تریبون مستضعفین-علی ابوطالبی
هرکس اندکی با تاریخ دویستسالهی اخیر ایران آشنا باشد، وقتی سخن از «خزانهی خالی» به میان میآید، ناخودآگاه به یاد بیکفایتی سلسلهی قاجار، سفرهای پرخرج درباریان به اروپا، وامهای کلان با بهرههای سنگین، و قراردادهای «ننگین» میافتد؛ حقایق و رخدادهایی که هیچکدام از برگهای زرین تاریخ ما نیست. به قول رئیس جمهور روحانی، «خزانهی خالی که کفزدن ندارد…»
در این مقال قصدم بررسی صحت و سقم اظهارات رئیسجمهور (بهعنوان بالاترین مقام اجرایی کشور) نیست، زیرا معتقدم بررسی تبعات این مدعا (حتی درصورت صحت) بسیار مهمتر از «راستیآزمایی» است.
اظهار نظر علنی دربارهی خالیبودن خزانه، در برابر جمعی از دانشجویان، بهویژه آنجا اهمیت مییابد که به فاصلهی یک هفته از این «فاشگویی»، محمد نهاوندیان (رئیس دفتر رئیسجمهور و رئیس اتاق بازرگانی ایران که مهمترین حلقهی واسط دولت تدبیر و امید با حزب مؤتلفهی اسلامی است) در بيستوهفتمين نشست هيئت نمايندگان اتاق ايران، با لحنی بشارتگونه، خبر از «تسهیلات دهها میلیارد دلاری» میدهد که قرار است در پی «تأثیر تحرکات دیپلماتیک» در قالب فاینانس (تأمین مالی از طریق وام خارجی) به طرحهای صنعتی و عمرانی اختصاص یابد. (دنیای اقتصاد، دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۲)
در اینجا، و با این فرض که مخاطب این نوشتار تفاوت فاینانس و سرمایهگذاری خارجی را میداند، مختصراً به ذکر تاریخچهای از جنگ اقتصادیای میپردازم که نظام سلطه دستکم چهار دهه است علیه تمام جهان به راه انداخته است؛ جنگی که فقط در مواقع ضرورت (همچون تهاجم نظامی به عراق) به شلیک گلوله و پرتاب بمب و موشک میانجامد، وگرنه در اغلب موارد، در جلسات «محرمانه» طرحریزی میشود، در سازمانهای چندملیتی عملیاتی میشود، و در «تخصیص وام به طرحهای عمرانی و صنعتی» ظهور و بروز مییابد.
در پایان جنگ جهانی دوم، صندوق بینالمللی پول تأسیس شد تا بهعنوان مرکز انحصاری تبیین و اجرای اندیشههای لیبرالیستی در اقتصاد جهان، بخشی مهم (شاید مهمترین بخش) از جنگ سرد را پیش ببرد. در سالهای آغازین فعالیت صندوق، وزنهی اقتصاد کینزی (منسوب به اندیشههای جان مینارد کینز، اقتصاددان بریتانیایی و منتقد «اقتصاد آزاد») بر پای این نهاد بین المللی سنگینی میکرد، اما در دههی ۷۰ میلادی، هنگامی که دولت ایالات متحده وقیحانه رسمیت توافقهای کنفرانس برتون ـ وودز را (مبنی بر تعیین ارزش برابری دلار بر مبنای میزان ذخایر طلا) مردود شمرد، راه برای نوع تازهای از چپاول ملتها باز شد.
هرچند سابقهی وامهای کلانی که سازمانهای چندملیتی در قالب تسهیلات بشردوستانه به کشورهای فقیر میپرداختند به دههی ۵۰ میلادی برمیگردد، از زمانی که تولید ناخالص ملی امریکا بهجای «ذخایر طلا» پشتوانهی دلار معرفی شد، منفعت امپریالیسم جهانی و در رأس آن امپراتوری شر (یعنی ایالات متحده) مضاعف شد: این نهادها با گشادهدستی تمام، دلار بدون پشتوانه را در قالب وام روانهی کشورهای «جنوب» (در حال توسعه) میکردند و درعوض، طی عملیاتی گسترده و همهجانبه، که عنوان «جنایت اقتصادی» بهخوبی توصیفکنندهی آن است، اقتصاد نیمهجان کشور وامگیرنده را به زانو درمیآوردند تا مقدرات آن دربست در اختیار امپریالیستها قرار گیرد و حتی فکر «نافرمانی» به ذهن رهبران آن خطور نکند. این عملیات طیف وسیعی از تبهکاری را در بر میگرفت، از دستکاری در گزارشهای مالی و ارتشا گرفته تا اخلال در نظام مالی و پولی کشور وامگیرنده بهمنظور سلب توان بازپرداخت، توسل به تقلب در انتخابات، و البته در مواردی اعمال خشونتهایی نظیر تهدید، و حتی قتل. بدین ترتیب کشور وامگیرنده «تا خرخره» در قرض فرو می رفت و در بسیاری از موارد، حتی از بازپرداخت بهرهی وام عاجز بود چه رسد به اصل وام. (برای کسب اطلاع از جزئیات این جنایتهای وسیع اما خاموش، ر.ک. «مجموعهی پشت پردهی مخملین»، که مشترکاً بههمت نشر آمه و نشر اختران منتشر شده است.)
