میشود؟
Sorry. No data so far.