بيست و يك سال از پايان ظاهري جنگ تحميلي گذشته ولي هنوز دسته دسته شهيد ميآورند و اين يعني آنكه جنگ هنوز ادامه دارد، اگر چه خاكريزهايش برچيده شده است.
تا وقتي كه در گوشهاي از اين خاك مادر دل شكستهاي يا پدر پيري چشم بر در دارد تا فرزندش از سفر باز آيد، نميتوان جنگ را پايان يافته تلقي كرد.
جنگ ادامه دارد، نبرد هنوز پايان نيافته و دفاع كامل نشده چرا كه فرزندان اين ملت هنوز از مبارزه به خانه بازنگشتهاند.
اينك اين ما و برادران ما كه به خانه باز آمدهاند. سرافراز و سربلند بر سر دست باز آمدند و به روي چشم نشستند تا ما ديده بگشاييم به ژرفاي جنگ، به نبرد هميشه تاريخ، به جنگ خير و شر، نيكي و پليدي، سفيدي و سياهي كه اين قصه را پاياني نيست، كه اين كتاب را اتمامي نيست، كه هر روز صفحهاي جديد گشوده ميشود. براي نبرد باز آمدگان، بازماندگان و همه آنها كه از پي قافله حق روانند و دل در گرو حقيقت نهادهاند.
اكنون ميشود، اكنون ميتوان گرماي وجود شهيدان را حس كرد و به آنها كه از پس بيست و يك سال انتظار به خانه باز آمدهاند سلام و خسته نباشيد گفت.
اين خانه را تو آباد كردي، آبادي اين ملك از توست. نام تو بلند است، بلندتر از همه نامها، همه اسمها.
از اينكه ما گمشدگان تو را «گمنام» خطاب ميكنيم، ما را ببخش.
نام اين ملك از توست، نام اين خانه از توست، نام اين شهر از توست، نام اين خيابان از توست، نام اين كوچه از توست، نام اين خانه… به خانهات خوش آمدي برادر.
اكنون اين ما و شما. ما گمناميم و شما خوشنام، ما گم شدهايم و شما پيدا.
چه خوب است كه ما را بيدار ميكنيد، كه چشمان ما را دوباره باز ميكنيد، تا يادمان نرود دنيا جاي تخمه شكستن نيست و دير يا زود بايد رفت، بايد سبك بار رفت، بايد سبكبال رفت.
حضور شما غفلتها را ميزاديد، چرتها را پاره ميكند، خوابها را ميپراكند و يادمان ميآورد و تذكرمان ميدهد كه چه بوديم و چه ميخواستيم و كجا بايد ميرفتيم.
حضور شما ذكر است، ذكر حق و اكنون هر شهري و هر ولايتي ذاكر توست و تو را در آغوش ميگيرد و ذكر ميگويد.
نام تو ذكر است و در ذكر «گمنامي» معنايي ندارد، تو معناي همه نامهاي اي شهيد.
نامت بماند تا ابد
اي جان ما روشن ز تو
Sorry. No data so far.