«جنگ پایان می یابد اما تبعات آن همچنان ادامه دارد». این تعبیر تاکنون دستمایه ساخت فیلم ها و آثار هنری مختلفی بوده است. آثاری که به دور از میدان های جنگ و نبرد و بدون نیاز به بازسازی صحنه های درگیری میان دو طرف یک نبرد واقعی، به بررسی اتفاق هایی پرداخته اند که حتی تا سال ها پس از پایان جنگ، رُخ داده اند و جوامع انسانی را درگیر خود کرده اند.
فیلم «یک لحظه دیرتر» نیز چنین موضوعی را دستمایه کار خود قرار داده و به دو موضوع «پاک سازی مناطق آلوده به مین» و «تفحص پیکر شهدا و مفقود الاثرهای جنگ» پرداخته است.
یک لحظه دیرتر با ورود یک اتوموبیل به منطقه ای کوهستانی آغاز می شود. اینجا می تواند بخشی از جبهه غرب کشور باشد. دو نفر تجهیزات مین روبی را از اتوموبیل خارج می کنند و فعالیتی که ظاهرا یک فعالیت روزانه است را آغاز می نمایند. کم کم اطلاعاتی به مخاطب داده می شود. اطلاعاتی همچون: پیدا شدن پیکر چند شهید در این منطقه که از طریق دیالوگ بیان می شود و یافتن چند مین و خنثی سازی آن که به صورت تصویری بیان می گردد.
در فیلمی با حال و هوای «یک لحظه دیرتر» مخاطب هر لحظه انتظار دارد تا با انفجار یک مین، فردی زخمی شده یا به شهادت برسد و یا اینکه پیکر چند شهید پیدا شود و با صدای فریاد اعضای تیم تفحص، چند نفری وارد سایت مین روبی شوند اما سازنده اثر به جای دستمایه قرار دادن این داستان های کلیشه ای و قابل حدس، در میانه این فیلم 10 دقیقه ای، گره فیلم نامه را با نشان دادن یافتن «دوربین عکاسی» ایجاد می کند.
حدس بعدی مخاطب این است که احتمالا دوربین حاوی اطلاعات و اسرار مهمی است که حالا بعد از گذشت سال ها از پایان جنگ ارزش تاریخی فراوانی دارد اما در دقایق پیش رو مشخص می شود تمامی نگاتیوهای موجود در دوربین سوخته و صرفا یک فریم از عکس ها سالم است که آن هم سنگری است که هیچ چیز خاصی در آن وجود ندارد. درست در لحظاتی که فیلم می تواند با این نتیجه گیری خاتمه پیدا کند، با چرخش گیره ای که عکس از آن آویزان است، معجزه ای رخ می دهد و گویی «عکس به حرف می آید» و واقعیت پنهان در پَس خود را آشکار می کند. در این جا مخاطب سنگری را می بیند که عده ای از رزمندگان مقابل آن جمع شده بودند تا عکس یادگاری بیندازند اما انفجار یک خمپاره همه آنها را به شهادت رسانده و حتی در عکس نیز چهره آنها ثبت نشده است. این غافلگیری پایانی نکته مثبت و قابل توجه فیلم است که در طول پخش اثر، از حدس و گمان احتمالی مخاطب به دور بوده و به همین دلیل غافل گیری آن دو چندان می شود.
یک لحظه دیرتر ساختار ساده ای دارد اما در موقعیت های مختلف آن شاهد جزئیات هنرمندانه ای هستیم. مثلا در مسیر بازگشت مسوول تفحص از سایت مین روبی، صدای انفجارهای مختلفی را بر روی تصویر می شنویم که تداعی کننده دوران جنگ است. در صحنه چاپ عکس نیز شنیده شدن موسیقی، حس و حال فیلم را تشدید می کند. نکته قابل تامل آن است که فیلم ساختار واقع گرایانه خود را حفظ کرده و دچار نوعی سورئالیسم قلابی یا معجزه گرایی که معمولا در چنین فیلم هایی به یک وصله نچسب تبدیل می شوند، نمی گردد. چنین آثاری با این خطر بالقوه مواجه هستند که تغییر لحن ناگهانی آنها و الصاق یک صحنه اصطلاحا «لایتچسبک» به آن کل اثر را زیر سوال ببرد اما در این فیلم، نمایی که از رزمنده ها نشان داده می شود در نهایت سادگی است و این سادگی، پایان غافلگیر کننده و تکان دهنده ای را برای فیلم رقم می زند و توقعی که مخاطب از یک فیلم کوتاه دارد را کاملا برآورده می کند.
Sorry. No data so far.