نظام بردهداری در آمریکا از سده هفدهم با حضور آمریکاییها در خاک این کشور آغاز شد. نظامی که در آن سفید پوستان مقابل سیاهپوستان قرار میگرفتند، قوانین تنها برای تسهیل و رفاه زندگی سفیدپوستان به اجرا در میآمد و در نهایت حقی به عنوان شهروند برای سیاهان در آمریکا جاری نبود.
روایات و خاطرات متعددی از این ایام توسط بردهداران و بردهفروشان نقل شده است. به عنوان نمونه، یکی از تاجران برده از شرایط بسیار وخیمی که زنان سیاهپوست، زمان عبور از اقیانوس متحمل میشدند، چنین گزارش میدهد:
«من زنان بارداری را دیدم در حالی که به اجساد زنجیر شده بودند، بچه به دنیا آوردند، اجسادی که ماموران سرکشی مست هنوز آنها را جمع نکرده بودند… بر روی عرشه زن جوان سیاه پوستی بود که زنجیرش کرده بودند، زیرا به محض فروخته شدن و آمدن به روی کشتی مشاعرش را از دست داده بود.
حتی زنان سفیدپوست هم با سختیهای بسیار رو به رو بودند. به دنیا آوردن بچه و بزرگ کردنش در عصری که مراقبت پزشکی ضعیف و بیماری شایع بود، سختی بسیاری به همراه داشت. هجده زن متاهل با کشتی میفراور به آمریکا آمدند. سه نفر از آنها باردار بودند. کمتر از یک سال بعد فقط چهار نفرشان زنده ماندند. زایمان و بیماری بقیه را با خود برده بود.»
هرچند به زعم تاریخ این نظام پس از پایان جنگهای داخلی آمریکا به اتمام رسید، اما هنوز رگههایی از آن در نوع نگاه برخی از مردم آمریکا وجود داردو حوادثی که گاه از رسانهها با عناوینی چون خودسوزی یک سیاهپوست در اعتراض به تبعیض نژادی، خشونت پلیس به یک شهروند سیاهپوست، ضرب و شتم یک سیاهپوست در خیابانهای نیویورک و … تنها تعدادی از مصادیق بارز این نوع نگاه حاکم هستند.
طی سلطه این نظام، بردهداری عملی رایج در خاک آمریکا به شمار میآمد. انسانهایی که از تمام حقوق بشر تنها نانی برای نمردن و جایی برای خوابیدن داشتند. تاریخ حکایت از روزهای سخت و دردناکی در امریکا برای سیاهان دارد که تا ابد می تواند لکه ننگی برای کشوری باشد که خود را سردمدار حقوق بشر در دنیا اعلام می کند. هرچند سالها از اعلام عمومی این نوع نگاه در آمریکا میگذرد، اما هنوز نوادگان سیاهان برده نمیتوانند مسیر شلاقها روی شانههای اجدادشان و یا تولد کودکان و رنج زنان در مزرعههای ذرت را از یاد ببرند. و همین آغاز یک حرکت فرهنگی برای ثبت و یادآوری آن چیزی است که در تاریخ آمریکا، مقابل مجسمه آزادی برای سیاهانی که «برده» خطاب میشدند، آغاز شد.
اولین حرکتها را میتوان در مسیر آثاری مانند «کلبه عمو تم» دید؛ کتابی که توسط هریت پیچر استو نوشته شد و توانست عنوان پرفروشترین اثر داستانی در قرن نوزدهم و دومین کتاب پرفروش بعد از انجیل را به نام خود ثبت کند. این جرقه کافی بود تا دیگران نیز به احیای حقوق از دست رفته و بیان تاریخ برای نسل آینده در میان سطر سطر کتاب برآیند. از دیگر آثاری که در این زمینه نوشته و منتشر شد، «ریشهها» اثر الکس هیلی است.
«ریشهها» تلاش دارد تا با بیانی داستانی از این واقیعت تلخ که بیش از دو قرن در آمریکا رایج بود، نوع نگاه سفیدپوستان را به نمایش بگذارد؛ نگاهی که سیاهان را بربر و وحشی معرفی میکردند و خود را نژاد برتر میدانستند. هیلی در این اثر این تم را دنبال میکند که سیاهانی که امروز در آمریکا بوده و برخی از آنها زندگی فلاکتباری دارند، از کجا آمدهاند و چگونه به سرنوشت فعلی دچار گشتهاند؟
بر اساس آنچه در پیشگفتار فارسی کتاب آمده است، داستان در دهکدهای بهنام «ژوفوره» در گامبیا آغاز میشود. گامبیا از کشورهای آفریقای غربی است. غرب آفریقا طبعا بیش از شرق آن میتوانست برای بردهداران جذاب باشد چرا که برای انتقال بردهها از غرب آفریقا به ایالات متحده، نیازی به عبور از کانال سوئز یا دماغه امید نیک نبود.
نقطه آغازین داستان تولد کونتا کینته و مراسم نامگذاری اوست. در همین مراسم نامگذاری، الکس هیلی استادانه فرهنگ و تمدن قومیتی را که از آن برخاسته است به رخ مخاطب آمریکایی میکشد. پدر کونتا کینته یک مسلمان است و ارزشهای والای اسلامی در نامگذاری کودک بهخوبی به تصویر کشیده میشود. کونتا در محیط زیبای آفریقا بزرگ میشود و پدرش به او آزادی عمل کامل میدهد، او فقط حق ندارد به یک چیز دست بزند، «جانماز پدر که برایش مقدس است.» تربیتی که پدر برای کونتا در نظر گرفته، مملو از صداقت و ادب است. دروغگویی در این تربیت جایی ندارد، همینطور بیاحترامی به بزرگتر.
این اثر پس از انتشار با استقبال خوبی از سوی جامعه جهانی مواجهه شد، به طوری که به زبانهای مختلف ترجمه و در کشورهای مختلف توزیع شد. رهبری انقلاب نیز خواندن این اثر را به جوانان توصیه کردهاند. کتابی که در آن داستان رنج قومی را بیان میکند که تنها به دلیل سیاهپوست بودن باید مجازات و به زنجیر کشیده شده بودند.
الکس هیلی میکوشد در کتاب خود یکبار دیگر تاریخ را، این بار از زبان شکستخوردگان، بنویسد. میکوشد از سیاهان در برابر داستانهایی که از «سرشت کودن و تنبل و کمجنبه» آنها وارد تاریخ آمریکا شده، دفاع کند. میخواهد نشان دهد که در استقلال امریکا و ثروتمند شدن آن سیاهان هم نژادش چه نقش عمدهای داشتند و در نتیجه حق دارند از مواهب امروز امریکا سهم خود را طلب کنند…
«ریشهها» حماسه یک خانواده آمریکایی، کتابی است که آلکس هیلی، در آن زندگی خانواده و نیاکانش را به تصویر میکشد. پیام محوری این داستان، وضعیت نابسامان آمریکاییان آفریقاییتبار و بیان رنجها و کاستیهای زندگی ایشان در دوران بردهداری و پس از آن است. در نگاهی دقیقتر، نویسنده به شناساندن مفاهیم تبعیض نژادی، بردگی، بیگاری و زیر تملک دیگران بودن میپردازد و آن را محکوم میکند.
این رمان مستند به جهت صراحت در توصیف وحشیگری برده داران و مظلومیت بردهها سند ارزشمندی از ظلم نفس گیری است که بر مظلومان جهان رفته است.
Sorry. No data so far.