کودتاها و تهاجمات نظامی گوناگون در دهههای اخیر را نیز باید بخشی از همین عملیات دانست: آنجا که عملیات «نرم» (مانند مذاکرات منتهی به توافقهای اقتصادی) بینتیجه میماند، شیپور آغاز عملیات «سخت» به صدا درمیآمد؛ از کودتا علیه خاکوبو آربنز در گواتمالا گرفته تا کودتا علیه احمد سوکارنو رهبر اندونزی؛ از کودتا علیه پرزیدنت آلنده گرفته تا تهاجم نظامی به عراق در پایان دههی ۹۰. (شایان ذکر است که مخالفت در سطح ملی با اجرای عملیات «جنایت اقتصادی» و مقاومت در برابر آن، دلایل و خاستگاههای گوناگون داشت که البته شرح آن در این مجال ممکن نیست.)
شدت و وسعت این اقدامات ضدبشری به حدی بود که در تابستان ۱۹۸۵ لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا، رهبر وقت کارگران برزیل (که بعدها در سال ۲۰۰۲ به ریاست جمهوری این کشور رسید) طی سخنانی در کنفرانس «بدهی» در هاوانا چنین گفت: «بدون افراط یا جسارت بیش از حد، به شما میگویم که جنگ جهانی سوم مدتی است شروع شده ـ جنگی خاموش، نه به آن دلیل که شئامت و زیان کمتری دارد. این جنگ در حال نابودکردن برزیل، امریکای لاتین، و عملاً تمام جهان سوم است. بهجای سربازان، کودکان میمیرند. بهعوض میلیونها مجروح، میلیونها نفر بیکار وجود دارد. بهجای ویرانشدن پلها، کارخانهها، مدرسهها و بیمارستانها، کل اقتصاد نابود میشود… این جنگی است از سوی ایالات متحده برضد سرزمین امریکای لاتین و جهان سوم. جنگی است بر سر بدهی خارجی که سلاح اصلی آن بهره است، سلاحی کشندهتر از بمب اتم، خردکنندهتر از پرتو لیزر…» (سوزان جورج، «وام، دام توسعهنیافتگی»، مترجمان: علی غفاری و نسرین ناظمی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۷۴، چ ۱، ص ۳۷۵.)
سخن کوتاه میکنم: درحالیکه تحولات دو دههی اخیر امریکای لاتین نشان میدهد «مقاومت» ملتهای این منطقه به رویکارآمدن جنبشهای مردمی و ضدسلطه و همچنین رویکردهای تازه در زمینهی «توسعه» منجر شده است (بهعنوان نمونه ن.ک. «چگونه توسعهی پایدار شکل میگیرد»، همشهری آنلاین، ۴ خرداد ۱۳۹۰ ـ در توصیف رویکرد توسعهای دوستدار محیط زیست در اکوادور) به نظر میرسد امروز اندکی برای «ذوقکردن» از مشاهدهی خیل داوطلبان پرداخت وام به ایران و سیل «تسهیلات چندین میلیارد دلاری» که در راه است، دیر شده باشد. در زمانهی ما، بردگی اقتصادی، حتی اگر لعاب «گشایش اقتصادی» بر آن خورده باشد، ازمدافتاده محسوب میشود. خوب است جناب پرزیدنت روحانی، این بار نه در انظار، که در خلوت به رئیس دفترشان تذکر دهند: «بدهی خارجی که ذوقکردن ندارد…»
ما برای خزانهی خالی کف نمیزنیم آقای رئیسجمهور؛ برای تحمیل بار بدهی بر دوش ملت ایران نیز.
Sorry. No data so far.